loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 68 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در [1]ورقه های «عبادات، سرلوحه ی تعلیمات اسلامی» گفتیم عواملی كه سبب می شود تربیت فاسد شود و اختلالاتی در ادراكات یا احساسات پیدا شود چندتاست:

الف. قیود بیجای اجتماعی كه مزاحم تجلی استعدادها و غرایز انسانی می شود كه منتهی به سركوفتگی غرایز می گردد.

ب. تربیتهای مبتنی بر وحشت و ترس بی منطق خصوصاً در كودكی، مثلاً طفل را از ادرار ترساندن بدون آنكه طفل بتواند منطقاً آن را درك كند. این گونه ترسها اشباحی از وحشت در روح طفل به وجود می آورد.

جلد دوم . ج2، ص: 104

ج. نازپروردگی كه روح را پرتوقع و در مقابله با حوادث، ناتوان و در نتیجه مأیوس و بدبین و غیر متكی به نفس بار می آورد.

د. بیكاری هـ. كار بیش از ظرفیت جسمی و روحی و. برخورد با حوادث هیجان آور و متأثركننده یا محرك شهوت به وسیله ی روزنامه ها و رادیوها و تلویزیونها كه به هرحال آدمی را آرام نمی گذارد، همیشه در حال تحریك شهوانی یا غضبی [نگه می ] دارد كه محصول تمدن جدید است و نتیجه اش كم حوصلگی، تندخویی، عصبانیت، پیری زودرس و احیاناً بیماریهای عصبی و مالیخولیاست. رجوع شود به آن ورقه ها از لحاظ تأثیر عبادات در رفع آنها (رجوع شود به ورقه ی «تزكیه نفس، علل فساد اخلاق» ) *.


[1] [از اینجا تا محل ستاره صفحه ی بعد مطالبی است كه در نسخه ی اصل دستنویس بر روی آنها یك خط طولی كشیده شده است. علت خط خوردگی معلوم نیست. نظر به اینكه به حذف این قسمت از یادداشتها از طرف استاد یقین نداشتیم، با بیان این توضیح به درج آن مبادرت ورزیدیم. ]

کامل هاشمی بازدید : 86 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

روح از نظر اینكه از نوع حیات است و جسمانی التعلق و ممكن الحركة و التكامل است، خاصیت گل و گیاه را دارد كه باید رشد كند و شكفته شود و بار بدهد. باید دید آن عواملی كه سبب شكفتگی گلها و شكوفه ها می شود چیست [1]، و این شكفتگی چیست؟ رجوع شود به كتب گیاه شناسی. عیناً همین حالت برای روحیه هست. فصل جوانی واقعاً باید فصل شكفتگی روحیه ها و استعدادها باشد.

دوره ی دبستان، دبیرستان و دانشگاه:

دوران مدرسه و دبستان و دبیرستان و دانشگاه واقعاً دوره ی شكفتگی است.

دوره ی جوانی و طلبگی:

طلاب علوم دینیه نیز حس می كنند كه دوران تحصیلشان دوره ی شكفتگی و باز شدن و ظهور استعداد آنها بوده، دوره ی خرمی و نشاط بوده است. بهترین و شیرین ترین و روحانی ترین یادگارها را از آن دوره دارند.

بیماریهای روحهای نشكفته:

بسیار جای تأسف است كه طفلی دوره ی شكفتگی نبیند، دوره ی دبستان و دبیرستان و دانشگاه یا چیزی شبیه اینها كه موجب شكفتگی روحیه اش بشود نبیند، به همین دلیل افسرده و گرفته می شود. و به حكم اینكه روح انسان از آن جهت

جلد دوم . ج2، ص: 90

كه دارای شعور باطن است با روح نبات فرق دارد، این افسردگی و محرومیت موجب بیماریهای روانی و جنایتها و فساد اخلاق ها می گردد.

شكفته شدن غرایز طبیعی جوانی و ناشكفته ماندن غرایز عالی:

یك نوع شكفتگی، شكفتگی غریزی و طبیعی حیوانی است كه كم و بیش در همه ی افراد در اثر عوامل طبیعی پیدا می شود. چون عوامل شكفتگی هر استعداد متناسب با خود اوست و عوامل طبیعی همه جا كم و بیش موجود است.

ناشكفته ماندن استعدادهای علمی، دینی، جمال و ظرافت:

این استعدادها دیر یا زود در همه كس شكفته می شود برخلاف استعدادهای علمی و اخلاقی و دینی و زیبایی و ظرافت و غیره كه [عوامل شكفتگی آنها] در همه جا موجود نیست. محیطهای علمی از مدرسه و دانشگاه و محیطهای مذهبی از مسجد و محفل دینی و محیطهای تربیتی و موزه ها و سفرها و دیدن مظاهر لطف طبیعت و مظاهر ذوق انسانی، عوامل شكفته شدن استعداد زیبایی و ظرافت انسان است.

ضمناً دانسته شود كه اگر عوامل شكفتگی استعدادی خصوصاً استعدادهای جسمانی زیادتر و زودتر به كار بیفتد، قبل از وقت انسان استعدادهایش می رسد و قوایش تحلیل می رود همان طوری كه اگر گلها را در زمستان در گلخانه به وسیله ی بخاری گرم نگه دارند در همان جا شكفته می شود و در فصل بهار قوه و نیرویی برای او باقی نمی ماند.

خلاصه:

چند مطلب دانسته شد:

1. روحیه ی انسان مانند حیات گلها شكفتگی دارد.

2. تربیت باید براساس شكوفانیدن روحیه ها باشد. به همین دلیل تربیت مبنی بر ترس مفید نیست، باید مبنی بر شوق و تحریك داخلی و حرارت داخلی باشد.

3. مقایسه ی عوامل شكفتگی گلها و عوامل شكفتگی روحها 4. دبستان و دبیرستان و دانشگاه و مدارس طلاب و هنرستانها و صنعتگاهها عملاً تا حدی دوره ی شكفتگی است و باید هرچه بیشتر در این جهت اقدام شود. انسان محروم آن است كه از این دوره ی شكفتگی

جلد دوم . ج2، ص: 91

محروم باشد.

5. همان طوری كه یك گل محروم از عوامل شكفتگی (نور، حرارت، آب، هوای سالم) افسرده می شود روح نیز چنین است، با این فرق كه روح از جهت محتوی بودن شعور و باطن مبتلا به یك نوع بیماریها و در نتیجه نوعی جنایتها می شود.

6. شكفتگی هر استعداد تابع عوامل اوست. شكفتگی طبیعی در همه ی جوانها پیدا می شود به حكم اینكه عوامل طبیعی غریزه ی جنسی همه جا هست. اما بعضی استعدادهای دیگر (و از آن جمله استعداد قهرمانی) عواملش در همه جا نیست، لهذا ناشكفته باقی می ماند.

7. عوامل طبیعی یك استعداد اگر زیاد از حد باشد، موجب فرسودگی قوای طبیعی می گردد. این جهت در عوامل تشویقی علم و ریاضت دینی نیز هست كه سبب خرابی بدن می گردد. در عصر ما پیریهای زودرس پیدا شده در اثر اینكه عوامل تحریك جنسی و تحریك ذائقه و تحریك حس تفریح و خنده و بی خوابی، زیادتر از حد احتیاج است.


[1] ر. ك: ورقه ی «تربیت و فطرت»

کامل هاشمی بازدید : 79 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در ورقه های «اخلاق اسلامی» گفته ایم كه یك تفاوت بین روح و جسم این است كه روح یك مرحله از جسم عقب است، یعنی مرحله ی جنینی روح مرحله ی كمال جسم است. و هم گفته ایم كه یك فرق انسان با سایر مخلوقات این است كه تكوینش و ترسیم كیان و شخصیتش به دست خودش صورت می گیرد، قلم ترسیم و تكوین به دست خود او است. هر موجودی آن است كه هست، مگر انسان كه آن است كه بخواهد باشد.

هماهنگی میان عوامل:

اكنون می گوییم یك نكته ی مهم در تربیت و اخلاق این است كه بین عوامل تربیت هماهنگی باشد. روحیه ی انسان حالت صورت نقاشی را دارد. صورت نقاشی آنگاه درست از آب درمی آید كه تمام به دست یك نفر صورت بگیرد یا به دست چند نفر كه تربیت یافته ی یك مكتب باشند و هنرشان نیز به یك اندازه باشد یا بعضی تابع بعضی باشند، یكی استاد باشد دیگران شاگرد.

ضرورت مكتب برای هماهنگی:

اما اگر مكتبی در جامعه در كار نباشد و هماهنگی در میان نباشد و مجموعاً [به ] صورت دستگاه واحدِ دارای هدف واحد نباشد بلكه هر نوشته و هر فیلم و هر گفته ای هدفی داشته باشد، یكی اخلاق بگوید و یكی ضد

جلد دوم . ج2، ص: 88

اخلاق، یكی تصوف بایزیدی بگوید و یكی اگزیستانسیالیسم، وای به حال آن جامعه. در قدیم می گفتند بچه ای كه مامایش دوتا باشد سرش كچل[1]درمی آید. وای به حال نقاشی [ای ] كه دست هزار نقاش مختلف السلیقه در آن كارگر باشد، یكی طرفدار كوبیسم است، یكی نقاشی كلاسیك الی آخر.

عین این قضیه در افراد از لحاظ اجتماع هست. همان طوری كه جنبه های مختلف روحیه ی یك فرد باید هماهنگ باشد، روحیه های افراد نیز همه باید باهم هماهنگی داشته باشد، كه در ورقه های «ذوق اجتماعی» بحث كرده ایم.


[1] [ظاهراً باید «كج» باشد و سهوالقلم صورت گرفته است. ]

کامل هاشمی بازدید : 74 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

كار و بهداشت روانی:

1. عطف به دفتر 89 (عمل در اسلام) و دفتر 86، نمره ی 101 و 137، در مجله ی «بهداشت روانی» شماره ی 27 از قول پاستور مخترع و دانشمند معروف نقل می كند كه: بهداشت روانی انسان در لابراتوار و كتابخانه است.

كاری كه عشق را جذب و فكر را جلب كند:

مقصود وی این است كه نیروی تفكر در لابراتوار و كتابخانه آنقدر متمركز می گردد كه مجالی برای ناراحتی باقی نمی ماند، و گفته شده كه اختصاص به لابراتوار و كتابخانه ندارد، مطلق كارهایی كه بتواند عشق و علاقه را جذب كند و فكر را عمیقاً جلب و متمركز كند همین خاصیت را دارد.

كارهای هنری و كارهای انتفاعی:

كارهای هنری و صنعتی كه انسان در آنها آفرینندگی و فنّانیت و خلاقیت خود را مشاهده می كند بیش از كارهای انتفاعی مؤثر است در اخلاق، بلكه كارهایی كه عشق انسان را به قدرت و پول بیشتر می كند از یك نظر كه مانع ناراحتیهایی می شود و دل را زنده می كند و انسان را نگه می دارد، خوب است ولی خودش دردی است.

ایضاً از ولتر نقل می كند:

جلد ششم . ج6، ص: 442

كار بهترین داروی بیماری:

هر وقت احساس می كنم كه درد و رنج بیماری می خواهد مرا از پای درآورد، به كار پناه می برم. كار بهترین درمان دردهای درونی من است.

استفاده ی آمریكاییان از كار برای درمان بیماری روانی سربازان جنگ:

نقل می كند كه در پانصد سال قبل از میلاد، بیماریهای روانی را با كارهای مكانیكی، درودگری، بافندگی معالجه می كردند. آمریكاییان وقتی كه احساس كردند سربازانی كه از جنگ كره برگشته اند ناراحتی روحی دارند، به دستور پزشكان دوای آنها را سرگرم شدن به كار تشخیص دادند[1] بنیامین فرانكلین گفته:

عروس زندگانی، كار نام دارد. اگر شما بخواهید داماد این عروس بشوید، فرزند شما سعادت نام خواهد داشت.

كار و خلأ فكری (ایضاً كار و خلأ جسمی):

انسان در اثر سرگرم شدن به كار، خلأ فكری را پر می كند و نمی گذارد غصه و اندوه بیاید و آن را پر كند.

بیكاری مصدر كلیه ی مفاسد:

پاسكال گفته است:

مصدر كلیه ی مفاسد فكری و اخلاقی بیكاری است. هر كشوری كه بخواهد این عیب بزرگ اجتماعی را رفع كند باید مردم را به كار وا دارد تا آن آرامش عمیق روحی كه عده ی معدودی از آن آگاهند، در عرصه ی وجود افراد برقرار شود.

بیكاری و خودكشی:

چرا اغلب بیكارها و پولدارها خودكشی می كنند؟ صادق هدایت به دلیل اینكه یك مرد نازپرورده ی اشراف زاده ای بود خودكشی كرد و مردم را هم دعوت به خودكشی كرده است.

جلد ششم . ج6، ص: 443

بدتر از بیكاری، بیكارگی:

فرق است بین بیكاری و بیكارگی.

سقراط گفته: كار سرمایه ی سعادت و نیكبختی است.

استعداد یابی و انتخاب نوع كار:

چیزی كه هست، كار باید مطابق ذوق و استعداد باشد. در همه ی مردم هر استعدادی نیست ولی در همه، همه ی استعدادها هست. این است كه باید استعدادیابی بشود. اینكه ظاهراً در دستورهای دینی رسیده كه اگر روزی بر شما سخت شد محل را عوض كنید یا كار را عوض كنید، برای همین خصوصیت است.

مضرات مشاغل موروثی و تحمیلی:

این غلط است كه پدر حتماً از پسر خود توقع داشته باشد كه دنبال شغل و كار او را بگیرد. بسیاری اشخاص دیده شده كه در یك شغل تحمیلی باطله بوده اند [2]و بعد كه شغل مطابق ذوقشان به آنها سپرده شده، نبوغ آنها ظاهر شده است. هیچ كس نباید از خودش مأیوس باشد، بالاخره یك نوع استعداد در وجود او خواهد بود.

عدم علاقه به شغل در اداریها منشأ مفاسد زیادی است:

اهمیت مدارس حرفه ای و ضرر و زیان دیپلمهای معمولی برای پشت میزنشینی را باید گوشزد كرد. یكی از اموری كه اخلاق اداریهای ما را فاسد كرده عدم علاقه به شغل و اشتغال بدون در نظر گرفتن غریزه و میل و استعداد كار اداری است.

2. در مجله ی بهداشت روانی، شماره ی 26، صفحه ی 4 راجع به رعایت استعداد افراد و همچنین راجع به تنوع در كار برای به ثمر آوردن تمام استعدادها و یافتن استعدادهای بیشتر، می گوید:

اطبای خانواده از این فكر غلط اولیای اطفال كه حتماً مایلند فرزند آنها مهندس یا طبیب یا مكانیسین شود و به ذوق درونی آنان توجهی ندارند، آگاهند. در ایران در حال حاضر كمیِ مدارس حرفه ای و وفور دانشجویانی كه صرفاً داشتن دیپلم را مقصود اصلی قرار داده اند، اشكال بزرگی در راه انتخاب شغل

جلد ششم . ج6، ص: 444

مناسب برای آنان فراهم كرده است.

تنوع در كار، از عوامل تربیت:

در ممالك پیشرفته كه تنوع در كار، خود یكی از عوامل تربیت شناخته می شود آزمونهای بی شماری برای راهنمایی اطفال و جوانان و كشف استعدادهای درونی آنها موجود است. به وسیله ی این امتحانات می توان جوانان را به شغلی كه مناسب حال روحی آنان باشد تشویق و ترغیب نمود. در كارهای یدی و حرفه های كوچك و صنایع دستی، آزمون كمك بسیار مؤثری است ولی در خصوص شغلهای مهمتر از قبیل طب، قضاوت، ادبیات، سیاست و غیره باید منتظر بود كه تحول بلوغ، گذشته و جوان از نظر رشد قوای هوشی و شعوری و تمایلات به مرحله ی كاملتری رسیده باشد. چه بسا استعدادهای تخصصی ابتدا نمایان نبوده و در مراحل بعدی تظاهر می نماید.

اصل تنوع در كار برای هر فرد و پرهیز از تربیت یك بعدی:

جوانان را باید تشویق كرد كه در كار خود اصل تنوع را مرعی دارند و دست و حواس خود را به انواع و اقسام كارهای یدی، چشیدن غذاهای متنوع، شنیدن موسیقی و دیدن مناظر متعدد آشنا ساخته و ذوق تنوع در زندگی را پیدا كنند و از نظر هوشی به مجالست و مصاحبت با افراد مختلف رغبت نمایند. . .

دو سیستم در استفاده از تنوع یا تخصص:

مشی تمدن اروپایی در این است كه افراد را به آموختن حرفه های متنوع وا می دارد و در عین حال اصل تنوع را در آموزش و پرورش رعایت می نماید، یعنی هركس در ضمن آموختن حرفه و شغلی كه با استعداد و روحیه ی او مناسب است به تكمیل معلومات عمومی نیز پرداخته و از مصاحبت با كلیه ی افراد مردم از هر قوم و ملتی كه باشند لذت برد و برای این منظور، ایده آل تربیت اروپایی این است كه شخصیت را به حد اعلای افاده و استفاده برسانند. در صورتی كه در مقابل این تمدن، خط مشی بعضی ممالك دیگر بر آن است كه از هر فرد منتهای قدرت او را در حرفه ای كه به او سپرده شده گرفته تا سطح تمدن عمومی و قدرت مملكتی را به حد اعلای امكانات

جلد ششم . ج6، ص: 445

برسانند و بنابراین سعادت و لذت فردی را در سعادت همگانی فدا می كنند.

تربیت بر مبنای اصالت فرد و یا بر مبنای اصالت اجتماع:

این نوع تمدن تنوع بخش فعلاً مورد تهدید تمدنی است كه به یكنواختی و ماشینیسم متمایل می باشد كه در آن تمام امور زندگی بشر با تهیه ی وسایل محدود و معین به قالبی متحدالشكل ریخته و علم (كذا) توانایی و معرفت را در رویه ی ایده آل مخصوصی محدود نموده است.

آیا قدس در بیكاری است؟ :


[1] افسران بیكار ما بی جهت نیست كه فاسدالاخلاق اند.

[2] این بیماری كه امروز در جوانان ما هست كه نمی دانند دنبال چه كاری بروند و در هر كنكوری شركت می كنند و در هركدام پذیرفته شدند می روند و انتخاب شخصیتشان را به دست تصادف می دهند، خطرناك است.

کامل هاشمی بازدید : 82 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

عمده ی مسأله این است كه ما بتوانیم روش خاص تربیت اسلامی یعنی مكتب تربیتی اسلامی را از لحاظ هدف و وجهه و شكل و از لحاظ وسایلی كه برای شكل دادن مطلوب و ایده آل خود در نظر گرفته، به دست آوریم و ترسیم نماییم.

ما در ورقه های «عبادات» از آن نظر كه چرا اسلام عبادات را سرلوحه ی تعلیمات خود قرار داده است كمی بحث كرده ایم.

جلد دوم . ج2، ص: 86

رجوع شود به كتاب منهج التربیة الاسلامیة محمد قطب.

کامل هاشمی بازدید : 68 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

رجوع شود به بحث خوب ویل دورانت با تعلیم و تربیت مكانیكی و بحث ما با خود ویل دورانت كه می پندارد كه نقص این تربیت كه محصولش انسان ناقص است با هنر و ادبیات و علوم انسانی تكمیل می شود و انسان كامل به وجود می آید.

کامل هاشمی بازدید : 129 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. رجوع شود به ورقه های «كار و تربیت» .

2. در شماره ی پنجم و ششم «نامه ی فرهنگ» (دو شماره در یك شماره است) صفحه 13 مقاله ای تحت عنوان «تعلیم و تربیت در آلمان غربی» (به قلم دكتر محمد مشایخی) منتشر شده. در صفحه ی 14 تحت تیتر «هدف تعلیم و تربیت در آلمان غربی» می نویسد:

«هدف تعلیم و تربیت در آلمان غربی به شرح زیر خلاصه می شود:

1. كودكان باید ستایش خداوند و احترام همگنان را بیاموزند و برای زندگی اجتماعی آماده شوند.

2. جوانان باید با روح آزادی و دموكراسی آشنا شوند و به عقاید دیگران احترام گزارند و تحمل كافی برای عقاید مخالفان داشته باشند (عدم تعصب و آزادی عقیده) ، وطن و هموطنان خود را دوست داشته باشند و در راه صلح و صفای بین المللی قدم بردارند.

جلد دوم . ج2، ص: 87

3. مدارس باید جسم و روح و ذهن كودكان را پرورش دهند و میراث فرهنگی غرب را به آنان بسپارند و جوانان را با واقعیات اجتماعی و اقتصادی زمان معاصر آشنا سازند و آنان را برای كار و زندگی آینده مهیا نمایند.

4. جوانان باید برای انجام وظایفی كه خانواده یا انجمن محل یا ملت یا دولت به عهده ی آنها می گذارد آماده شوند، تعلیمات مدنی در تمام مدارس باید اجباری باشد و اداره ی مدرسه به طریقی صورت گیرد كه جوانان بتوانند به طرز مفید و مؤثری برای انجام خدمات عمومی مهیا شوند. 

کامل هاشمی بازدید : 187 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

مراحل تربیت مطابق آنچه در ورقه های «تربیت كودك» گفته ایم- مراجعه شود- پنج مرحله است:

1. مرحله ی عكس العمل های ناخودآگاه كه مربوط است به دوران شیرخوارگی و عدم تمیز كودك. طبق تحقیقات روانكاوی و غیر روانكاوی روشن شده است كه روان كودك در همین دوره شكل می گیرد، خوشبینی و بدبینی نسبت به جهان خارج در همین دوره پیدا می شود، و سایر قسمتها. رجوع شود به كتاب در تربیت برتراند راسل و به كتاب دنیای كودك و كتاب كودك آقای فلسفی.

2. مرحله ی دوم تقلید و محاكات است. پدر و مادر به عنوان قهرمانهای زندگی كودك، اعمالشان مورد تقلید كودك است. روح كودك مانند دستگاه فیلمبرداری حركات پدر و مادر را منعكس می كند و با حركات خود براساس تأثیر عمل در روح شكل می گیرد.

در این مرحله كودك فقط رفتار والدین را تقلید می كند و رفتار خودش برایش تدریجاً عادت می شود.

3. مرحله ی تلقین است. دراین مرحله روحیات والدین به فرزند القا می شود. در ورقه های «تربیت كودك» اندكی به تفصیل بحث شده است.

4. مرحله ی چهارم مرحله ی آموزش و تعلیم است. در این مرحله هوش و فكر كودك در كار است. مطالبی كه والدین به صورت قصه و افسانه و یا به صورت دیگر و مطالبی كه مدرسه و كودكستان می گویند، طفل را در مراحل تعلیم و از نظر ذهنی رشد می دهند.

5. مرحله ی پنجم مرحله ی تكرار و تمرین و ممارست و ریاضت وسیله ی خود فرد است. افرادی كه از طریق علمی در صدد اصلاح و تهذیب نفس برمی آیند و همچنین عرفا در سیر و سلوك، این مرحله ی تربیت را دارند.

کامل هاشمی بازدید : 279 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

راسل در كتاب زناشویی و اخلاق ص 125، می گوید:

«حس گناه، پشیمانی و ترس نباید بر حیات كودك مستولی شود. كودكان باید شاد، خندان و خوشبخت باشند و نباید از شناخت امور طبیعی روگردان شوند. چه بسا كه تربیت را مانند تعلیم خرسها در سیرك شمرده اند. می دانیم چطور به این خرسها رقص می آموزند: آنها را روی یك صفحه ی آهنین داغی می گذارند و برای ایشان فلوت می زنند، آنها می رقصند زیرا اگر دائماً بایستند كف پایشان می سوزد. نظیر این وضع برای كودكانی پیش می آید كه مورد ملامت بزرگتران به علل مربوط به اعضای جنسی خود قرار می گیرند. این ملامتها بعدها آنان را مشوش كرده و در زندگی جنسی بدبخت می سازد. »

جلد دوم . ج2، ص: 102

البته سخن راسل از این نظر درست است كه ترس و ارعاب عامل پرورش نیست و هم اینكه كودك را كه به فلسفه ی كار آگاه نیست نباید تحت فشار و ارعاب درآورد، ولی نباید نتیجه گرفت كه برای تربیت طفل مطلقاً و یا اجتماع، از عامل ترس به عنوان یك رادع طغیان (نه عامل پرورش) هم نباید استفاده كرد.

رجوع شود به كتاب در تربیت، تألیف راسل.

کامل هاشمی بازدید : 148 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. رجوع شود به ورقه های «خانواده» .

2. ایضاً طهارة الاعراق ابن مسكویه، فصل مربوط 3. ایضاً وسائل جلد 3 4. منهج التربیة الاسلامیة محمد قطب 5. تعلیم و تربیت اسلامی، دكتر عزتی، نشریه ی دانشگاه تبریز 6. كتاب كودك فلسفی 7. كتاب در تربیت راسل 8. با دنیای كودك آشنا شویم، اقتباس و ترجمه ی خلیل خلیلیان 9. آزادی و تربیت دكتر صناعی 10. تعلیم و تربیت در جهان امروز شاپور راسخ

کامل هاشمی بازدید : 73 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. در دفتر 89، ص 156، بحث روزه به مناسبت بحث از اینكه تكرار هر عملی در ملكه ی آن عمل مؤثر است، تكرار ورزش بدن برای نیرومندی، عمل تیراندازی یا خط نویسی یا موسیقی برای تیراندازی و خطاطی و موسیقیدانی، تكرار عمل پرهیزكاری (روزه ی سی روزه) نیز برای ملكه ی پرهیزكاری مفید و مؤثر است، گفته ایم:

«در بعضی ملل قدیم (مثل اسپارت) كودكان خود را از كودكی مشق سربازی می دادند. » برای این مطلب رجوع شود به تاریخ تربیت، مثلاً در ایران باستان، یونان باستان، مصر باستان، عرب جاهلیت، عصر جدید.

شاعر می گوید:

غازیان طفل خویش را پیوست

تیغ چوبین از آن دهند به دست

كه چو آن طفل مرد كار شود

تیغ چوبینش ذوالفقار شود

2. بعضی خیال می كنند كه تربیت كودك از زمانی آغاز می شود كه كودك آماده ی تعلیم است، یعنی تعلیم و تربیت را همزمان فرض می كنند و حال آنكه تربیت چند مرحله مقدم بر تعلیم است، و شاید یك علت تقدم جمله ی «یزكیهم» بر «یعلمهم» در آیه ی كریمه ی قرآن (با توجه به اینكه مفهوم «یزكیهم» بنا بر آنچه در المیزان آمده یربیهم و ینمیهم است) همین باشد.

اولاً به یك معنی تربیت طفل از دوران جنینی و حتی قبل از جنینی او آغاز می شود. در دستورهای اسلامی یك سلسله آداب و مقررات برای قبل از مباشرت و حین مباشرت و دوره ی حمل آمده است.

ثانیاً آنچنانكه امثال راسل در كتاب در تربیت و دیگران درباره ی روانشناسی كودك گفته اند، طفل در دوران شیرخوارگی و قبل از یكساله شدن هم آماده ی نقش پذیری و شكل پذیری و آماده ی برخی بیماریهای روانی است و لازم است بهداشت روانی او رعایت شود.

جلد دوم . ج2، ص: 97

بهداشت روانی چندین مرتبه از بهداشت بدنی دقیقتر است و نیازمند تخصص بیشتر.

می گویند كودك برحسب غریزه از دو چیز می ترسد: صدای بلند و وحشتناك، دیگر سقوط و خالی شدن زیر پایش. علیهذا كسانی كه از روی عدم توجه بیخ گوش فرزند كوچك فریاد می كشند باید بدانند كه منشأ نوعی ترسها و اضطرابهای روانی در كودك می گردند كه تا آخر عمر ممكن است باقی بمانند، و یا كسانی كه كودك را به شوخی و یا از روی عصبانیت پرت می كنند ناراحتیهای روانی و اضطرابهای روحی وحشتناكی در كودك ایجاد می كنند.

روان كودك از نظر اعتدال در رعایت و ترتیب اثر دادن به گریه هایش فوق العاده حساس است. بی اعتنایی به ناراحتیهای او روح او را بیمار و بدبین می كند، همچنانكه ترتیب اثر دادن به بهانه های بیجای او نیز روح را پرتوقع و بهانه جو می كند. نظم در رساندن غذا بسیار ضروری است. ساكت كردن بچه وسیله ی پستان یا پستانك گذاشتن به دهان او بسیار خطرناك است. در این باره رجوع شود به فصل چهارم كتاب در تربیت تألیف راسل.

پس ما در واقع چند مرحله داریم:

مرحله ی قبل از پیدایش و تكوّن یا مرحله ی آمادگی، و آداب و وظایفی كه مربوط به این مرحله است.

مرحله ی دوم، مرحله ی دوره ی گیاهی یا جنینی كودك است كه مانند گیاه متصل است از ریشه به وجود مادر و از آب و هوا و زمین وجود مادر تغذیه می كند ولی در عین حال بالاتر از گیاه است؛ یعنی مادر در مرحله ی جنین تنها در جسم كودك مؤثر نیست، در روح كودك نیز مؤثر است. حتی ممكن است ترسها و وحشتها و اضطرابهای مادر در دوره ی رحم در روان كودك اثر بگذارد همچنانكه اندیشه ها، فكرها، نیكخواهیها، بدخواهیها، تصور خیر و خدمت یا شرارت و جنایت، همه ی اینها مؤثر است. در این مرحله، تأثیر از نوع تأثیر زمین در گیاه است.

جلد دوم . ج2، ص: 98

مرحله ی سوم، مرحله ی عكس العمل های قهری و غیر مستشعر است كه كودك خواه ناخواه بدون آنكه خود آگاه به كار و عكس العمل خود باشد انجام می دهد و آنها مربوط به دوره ی شیرخوارگی است. حتی محكم بسته شدن به قنداق ممكن است عكس العمل روانی نامطلوب داشته باشد. در این مرحله مخصوصاً مهر و نوازش مادر كار خود را می كند.

مرحله ی چهارم، مرحله ی آگاهی تقلیدی و یا تلقینی است كه در كودك معمولاً از دوسالگی به بعد پیدا می شود. در این مرحله كودك آماده ی تقلید و حكایت و شبیه سازی كارهای پدر و مادر است كه قهرمان دنیای كودكند، یعنی هركاری آنها بكنند كودك میل دارد تكرار كند. برای كودك مسأله ی آیا صحیح است یا صحیح نیست مطرح نیست، البته صحیح است ولی نه به معنی اینكه تصوری هم از ناصحیحی می تواند داشته باشد. در این مرحله است كه پدر و مادر به عنوان «الگو» های قهری، مسؤولیت فراوانی در تربیت كودك دارند.

معلوم است كه پسری كه می بیند پدرش نماز می خواند، تقلید نمازخواندن پدر را درمی آورد و همچنین دختری كه مادر را در حال نماز می بیند؛ برعكسِ پسری كه پدر را در حال شرابخواری و بدمستی می بیند و یا دختری كه مادرش را در حال رقص و انداختن خود در آغوش این و آن می بیند[1] حس تقلید، حس عجیبی است در انسانهای رشدنیافته. این حس در حیوانهای كم شعور نظیر مرغ، الاغ، گاو و حتی اسب وجود ندارد ولی در حیوانات به اصطلاح راقی نظیر میمون و خرس و شاید فیل وجود دارد. و انسان هر اندازه كه قوه ی تمیز و اندیشه و عاقله اش رشد كند و استقلال بیابد، از تقلید آزاد می شود. البته اینجا مقصود این است كه سایه وار و آیینه وار كار دیگری را پیروی می كند بدون هیچ دلیلی و این غیر از تبعیت جاهل از عالم است كه كاری منطقی است.

جلد دوم . ج2، ص: 99

اما تلقین. تلقین از مرحله ی عمل و رفتار تجاوز می كند و به مرحله ی روح و احساس و اندیشه مربوط است. تلقین پذیری و القاپذیری روح انسان فوق العاده عجیب و در عین حال خطرناك است [2] در مسأله ی تقلید می گویند جلو تقلید كودك را به عنوان عملی شیطنت آمیز نباید گرفت، بلكه باید مراقبت كرد كه همواره در برابر كودك و روحیه ی طوطی صفت او كارهایی انجام داد كه شایسته است كودك تقلید كند و عادت نماید و مهارت پیدا كند. مبارزه با اعمال مقلدانه ی كودك به عنوان اینكه اینها شیطنت است، كار خطرناكی است.

جمله ی نهج البلاغه:

و انما قلب الحدث كالارض الخالیة ما القی فیها من شی ء قبلته، فبادرتك بالادب قبل ان یقسو قلبك و یشتغل لبك. در كتاب دنیای كودك، صفحه 69، درباره ی تلقین ترس یا شجاعت می گوید:

«فرض كنیم مادری دست فرزند سه ساله ی خود را گرفته و از كوچه ای می گذرد. ناگهان سگی به طرف او پارس می كند.

كودك، بهت زده می ایستد و نگاه خود را به طرف مادر می دوزد تا ببیند چه واكنشی مادر در برابر عوعو سگ از خود نشان می دهد. حال اگر مادر ترسو باشد و رنگ ببازد و لرزه بر اندامش افتد و آنگاه درصدد فرار برآید، عیناً نظیر همین حالت در كودك هم ظاهر می شود. ولی اگر مادر با خونسردی برسر جا بایستد و با بی اعتنایی به جانب سگ نگاه كند، كودكش نیز در شرایط عادی سرجای خود می ایستد و ابداً دستپاچه و مضطرب نمی شود. . .

جلد دوم . ج2، ص: 100

از حس تلقین پذیری كودك چگونه می شود بهره برداری كرد؟ با استفاده از همین حس تلقین پذیری كودك می توان كودك را به هرگونه ای كه دوست داریم تربیت كنیم. مادر و همچنین پدر و سایر افرادی كه با كودك سر و كار دارند باید بدانند كه كودك به موجب حس تلقین پذیری خود، یك آیینه ی صاف و گیرایی است كه هرچه در برابرش قرار دهند آن را گرفته، به خوبی انعكاس می دهد. پس باید در مقابل او حالات متعادل و رویه های نرم و مثبتی داشته باشید تا كودك عیناً همانها را در وجود خود پیاده كند. » از جمله ی «كل مولود یولد علی الفطرة الاّ ان ابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه» حدود مسؤولیت پدر و مادر را می توان به دست آورد كه با فراهم كردن موجبات عكس العمل های ناروای روحی در دوران ماقبل تمیز كودك و موجبات تقلید و تلقین و بعد هم تعلیم، چه نقش مؤثری دارند.

ضمناً معلوم شد كه محیط خانواده بیشتر محیط عكس العمل های اولیه و دیگر تقلید و تلقین است و مدرسه محیط تعلیم، ولی البته هم در خانه تعلیم هست و هم در مدرسه آن سه عامل دیگر.

و هم معلوم شد كه اثر تلقین از برخی تعلیمها اگر بیشتر نباشد كمتر نیست [3]

جلد دوم . ج2، ص: 101

فرزندان بر والدین خصوصاً پدر حقوقی دارند؛ برخی مادی است و برخی معنوی. حقوق مادی از قبیل: حق تغذیه، حق لباس، حق مسكن، حق محافظت از خطر، حق بهداشت و حتی حق تزویج.

غالباً به این حقوق به طور كلی و مبهم توجه هست، گو اینكه كیفیت آن را درست نمی دانند خصوصاً حق تغذیه را. اما یك سلسله حقوق دیگر هست كه اینها حقوق معنوی است از قبیل: حق [تعلیم ] كتابت، حق تعلیم حلال و حرام (كه ظاهراً شامل حق تعلیم اصول معارف هم هست) ، حق تعلیم سباحت، حق تعلیم رمایت، حق عدالت و عدم تبعیض نسبت به سایر اولاد، حق اكرام و احترام، حق تأدیب و تعلیم و تدریب آداب، حق تحسین اسم، حق محبت و نوازش، حق پاسخگویی به سؤالات و پرسشها. همه ی این حقوق و سایر حقوق (از قبیل عدم استفراه امّ) مربوط است به حق تعلیم و تربیت، یعنی همه ی اینها در تعلیم و تربیت صحیح كودك مؤثر است.


[1] ر. ك: كتابدنیای كودك، فصل نقش پذیری

[2] رجوع شود به كتابدنیای كودك، فصل مربوط به تلقین پذیری، صفحه 61.

[3] دو مرحله ی دیگر نیز تربیت دارد. یكی مرحله ی تعلیم است. در این مرحله، انسان آگاهانه و با دخالت فكر مقاصد دیگری را دریافت می كند و البته همچنانكه می دانیم نفس تعلیم نوعی پرورش است ولی پرورش ذهن، و ضمناً شرط پرورش روح و اراده برای ورود در عمل است.

مرحله ی دیگر مرحله ی تكرار و تمرین و ممارست و ریاضت و ورزش است كه مستقیماً وسیله ی خود فرد صورت می گیرد. در ورقه های «اخلاق اسلامی» نقش عادت و تكرار و ممارست را بیان كرده ایم. این مرحله است كه نامش خودسازی است. در این جهت سیر و سلوك عرفا در حد اعلاست.

کامل هاشمی بازدید : 46 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. راجع به اینكه برخی تبلیغها و تربیتهاست كه اثر معكوس می بخشد، رجوع شود به ورقه های «ایمان به گفته های پیغمبر یا به آثار گناهان» .

2. راجع به اینكه آیا تربیت فرزند باید مطابق روز بلكه مطابق آینده باشد به حكم «لا تؤدبوا اولادكم باخلاقكم لانهم خلقوا لزمان غیر زمانكم» ، رجوع شود به ورقه های «زمان و مقتضیات آن» و ورقه های «خانواده» .

3. یكی از مسائل مهم در باب تربیت كودك كه به قوه ی عاقله ی او مربوط می شود این است كه قوه ی انتقاد یعنی تشخیص خوب و بد او را بیدار كنیم، مخصوصاً در مقابل مظاهر جدید كه نه مانند بعضی خشك مغزان با هر نوی مخالفت كند و نه هر حماقتی و جنایتی را به نام تجدد و مد روز بپذیرد. این مطلب نیز از بحث «زمان و مقتضیات آن» استفاده می شود [1]. راجع به لزوم و حسن انتقاد، رجوع شود به دفتر شماره ی 86، نمره ی 65 و 70 و 93 و 142.


[1] و نیز رجوع شود به ورقه های «شخصیت» .

کامل هاشمی بازدید : 80 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 در تربیت و همچنین در معاشرت، هم نرمی لازم است و هم درشتی ولی هركدام در جای خود و محل خود خوب است. علی علیه السلام راجع به رسول اكرم می فرماید: طبیب دوّار بطبه. . . یضع من ذلك حیث الحاجة الیه. متنبی، ص 361:

و وضع الندی فی موضع السیف بالعلی

مضر كوضع السیف فی موضع الندی

سعدی، گلستان:

نكویی خ با بدان كردن چنان است

كه بد كردن بجای نیكمردان

ترحم م بر پلنگ تیزدندان

ستمكاری بود بر گوسفندان

رجوع شود به ورقه ی «تربیت و فطرت و فرق تربیت و صنعت» .

کامل هاشمی بازدید : 151 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

رجوع شود به دفتر 89، مبحث تربیت.

تربیت باید براساس تكوین و استفاده از مقررات دقیق و صراط باریك تكوین و خلقت باشد و به این ترتیب است كه استعدادها به فعلیت می رسد؛ یعنی تربیت از قبیل صنعت نیست كه پیراستن و آراستن و ساختن و وصل و پیوند و فصل و قطع باشد، مثل اینكه كسی از گوهری نگینی می سازد و از قطعات آهن و فنر و سیم و لاستیك و چوب و غیره اتومبیل می سازد. تربیت به فعلیت رساندن استعدادی است كه در موجود نامی یا حیوان یا انسان هست [1].

تربیت شكوفانیدن است:

فرض كنید غنچه را كه می خواهید تربیت كنید تا گل بشود، او یك صراط دارد، صراط باریك. او را با زور دست و با چكش و با پتك نمی شود شكوفاند و باز كرد. او عوامل نرم و لطیفی مخصوص لازم دارد. او با دست نسیم و شعاع نور و آب آبپاش و گرمای معتدل در حالی كه شرایط زمینی و خاك او درست باشد، شكفته می شود و باز می شود.

تربیت شكوفانیدن است.

زور و ارعاب و ترس در تربیت:

لهذا اطفالی كه از اول با زور و تشر و تشدید

جلد دوم . ج2، ص: 89

روبرو می شوند غنچه هایی هستند كه از اول پرپر می شوند، بلكه همیشه به حال غنچه بودن می مانند، بلكه آثار سوء روحی و پس رانی ها و عقده ها در روح آنها پیدا می شود [2]و بعدها به صورت جانی و شقی در می آیند.

رجوع شود به ورقه ی «نرمی در معاشرت و تربیت» و به ورقه های «معاشرت» .


[1] رجوع شود بهاسفار، فصل بیان فرق بین صناعت و. . .

[2] مخصوصاً زیان ترسانیدن طفل كه خودش فلسفه ی تهدید را نمی داند، مثل بچه ای كه روی دامن كسی ادرار می كند و كتك می خورد و خیال می كند كه اصلاً نباید ادرار كند.

کامل هاشمی بازدید : 136 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

(سخنرانی دوم دانشسرای عالی در /52/103)

1. هیچ موجودی به اندازه ی انسان آماده ی ساخته شدن نیست، زیرا هیچ موجودی این اندازه بالقوه آفریده نشده است. تربیت نوعی ساختن است. همه چیز آن چیزی است از نظر ماهیت كه هست جز انسان كه آن چیزی است كه ساخته بشود، و چون اراده ی خودش در این كار دخالت دارد آن چیزی است كه خودش بخواهد باشد. در این جهت مواد جامد از نظر تغییر شكل پس از آنكه به وسیله ی حرارت و یا آب به صورت مایع درآیند مانند انسانند، مانند فلز ذوب شده و یا گچ آب گرفته شده. تازه اینها از نظر تغییر شكل آن چیزی هستند كه

جلد یازدهم . ج11، ص: 80

ساخته شوند نه از نظر تغییر ماهیت، و انسان از نظر تغییر ماهیت و صورت به اصطلاح فلسفی اینچنین است.

2. مسئله ی دوم: آیا انسان كه استعداد ساخته شدن دارد، هرطور كه ساخته شد، برای واقعیت انسانی و به یك معنی برای ماهیت انسانی، مقام وجودی انسانی، شخصیت انسانی انسان، خود انسانی او، فرق نمی كند كه چگونه ساخته شود، آنچنان كه برای یك آهن ذوب شده و یا گچ آب گرفته چنین است؟ یا آنكه انسان در عین اینكه تغییر ماهیت می دهد، یك سرشت و شخصیت و یك ماهیت نهانی دارد و استعداد آن ماهیت نهانی در او هست و انسانیت و خود واقعی اش آن است و باید آن طور ساخته شود كه انسانیتش اقتضا می كند و اگر به غیر آن گونه ساخته شود ماهیت واقعی اش مسخ شده و از انسانیت خود خارج شده است. در ضمیر و استعداد گچ نوع خاصی از ساختن بالقوه نهاده نشده است. به عبارت دیگر آیا انسان در عین اینكه امكان همه گونه ساخته شدن دارد، یك نوع خاص او تقاضای ذاتی و خواهش ذاتی فطرت بوده است برخلاف سایر انواع، یا هیچ نوعی مقتضای خواهش و میل فطری و طبیعی نیست؟ اگر انسان دارای چنین فطرت و خواهشی باشد از یك خود فطری بهره مند است و عمل برخلاف آن مسخ و از خودبیگانه شدن است والاّ از خودبیگانه شدن معنی ندارد. مگر صرف اینكه انسان واقعیت آزاد و اندیشنده و انتخاب كننده اش از او گرفته شود آیا واقعیت خواهنده اش كه اساس واقعیت اوست و واقعیت اندیشندگی و انتخاب كنندگی وسیله ای است برای این واقعیت، از بین رفته است؟ البته به عقیده ی اگزیستانسیالیستها خود واقعی انسان آزادی است، یعنی اینكه به هیچ خودی پابند نباشد.

3. آنچه مسلّم است این است كه انسان سخت شكل پذیر، صورت پذیر، نقش پذیر است. و دیگر اینكه هر نقش و صورت كه پذیرفت هرچند در ابتدا ساده است، بعد مشكل است كه تغییر داده شود، از این جهت مانند فلز ذوب شده و گچ آب گرفته شده است كه

جلد یازدهم . ج11، ص: 81

در آغاز آسان است هرشكلی به او بدهند اما بعد سفت و صعب التغییر می شود.

4. گفته اند تربیت فن تشكیل عادت است، ولی به این تعریف و بلكه به این نوع تربیت ایرادهای اساسی گرفته اند كه شاید بتوانم بحث كنم.

5. در موجود زنده مسئله ی مسخ مطرح است، یعنی زنده ای را بر ضد طبیعت اصلی خود او ساختن- كه در جمادات معنی ندارد- و به این علت همان خواهش ذاتی، فطری جانداران است.

6. یك باغبان می تواند تحت تأثیر عوامل خارجی شكل و هیئت یك شاخه یا یك میوه را تغییر دهد ولی آن را برخلاف طبیعت خودش درآورده است و كمتر هم بهره گیری خواهد كرد، برخلاف یك باغبان دیگر كه طبیعت گیاهان را خدمت می كند و حداكثر بهره را می برد، همچنان كه طبیب واقعی خدمتگزار طبیعت است. اینجا مسئله ی اولویت صورتها برای ذی الصوره از یك طرف و مرجوحیت و تحمیلی بودن برخی صورتهای دیگر مطرح است.

کامل هاشمی بازدید : 113 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. چرا اسلام عبادات را سرلوحه ی تعلیمات خود قرار داده است؟ در این پرسش فرض شده كه در برنامه ی تعلیم و تربیت اسلامی عبادات سرلوحه ی همه است و این فرض صحیح است و قابل انكار نیست. واقعاً نماز و روزه و حج و دعا سرلوحه ی تعلیمات اسلامی است، و اگر كسی خیال كند كه چون اسلام دینی است كه به اخلاق به دلیلبعثت لاتمم مكارم الاخلاقو به اجتماع به دلیللقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسطاهمیت فوق العاده داده است پس عبادت نمی تواند رتبه ی اول و درجه ی اول را داشته باشد، اشتباه كرده است.

و اما اینكه چرا چنین است؟ ممكن است كسی خیال كند به دلیل

جلد ششم . ج6، ص: 175

اینكه عبادات مربوط به آخرت است و سایر مقررات مربوط به دنیا و یا به علت اینكه عبادات مربوط به روح است و سایر مقررات مربوط به جسم، و آخرت بر دنیا و روح بر جسم تقدم و شرف دارد و از این جهت عبادات در اسلام در درجه ی اول قرار گرفته است. ولی این تصور اشتباه است. درست است كه آخرت چون ابدی است بر دنیا، و روح چون غیر مادی است و درجه ی راقی تر از وجود است بر جسم تقدم دارد و اگر فرضاً در موردی تعارض پیدا شود جانب آخرت بر دنیا و جانب روح بر جسم مقدم است ولی علت مهمتر بودن عبادات این جهت نیست، چون واقعاً سعادت آخرت و دنیا و همچنین سعادت واقعی روح و جسم از یكدیگر منفك نیستند. ما مكرر یادآور شده ایم كه از نظر اسلام اینچنین نیست كه هر انسان مكلف است میان یكی از سعادت دنیا و شقاوت آخرت و میان سعادت آخرت و شقاوت دنیا یكی را انتخاب كند، یعنی از دو سعادت یكی و از دو شقاوت یكی را انتخاب كند. گناهان و امور ممنوعه ی دنیا از آن جهت ممنوع نشده اند كه خوشبختی دنیایی می آورند، بلكه از آن جهت ممنوع شده اند كه در همین دنیا مفسده ای داشته و بدبختی می آورند. پس علت اهمیت عبادات چیز دیگر است.

علت این است كه گذشته از اینكه عبادات از نظر بنده وسیله ی اتصال و ارتباط قلب بنده باخداست، به قول شهید: «الصلوة باب الذكر و الذكر باب الكشف و الكشف باب الفوز الاكبر» و به قول بوعلی:

و العبادة عند العارف ریاضة ما لهممه و قوی نفسه المتوهمة و المتخیلة لیجرها بالتعوید عن جناب الغرور الی جناب الحق فتصیر مسئلمة للسر الباطن حین ما یستجلی الحق لاتنازعه فیخلص السر الی الشروق الساطع و یصیر ذلك ملكة مستقرة كلما شاء السر اطلع الی نور الحق غیر مزاحم من الهمم بل مع تشییع منها له فیكون بكلیته منخرطاً فی سلك القدس.

جلد ششم . ج6، ص: 176

عبادت، هماهنگی با قافله ی هستی:

و گذشته از اینكه نماز و عبادات هماهنگی فطری با موجودات و مخلوقات است زیرا همه همواره در تسبیح و تحمیدند و به قول فارابی: «صلّت السماء بدورانها و الارض برججانها و الماء بسیلانه و المطر بهطلانه» گذشته از همه ی اینها، عبادات از نظر اسلام عماد و عمود سایر تعلیمات است.

ارزش ذاتی و ارزش ضمانی عبادات:

ارزش ذاتی عبادات به جای خود، ارزش ضمانی برای سایر تعلیمات دارد. عبادات جزء برنامه ی تربیتی اسلام است [1]و همچنان كه در ورقه های نماز گفته ایم علت اینكه نماز عمود دین خوانده شده است ارزش تضمینی نماز است.

سرّ اینكه هم اخلاق و هم قانون به پشتوانه ی عبادت محتاجند:

نماز هم پشتوانه ی اخلاق است و هم پشتوانه ی قانون، هم اخلاق احتیاج به پشتوانه دارد و هم قانون، و عبادات تنها موضوع صلاحیتدار برای پشتوانه واقع شدن می باشند. اما اینكه اخلاق احتیاج به پشتوانه دارد برای اینكه محور اصلی اخلاق از خودی خارج شدن است و تنها ایمان به خداست كه می تواند انسان را از خودی خارج كند، بدون آنكه گرفتار خودی دیگر بكند و عبادت پشتوانه ی ایمان است. و اما اینكه قانون و عدالت احتیاج [به پشتوانه ] دارد برای اینكه از قانون عادلانه مهمتر اجرای عدالت است. اجرای عدالت مستلزم تحمل محرومیت است. اخلاق و قانون عادلانه اگر متكی به خدا باشد بر وجدان می تواند حكومت كند و الاّ نه، و از طرفی عبادات برای تذكر خدا و غفلت نكردن از بندگی است.

2. تحقیر عبادات به هر نحو اشتباه است. سعدی اشتباه و مبالغه كرد آنجا كه گفت: عبادت به جز خدمت خلق نیست.

کامل هاشمی بازدید : 88 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

(یادداشت شب 4 فروردین 53، خرمشهر) 1. قرآن و مقایسه اش با عصای موسی برای موسی و دم عیسی برای عیسی 2. چرا معجزه ی خاتم الانبیاء از نوع كتاب شد، در حقیقت دلیل عین مدعا شد؟ 3. تلاوت رسول خدا و جاذبه ی آن و كشیدن افراد به سوی قرآن:

داستان ولید و اختس و دو نفر دیگر، داستان اسلام عمر، داستان اسلام ابوذر، داستان مصعب بن عمیر و یكی از رجال انصار، داستان مردی كه پنبه به گوش كرده بود (ظاهراً اسعدبن زرارة) 4. عادت حفظ قرآن از صدر اسلام، حفظ قرآن در پاكستان 5. اهتمام عظیم مسلمین در امر قرآن 6. یگانه مایه ی امید قرآن است: مادام القرآن یتلی والكعبة یحج و محمّد یذكر فالنصرانیة علی خطر عظیم.

7. كوتاهی ما درباره ی قرآن در مدارس 8. اعجاز قرآن از جنبه ی لفظی و هنری و بیانی و اعجاز از جنبه ی معنوی و علمی و فكری 9. قرآن نه شعر است و نه نثر معمولی، زیرا وزن و قافیه ندارد و تخیّل هم در آن به كار نرفته است. در عین حال از نوعی آهنگ نثری برخوردار است كه می بینیم، آنهم آهنگ روحانی. دستور ائمه ی اطهار به تلاوت آهنگین قرآن. تفاوت سخنان پیغمبر و علی با قرآن.

10. انسانِ قرآن باید بداند: از كجا آمده، در كجا هست، به كجا می رود، چگونه باید باشد، چه باید بكند؟ 11. موضوعات: حق، صفات حق، فرشتگان، تأیید حق و توكل به او، بی نیازی از غیر او، هجرت به سوی او، حماسه ی استغنای از غیر او، نعمتهای این جهان، نعمتها و عذابهای آن جهان، اخلاق، تزكیه،

جلد دوم . ج2، ص: 184

صبر، رضا، محبت، عدل، توكل، احسان، صدق، امانت، شجاعت، شكر، نورانیت قلب، اتحاد و اتفاق، امر به معروف و نهی از منكر، جهاد، عزت و كرامت احكام: نماز، روزه، حج، جهاد، نذر، غبن، بیع، رهن، اجاره، هبه، نكاح، طلاق، ظهار، قصاص، حدود تاریخ اسلام، قصص و تواریخ گذشته: قرار گرفتن سه گروه در برابر یكدیگر: مؤمن، كافر، منافق تسبیح موجودات، عالم پس از مرگ، عالم قیامت جهان و سنن جهان، ناپایداری دنیا و دلبستگی به جهان جاوید 12. به طوركلی بحث درباره ی خدا و ماوراء الطبیعه و غیب از مبدأ تا منتها، و بحث درباره ی انسان از اخلاق و سرشت و حالات فردی و اجتماعی، و دیگر جهان و سنن و قوانین خلقت و مخلوق بودن آن 13. پانزده آیه در تنزیه و پنجاه آیه در توصیف 14. تفاوت [خدای ] پیامبران با [خدای ] فلاسفه كه با انسان خشنودی متقابل دارد، در داد و ستد است و مایه ی انس و آرامش دل اوست. قرآن انسان «قائم اللیل و صائم النهار» [تربیت می كند. ]

کامل هاشمی بازدید : 100 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در ورقه های «یادداشت ایدئولوژی» شماره 7 نقل كردیم (از بعثت و ایدئولوژی) كه عقیده و اخلاق جامعه (نوع اندیشه و تفكر و نوع خواسته ها و آرزوها) و عامل انسانی نقش اصلی را در انقلاب و اداره ی اجتماع بازی می كند و همه ی حكومتها اعم [از] دموكراسی و كمونیسم و فاشیسم، مساعی عظیمی صرف تربیت و توجیه نسل در توافق با ایدئولوژی انتخابی مبذول می دارند.

کامل هاشمی بازدید : 74 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. ضرورت یك سیستم آموزشی و پرورشی و مخصوصاً پرورشی در یك ایدئولوژی و برای یك ملت و یك واحد اجتماعی كه می خواهد مستقل بماند.

2. سیستم آموزش و پرورش اسلامی صحیح چیست؟ 3. سیستم آموزش و پرورش جامعه ی اسلامی بلكه جامعه های اسلامی در گذشته چگونه بوده است؟ چه اندازه اش واقعاً اسلامی و چه اندازه اش تحت تأثیر عوامل ملی و غیرملی از قبیل فرهنگهای خارجی یونانی و هندی و غیره بوده است.

4. آیا اسلام همان طور كه سیستم حقوقی، قضایی، اقتصادی، سیاسی مستقلی دارد، یك سیستم آموزش و پرورش مستقلی و بالاخره آیا اخلاق مستقلی هم دارد یا خیر؟ مشخصات آن چیست؟ 5. آقای دكتر عزتی در جزوه ی «تعلیم و تربیت اسلامی» صفحه ی 4 می گوید:

جلد دوم . ج2، ص: 182

«آموزش و پرورش اسلامی عبارت است از مجموع مواد، دستورات و مسائل آموزشی كه یا مستقیماً اسلام تأیید كرده و یا ابتكار نموده و یا به خاطر تفكرات اسلامی در جوامع اسلامی به وجود آمده و رشد نموده. . . » می گوید:

«. . . آموزش و پرورش هر سیستم و دین و جامعه به طوركلی و مخصوصاً تعریف ماهیت و شناخت ماهیت آن بستگی كامل به فلسفه ی كلی و تفكرات سیاسی مخصوص آن دین و جامعه دارد و فلسفه ی آموزشی یك سیستم و دین یا جامعه بدون تجزیه و تحلیل اصول و فلسفه ی آن سیستم یا دین یا جامعه امكان پذیر نیست. . . آموزش و پرورش یك جامعه و یا یك نظام دینی مانند فرهنگ و دین آن جامعه است و امر بسیطی نیست بلكه شامل تمام امور مربوط به آن جامعه و دین می شود و با فرض شناخت، ارتباط آن با امور مختلف كه مؤثر در شناخت آن است غیرقابل انكار است، و متخصصین آموزش و پرورش از این ارتباط به «ارتباط كامل امور مربوط به یك جامعه و یك دین» تعبیر می كنند. » در ص 9 درباره ی عمومیت تعلم، تفكر، تعقل و تدبر در اسلام می گوید: بیشتر آیات قرآن. . . [1] ضمناً فرق است میان تعلیم و تربیت اسلامی و میان تعلیم و تربیت در اسلام. تعلیم و تربیت اسلامی یعنی آموزشها و پرورشهایی كه برای فرد ایده آل مسلمان لازم است، یعنی عوامل آموزشی و پرورشی برای مسلمان كامل شدن. و اما تعلیم و تربیت در اسلام یعنی

جلد دوم . ج2، ص: 183

طرحهای اسلام برای آموزشها و پرورشهای افراد به طوركلی.


[1] [در نسخه ی اصلی به همین صورت است. ]

کامل هاشمی بازدید : 66 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

(خرمشهر، حسینیه ی اصفهانیها، شبهای 11- 14 فروردین 53) موضوعی كه برای بحث در این چند شب انتخاب كرده ام «تعلیم و تربیت» و به عبارت متداول روز «آموزش و پرورش» اسلامی است. منظور این است كه ببینیم اسلام اولاً چه نظری كلی درباره ی آموزش و پرورش دارد، و ثانیاً چه نوع آموزشی و چه نوع پرورشی را توصیه می كند.

عامل انسانی، نقش اصلی را در اداره و انقلاب ایفا می كند در ورقه های «یادداشت ایدئولوژی» از كتاب بعثت و ایدئولوژی نقل كردیم كه عقیده (نوع تفكر و اندیشه) و اخلاقِ (نوع خواسته ها و آرزوها) جامعه و عامل انسانی نقش اصلی را در انقلاب و اداره ی اجتماع بازی می كند (برخلاف نظریه ی ماركسیسم كه نقش اصلی را از

جلد دوم . ج2، ص: 164

وضع و سیستم تولید می داند) و همه ی حكومتها اعم از دموكراسی و كمونیسم و فاشیسم مساعی عظیمی صرف تربیت و توجیه نسل در توافق با ایدئولوژی انتخابی مبذول می دارند.

سیستم مستقل آموزش و پرورش در جزوه ی «تعلیم و تربیت اسلامی» دكتر عزتی می گوید:

«وجود یك مكتب بدون یك سیستم مستقل آموزش و پرورش امكان پذیر نیست. اسلام به نوبه ی خود دارای سیستمهای مستقل حقوقی، فلسفی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی مخصوص به خود است. پیدایش این سیستمها بدون وجود یك نظام مستقل تعلیم و تربیت امكان پذیر نبوده و نیست. » وابستگی آموزش و پرورش به ایدئولوژی (و وابستگی ایدئولوژی در انسانهای صادق به جهان بینی) آموزش و پرورش هر مكتب بستگی كامل دارد به فلسفه ی كلی و جهان بینی آن مكتب، و جهان بینی آن مكتب است كه هدف و نوع انتخاب وسیله ی آموزش و پرورش را و تا حدی متد آن را معین می كند. پس، از طرفی آموزش و پرورش هر مكتب مربوط است به امور مختلف و سیستمهای حقوقی، اخلاقی، فلسفی آن مكتب و بلكه تركیبی است از همه ی آنها، و از طرف دیگر ناشی از نوع جهان بینی آن مكتب است [1]

جلد دوم . ج2، ص: 165

کامل هاشمی بازدید : 106 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. غایات تعقل و تفكر و تعلم برای روشن شدن، و تقوا و تزكیه ی نفس برای پرورش اراده و رفع موانع برای به كار بستن، و عبادت برای تقویت قلب برای عشق ورزیدن و حرارت ایمانی داشتن. به عبارت دیگر: تقویت ذهن و عقل و فكر برای روشن شدن و آگاهی، و تقویت اراده برای قدرت بر به كار بستن، و تقویت قلب و دل برای عشق و ایمان و حرارت. تقویت ذهن از راه تعقل و تفكر حاصل می شود و تقویت قلب از راه عبادت و تذكر و مبارزه با موجبات غفلت و انصراف از قبیل پرخوردن و پرگفتن و پرمعاشرت كردن و پرخوابیدن و كم متذكر بودن. (برای این جهت رجوع شود به نمط نهم اشارات. ) می توان گفت: علم و تفكر برای تقویت عقل برای بیشتر روشن شدن است، و ایمان و عبادت برای تقویت قلب و عاطفه است، و اخلاق برای تقویت اراده است. در اسلام تنها به روح عبادت كه ذكر

جلد دوم . ج2، ص: 159

است قناعت نكرده، به عبادت به منظور تربیت شكل داده است، یعنی رعایت نظافت و پاكیزگی، احترام به حقوق و به یك جهت ایستادن و [با] تاریخ مربوط شدن كه اول معبد را قبله قرار دادن، ضبط نفس، سلام و صلح طلبی و خیرطلبی، وقت شناسی و نظم، جهت شناسی، نیت و اخلاص، همكاری و همدلی و همگامی.

2. ایضاً [1]در اسلام به پرورش جسم به معنی تقویت جسم و سالم نگه داشتن جسم و كارهایی كه سبب رشد بیشتر جسم می شود، اهمیت داده شده است. مثلاً فلان چیز نور چشم را زیاد می كند یا دندانها را محكم می كند یا معده را، یا مغز را [سالم می كند، ] یا عمر را زیاد می كند و امثال اینها. البته تقویت جسم و پرورش به مفهوم تربیت جسم غیر از تن پروری اصطلاحی است كه احیاناً ملازم است با تضعیف جسم، و لااقل رابطه میان [ایندو] عموم من وجه است.

تن پروری در واقع نفس پروری یعنی شهوت پروری است و اصطلاح خوبی هم نیست.

3. كدامیك از اینها غایتند؟ كمال انسان در كدامیك از اینهاست؟ آیا همه ی اینها وسیله ی خوش بودن بیشتر و لذت بیشتر است، یا كمال واقعی از نظر اسلام همان اتصال به حق است و همه چیز دیگر وسیله است و راه است برای آن؟ 4. شروع مطلب: تربیت و فرق آن با صنعت، و قطع و وصل، و پیراستن و آراستن. تربیت به ظهور آوردن و به فعلیت رسانیدن آن چیزهایی است كه در باطن هست و این خود مستلزم این است كه باطن متوجه غایتی باشد و فعلیت در قوه مضمن باشد. تربیت شكوفان كردن گل است و به همین دلیل جبر و زور و ترس عامل

جلد دوم . ج2، ص: 160

تربیت نیست، عامل جلوگیری از بی تربیتی و فساد هست ولی پرورش دهنده نیست، بازدارنده است و وجودش لازم و ضروری است. (نظر راسل و انتقاد از آن) زیان ترسها و ارعابها در اطفال كه فلسفه آن را نمی دانند.

(داستان لاتزرموا علی ابنی، پس رانی ها) 5. مسأله ی تقویت ذوق و استعداد هنری هم خود مسأله ای است كه از نظر اسلام باید مورد توجه قرار گیرد [2]، زیرا هنر هم یك بعد از ابعاد روح انسان است مانند بعد دینی، بعد علمی، بعد اخلاقی یا ایمان و عاطفه مذهبی و حقیقت جویی و كشف حقایق و روشن شدن و قوت اراده و كسب مكتسبات خوب.

6. مسأله ی تربیتهای اجتماعی كه روح اجتماعی و تعاون و همكاری و كار دسته جمعی و علاقه به سرنوشت جامعه در فرد پیدا شود، روح انزوا و انفراد و تكروی از بین برود (این مسأله در مرحله دوم و ضرورت ثانوی است) همچنانكه باید روح آزادی و دموكراسی و پرهیز از استبداد و لجاج در طفل پیدا شود، همچنین روح احترام به انسانها.

7. راجع به تربیت شعور باطن، رجوع شود به ورقه های «معجزه و خرق عادت» ، آنچه از كتابتداوی روحیكاظم زاده از مسیو كوئه صفحه 18 و 19 نقل شده است.

8. راجع به تربیت اولاد، رجوع شود به ورقه های «خانواده» .

9. راجع به ضرورت تربیت (ورقه «تربیت و ایدئولوژی» ) *


[1] [از اینجا تا صفحه بعد محل ستاره، مطالبی است كه در نسخه اصل دستنویس بر روی آنها یك خط طولی كشیده شده است. علت خط خوردگی به احتمال زیاد مورد استفاده قرار گرفتن این مطالب در جای دیگری بوده است. نظر به اینكه به حذف این قسمت از یادداشتها از طرف استاد یقین نداشتیم، با بیان این توضیح به درج آن مبادرت ورزیدیم. ]

[2] رجوع شود به جزوه «چه باید كرد؟ » .

کامل هاشمی بازدید : 47 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

یكی از مسائل مهم تعلیم و تربیت این است كه آیا عامل زمان یكی از ابعاد آن را تشكیل می دهد یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا با تغییرات زمانی و دگرگونیهای زمان اصول تعلیم و تربیت نیز باید تغییر كند یا نه؟ اینجا نیز مانند بحث «اخلاق و تربیت زن» كه آیا اخلاق و تربیت یك جنسی است یا دوجنسی و آیا جنسیت عامل مؤثری است در چگونگی تعلیم و تربیت یا نه، سه نظریه است.

مقدمتاً باید این جمله ی مولی را یادآوری كنیم: الیمین والشمال مضلة والطریق الوسطی هی الجادةراست گرایی و چپ گرایی گمراهی و سقوط و به مقصد نرسیدن است و راه راست و مستقیم جاده ی واقعی است. ظاهراً مقصود از راست گرایی تفریطگرایی و جمود و روش محافظه كارانه است و مقصود از چپ گرایی افراطگری و تندروی و ضدیت كامل با گذشته و حال است. و چقدر این جمله منطبق است با اصطلاح راست گرایی و چپ گرایی عصر حاضر كه ظاهراً از دوره ی هگل به مناسبت دو دسته از شاگردانش كه یك دسته در طرف راست كرسی استاد می نشستند و محافظه كارانه فكر می كردند و دسته ی دیگر در طرف چپ كرسی او و انقلابی فكر می كردند [رایج شده است ] .

در باب تعلیم و تربیت از نظر عامل زمان سه روش است. یك

جلد دوم . ج2، ص: 195

روش هدف تعلیم و تربیت را محافظت افكار و اندیشه ها و عادات و تقالید و رسوم و سنن گذشته می داند و نظام اجتماعی كه مورد پذیرش اوست یك نظام قالبی است (به قول راسل در كتاب در تربیت ص 100) یعنی یك سلسله قالبهای ساخته و از پیش پرداخته از جانب خود دارد [كه ] جامعه را در آن قالبها بریزد و متحجّر و منجمد كند، درست مانند قالبی كه خشت زن برای خشتها تهیه كرده است و یا قالبهایی كه برای مصنوعات فلزی قبلاً تهیه می شود. جامعه از نظر این دسته یك شئ جامد قابل شكل دادن و آن شكل را تثبیت كردن است، جامعه مانند گچ شل یا فلز ذوب شده است كه در هر قالبی بریزی پس از مدتی شكل همان قالب را می گیرد. عادات و رسوم و تقالید، همان قالبهاست كه پس از مدتی جامعه را شكل می دهد، شكلی كه تغییرش چندان آسان نیست.

از نظر این گروه، دستگاه تعلیم و تربیت نسبت به فرهنگ و معنویات مردم و نسبت به روح و احساسات مردم همان وظیفه ای را دارد كه اداره ی باستان شناسی نسبت به حفظ و نگهداری آثار باستانی دارد؛ وظیفه اش صرفاً محافظت و نگهبانی فرهنگ و معنویات به معنی اعم شامل تصورات و اوهام و خرافات هم هست، مثلاً نحسی سیزده نوروز و امثال اینها به نام سنن ملی و ترادیسیونها.

روش دوم درست عكس روش اول است، اساسش بر ستیزه با گذشته است، روی هرچه به گذشته متعلق است داغ باطله می زند. در این روش اساس تعلیم و تربیت بر تجدد و تحول و تنفر از گذشته است. یگانه چیزی كه تقدیس می شود عصیان، تمرّد، سنت شكنی، طغیان است. به هیچ اصل ثابت و معیار دائمی معتقد نیست. منكر كلیت و منكر ضرورت و دوام است. همه چیز برایش نسبی و موقت است.

از دیدگاه طرفداران نظام قالبی كه نظریه ی جامدهاست، تعلیم و تربیت حقیقتی است مطلق و در همه ی زمانها یك گونه است و آنچه هم در گذشته بود همان حقیقت مطلقی است كه همه وقت باید باشد. پس

جلد دوم . ج2، ص: 196

این نظریه مبتنی بر دو اصل است: یكی اینكه تعلیم و تربیت مثل 24+2 همه زمانی است، مثل جدول فیثاغورس است، و ثانیاً گذشته معیار صحیح و درستی است برای همیشه. اما از دیدگاه طرفداران روش دوم، تعلیم و تربیت مفهومی نسبی است؛ هر زمان نوعی تعلیم و تربیت اقتضا می كند و حقیقت نسبی [است ] از آن نظر كه همواره متكامل است؛ آینده محتوی بر حقیقت بیشتری از گذشته است و گذشته به هیچ وجه سندیت و اعتباری نسبت به حال و آینده ندارد.

طبق این نظریه دستگاه تعلیم و تربیت در حكم یك كارخانه ی ماشین سازی است كه سال به سال مدل ماشینش عوض می شود و نو جای كهنه را می گیرد، ماشین مدل 74 ناسخ ماشین مدلهای سالهای قبل شده و هر سال مدل تازه به بازار می آورد. انسانها هم سال به سال مدلشان باید عوض شود، اگر عوض نشود علامت فرسودگی دستگاه تعلیم و تربیت است همچنان كه یك كشور صنعتی اگر محصولش یكنواخت بماند علامت انحطاط است.

روش سوم بر این اساس است كه جامعه یك موجود زنده است، نه مانند مصنوعات جمادی است كه باید برایش قالب ساخت و نه مانند مصنوعات كارخانه هاست كه هر سال مدل جدید پیدا كند.

موجود زنده بر طبق اصول معین و فطری رشد و نمو می كند. جامعه ی انسانی از نظر تعلیم و تربیت دو نیاز دارد. یكی آموزش و پرورش اصول انسانی و اخلاقی یعنی چیزهایی كه مربوط است به فطرت و طبیعت انسان و به حوزه ی ایمان و اخلاق و به نحوه ی «بودن» انسان.

انسانیت، آدمیت، معیارهای ثابتی دارد و قابل دگرگونی نیست. مثلاً وظیفه شناسی، ایثار، احسان، عدالت، استقامت، شجاعت، عفاف زبان، عفاف شكم، عفاف دامن، تسلط بر نفس، احساسات نوع دوستانه، ترك آزار جانداران، خداشناسی و. . . اینها یك سلسله اصول ثابت و معیارهای ثابتند. و دیگر آموزش و پرورشی كه به چگونگی انسان بودن و ساختمان روحی انسان و فطرت انسان سر و كار ندارد، مربوط است به تخصص و مهارت در كارهای

جلد دوم . ج2، ص: 197

اجتماعی كه میان افراد تقسیم می شود، و البته نوع كارها و ابزار و وسایل كارها اعم از كارهای تولیدی و مصرفی و غیره عوض می شود و تغییر می كند و قهراً تربیت فنی كه مربوط است به مهارت و تخصص در امور فنی متغیر و متكامل است و هر زمانی نوعی مهارت و تخصص را ایجاب می كند. طبق این نظر مؤسسات تعلیم و تربیت نه كارشان قالب سازی و تحمیل قالبها بر جامعه است و نه كارشان انسان ماشینی تحویل دادن است، بلكه كارشان از قبیل كشاورزی و باغبانی است.

راه صحیح و یا راه سوم و به تعبیر امیرالمؤمنین «الیمین والشمال مضلّة والطریق الوسطی هی الجادة» ، این راه بسیار باریك است، صراطی است كه بر متن جهنم كشیده شده است. انحراف از این راه باریك، چه به راست و چه به چپ، موجب سقوط می شود. انحراف به راست ما را سنت پرست و عادت پرست و محافظه كار و جامد و راكد و منجمد می كند، و انحراف به چپ ما را مخرّب و نه سازنده می سازد.

به قول راسل در كتاب در تربیت ص 100، ما سه نوع نظام اجتماعی داریم. نظام اجتماعی قالبی، یعنی نظامی كه مانند یك قالب سفت و محكم است و به هیچ وجه تجاوز از حدود و عادات را جایز نمی شمارد. بشر در این نظام اجتماعی مانند درختی است كه در گلدان كوچكی قرار گرفته باشد كه مجال رشد و توسعه پیدا نمی كند.

جامعه ای كه پابند تقالید و رسوم (ترادیسیون) است. می گوید مثل اسپارت و چین، اقتضای آنجا چنین بود كه طبیعت بشری در آن قالبی كه قبلاً آماده شده است ریخته شود و به شكلی كه از پیش ترسیم گردیده است درآید.

دوم نظام ماشینی. پیروان صنعت و افراد كمونیست (همه ی كسانی كه به جامعه ی بشری از دیدگاه تولید می نگرند و بس) هر دو از این طبقه می باشند و هیچ كدامشان به طبیعت و سرشت بشر توجهی ندارند و غایات حیات را چیزی ساده می انگارند و در جمله ی «افزایش تولید به حداكثر» خلاصه می كنند. مقصود آنان از تنظیم

جلد دوم . ج2، ص: 198

اجتماعی، رسیدن به این غایات و نتایج ساده است. اشكال راه آنان این است كه مردم فعلی میلی به این غایات و نتایج ندارند و به شدت طالب همه جور چیزهای متفرق و گوناگون می باشند كه فكر منظم سازمان دهنده هرگز برای آن ارزشی قائل نیست، و این حال، سازمان دهنده را به توسل به قالب متوجه می سازد تا درنتیجه آدمیانی به دست آورد كه راضی و راغب به همان چیزی باشند كه به نظر او خوب می آید و همین امر به نوبه ی خود به شورش و انقلاب منجر می گردد.

نوع سوم، نظام اجتماعی روینده [1]. یك ماشین یا یك قالب چیزی است كه سازنده ی آن به میل خود آن را انتخاب می كند اما درخت، طبیعت خاص خود را دارد و راهی به تغییر نوع آن نیست.

فقط كاری كه می توان كرد این است كه آن را به صورت نمونه ی بهتر یا بدتر انواع خود درآوریم. . .

فیزیك از زمان نیوتن بر فكر، و از زمان انقلاب صنعتی بر عمل مسلط و فرمانروا شده است و به همین نسبت تصور و تشبیه اجتماع را به ماشین همراه خود آورده است.

در آیه ی كریمه ی قرآن: محمّد رسول اللّه والذین معه اشداء علی الكفار رحماء بینهم تریهم ركعاً سجداً یبتغون [2]فضلاً من اللّه و رضواناً. . . ذلكمثلهم فی التوریة و مثلهم فی الانجیل. . . چنین نظام اجتماعی نباتی روینده و بالنده ای را ذكر می فرماید.

لازمه ی نظام اجتماعی روینده این است كه حركت در چهارچوب فطرت و طبیعت صورت گیرد. همچنانكه راسل گفت نظام قالبی و نظام ماشینی ساخته ی انسان است و تابع میل بشر كه چه عادات و تقالیدی را حاكم كند و یا ماشین را برای چه منظوری و چه مقصدی بسازد. ولی نظام روینده خصوصیتش این است كه شئ روینده یك

جلد دوم . ج2، ص: 199

طبیعت و فطرت و سرشت مخصوص به خود دارد و خودش كمالی و غایتی دارد و ما باید تابع آن غایت و هدف باشیم و به زور هم نمی توانیم بر او تحمیل كنیم، باید ما از سرشت او الهام بگیریم.

این است معنی «فاقم وجهك للدّین حنیفاً فطرة اللّه التی فطرالناس علیها» [3]و این است كه ایمان و اخلاق كه به منزله ی قوانینی است كه باغبان درباره ی درخت رعایت می كند، تغییرناپذیر است. تغییرات درخت از قبیل شكوفه كردن، میوه دادن، زردشدن برگ، همه ی اینها در كادر قوانین طبیعی و فطری حاكم بر درخت است.

اینجا نظریه ی سوم از یك طرف نظریه ی اول را مخاطب قرار می دهد، می گوید تو عادات و تقالید و سنن و رسوم و احیاناً مهارتها و تخصصها را به جای نوامیس حیات گرفته ای و به آنها چسبیده ای و می گویی «انّا وجدنا ابائنا علی امّة و انّا علی اثارهم مقتدون» . می گوید انحراف از هر سنت و قاعده ی جاری را نباید محكوم كرد؛ باید به بررسی پرداخت كه آن قاعده ی جاریه از اصول و نوامیس فطرت است یا صرفاً یك عادت و رسم. و از طرفی خطاب به نظریه ی سوم می گوید تو به نام قالب شكنی، حصارشكنی، كارهای ضدفطری می كنی. مگر هر قانون زنجیر است؟ همه چیز را به نام سنتها و زنجیرها نباید محكوم كرد.

ضمناً معلوم می شود كه مسأله ی عامل زمان در تعلیم و تربیت مسأله ی حادّ عصر ما هم هست، نسل جوان را با نسل كهن در مقابل هم قرار داده است. اگر این حقیقت از نظر علمی روشن شود- و قابل روشن شدن است- و همچنین از نظر دینی- كه آن هم روشن شدنی است- ما می توانیم میان دو نسل آشتی بدهیم و توافق و هماهنگی

جلد دوم . ج2، ص: 200

به وجود آوریم. این است كه این مسأله اهمیت فراوان یافته است.

اینجا جای این است كه درباره ی نظام ارزشها نیز بحث شود (ر. ك:

كتاب تعلیم و تربیت اجتماعی شاپور راسخ، صفحه ی 192) و همچنین درباره ی اینكه نظام تعلیم و تربیت، هم وسیله ی صیانت و دوام فرهنگ سنتی و هم آماده ساز جامعه برای ارزشها و اندیشه های نو و تازه است. (همان كتاب، ص 97) ایضاً اینكه آیا تعلیم و تربیت، فعلی است یا انفعالی؟ (همان كتاب، ص 104) در كتاب تعلیم و تربیت در جهان امروز تألیف شاپور راسخ، ص 192 می گوید:

« (بانو) فلورانس كِلوكُن گفته است هر جامعه یك رشته ارزشهای اساسی دارد كه عام است و همه ی فعالیتها و رفتارهای اعضای جامعه را تنظیم می كند و بر آن جمله تأثیر می گذارد. و او در هر جامعه ای پنج موضوع اصلی را محور تمایلات اساسی در زمینه ی ارزشها دانسته است: طبیعت و ذات انسان از نظر نیكی و شرارت، رابطه ی انسان با طبیعت از نظر حاكمیت و محكومیت، مسأله ی زمان و گذشته نگری و آینده نگری، نوع روابط افراد جامعه كه عمودی باشد یا افقی، پنجم اینكه اصل بر بودن است یا ساختن و كردن و یا شدن، كه ارزش از كدامیك از این سه امر است. » بنا بر آنچه گفتیم جامعه یك واحد زنده است، دارای اصالت و شخصیت و طبیعت خاص به خود. تعلیم و تربیت باید براساس شناخت فطرت و طبیعت انسان از لحاظ فردی و شناخت فطرت و طبیعت جامعه باشد. و گفتیم قوانین فطری اعم از فردی و اجتماعی دراختیار بشر نیست، قراردادی نیست، بشر باید آنها را كشف كند و به كار بندد. حتی تسریع در تكامل نیز مثل آنچه در مورد بهبود نسل و

جلد دوم . ج2، ص: 201

اصلاح نژاد در گیاهان، حیوانات، انسانها پیشنهاد و یا عمل می شود نیز ناشی از شناخت طبیعت و فطرت واقعی است و مورد استفاده قراردادن همان قوانین. پس بشر قادر به تغییر اشیاء هست اما قادر به تغییر قانون طبیعت نیست، و تغییر خود اشیاء با استفاده از شناخت قوانین طبیعی صورت می گیرد. پس انسان، هم می تواند طبیعت را تغییر دهد و هم نمی تواند؛ می تواند با استفاده و استمداد از خود طبیعت یعنی با شناخت خود طبیعت و به كار گرفتن خود طبیعت، و اما نمی تواند تغییر دهد درصورتی كه بخواهد بی اعتنا به قوانین فطرت و طبیعت باشد. و معلوم شد كه تأثیر انسان در تكامل صنعتی یعنی در تكامل مصنوعات جمادی و ماشینی به یك گونه است و تأثیرش در تكامل موجودات زنده از قبیل گیاه و حیوان و انسان فردی و جامعه ی انسانی به گونه ای دیگر است؛ در جمادات كه خود به خود متكامل نیستند و یا تكامل خواسته ی انسان در آن مسیر نیست به یك نحو است و در جاندارها كه خود در خط مسیر تكاملی قرار دارند به نحوی دیگر است. و معلوم شد بنابر آنچه ما گفتیم وظیفه ی تعلیم و تربیت نگهداری قالبها نیست، بلكه نگهداری مدار و راه است.

تعلیم و تربیت از آن جهت كه تعلیمات ثابت دارد واقعاً راهنماست.

اینجا یك پرسشی پیش می آید و امروز یكی از دانشجویان آن را مطرح و من در روز گذشته آن موضوع در ذهنم آمده بود ولی درباره ی آن بحثی نكردم. اما چون امروز یك دانشجوی محترم آن را مطرح كرد و ممكن است در ذهن بعضی دیگر نیز این سؤال مطرح شود و نظر به اینكه جزء سؤالهای امروزی و روشنفكری محسوب می شود، من امشب مطرح می كنم و آن این است كه نظریه ی ثبات اصول تعلیم و تربیت در آنچه مربوط به معیارهای انسانی فرد و معیارهای انسانی جامعه است مبتنی بر اصل فطری بودن یك سلسله اصول یعنی بر قبول فطرت و طبیعت ذاتی انسان بود و مبتنی بود بر اینكه ما جامعه را نه مانند یك شئ و قالبی بدانیم و نه یك ماشین بلكه مانند یك گیاه و یك درخت بدانیم كه دارای طبیعت خاص به خود است،

جلد دوم . ج2، ص: 202

ولی امروز در فلسفه ی معاصر یعنی اگزیستانسیالیسم مسأله سرشت و فطرت در انسان بكلی طرد و نفی می شود، زیرا مسأله ی سرشت و فطرت مبتنی بر اصالت ماهیت است و در انسان اصالت با وجود است، یعنی انسان اول وجود پیدا می كند و بعد ماهیت و ذات و طبیعت و فطرت، و این خود انسان است كه به خود ماهیت و ذات می بخشد و به عبارت دیگر انسان دارای حد و مرز تعیین شده ی قبلی نیست. اساساً «انسان چیست» غلط است، انسان آن چیزی است كه بخواهد باشد [4]


[1] تعبیر نظام قالبی و نظام ماشینی و نظام روینده از ماست نه از راسل.

[2] المیزانمی گوید: جمله ی «یبتغون» ممكن است غایت ركوع و سجود باشد و ممكن است غایت حیات باشد و دوم انسب است.

[3] این نكته كه قرآن مجید برای جامعه شخصیت و اصالت و حیات و ممات و عزت و انحطاط و عمر و اجل قائل است، از این نظر فوق العاده جالب است و می رساند كه نظام اجتماعی مورد نظر اسلام یك نظام روینده است و به عبارت بهتر نظام واقعی و فطری اجتماع یك نظام روینده است. رجوع شود بهالمیزانآیات مربوط به شخصیت و اصالت اجتماع در قرآن و تفسیر آنها.

[4] [متأسفانه دنباله ی مطلب در دستنویس استاد نیامده است. ]

کامل هاشمی بازدید : 83 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

(منزل صادقی- شب هفتم) 1. در اینكه ازدواج و تشكیل خانواده برای ایجاد و پرورش تن فرزند است شكی نیست، آیا بالطبیعه برای پرورش روح او هم هست یا خیر؟ 2. در زندگی جدید، یگانگی خانوادگی، كمی به سوی بیگانگی كشیده شده است و این جهت روی اجتماع اثر گذاشته است، چرا؟ (ر. ك: مقاله ی دكتر نراقی در «نگین» شماره. . . تحت عنوان مشكلات اجتماعی قرن ماظ) .

3. از نظر اسلام، زن و شوهری، پدری و مادری یك مسؤولیت است و یك عبادت و امر مقدس است- ر. ك: ورقه های «مسؤولیت» .

4. كاملتر بودن نقش مادر از نقش پدر از لحاظ طبیعی 5. آیا بچه بزرگ كردن مثل جوجه واكردن ماشینی شده است و مادر مسؤولیتی ندارد؟ 6. موضوع علم اول، مهر اول، خلق و خوی اول، بغض اول، تنفر اول، احترام اول و حتی لهجه ی اول.

پیشه ی اول كجا از دل رود

مهر اول كی ز دل بیرون رود

در سفرگر روم بینی یا خُتَن

از دل تو كی رود حبّ الوطن

خُلق كان با شیر رفت اندر وجود

كی توان آن را ز مردم واگشود

7. لذت مادری به موازات محبت مادری. تبلیغات سوء عصر ما كه خانه زندان است. پس كتابخانه هم به دلیل كمتر بیرون رفتن زندان است، و كارگاه نقاشی، و لذت فقط در ولوشدن در حاشیه ی خیابانها، لولیدن میان مردان، پرسه زدن در سینماها و حتی كشتی گرفتن است و

جلد دوم . ج2، ص: 187

پای میز قمار نشستن. پشت میز اداره و دفتر اندیكاتورنویسی چه هنری است؟ 8. انظروا من یرضع اولادكم فان الولد یشبّ علیه. لاتسترضعوا الحمقاء فان اللبن یعدی. 9. شرافت مقام مادری از لحاظ آدم سازی. تقسیم كارها به فنون و مشاغل، [و تقسیم ] فنون به آنچه سر و كاری با جمادات و یا حداكثر با نباتات یا حیوانات [دارد] و آنچه با انسان خصوصاً روح انسان [سرو كار دارد. ] 10. مادری از لحاظ آدم سازی، مشاركت با وظیفه ی انبیاست.

11. شرایط تربیت اولاد:

الف. مساعدبودن محیط خانوادگی ب. اعتدال در محبت ج. مراقبت مبصرات و مسموعات د. احتراز از وعده ی دروغ هـ. قهرمان پرستی نه مظلوم پرستی و نه ستمگرپرستی و. طرز جوابگویی صادقانه و راهنمایانه در پاسخ سؤالات ز. احترام كودك و ترك تحقیر او ح. عدالت میان اولاد ط. نام نیك گذاشتن روی طفل ی. آزادی دادن در حد اعتدال و از جمله در انتخاب شغل با رعایت جنبه ی استعداد ذاتی و ارشاد او 12. اكرموا اولادكم و احسنوا ادابهم یغفرلكم. 13. هدیه و تحفه برای فرزندان و ابتدا به دختران 14. دو ركن اساسی در تربیت فرزندان: یكی علم و رموز دقیق روانشناسی و دیگر محبت و عاطفه ی شدید. در قدیم علم نبود، در جدید عاطفه [نیست. ] 15. پدر و مادر جاهل فرزند را یا ترسو و ضعیف در اثر تخویفها، یا لوس و نُنُر در اثر محبتها و نوازشهای بیجا و یا حَقود در

جلد دوم . ج2، ص: 188

اثر بی عدالتی، یا وهم پرست در اثر افسانه های شاخدار، یا دوشخصیتی در اثر تناقض قول و عمل، و یا در اثر توهین والدین به یكدیگر او را بی تربیت و یا مظلوم پرست، و یا در اثر جواب ندادن به سؤالات، او را خمود و جامدالفكر، در اثر احترام نگذاشتن به شخصیت، او را تحقیر شده و بی عقیده و بی اعتماد به خود بار می آورند.

16. پدر باید مظهر عظمت و شخصیت باشد نه ابوالهول- داستان «كَلّ لسانی و قلّ بیانی، كأن سیّداً یرعانی» .

17. اعلامیه ی حقوق بشر: خانواده ركن طبیعی و اساسی اجتماع است و حق دارد از حمایت جامعه بهره مند شود.

18. دو عاملی كه به قلب حیات خانوادگی زده است: ماشین و زندگی ماشینی، و دیگر افكار خطرناك 19. آثار سقوط خانواده درعصر حاضر:

الف. محرومیت زوجین از صفای خانوادگی ب. محرومیت فرزندان از كانون پرمهر خانوادگی ج. محرومیت اجتماع از آثار محبتهای خانوادگی د. تنفر از ازدواج و شیوع فراوان زنا و پیدایش ولدالزنا، سقط جنین ح. ازدیاد طلاق ط. تنفر از مادری ی. جنایات وحشتناك 20. فلسفه ی زندگی خانوادگی:

الف. مشخص بودن نسبها ب. صمیمیت دو انسان ج. كانون مناسب برای پرورش روح فرزند د. فراموشخانه ی مرد نسبت به رنجهای روز و بلكه كانونِ ساختنِ روح مرد

کامل هاشمی بازدید : 93 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (1)

1. جزم و یقین به صحت آیین و مسلك 2. اعتقاد به فطری و طبیعی بودن مسلك و هماهنگی آن با قوانین موجود و محسوس نه تضاد آن 3. پیروزی حق یا پیروزی مسلك (و شكست ناپذیری مسلك) . اصل جهان بر پیروزی حق است.

4. ایمان به صحت اخلاقی مسلك و هماهنگی با وجدان اخلاقی 5. تنفر از ظلم و استثمار و بی عدالتی و ناهماهنگی آنها با ناموس جهان و ضدیت آنها با تكامل دنیوی و سعادت اخروی 6. ایمان به آینده 7. و بالاخره نوعی آگاهی وجدان كه فرد مسلمان را مبدل به یك مجاهد فداكار می كند 8. تربیت شعور باطن. رجوع شود به ورقه های «معجزه و خرق عادت» ، آنچه از كتاب تداوی روحی كاظم زاده ی ایرانشهر، ص 18 و

جلد دوم . ج2، ص: 191

19 نقل شده است.

9. روح اجتماعی و تعاون و ترك انعزال و انزوا و تكروی- و لیس امرؤ و ان عظمت. . . بفوق ان یعان. 10. روح دموكراسی و آزادمنشی و تحمل عقاید دیگران و پرهیز از لجاج و استبداد و پرهیز از تمكین و تسلیم و المأمور معذور 11. اینكه در عبادت نظر به معنویت خود عبادت باشد و نظر به خود انقطاع به حق و پیوستن به او در كار باشد نه طمع به بهشت و یا ترس از دوزخ، و اینكه درعین حال عبادت بهشت و جهنم هم نوعی تعالی است (مسأله ی دعا و نیایش و كنه آن) 12. مسأله ی محبت و اینكه باید این حس پرورش داده شود، و همچنین احسان و حدود آنها 13. اینكه ایجاد بغض و كینه و تنفر و لعن چه اندازه مطلوب است و آیا تربیت دینی فقط باید براساس محبت باشد و نه بغض، و یا بغض و به اصطلاح تبرّا نیز جزئی لازم از تربیت است 14. مسأله ی تعصب ممدوح و تعصب مذموم، تعصب منطقی و تعصب غیرمنطقی 15. از اینجا باید شروع شود كه تربیت، پرورش است یا صنعت و ساختن؟ جواب این است كه هم پرورش است و هم صنعت، همچنان كه به تفصیل در جلسات معارف اسلامی و جلسات انجمنی و جلسات انجمن پزشكان گفته شده است.

16. این پرورش متوجه چند چیز است:

الف. جسم؛ پرورش جسم غیر از تن پروری مصطلح است و میان ایندو عموم من وجه است.

ب. پرورش عقل و مبارزه با عوامل ضدعقل (به عبارت دیگر پرورش ذهن) ج. پرورش اراده و اینكه اراده غیر از میل است، و تفاوت آنها و بالأخره مسأله ی مالكیت و تسلط بر خویشتن

جلد دوم . ج2، ص: 192

د. پرورش ذوق و زیبایی، فصاحت، شعر، جمال صورت، جمال طبیعت و اینكه آنچه ممنوع است آنجاست كه پای تحریك شهوات به میان می آید و تفكیك آنها خیلی دشوار است هـ. پرورش حس دعا و نیایش و عبادت و بحثی درباره ی عبادتهای عارفانه و عبادتهای زاهدانه برای بهشت و جهنم (ورقه های «عبادت» سخن اینشتین، اقبال، ویلیام جیمز) و. پرورش محبت و دوستی و بحثی درباره ی پرورش بغض و تنفر (تبرّا) نسبت به فاسدان، ضدانسانها، معاندان، و اینكه بسیاری بغضها و محبتها عقلانی و منطقی است و به عبارت دیگر بسیاری بغضها ناشی از محبت است ز. علم و حقیقت، پرورش حقیقت جویی و تسلیم حقیقت شدن و علم و حكمت را حتی از مشرك گرفتن.

اینجاست كه پای عدم تعصب جاهلانه به میان می آید.

ح. مهارت در كارهای تكنیكی ط. حماسه و شجاعت ی. تربیت شعور باطن یا. پرورش همت و بلندنظری، نه كوچك نظری و نام آن را تواضع گذاشتن یب. تكیه به عمل كردن و پرهیز از اتكاء به غیر در سعادت و یا متهم كردن زمین و آسمان كه: «و كلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه» ، پرهیز از تكیه ی بی جهت به شفاعت و انتساب، پرهیز از تحقیر عمل و ارزش آن یج. پرهیز از نازپروردگی و القاء نفس در شداید و عسرها

کامل هاشمی بازدید : 104 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. ارزش تعلیم و تربیت برای یك اجتماع و در یك فرهنگ و برای یك مكتب و اینكه تعلیم و تربیت یكی از- به اصطلاح- نهادهای اجتماعی است و اینكه ملتها از نظر استعداد طبیعی چندان تفاوتی ندارند، تفاوتشان در این است كه بعضی ملتها به صورت ماده ی خام باقی مانده اند و یا به صورت بدی ساخته شده اند و بعضی ملتهای دیگر خوب ساخته شده اند. هرگاه سیستم تعلیم و تربیت قومی براساس صحیحی قرار گرفت، آن ملت ترقی می كند. رجوع شود به ورقه های «تعلیم و تربیت اسلامی» سخنرانیهای خرمشهر، ایضاً مقدمه ی كتاب تعلیم و تربیت در جهان امروز.

2. اصل آموزش در اسلام. رجوع شود به سخنرانی «فریضه ی علم» و ورقه های «تعلیم و تربیت اسلامی» (خرمشهر) و اینكه ایمانهای اسلام براساس شناخت است نه اعتقاد محض، و اسلام برای شناخت خدا، كتاب خلقت و برای شناخت رسول، قرآن و برای شناخت معاد، انسان و برای شناخت امامت، تاریخ و اجتماع را برای مطالعه معرفی و پیشنهاد كرده است.

جلد دوم . ج2، ص: 190

3. نظام تعلیم و تربیت اسلامی آیا نظام طبقاتی است یا غیرطبقاتی؟ و آیا مساوات اسلامی شامل تعلیم و تربیت هم می شود یا خیر؟ رجوع شود به تاریخ تمدن ویل دورانت و غیره راجع به نظام طبقاتی هند، ایران، یونان، روم و تربیتهای طبقاتی آنها و همچنین نظام اجتماعی انگلستان. ایضاً رجوع شود به اوایل كتاب در تربیت برتراند راسل راجع به تربیت اشرافی و خواجگی و اریستوكراسی.

4. آیا تعلیم و تربیت یك جنسی است یا دوجنسی؟ اولاً آیا این تنها پسران هستند كه حق تعلیم و تربیت دارند، خصوصاً تعلیم؟ و ثانیاً آیا یك نوع تعلیم و یك نوع اخلاق و یك نوع تربیت برای آنها تجویز می شود یا دو نوع؟ رجوع شود به ورقه های «اخلاق و تربیت زن» سخنرانی تابستان سال 48 در مشهد.

کامل هاشمی بازدید : 140 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

یکی از عوامل مؤثر بر تحولات اساسی در تعلیم و تربیت در قرن حاضر، تأثیر اندیشه های متفکران و مربیان بزرگ و فرآیندهای تربیتی است. اندیشمندان مسلمان در پرتو تعالیم انسان ساز اسلام به موضوع انسان و کمال و سعادت او و راه های وصول به کمال، بسیار پرداخته اند و نظامهایی فکری را برای پاسخگویی به سؤالهای مربوط به انسان و تربیت او بنا کرده اند. شهید آیة ا... مرتضی مطهری از دانشمندان معاصری است که یادش همواره جاودانه است.

اندیشه های این بزرگ مرد تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان مبنای مواجهه علمی با افکار وارداتی جدید و دستیابی به نوآوریهای علمی در عرصه معارف دینی، مورد توجه قرار می گیرد. بررسی اندیشه و آرای آیة ا... شهید مطهری و تأثیر آن در شکل گیری مبانی فکری انقلاب اسلامی، از ضرورتهای دوران کنونی است. استاد مطهری، با ایمان، علم و اعتماد به نفس والای خود و همچنین ادب و انصاف علمی در آن سالها شجاعانه وارد میدان شد و با یک مواجهه صحیح و علمی در مقابل تفکرات مارکسیستی و لیبرالیستی، توانست چهره روشن و نابی از تفکرات اسلامی ارائه دهد و جریان روشنفکری اسلامی صحیحی را پایه گذاری نماید که در واقع مبنای بخشی عمده از جریان فکری انقلاب اسلامی شد. دیدگاه های تربیتی این معلم شهید در دوران کنونی که نظام تربیتی جامعه به تحولی برای اصلاح خود نیازمند است، بسیار ارزنده و قابل تأمل است. ایشان در کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام» مبانی تربیت اسلامی را در ابعاد مختلف می شکافد.

در خصوص «آرای تربیتی شهید مطهری» با دکتر علی شریعتمداری استاد دانشگاه تهران گفتگو کرده ایم. وی معتقد است استاد مطهری آموزش را با روش تربیتی خاص ارائه شده، طرح می کند با همان کاستی ای که در نهادهای آموزشی ما موجود است. این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی سعی کرده است در این مجال، این نقیصه و خلا را که مورد نظر شهید مطهری نیز بوده و در مراکز آموزشی ما نیز احساس می شود، بیان کند. در ادامه مشروح این گفتگو را می خوانید:

* آقای دکتر شریعتمداری! از دیدگاه شهید مطهری، مهمترین مؤلفه های تربیت اسلامی چیست؟

** در برخورد با کتابها و آرا و اندیشه های استاد مطهری، باید چند نکته را در نظر گرفت. اولا ایشان یک مبلغ واقعی اسلام بود، به این معنا که آنچه را در اسلام، قرآن، سنت پیامبر (ص) و در رویه ائمه اطهار (ع) آمده، استاد مطهری همه اینها را در ذهن خود بر مدار منطقی و عقلانی قرار داده بود. در تربیت اسلامی، مهمترین مؤلفه، پرورش تفکر و قدرت عقلانی است. پیامبر اکرم (ص) فرموده اند، کسی که از عقل برخوردار نیست، ارزش دین را هم درک نمی کند. مردم باید آیات الهی در زمین را ببینند. بنابراین، نکته مهمی که در تعلیم و تربیت اسلامی از نظر مرحوم مطهری مورد توجه بوده، پرورش قدرت عقلانی است این امر محور اندیشه های تربیتی این استاد بزرگ است. افرادی که کتابهای استاد مطهری را مطالعه می کنند، باید توجه داشته باشند که بهترین منبع برای معرفی معارف اسلامی در دوران ما، آثار این استاد بزرگوار است. آیین خواندن و آیین اندیشیدن و آیین درست فکر کردن را در آثار شهید مطهری ببینیم، نکته های اساسی در کتاب «تربیت اسلامی» این شهید بزرگوار اینکه ما یاد بگیریم در مورد مسائل مختلف تفکر عمیق داشته باشیم و با استفاده از روشهای عقلانی در حل مسائل اقدام کنیم. بهترین مؤلفه برای پرورش تربیت اسلامی در انسان، رشد قدرت عقلانی در اوست تا بتواند این امر را در کلیه مسائل فردی و اجتماعی پیاده کند. معمولاً رویه تربیتی شهید مطهری این بود که خواننده را متوجه مسأله اساسی مورد بحث می کرد و ارتقای فکری، محور اساسی آن بود.

* ماهیت تربیت اخلاقی از منظر این استاد بزرگوار چه بود؟

** ابتدا باید تعریفی از تربیت اخلاقی داشته باشیم، زیرا اخلاق یکی از جنبه های طبیعی حیات انسان است؛ بدین معنا که انسان همان طور که به هوا و غذا برای پرورش جسم نیاز دارد، به درک اخلاقی هم نیازمند است. اینکه با دیگران چگونه ارتباط برقرار کند، چه رسالتی در برابر دیگران دارد و چگونه باید عادلانه برخورد کند و به حقوق دیگران پایبند باشد، اینها محورهای اخلاقی است. دوباره بر محور عقلانی در مسأله گذشته تأکید می کنم که در پرورش اخلاقی هم، تکیه بر مؤلفه های عقلانی نقش اصلی را دارد. باید مرزهای خوب و بد را از یکدیگر بشناسیم. چرا اموری چون خدمت به مردم، راستگویی، درستکاری، احترام به دیگران مورد پذیرش همه است اما دروغ، تهمت و آزار دیگران از دیدگاه همه مردم منفور و غیر قابل پذیرشند.

* از دیدگاه شهید مطهری، چه ارتباطی میان آموزش ارزشها و تربیت اسلامی وجود دارد؟

** برای پاسخ، باید تعریفی از ارزش داشت. آن چیزی که خود به خود برای انسان دارای آثار مفید است و او را به کمال و رشد می رساند. زمانی که در مورد ارزشهای اخلاقی بحث می کنیم، مؤلفه هایی را که در زمینه اخلاقی با اهمیت و موثر می باشد، مد نظر داریم. در خصوص اخلاق هم باید بدانیم که چه سهمی در خدمت به دیگران داریم. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند کسی که صبح برخیزد و کوششی برای حل مشکلات جامعه نداشته باشد، مسلمان نیست. بنابراین، خدمت به خلق، محور اخلاق اسلامی است. این امر شامل رعایت حقوق افراد جامعه و احترام به آنها و نیز تلاش برای کمک به حل مشکلات مردم هم می شود.

* شهید مطهری ایمان و مذهب را ضامن اجرای اخلاقیات در جامعه می دانستند، چگونه می توان این دو مؤلفه را در شرایط کنونی تعریف و تبیین کرد؟

** ببینید، ممکن است ما با فردی در جامعه مواجه شویم که راستگو و درستکار باشد، اما اعتقادات دینی قوی ندارد. اگر همین انسان به معارف الهی اعتقاد داشته باشد، از قدرت والای معنوی بهره مند می شود و موفقیت خود را قطعی تلقی می کند، زیرا نیروی الهی را پشتیبان و ضامن اعمال خود می داند. بنابراین، میان فردی که فطرتا دارای اخلاق خوب است با فردی که بر پایه پیروی از معارف و آموزه های اسلامی در مسیر اخلاقیات قدم برمی دارد، تفاوت وجود دارد؛ زیرا این فرد تلاش دارد رفتار اجتماعی و فردی خود را بر اساس قوانین الهی تضمین کند. این قوانین، استحکام و اعتبار بیشتری به عقاید و رفتار افراد می دهد.

* آقای دکتر شریعتمداری! از منظر استاد شهید، عادتهای تربیتی تا چه میزان بر ترویج اخلاق در جامعه مؤثر بوده اند؟

** عادت اخلاقی یعنی اینکه به دیگران احترام بگذاریم و حقوق افراد جامعه را به رسمیت بشناسیم. این امور عادتهایی است که در تحکیم مبانی اخلاقی در جامعه به ما کمک می کند. برای ترویج آن در جامعه، افراد را باید به فکر کردن وادار کرد، بدین معنا که مردم در برخورد با مسائل مختلف روشهای منطقی و عقلانی را برگزینند تا بتوانند با تشخیص صحیح مسائل و مشکلات مختلف، از امکانات موجود بهترین بهره را ببرند. از این رو آنان می توانند زندگی انسانی در ارتباط با خود و دیگران بسازند.

* اخلاقیات در جهان به عنوان یک ارزش انسانی مطرح است، اما در کشور ما که معارف اسلامی بر جامعه حاکم است، کارکردهای دین و تربیت (با توجه به دیدگاه شهید مطهری بر رابطه تنگاتنگ میان این دو) چگونه می توانند در جامعه بروز و ظهور یابد؟

** به نظر من، مردم جامعه باید معارف اسلامی را بیشتر بشناسند. یکی از راه های آشنایی با تعالیم اسلامی، مطالعه آثار شهید مطهری است. ایشان سعی داشتند اسلام واقعی را به جامعه بشناسانند آن هم در شرایطی که آموزه های اسلام در خطر غفلت و انحراف قرار داشت. تالیف کتاب های گرانبها و سخنرانیهای باشکوه این استاد بزرگ، نشانگر دغدغه ایشان بر معرفی اسلام واقعی به جامعه بوده است. خانواده های ما باید با آثار شهید مطهری انس بگیرند و آن را به عنوان منبعی خوب در شناساندن آموزه های اسلامی به فرزندانشان معرفی و توصیه کنند. از سوی دیگر، آموزش و پرورش باید معلمانی را در مدارس به کار بگمارد که با معارف اسلامی و تعلیم و تربیت اسلامی آشنا باشند و دانش آموزان را با افکار و اندیشه های اسلامی آشنا کنند. در این صورت، تحولی در نظام تعلیم و تربیت ایجاد می شود و فرزندان ما یاد می گیرند که اسلام را بیشتر و بهتر بشناسند؛ لذا در روابط فردی و اجتماعی خود تربیت اسلامی را پیاده خواهند کرد.

* سایر نهادهای متولی امور فرهنگی و تربیتی در جامعه برای معرفی آرای شهید مطهری چه نقشی دارند؟

** صدا و سیما باید برنامه های ویژه ای برای معرفی آثار شهید مطهری داشته باشد، زیرا این آثار معرف معارف اسلامی هستند. از سوی دیگر، در دانشگاه ها و دیگر مراکز آموزشی باید اندیشه ها و آرای شهید مطهری به گفتمانی برای بحث و تبادل نظر تبدیل شود. اگر این امر در مراکز آموزشی و تربیتی ما محور قرار گیرد، بتدریج شاهد تحولاتی در اصلاح نظام تربیتی جامعه خواهیم بود. از این رو، با معارف اسلامی بیشتر آشنا می شویم و این آموزه ها را نقشه راه خود در زندگی فردی و اجتماعی قرار می دهیم.

* نقش شورای عالی انقلاب فرهنگی در تحقق این تحول بزرگ چگونه نمود می یابد؟

** اصلا امام خمینی (ره) این شورا را برای تحول در نظام آموزشی و تربیتی تأسیس کردند تا در جامعه تحول دینی، تحول اخلاقی، تحول معنوی به وجود آورد. ارتباطی که شورا با وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش، استادان، معلمان و تشکیلات دانشگاهی داشته، برای معرفی بهتر معارف اسلامی در جامعه بوده و تلاش کرده متخصصان معارف اسلامی را برای ارتباط قوی تر با مراکز آموزشی تشویق کند. البته، این تحول بتدریج اتفاق می افتد زیرا، ایجاد فرهنگ سازی پایدار بر محور آموزه های اسلامی به زمان و برنامه دقیق نیاز دارد. از این رو، بتدریج فرزندان ما در مراکز آموزشی با این معارف تربیتی آشنا می شوند تا یاد بگیرند آن را مسیر راه خود در زندگی قرار دهند. البته، این تحول کار دشواری است زیرا این مسأله تغییر فکر و عادتها و رفتار جامعه است. این امور، اساس تربیت اجتماعی و فردی را تشکیل می دهد و همه متولیان فرهنگی باید احساس مسؤولیت بکنند. در وهله اول، والدین و در مراحل بعد مراکز آموزشی، صدا و سیما و رسانه ها.

* اهمیت تسریع در ایجاد تحول نظام تربیتی جامعه در شرایط کنونی چقدر ضرورت دارد؟

** این امر بسیار با اهمیت است. متأسفانه، مشکل جامعه ما مشکل تربیتی است. در مراکز آموزشی ما تربیت جایگاه اساسی ندارد، زیرا استادان، معلمان و مربیان ما چه در دانشگاه ها، چه در مدارس و مهد کودک ها، با مسائل و آموزه های تربیتی به طور کامل آشنا نیستند. اصل تربیت اسلامی باید محور این مراکز باشد. تربیت، درونی ترین ارزش برای انسان است. در اعتقادات اسلامی، پیامبران معلمان بشریتند. بنابراین، باید به اصول تعلیم و تربیت بیشتر آشنا باشیم و با شناخت و آگاهی کامل از این محور اساسی زندگی، بتوانیم تحولی در نظام تربیتی جامعه ایجاد کنیم.

* از حضورتان در این گفتگو سپاسگزاریم.

منابع مقاله: روزنامه - قدس - تاریخ شمسی نشر 15/02/1388، نام گفت و گو شونده: علی - شریعتمداری، مترجم: زهره - کهندل ؛

کامل هاشمی بازدید : 676 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اشاره 

دین طبق نخستین آیات نازل شده بر پیامبر(ص)بر دو عنصر بنیادین تعلیم و تربیت،یعنی کسب علم و دانش(علم بالقلم) از یک سو،و تعالی روح و کمال انسانی(علم الانسان ما لم یعلم)از سوی دیگر تأکید می کند.از دریچه همین تأکید است که می توان اولا به این ادعا که قرآن یک کتاب تربیتی است استدلال کرد،ثانیا بر اهداف و آرمانهای عام و کلی نظام تربیت اسلامی وقوف یافت.
تمام روشهای تربیتی در اسلام در حقیقت حاکی از پیوند انسان و رب است و همه فرع و شعبه های تربیت از این پیوند و کیفیت آن منشاء می گیرد.
دین به نگرش فلسفی فرد به تعلیم و تربیت و به دنبال آن اهداف تربیتی جهت می دهد و فرهنگ دینی حاکم بر انسان در همه شؤون زندگی او ریشه می دواند.تربیت دینی نشان دهنده راه و روشی است که در انتها به هدف زندگی منجر می شود.
تعلیم و تربیت از دیرباز و طی قرون و اعصار همواره مورد توجه عالمان، اندیشمندان و فیلسوفان بوده و بدین سان توانسته است افکار و اندیشه های بزرگ را به سوی خویش فراخواند.
آنچه در زیر می خوانید نگاه استاد شهید مرتضی مطهری در حوزه«تعلیم و تربیت»، برگرفته از دو کتاب آن فرزانه دهر به نامهای «تعلیم و تربیت در اسلام»و«فلسفه اخلاق »است.
تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری بر چند رکن اساسی مبتنی است. اول؛نخستین رکن تعلیم و تربیت اسلامی اهتمام به پرورش فکر و اندیشه آدمیان است.اسلام بر اصل مسأله علم آموزی و تعقل تأکید فراوانی کرده و علاوه بر آن درباره خصوصیات علمی که انسانها باید در پی آموختن آن باشند نیز به تفصیل سخن گفته است.
«تعلیم»آنگونه که متفکران مسلمان سخن گفته ان با«تعقل»متفاوت است.
تعلیم جریان یکسویه ای از اطلاعات است از جانب معلم به سوی متعلم و در آن«ذهن متعلم

صفحه 2


چونان انباری است که یک سری اطلاعات در آن ریخته شود.»و او هیچ دخالتی در چند و چون و تقدم و تأخر آنها ندارد.
اما تعقل مبتنی است بر«پرورش و استقلال یافتن نیروی فکری متعلم و زنده شدن قوه ابتکار در او»آنچنان که خود مستقلا بتواند اطلاعات خامی را که از منابع گوناگون دریافت می کند تبویب و تألیف کند و با تأمل در آنها احیانا به نتایج جدیدی برسد.قوت گرفتن نیروی تعقل در وجود آدمی در نهایت او را تبدیل به یک مجتهد خواهد کرد و «اجتهاد واقعی نیز همین است که وقتی یک مسأله جدید که انسان هیچ سابقه ای درباره آن ندارد،به او عرضه شد فورا بتواند اصول را به نحو صحیح بر آن تطبیق کرده و نتیجه گیری نماید.»
در متون دینی،به تعلیم و تعقل،هردو توصیه فراوان شده است چه تعلیم بدون تعقل و تفکر مفید هیچ فایده ای نیست هم چنانکه«تعقل بدون تعلیم و تعلم امکانپذیر نیست».چراکه«مایه اصلی تفکر (پردازش اطلاعات در ذهن)تعلیم و تعلم(آموختن اطلاعات)است»«آموختن بعضی علمها مانند علم بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر که از مقدمات ایمان صحیح(ایمان به علم)محسوب می شود،واجب عینی بوده و بالذات مطلوب شارع است».اما علوم دیگری هم هستند که چون«تحقق هدفی از اهداف شریعت اسلام متوقف بر آموختن آنها است باید فرا گرفته شوند»و هیچ علمی از اقسام مختلف علوم نیز از این قاعده مستثنی نیست.
کاوش در مسأله علم آموزی(تعلیم)از دیدگاه اسلامی خود مقدمه ای است برای تأمل دقیق تر در باب«تعقل»که در متون دینی ما از درجه و مرتبه بالاتری برخوردار است.تعقل چنان که گفته شد برخلاف تعلیم یک فرایند فعال در ذهن آدمی است که در آن اطلاعات خام موجود در ذهن حلاجی و پردازش می شوند و مقدمه نتایج بدیع قرار می گیرند.
عقل قوه ای است در وجود آدمی که یکی از مهم ترین شؤون آن مظهریت اسم فرقان خداوند یعنی جدا کردن سره از ناسره در میان اطلاعات و مفاهیم موجود در ذهن آدمی است.این سخن مضمون روایتی از امام صادق(ع)نیز هست. امام(ع)در توضیح آیه شریفه فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه می فرماید آن قوه ای که به آدمی احسن را می دهد همین عقل است. «عقل آنوقت برای انسان عقل است که به شکل غربال دربیاید یعنی هرچه را که وارد ذهن می شود سبک سنگین کند و بهترین آنها را برای خود نگاه دارد.»
تعلیم و تربیت اسلامی در اولین گام با استوار کردن پایه های دانش و تفکر در انسانها آغاز می شود و قوام می یابد.پس از این گام نخست برای رسیدن به غایت متعالی آموزش و پرورش دینی که همان تربیت انسان کامل است گامهای مهم دیگری را نیز باید برداشت که در ادامه درباره آنها سخن خواهیم گفت.
دوم؛از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری دومین گام اساسی در تعلیم و تربیت اسلامی پرورش استدادهای نهفته در وجود آدمی است. از اولیات انسان شناسی اسلامی یکی این است که لوح وجود آدمی در بدو تولد پاک و بی نقش نیست و خداوند در نهاد همه ابناء بشر پیش از تولد آنها آداب و عقایدی را به ودیعه نهاده است.این تعلیمات پیشینی،اگرچه به نحو آگاهانه در ضمیر انسانها موجود و مستقرند لکن همه آنها بالفعل نیستند و در بسیاری از موارد از قوه به فعل درآوردن انسانها محتاج نوع خاصی از سلوک جسمی و روحی و مآلا نحوه خاصی از تربیت و آموزش است.استاد شهید معتقد است که به واقع تربیت چیزی جز پرورش دادن استعدادهای موجود در باطن انسانها نیست.اگر انسان چیزی هم از خارج می آموزد برای آن است که آن آموخته ها و اطلاعات را بر«فطریات خود»بیفزاید و از امتزاج و در هم رفتن آنها نیروی بیشتری بگیرد و طریق کمال را سریعتر طی کند.
این سخن که انسانها به نحو ما تقدم از برخی آگاهیهای فطری برخوردارند در میان فیلسوفان غرب نیز طرفدارانی دارد.از جمله ایما نوئل کانت فیلسوف شهر آلمانی معتقد است که آدمیان مستقل از هرگونه تعلیم و آموزش بر«خیر اخلاقی»و مصادیق آن وقوف دارند و پیش از آنکه فردی از خارج برای آنها از تکلیف اخلاقی سخن بگوید خود از تکالیف خویش آگاهند و لذا او به جد معتقد است که پیشینی و مستقل از تجربه دانستن خیر اخلاقی تنها راه«توجیه»عمل اخلاقی است.
آنچه خداوند به عنوان باورهای فطری در نهاد آدمیان قرار داده،در اعلی درجه خیر و راستی است و انسانها برای آنکه به غایت کمال برسند حاجت به هیچ چیزی جز به فعلیت رساندن استعدادهای فطری خود ندارند.استاد از این سخنان چنین نتیجه می گیرد که نظام تربیتی اسلام به طور عمده حول بسط نظریات شکل می گیرد چه هر سیستم آموزشی که منطبق بر فطرت درونی و ندای وجدان آدمی نباشد هرگز موفق نبوده و کاری از پیش نخواهد برد حتی اگر به اجبار و اکراه هم متوسل شود.
سوم؛از دیگر ارکان نظریه تعلیم و تربیت در اسلام این است که در اثر آموزش صحیح فضایل اخلاقی و ملکات نفسانی در وجود آدمی متمکن می شود و روح انسان به آنها«عادت»می کند. بسیاری از نظریه پردازان بزرگ تربیتی در غرب عقیده دارند که«عادت»اصولا و مطلقا امر ناپسندی است.مثلا روسو در کتاب امیل می گوید:«امیل را باید عادت دهم که به هیچ چیزی عادت نکند.» و یا کانت در جایی می گوید:«هراندازه عادات بشر بیشتر باشد استقلال و آزادی او بیشتر می شود.»استاد شهید می گوید:«این ها عقیده دارند که چون خاصیت عادت این است که اراده را ضعیف می کند به نحوی که انسان نمی تواند علیه مأنوسات روحی و جسمی خود قیام نماید پس عادت در هر زمینه بد است.لذا اینها در مقابل این تعریف که تربیت فن تشکیل عادت است می گویند تربیت فن برهم زدن عادت است.»استاد معتقد

صفحه 3


است که صدور حکم کلی درباره این که عادت همواره ناپسندی است چندان صائب نیست. «چون عادت بر دو قسم است:عادات فعلی و انفعالی.عادت فعلی آن است که انسان تحت تأثیر یک عامل خارجی قرار نمی گیرد بلکه کاری را در اثر تکرار و ممارست بهتر انجام می دهد.فی المثل نوشتن را نمی توان به یکباره آموخت باید به تدریج و در اثر تمرین و ممارست عادت به نوشتن حاصل شود.بسیاری از ملکات نفسانی مثل شجاعت و قوت قلب نیز عادت فعلی محسوب می شود.» استاد معتقد است که در مورد عادات فعلی ایراداتی از قبیل آنچه کانت و روسو بیان می کردند وارد نیست.چون«اولا خاصیت این عادت این نیست که انسان خوی و انس می گیرد بلکه خاصیت آنها فقط این است که انسان تا وقتی به انجام کاری عادت نکرده اراده اش در مقابل محرکاتی که انگیزه او را برای انجام آن کار تقلیل می دهند ضعیف است ولی وقتی که عادت کرد مقاومت پیدا می کند.ثانیا از جمله فواید عادت که علمای اخلاق همواره بر آن تاکید فراوان کرده اند این است که عادت انجام کاری را که برحسب طبیعت برای انسان دشوار است آسان می کند.اما استاد آن قسمی از عادت را که تسلط آنها بر نفس آدمی موجب تضعیف عقل و اراده او می شود،عادات انفعالی می نامند.«عادات انفعالی عاداتی است که انسان تحت تاثیر یک عامل خارجی کاری را انجام می دهد و در همین دسته از عادتها است که آدمی اسیر مانوسات خود می شود.»حاصل سخن در این بخش این است که در نظریه تعلیم و تربیت اسلامی ایجاد عادات فعلی برای تربیت شوندگان جایگاه مهمی دارد و غفلت از آن روند تربیت دینی را تا حدود زیادی مختل خواهد کرد.
چهارم؛انسانی که به روش اسلامی تعلیم می بیند و تربیت می شود باید موجودی«اخلاقی» از کار درآید و این یکی دیگر از ارکان تعلیم و تربیت اسلامی است.متکلمان شیعه تحت تاثیر آموزشهای ائمه علیهم السلام همواره معتقد بوده اند که خیر اخلاقی مستقل از امر الهی است یعنی اینگونه نیست که چون خداوند به انجام یک کار خاص امر کرده است آن کار مبدل به خیر اخلاقی شود.بلکه چون یک عمل خاص به لحاظ اخلاقی خیر است خداوند به انجام آن امر می کند و این سخن البته تفصیلی دارد که از آن صرف نظر می کنیم.اما این نکته نیز نباید ناگفته بماند که خالق نخستین خیر الهی که در ضمیر انسان به صورت فطرت اخلاقی جای گذاری شده،خداوند است و از این جهت اخلاق را باید برآمده از ذات الهی دانست.استاد شهید علاوه بر این مطلب می گوید:«تمام حقیقت این است که اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است.انسان به همان میزان که خدا را ناآگاهانه پرستش می کند،ناآگاهانه هم یک سلسله دستورهای الهی را پیروی می کند. وقتی که شعور ناگاهش تبدیل شود به شعور آگاه که پیامبران نیز برای همین کار آمده اند،آنگاه دیگر تمام کارهای او تبدیل به کار اخلاقی می شود.» سیستم تعلیم و تربیت اسلامی از آنجا که آموزشهای اخلاقی در آن اهمیت بسیار دارد،یک سیستم هدفمند و دارای غرض و مقصود خواهد بود چون اخلاق برخلاف مطلق تربیت که هیچ محتوای از پیش تعیین شده ای ندارد،دارای مضمون و محتوایی مشخص و غیرقابل تخلف است.از سوی دیگر فضایل اخلاقی اگر در کنار آداب و اعمال دینی بنشیند آدمی را برای طی طریق کمال کفایت خواهد کرد و مطلوب آموزش و پرورش اسلامی نیز جز این نیست.
پنجم؛تعلیم و تربیت اسلامی در یکی دیگر از شؤون خود بر مساله«عبادت»مبتنی است.در تفکر اسلامی کمال غایی آدمی آن هنگام محقق می شود که او به مرتبه«عبادت»برسد و در هیچ حال و مقامی از ذکر باری تعالی غافل نشود و رسیدن به این مستلزم نوعی خاص از سلوک روحی و جسمی است که جز در ضمن یک سیستم آموزشی و پرورشی دقیق ممکن نخواهد بود.در اسلام انواع مختلفی از عبادت وجود دارد که هریک محتوایی خاص و به تبع آن کارکردی ویژه دارند.تربیت اسلامی با دستمایه قرار دادن این اشکال مختلف عبادت هریک را در جهت برآوردن مقصودی خاص از مقاصد مختلف خود به کار می گیرد و بدین ترتیب عبادت را در کنار دیگر ارکان خود می نشاند تا از این رهگذر برنامه خویش را کامل کند و به سرانجام برساند.استاد شهید عقیده دارد که در عبادت اسلامی علاوه بر محتوای آنها عناصر مختلفی وجود دارد که هرکدام از آنها می تواند مستقلا در جهت غنی تر شدن برنامه تربیتی اسلام موثر واقع شود.عبادات اسلامی غالبا شکلی خاص و از پیش تعیین شده دارند که شخص عابد حق تخلف از آنها را ندارد.همین شکل خاص عبادت و لزوم مراعات آن خود تمرینی است برای ضبط و مهار نفس که یکی از مهم ترین ملکات نفسانی محسوب می شود.علاوه بر این اکثر عبادات اسلامی وقت ویژه ای هم دارند که در غیر آن پذیرفته نمی شوند.
لزوم مراعات اوقات عبادات خود تمرین دیگری است برای آنکه ملکه نظم و وقت شناسی در وجود عابد جای بگیرد و این نیز یک خصلت تربیتی دیگر است.از این دست عوارض جانبی و مهم در اطراف عبادات اسلامی باز هم می توان یافت.با این وصف می توان نتیجه گرفت عبادت آخرین حلقه از زنجیر تعلیم و تربیت اسلامی است که اگر به باقی اجزاء آن بپیوندد سیستمی بدیع بوجود خواهد آورد که بسی جامع تر و کارآمدتر از نظریه های کنونی تعلیم و تربیت است.آنچه در کمال اختصار در این نوشتار آمد شمای کلی نظام آموزش و پرورش اسلامی است آنگونه که استاد شهید مرتضی مطهری در آثار خود تصویر کرده است.این ساختار عمدتا نظری است و برای آنکه تبدیل به یک تئوری جامع و سازگار شود باید راهکارهای عملی و اجرایی به همراه برخی جزئیات دیگر به آن ضمیمه شود.آن هنگام است که می توان نسبت به تحقق یکی از اهداف دیرینه شریعت اسلام یعنی ساختن جامعه ای دینی امیدوار بود.

منابع مقاله: کیهان فرهنگی، محمدی، مهدی ؛

کامل هاشمی بازدید : 211 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 

 

 

6- اصل توازن امور ثابت و امور متغیر

انسانها از اینکه در انسانیت واحد و مشترک هستند، برخی نیازهای ثابت و مشترک دارند و چون وضع حاکم بر زندگیشان فرق می کند، دائماً در حال تغییر هستند. از طرفی هرکدام از نیازهای ثابت و متغیر در زندگی انسان جایگاه خاص خود را دارد و باید مورد توجه قرار گیرد. در تعلیم و تربیت نیز باید در همه عناصر اصلی تربیت بین امور ثابت و متغیر توازن وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال دانستن «حقیقت امور» یک نیاز ثابت است. همه انسانها در طول تاریخ دنبال حقیقت بوده اند

............................... ص 112 .....................................

ولی اینکه حقیقت امور کدام است و چگونه باید حقایق را شناخت از جنبه های متغیر زندگی گرفته می شود؛ مثلاً وقتی می بینیم در رسانه های جمعی و فناوری اطلاعات تغییرات اساسی به وجود آمده است، نمی توان گفت من برای کشف حقایق امور عالم قصد بهره گیری از این وسایل و ابزار را ندارم. اگر این گونه بیندیشیم یقیناً در خیلی از امور عقب می مانیم در حالی که استفاده از آنها هیچ گونه مباینت با امور ثابت ندارد. به تعبیر شهید مطهری یکی از رموز خاتمیت وجاودانی بودن دین اسلام این است که «برای احتیاجات ثابت و دائم بشر، قوانین ثابت و لایتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیر وضع متغیری را پیش بینی کرده است.

پاره ای از نیازهای بشر، چه در زمینه های فردی و چه در زمینه های اجتماعی، وضع ثابتی دارد که در همه زمانها یکسان است. نظامی که انسان باید به غرایز خود بدهد، اخلاق نامیده می شود و نظامی که باید به اجتماع بدهد، عدالت خوانده می شود و رابطه ای که باید با خالق خود داشته باشد و ایمان خود را تجدید و تکمیل کند، عبادت نامیده می شود. برخی دیگر از نیازهای بشر متغیر است و از لحاظ قانون وضع متغیری پیدا می کند. اسلام برای این احتیاجات متغیر، وضع متغیری در نظر گرفته است. از این راه که اوضاع متغیر را با اصول ثابت و لایتغیر مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جدید و متغیری، قانون خاص و متناسبی تولید می کند؛ مثلاً ریشه و اصل قانون «سبق ورمایه» که یکی از ابواب فقه است، اصل «واعدوالهم ماستطعتم من قوه» است (که یکی از اصول اجتماعی است). تبر و شمشیر و نیزه و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد و جزء اهداف اسلامی نیست. آنچه اصالت دارد این است که مسلمانان باید در هرعصر و زمانی تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن قوی باشند» (مطهری، 1380: 66-59).

............................. ص 113 ..................................

برای فهم درست نیازهای ثابت و متغیر باید نیازسنجی کرد. نگاه فلسفی و اعتقادی به انسان نیازهای ثابت او را مشخص می کند و نگاه علمی و تحقیقی به انسان، نیازهای متغیر او را نشان می دهد. هرقدر برنامه ریزان و مربیان نیازها را بفهمند برنامه های تربیتی را با حرکت رشد و کمال کودکان و نوجوانان هماهنگتر می سازند. آنچه تحت عنوان استعدادهای عالی در انسان مطرح است زمینه های شناخت نیازهای ثابت آدمی به شمار می رود و آنچه موقعیت زمان نامیده می شود نیازهای متغیر را جهت می دهد.

7- اصل هدایت خواهی

مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانه ای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسؤولیت خود را تمام شده تلقی کند. چون تربیت، کاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی که از مکتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهره مند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیرگذاری بر روح و روان متربی لذت می برد واین کار را عبادت تلقی می کند. در نظام فکری شهید مطهری نیز این ویژگی تربیت اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این متفکر اسلامی که از اسلام ناب بهره های فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کسانی که زیر لوای اسلام زندگی می کنند نباید در حدی باشد که علیه آنهایی که زیر لوای اسلام نیستند بدخواه باشیم و هدایت آنها را ازخداوند متعال طلب نکنیم.

«وقتی که اینها (افراد ضد اسلام) هدایت نمی شوند و گذشته از این به صورت

............................. ص 114 ............................

خار در سر راه دیگران درمی آیند، باید به آنها به چشم یک مانع نگاه کرد ولی نباید بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نکند که ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو کنیم که مانند ابوجهل ها یک وقت راه به حق پیدا نکند. یزید بن معاویه هم وقتی که از زین العابدین (ع) سوأل می کند که آیا من اگر توبه کنم توبه من قبول است یا نه، حضرت می فرماید بله قبول است؛ یعنی او هم بدخواه یزید نیست که آرزو کند که چون یزید قاتل پدرش می باشد توفیق توجه پیدا نیابد تا به جهنم برود، بلکه برای او هم خیر می خواهد» (مطهری، 1374: 257).

8- اصل حکمت جویی

حکمت به معنای برهان خالص است. گاهی برهان قوی نیست و به شائبه های گوناگون آلوده است و تأثیر لازم را در شنونده به جا نمی گذارد و هدایت نمی کند. همه پیامبران و انسانهای صالح نقش حکیمانه داشته و ضمن ارائه حکیمانه پیام تلاش کرده اند انسانهای حکیم پرورش دهند. قرآن مجید حکمت را به حضرت لقمان به عنوان موهبتی الهی طرح می کند. اگر خداوند به بنده صالح خود حکمت می آموزد بنده او نیز به عنوان مربی تربیت اسلامی باید به فراگیران حکمت بیاموزد؛ یعنی آنان را به سوی برهانهای خالص راهنمایی کند، این موضوع به قدری اهمیت دارد که تفاوت نمی کند که توسط چه کسی ارائه شود. «این حدیت، معروف است که الحکمه ضاله الموُمن» حکمت، گمشده مؤمن است. حکمت بدون شک یعنی علمی که محتوای حقیقت باشد؛ علمی که استحکام و پایه داشته باشد.

«ما نمی توانیم اینها را درست نقاشی کنیم و کارهایی را که تبلیغات چی ها

.............................. ص 115 ...................................

می کنند انجام دهیم والا هریک از اینها از نظر ارزش تبلیغاتی برای اسلام فوق العاده است که ایمان تا این حد تقدیس کننده حکمت باشد که بگوید حکمت گمشدة مؤمن است؛ یعنی حالت مؤمن برای دریافت حقایق باید حالت کسی باشد که شییء نفیسی از او گم شده و دائماً در جستجوی آن است. این حدیث در احادیث زیادی دنباله دارد. من یک وقتی مدارکش را جمع کردم شاید قریب به این مضمون بیست جا پیدا کنیم که «خذوا الحکمه و لو من اهل النفاق» حکمت را فراگیرید ولو از منافقین ولو از کافران، ولو از مشرکین، ولو من مشرک؛ یعنی اگر احساس کردی که آنچه او دارد درست است و علم و حکمت است فکر نکن که او کافر است، مشرک است، نجس است، مسلمان نیست، برو بگیر، حکمت مال تو است،  در دست او عاریه است» (مطهری، 1374: 277).

جایگاه حکمت آموزی در تفکر اسلامی دو نکته مهم را به برنامه ریزان تعلیم و تربیت و مربیان یادآور می شود: یکی اینکه در اهداف و محتوای تربیت، حکمت را به عنوان یک محور اساسی مورد توجه قرار دهید. دوم اینکه برای حکمت آموزی به پیام حکیمانه توجه کنید نه به آنان که حکمت را در اختیار دارند. براین اساس می توان در تعلیم و تربیت از یافته های تربیتی غیرمسلمانان برای دستیابی به اهداف نظام اسلامی بهره گرفت.

 

9- اصل بهره گیری از اراده

انسان موجودی مختار و با اراده است که امور خود را با اختیار انجام می دهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حرکت کردن راه راست را برعهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اکراه و اجبار انجام نمی پذیرد بلکه از درون باید

............................ ص 116 .................................

بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید کرده اند. یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم «آنانی که ایمان آورده اید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی که برای بشر، پیامبر و کتاب فرستاده است در نهایت از خود انسانها می خواهد که خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت کنند. پیام الهی از جانب خداوند دریافت می شود ولی تا خود فرد نخواهد آن پیامها مؤثر واقع نمی شود.

در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی کرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بکنیم که آنها با اراده خود و با انگیزه قبلی به سوی کسب فضایل اخلاقی و صفات انسانی حرکت کنند. خیلی از مشکلات رفتاری آدمها به افراطهای مربیان مربوط می شود. اگر رفتاری را بدون اقناع درون به افراد تحمیل کنیم آنان پس از مدت کوتاهی به خود ما پس خواهند داد و هرگز به رفتار دینی قوی و ریشه دار تبدیل نمی شود.

«یکی از مسائلی که مذهبیون به آن متمسک می شوند در همین جاست. می گویند اراده، قوة اجرایی عقلا است ولی خود عقل چیست و از عقل چه کاری ساخته است؟ عقل جز روشنایی چیز دیگری نیست که انسان را روشن می کند، اما آیا روشن کردن به انسان جهت می دهد که حالا که اطرافت روشن نشد از این طرف برو یا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه می خواهد می رود و از چراغ عقل استفاده می کند برای رسیدن به مطلوب خودش. مشکل این است که چه مطلوبی داشته باشد؟ البته در اینکه انسان نیاز دارد به چراغ عقل برای اینکه (راه او را) روشن کند بحثی نیست. انسان اگر در تاریکی حرکت کند، مطلوب خودش را گم می کند. در نیاز به عقل بحثی نیست. ولی سخن در این است که عقل و علم، که در واقع مکمل و به عبارت دیگر عقل اکتسابی است، روشنایی است، محیط را روشن می کند، انسان

............................. ص 117 .................................

می فهمد چه می کند، می فهمد که اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اینجا باید برود این وسیله است برای آن مقصد و آن وسیله است برای این مقصد ولی آیا فهمیدن و دانستن کافی است که اراده انسان بر تمایلات او حکومت بکند؟ نه، چرا؟ برای اینکه انسان فی حد ذاته اینطور است که دنبال منافع خودش می رود و اراده اش تا آن اندازه که ممکن است بر میلهایش حکومت بکند که منافعش اقتضا می کند» (مطهری، 1374: 322).

10- اصل تلازم و تناسب علم و عقل

عقل و علم به یکدیگر نیاز دارد و باید توأم باشد. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی می توانیم فراگیر را به تفکر وادار کنیم که اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دو حالت برای آدمی سوأل طرح نمی شود و در نتیجه عقل به کار نمی افتد: یکی حالتی که انسان درباره یک چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی که هیچ چیز نداند. بنابراین شرط تعقل، علم آموزی است.

«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است که قهراً نمی تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت».

حضرت امام موسی کاظم (ع) در روایتی می فرماید: یا هشام ثُمَّ بینَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم باید توأم باشد (کلینی، ترجمه کمرئی، 1400، ج 1: 22). عرض کردیم علم فراگیری است به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفکر و استنتاج و

............................. ص 118 ..................................

تجزیه و تحلیل است. آن گاه حضرت استناد می کنند به آیه: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنکبوت/ 43) این مثلها را برای مردم می زنیم و جز دانایان آنها را درنمی یابند. ببینید عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهری، 1374: 45).

همراه بودن علم و عقل لازم است ولی کافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر کارخانه عقل با هر ماده خام کار نمی کند. باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه برای این تناسب می توان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمی توان باعث رشد عقلانی شد. وجه دوم از جهت ماهیت علم و عقل است. عقل نور است و برای هدایت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم باید نور باشد؛ یعنی دانستنی ها و معلومات درباره اموری باشد که دانستن آن برای رشد و کمال انسان ضروری است؛ مثلاً اگر عقل معطوف به دانستن یک قاعده یا روشی بشود که به قصد اجرای کار ناصواب و گناه تعیین شده است و یا کاری که انجام دادن یا انجام ندادن نه تنها تفاوتی ندارد بلکه اجرای آن موجب اتلاف وقت نیز می شود. در این حالت می توان گفت که علم با عقل تناسب ندارد.

«علم مسموع اگر به علم مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛ یعنی انسان آنچه را از بیرون می گیرد باید با آن نیروی باطنی با آن خمیرمایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب درآید»...

اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل کند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلی سینا، و قرآن هم بگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه

.............................. ص 119 .................................

می فهمد. یا به ما بگویند در تمام این عالم تکوین، آیات الهی و نشانه های خدا هست، عقل من هم عالی ترین عقل باشد ولی من که از مواد به کار رفته در این ساختمان بی اطلاعم با عقل خودم چه چیزی را می فهمم و آیات الهی را چگونه کشف کنم. باید با علم آنها را کشف کنم و با عقلم درک نمایم» (مطهری،1374: 283).

11- اصل انسانیت دوستی

در تعلیم و تربیت، انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفکر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند می شمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی می شود به دلیل ارزشهایی است که در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسانهای صالح و در رأس آنها از انبیا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام یاد می شود؟ چون آنان با فرهنگ الهی و انسان زندگی می کنند. حتی در بین غیرمسلمانان نیز آنانی که از ارزشهای انسانی دفاع کرده اند ارزش بیشتری دارند. در اندیشه شهید مطهری این موضوع با تحلیل کافی و با ذکر مثالهای مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:

«یک وقت می گوییم«انسان» یعنی این هیکل خاص که در همه این افراد مشترک است و انسان را دوست داشته باشیم؛ یعنی هرکسی را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیست شناسی، آن که زیست شناسی او را انسان می داند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزشهای انسانی به خاطر انسانیت و انسان دوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر می گذاریم، دو نوع از

............................... ص 120 ...........................

آب درمی آیند؛ این یک چیز از آب درمی آید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از آب درمی آید یک انسان درست با ارزشهای انسانی و آن نه تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایین تر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت» (مطهری، 1374: 359).

 

با توجه به اهمیت انسانیت در تفکر اسلامی دو پیام مهم برای برنامه ریزان تعلیم و تربیت قابل ذکر و توجه است:

1- در کلاس درس همه دانش آموزان را صرف نظر از نژاد و فرهنگ مورد توجه تربیتی قرار دهیم. چون همه آنان از فطرت الهی برخوردارند و ما امانت دار فطرت الهی هستیم.

2- محتوای تعلیم و تربیت و روش های آن را برمحور ارزشهای انسانی تنظیم کنیم.

 

12- اصل جذب و دفع

انسان موجودی متفکر، عاطفی و حقیقت خواه است. نمی تواند با همه انسانها و با همه موقعیتها به طور یکسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع یک جور برخورد کند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.

«اصل جذب و دفع یکی از اصول و قوانین حاکم بر هستی است و به یک اعتبار یک قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت می کند. از نظر جوامع علمی امروز بشر، مسلم است که هیچ ذره ای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه

............................. ص 121 ..............................

محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن می باشند» (مطهری، 1374: 17).

 

قسمت عمده ای از دوستی ها و رفاقتها و یا دشمنی ها و کینه توزی ها همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها براساس سنخیت و یا ضدیت و منافرت پی ریزی شده است.

«گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می کنند و دلشان می خواهد با یکدیگر دوست و رفیق شوند. این رمزی دارد و رمزش سنخیت این دو نفر است تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی کنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد» (مطهری، 1364: 19).

با توجه به این مطالب از اندیشه شهید مطهری می توان نتیجه گرفت که در روابط انسانی در تعلیم و تربیت می توان به تأثیرگذاری تربیتی بین مربی و متربی  ومتربی ها با یکدیگر جهت بهتری بخشید. هرقدر بین تجربه های قبلی دانش آموزان و هر یادگیرنده دیگر با گفتار و رفتار مربی همسویی و سنخیت وجود داشته باشد به همان اندازه پیامهای تربیتی تأثیرزیادی خواهد گذاشت. البته معنای این نکته آن نیست که معلم هر دانش آموزی را که از جهت تجارب و تصورات با باورهای معلم هماهنگ نیست باید طرد کند، بلکه به این معناست که تا معلم قادر نباشد که سنخیت بین او و خود به وجود آورد، نمی تواند در او اثر بگذارد.

«غالباً خیال می کنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز اجتماعی بودن، همین است که انسان همه را با خود دوست بدارد. اما این برای انسان هدفدار و مسلکی که فکر و این رأی را در اجتماع تعقیب می کند و درباره منفعت

........................... ص 122 ...............................

خود نمی اندیشد، میسر نیست. چنین انسانی خواه ناخواه یک رو و قاطع و صریح است مگر اینکه منافق و دورو باشد زیرا همه مردم یک جور فکر نمی کنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست. عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمی توانند یک نفر آدم را که هدفی را به طور جدی تعقیب می کند و خواه ناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پیدا می کند، دوست داشته باشند. تنها کسی می تواند درستی طبقات مختلف و صاحبان دینهای مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هرکس مطابق میلش بگوید و بنمایاند. اما اگر انسان یک رو باشد و مسلکی، قهراً یک عده ای با او دوست می شوند و یک عده ای دشمن» (مطهری، 1364: 23).

 

باید کودکان و نوجوانان را بتدریج با روحیه جذب و دفع پرورش دهیم. اگر فقط جاذبه داشته باشیم همه انسانها با هر نوع فکر و اندیشه ای وارد می شوند و مرز حق و باطل در نظر انسانها با هم خلط می شود اگر فقط دافعه باشد امکان و فرصت تأثیرگذاری، آدم سازی و توسعه امت اسلامی از دست می رود هریک از این دو حالت با وظیفه و رسالت مسلمانی سازگار نیست.

 

13- اصل پیوند تربیت با معنویت

بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیتها را به سوی خداوند معطوف کنیم تا هدفهای تربیتی تحقق یابد. به قدری این ارتباط تربیت و معنویت قوی است که اگر برخی ارزشهای انسان که مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود کسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حرکت خواهد کرد.

.............................. ص 123 .....................................

«اگر انسان علاقه مند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا می خواهد افرادی را تربیت کند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مساله عبادت ، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد» (مطهری، 1374: 341).

 

اعمال و رفتار انسان یک صورت و یک سیرت دارد. ممکن است دو نفر یک کار را انجام دهند یکی از آنها کار را برای یک هدف دنیوی انجام دهد و دیگری همان کار را برای رضای خدا به انجام رساند. دومی سیرت الهی دارد و با معنویت درآمیخته است در نتیجه ارزش و جایگاه ویژه پیدا می کند.

 

جمع بندی

اصول تعلیم و تربیت، قواعد عمل برای رسیدن به هدفهای تربیتی به شمار می آید. به همین دلیل نوع اهداف تربیتی در چگونگی شکل گیری نوع اصول تأثیر مستقیم دارد. نظر به اینکه از دیدگاه شهید مطهری، تربیت انسان الهی هدف غایی نظام تعلیم و تربیت الهی است اصولی باید ارائه شود که به تحقق این هدف کمک کند. آنچه در این مقاله ارائه شد مجموعه اصولی بود که براساس دیدگاه علامه شهید مطهری تنظیم شده بود. بدون تردید برنامه ریزان و مربیان می توانند با توجه به آنها دانش آموزان و دانشجویان را در تربیت اسلامی یاری رسانند زمینه های تحقق هدفهای تربیت اسلامی را فراهم سازند.

تأمل در اصول مزبور، تناسب بین آنان و هدف غایی تربیت اسلامی را آشکار می سازد. به عنوان نمونه اصل هماهنگی با فطرت به این دلیل منظور شده است که الهی شدن آدمی در اثر شکوفایی استعدادهای فطری در پرتو آموزه های دینی انجام  می پذیرد. بدون هماهنگی محتوای تربیت با گرایشهای فطری نمی توان به غایت تربیت اسلامی رسید.

 

منابع

قرآن کریم.

شهیدی، سیدجعفر. نهج البلاغه. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.

علی اشرف جودت، تقی. نقش عادت در تربیت اسلامی. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1378.

کلینی،محمدبن یعقوب بن اسحق. اصول کافی. ترجمه محمدباقر کمرئی، تهران: نشر اسلامی، 1400 ه . ق.

مطهری، مرتضی. آشنایی با قرآن. ج 7، 8 و 9، تهران: انتشارات صدرا، 1378.

مطهری، مرتضی. پانزده گفتار. تهران: انتشارات صدرا، 1380.

مطهری، مرتضی. تعلیم و تربیت در اسلام. تهران: انتشارات صدرا، 1374.

مطهری، مرتضی. جاذبه و دافعه علی (ع). تهران: انتشارات صدرا، 1364.

مطهری، مرتضی. حکمت ها و اندرزها. تهران: انتشارات صدرا، 1373.

مطهری، مرتضی. ده گفتار. تهران: انتشارات صدرا، 1369.

مطهری، مرتضی. سیری در نهج البلاغه. تهران: انتشارات صدرا، 1353.

مطهری، مرتضی. شش مقاله. تهران: انتشارات صدرا، 1380.

مطهری، مرتضی. فطرت. تهران: انتشارات صدرا، 1374.

 منابع مقاله: فصلنامه مصباح، شماره 50 ، ملکی، حسن ؛

کامل هاشمی بازدید : 164 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

تذکراین مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

چکیده

هریک از نظامهای تربیتی اهداف خاصی را مدنظر دارند و همه فعالیتهای خود را برای تحقق آنها مصروف می دارند. در تربیت اسلامی، هدف اساسی و غایی تربیت، الهی شدن آدمی است. برای رسیدن به این هدف ، استعدادهای عالی انسان که در خلقت او قرار داده شده است باید رشد کند و فعلیت یابد. علامه شهید مرتضی مطهری که در خصوص تربیت انسان نیز دیدگاه هایی دارد با الهام از مکتب تربیتی اسلام معتقد است:«تربیت، پرورش استعدادهای درونی و به فعلیت درآوردن آنها است.» با مطالعه آثار ایشان اصول و قواعدی می توان استنباط کرد که رعایت آنها رسیدن به اهداف تربیت اسلامی را ممکن می سازد. اصولی که در این مقاله مورد بحث قرار می گیرد عبارت است از:هماهنگی با فطرت، اعتدال، جامعیت، تأمین نیازهای واقعی، تأکید بر تربیت کودکی، توازن امور ثابت و متغیر، هدایت خواهی، حکمت جویی، بهره گیری از اراده، تلازم علم و عقل، انسانیت دوستی، جذب و دفع، پیوند تربیت

با معنویت.

 

کلید واژه ها: هدف غایی، تربیت، فطرت، انسان الهی، نیاز واقعی، معنویت، حکمت جویی، هدایت خواهی، اعتدال

.............................. ص 103 ................................

مقدمه

تعلیم وتربیت در زندگی بشر مهمترین و اساسی ترین جنبه زندگی است به گونه ای که هرگونه، اعوجاج و انحراف در آن باعث انحراف در همه امور زندگی می شود. تواناییهای انسان در زندگی بروز و ظهور پیدا می کند و انسانیت انسان تحقق می یابد. در اسلام به این موضوع مهم توجه بسیار شده و قواعد مناسبی برای رشد انسان تعیین گردیده است. بدیهی است «یک مکتب که درای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبه ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد، نمی تواند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد. (مطهری، 1374: 16). از جمله موضوعات اساسی که لازم است طرح شود این است که تربیت چیست؛ آیا تربیت مخصوص انسان است یا موجودات دیگر و یا اشیای دیگر نیز تربیت پذیرند؟ در ماهیت تربیت می توان گفت: «تربیت با صنعت فرق دارد. با توجه به همین تفاوت، انسان می تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت، «ساختن» است به معنی اینکه شیء، یا اشیا را تحت نوعی پیراستن و آراستن قرار می دهند؛ میان اشیا و قوای  آنها ارتباط برقرار می کنند. قطع و وصلهایی در جهت مطلوب انسان صورت می گیرد و آن گاه این شیء می شود مصنوعی از مصنوعهای انسان. فرض کنید که از گل یک حلقه انگشتر یا یک زیور دیگری می سازیم، آن را شکل می دهیم یا به قول معروف پرداخت می کنیم؛ وضع مخصوصی به آن می دهیم و می شود یک مصنوع برای ما ولی تربیت، پرورش دادن است؛ یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت در آوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است (مطهری،1374: 57-56). هدف غایی تربیت اسلامی، پرورش انسان مقرب الهی است که شاکله دینی در

............................. ص 104 ..................................

وجود او به طور کامل شکل بگیرد و رفتارهای دینی ریشه دار از او سربزند. فلسفه خلقت بشر را نیز در همین نکته می توان یافت که خداوند انسان را برای این آفرید که او به وسیله تربیت صحیح، کمال یابد و به سر منزل مقصود برسد. با علم به این هدف غایی، تربیت اسلامی اهمیت و جایگاه خاصی پیدا می کند. تربیت اسلامی به ایجاد وضعیت مناسبی اطلاق می شود که زمینه را برای بروز و ظهور استعدادهای فطری آدمی فراهم می کند و او را بالنده تر و کمال یافته تر می سازد. هر زمان فرصت و امکان برای فعلیت یافتن استعدادها فراهم می شود، آن زمان قداست و ارزش پیدا می کند. به همین دلیل می توان در تفکر اسلامی سخن از امور مقدس و نامقدس گفت. امور مقدس اموری است که منسوب به خداوند متعال و موجب رشد انسان می شود. امور نامقدس اموری است که خداوند آنها را نامطلوب و مضر به حال آدمی معرفی کرده و آدمیان را از اجرای آنها بازداشته است. با این رویکرد، هرقدر انسان رشد واقعی پیدا کند و به خداوند نزدیک شود، حریم پیدا می کند. برای ورود به این حریم باید آدابی را مراعات کرد و قواعدی را به جان خرید. تربیت اسلامی نیز به دلیل ارتباطش با فطرت الهی انسان، ارزش و اهمیت والایی پیدا می کند و به علم مقدسی تبدیل می شود. هرچند تربیت در مفهوم کلی مقوله ای با ارزش است تربیت اسلامی به دلیل انتساب به اسلام قداست پیدا می کند. براین اساس ورود به عرصه تربیت اسلامی به اصول و قواعد ویژه نیاز دارد.

متفکر شهید، علامه مطهری به عنوان اندیشمندی اسلامی در خصوص اصول تعلیم و تربیت اسلامی، مسائلی رامطرح کرده است که بررسی و ارائه آنها می تواند فضای فکری مشخصی را در تربیت اسلامی به وجود آورد و به کاوشگران عرصه تعلیم و تربیت یاری رساند.

................................. ص 105 .................................

1- اصل هماهنگی با فطرت

در وجود انسان از سوی خداوند متعال ویژگیهایی قرار داده شده است که او را از سایر موجودات متمایز می کند؛ خردورزی، حقیقت جویی، زیباگرایی، عدالت طلبی، خداگرایی و سایر ویژگیهای ذاتی از جمله این استعدادهای فطری را تشکیل می دهند. مجموعه وضعیت زندگی آدمی باید به گونه ای سامان یابد که این ویژگیها، که به مثابه بذرهایی است که در زمین خلقت انسان وجود دارد، رشد کند. تعلیم و تربیت در بین مجموعه اموری که زندگی آدمی را شکل می دهد، مهمترین و اثرگذارترین عامل است و باید با استعدادهای عالی فطری هماهنگ باشد. لزوم این هماهنگی به طور کامل مورد تأیید عقل است. از نظر عقلی اگر وضع حاکم بر فطرت با فطرت همسو نباشد، استعدادهای عالی آدمی رشد نمی کند. محیط غیرعقلانی نمی تواند عقل را رشد دهد و محیط غیرمعنوی نمی تواند معنویت را در انسان پرورش دهد. «اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت باید با درنظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد. چون تربیت یعنی رشد و پرورش دادن و این براساس قبول کردن یک سلسله استعدادها و به تعبیر امروزیها یک سلسله ویژگیهای انسان است. انسان را دو جور می توان ساخت: یکی ساختن، آن چنانکه اشیا را می سازند؛ یعنی سازنده فقط منظور خود را درنظر می گیرد و فرد را به شکلی درمی آورد که آن منظور را تأمین کند؛ حال با ناقص کردن یا کامل نمودن آن. دیگر، تربیت یعنی پرورش دادن استعدادهای واقعی انسان. او اگر استعداد عقلانی و فکری دارد و چون و چرا در مسائل دارد، این را باید پرورش داد نه اینکه اینها را کشت. (مطهری، 1374: 8).

.......................... ص 106 ..................................

2- اصل اعتدال

دومین اصلی که در تعلیم و تربیت اسلامی باید رعایت شود، اعتدال است. اعتدال در مقابل افراط و تفریط است. افراط یعنی زیاده روی کردن در چیزی و تفریط یعنی کم دیدن و کم آوردن چیزی. هرکدام از این دو موجب اختلال در بقا، استمرار و سلامت امور می شود. در تعلیم و تربیت نیز که با روح و روان انسانها سروکار دارد، پرهیز از افراط و تفریط از لوازم تعلیم و تربیت کارآمد و تأثیرگذار است. افراط، تورم به وجود می آورد و تفریط، خلأ وکاستی. «چون هر قوه و استعدادی برای هدف و غایتی ساخته شده و مجموع آن هم غایتی کلی دارد، ما اگر بخواهیم بفهمیم که یک قوه در حد وسط است یا در افراط و یا در تفریط باید این جهت را کشف کنیم که این قوه اصلاً برای چه آفریده شده است. آنچه برای آن آفریده شده حد وسط است که بیشتر از آنچه برای آن آفریده شده به کار افتد، افراط است، کمتر از آن تفریط است. قوه خشم در حدی که انسان از خود دفاع کند حد وسط آن است. کمتر از آن باشد که انسان به صورت آدم ضعیف توسری خوری درآید، حد نقص و تفریط آن است و بیشتر از آن باشد که انسان به صورت فرد مهاجمی درآید که می خواهد توی سر دیگران بزند، حد افراط آن است» (مطهری، 1374: 126-125). در جامعه به انسانهای معتدل نیاز داریم. انسانهایی که نه اهل افراط باشند و نه تفریط. برای شکل دهی به چنین جامعه ای به تربیت معتدل نیازمند هستیم. بر این اساس «قرآن همه جانبه حرف می زند. یک وقتی بود که جامعه ما دچار یک بیماری بود و آن اینکه اسلام را فقط در عبادت می دانستند آن هم چه عبادتهایی! ملاک مسلمانی، زیاد مسجد رفتن و زیاد دعا خواندن بود. این به صورت یک بیماری

 ........................... ص 107 ..............................

درآمده بود. ولی کم کم علامت یک بیماری دیگری در میان ما پیدا می شود. عده ای که توجه به جنبه های اجتماعی اسلام پیدا کرده اند، کم کم می خواهند جنبه های معنوی اسلام را ندیده بگیرند. این هم بیماری است. اگر جامعه ما به این دنده بیفتد و آن جنبه را فراموش کند، باز یک جامعه منحرفی است در همان حد که جامعه گذشته ما منحرف بوده. جامعه ای که پیغمبر درست کرد جامعه معتدل بود» (مطهری، 1374: 344).

3- اصل جامعیت منظور از جامعیت، همه جانبه نگری تعلیم و تربیت اسلامی به ماهیت انسان است. هیچ یک از جنبه های شخصیت انسان از نظر اسلام دور نمی ماند و هرکدام باید به رشد مقرر خود برسد. اینکه در قرآن، انسان «رشید» معرفی می شود مراد همین انسان است. رشید یعنی کسی که همه ابعاد وجودی او رشد کرده است. اگریک جنبه رشد کند و سایر جنبه ها راکد و معطل بماند و یا اینکه در جهت غیراصولی خود رشد یابد، پرورش واقعی و اصیل به وقوع نخواهد پیوست. خطری که انسان یک بعدی دارد، انسان تربیت نشده ندارد. انسانی که یک بعد وجودی او رشد کند و بقیه رشد نکند با استفاده از بعد رشد یافته برای رسیدن به برخی اهداف مادی و غریزی از تواناییهای خود به عنوان ابزار استفاده می کند. «جامعیت در قرآن با اعتدال در تربیت، رابطه بسیار نزدیک دارد با تربیت جامع است که می توان انسان معتدل به وجود آورد. در غیراین صورت هم انسان لطمه می بیند وهم تربیت او. یکجانبه بودن یک قانون و یا یک مکتب، دلیل منسوخ شدن خود را به همراه دارد. عوامل موثر و حاکم که در زندگی انسانها فراوان است

............................ ص 108 ...............................

چشمپوشی از هریک از آنها خود به خود عدم تعادل ایجاد می کند. مهمترین رکن جاوید ماندن، توجه به همه جوانب مادی و روحی و فردی و اجتماعی است. جامعیت و همه جانبه بودن تعلیمات اسلامی مورد قبول اسلام شناسان است» (مطهری، 1380: 59).

4- اصل تأمین نیازهای واقعی نیازهای انسان را می توان به دو دسته تقسیم کرد. بعضی از آنها قابل احساس است؛ یعنی می توان آنها را درک کرد. در مقابل آن برخی از نیازها را نمی توان احساس نمود مگر اینکه یک کارشناس آنها را به آدمی یادآور شود. سلامت انسان با درک هر دو دسته نیاز و تأمین معقول و منطقی آنها ارتباط پیدا می کند؛ به عنوان مثال وقتی تشنه هستیم، می فهمیم که به آب نیاز داریم. ولی اگر بدن ما به نوع خاصی از ویتأمین نیاز داشته باشد متوجه نمی شویم بلکه پزشک باید به ما یادآوری کند. در مسائل روحی، عاطفی و اعتقادی هم این ویژگی وجود دارد. نیازهای مادی را آسانتر از نیازهای غیرمادی می توان تشخیص داد. در تعلیم و تربیت وظیفه داریم نیازهای اصیل ولی غیرقابل احساس متربی را به او بفهمانیم و در جهت تأمین و برطرف کردن آن نیازها تلاش کنیم. اگر تربیت صرفاً بر محور نیازهای محسوس و مادی قرار گیرد، آدمی از مرحله حیوانی خود فاصله زیادی نخواهد گرفت. شرط رسیدن به انسانیت تأمین نیازهای ریشه دار غیرمادی است. شهید مطهری در توضیح قانون نیاز می فرماید: «در قانون احتیاج سه چیز است: اول باید نیاز به چیزی باشد. دوم اینکه چیز

............................. ص 109 ...............................

دیگری این نیاز را برطرف نکند. سوم اینکه احساس این نیاز پیدا بشود... دنیای امروز همان گونه به پیغمبر اکرم (ص) محتاج است که در هزار و چهارصد سال پیش بود، من تاکنون در دو کتاب این جمله های معروف برنارد شاو را خوانده ام چه عالی می گوید: کسی مثل من حق دارد برای کشور و جامعه خودش پیش بینی کند، من پیش بینی می کنم که اروپای فردا به دین محمد (ص) گرایش پیدا خواهدکرد. بعد موضوع کلیسا را عنوان می کند. می گوید: کلیسا در گذشته خیانت کرد، چهره این مرد بزرگ را مشوش کرد. مردم اروپا ندانستند. بعد می گوید: تنها اگر مردی مانند او صاحب عالم بشود و بر عالم حکومت کند قادر بر حل مشکلات عالم است. غیر او کسی قادر به حل مشکلات عالم نیست» (مطهری، 1380: 29-28).

از این نگرش می توان به راحتی اصل نیاز آفرینی را برای تعلیم و تربیت استنتاج کرد. اگر به بشر باید فهماند که به دین اسلام نیاز دارد به طریق اولی به کودکان و نوجوانان باید فهماند که بدون دین نمی توانند زندگی کنند و نوع زندگی بر مبنای اعتقادات دینی را باید یاد بگیرند. یقیناً اگر فرزندان این مرز و بوم با معیارهای دینی تربیت شوند و این نکته مهم را به خوبی دریابند که حذف دین از زندگی به معنای گرفتن روح از بدن است، تلاش خواهند کرد رفتار خود را با رضای خدا و صلاح مردم تنظیم کنند.

5- اصل تأکید به تربیت دوره کودکی فطرت الهی انسان در تربیت اسلامی ارزشمندترین چیز در عالم هستی است به گونه ای که نباید چیزی را بر آن ترجیح داد. اگر گفتار یا کرداری خلاف قوانین فطرت باشد، باید صریحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زمانی که فطرت دست

 ................................ ص 110 ...................................

خورده و الهی است یعنی دوران کودکی باید نسبت به تربیت و شکل دهی آن اقدام، و زمینه را برای مراحل بعدی رشد فراهم کرد. فطرت به درختی شباهت دارد که باید از همان ابتدای رویش از آن مراقبت شود و در هر مرحله ای آبیاری لازم به عمل آید تا بتدریج به درختی تنومند و با طراوت تبدیل شود. رفتارهای انسانی و الهی رامی توان میوه های این درخت محسوب کرد. با توجه به این فرایند بسیار مهم، دانشمندان تعلیم و تربیت به تثبیت و تحکیم صفات نیک اخلاقی از دوران کودکی تأکید فراوان داشته اند.

شهید مطهری ضمن اشاره به نظر علمای تربیت قدیم در خصوص تحکیم فضایل اخلاقی در آدمی می فرماید: «علمای قدیم در تعریف عدالت می گفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان ملکه شده باشد و حتی می گفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. براین اساس است که اهتمام زیادی می شود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. اصلاً گفته می شود تربیت فن تشکیل عادت است. روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب می ریزند، شل است و بعد سفت می شود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل در می آید می توان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوک و یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همین که سرد شد همان شکل را می گیرد و سفت می شود. می گویند روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می شود. اینکه گفته اند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. البته دانشمندان

............................. ص 111................................

امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت می دهند. بچه ای که در کودکستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است. انسان در سن پنجاه سالگی شخصیتش منعقد می شود. البته مبالغه نباید کرد. انسان یک موجود قابل تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صدسالگی هم خود را تغییر دهد ولی شک نیست که حالات روحی کم کم ملکه می شود و برگرداندن آنها دشوار می گردد (مطهری، 1374: ص 78-77).

از دیدگاه شهید مطهری می توان به آسانی این نکات را استنباط کرد: 1- تربیت دوران کودکی پایه و اساس است. 2- در دوره های نوجوانی و جوانی نسبت به دوره کودکی امکان تربیت کاهش پیدا می کند. 3- اگر یک صفت در وجود انسان ملکه شد زدودن آن بسیار مشکل خواهد بود.

مقالات مرتبط:

اصول تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری (ره) بخش دوم

 

 منابع مقاله: فصلنامه مصباح، شماره 50 ، ملکی، حسن ؛

کامل هاشمی بازدید : 70 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

حال در زندگی بشر، اخلاق و تربیت و ایجاد عادتها (كه به قول معروف طبیعت ثانوی می باشند) ، ایجاد طبیعت ثانوی و ملكات مصنوعی در روح بشر كه «خُلق» نامیده می شود، چه ضرورتی دارد و چطور شده كه ضرورت پیدا كرده است؟ این خودش یك داستانی است، یك فصلی است و مربوط به ساختمان بشر می باشد و آن اینكه بشر گویی از لحاظ غریزه ناقص آفریده شده است. یعنی چه ناقص آفریده شده؟ در خلقت كه چیزی ناقص آفریده نشده است. مقصود این است: هر حیوانی از لحاظ غریزه و صفات طبیعی، متناسب با زندگی خودش در طبیعت مجهز شده است، ولی خدای تبارك و تعالی بشر را طوری آفریده است (وَ خُلِقَ الاِْنْسانُ ضَعیفا) [1] كه با اینكه استعداد او از لحاظ ترقی و تكامل از هر حیوانی بیشتر است ولی از لحاظ غریزه و صفات اولیه طبیعی كه برایش لازم و ضروری است، بسیار ضعیف و ناقص می باشد و گویی در خودِ طبیعت بشر این استعداد را قرار داده است كه بشر برای

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 671

خودش آن روش تربیتی و آن خُلقی را كه لازم است انتخاب و اختیار كند، معلمان و مربیانی بیایند و این نقصی را كه به نظر می رسد در طبیعت هست تكمیل و تتمیم كنند. این خودش داستانی است.

جمله ای كه رسول اكرم فرمود: بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِهمین است؛ من مبعوث شده ام برای تكمیل و تتمیم خُلقهای فاضل، یعنی صفات اكتسابی ای را كه بشر برای سعادت خودش لازم دارد تكمیل كنم و به او ارزانی بدارم. اصطلاحی دارند روحانیون در علم اصول، می گویند: بعضی از قوانین داریم كه قانون و متمّم قانون را جداگانه باید جعل كنند. در طبیعتِ آن قانون این امكان وجود ندارد كه در آنِ واحد خود قانون با متمّمش یكجا جعل بشود، احتیاج به متمّم الجعل است. این یك رمز فلسفی است و جز این امكان ندارد. انسانیت انسان جز این مسیری ندارد كه ابتدا انسان در طبیعت آن طور ناقص آفریده شود، بعد دستگاههای تربیتی و اخلاقی بیایند و آن نقص و ضعف را برطرف كنند و بشر به قدرت اندیشه و اراده خودش [به كمال خویش برسد. بنابراین انسان ] احتیاج به یك سیستم اخلاقی دارد.


[1] - . نساء/28 [ترجمه: انسان، ضعیف آفریده شده است. ]

کامل هاشمی بازدید : 151 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

حوزه های تعقل

استاد بر اساس تحقیق معنی شناسانه ای درباره واژه (لبّ) که در قالب تعبیر (اولوا الالباب) در قرآن تکرار شده است، می فرماید: لبّ به معنی عقل رها شده از قید و بند وهم و خیال است. عقلی که به استقلال رسیده و مرحله خامی و مغلوبیت وهم و خیال را پشت سر نهاده است می تواند با مطالعه عالم شهادت به مرز عالم غیب قدم گذارد.

 

صفحه 96

 

قرآن می فرماید:(ان فی خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولی الالباب)آل عمران/ 190 - یعنی در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیکره عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلی برای روح عالم و لبّ و مغز عالم هست، ولی برای کسانی که خودشان دارای لبّ و مغز و هسته هستند (الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکّرون فی خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار) آل عمران/ 191

آن کسانی که در لبّ خود و مغز و هسته وجودی خود با خدای عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا می کنند، در همه حال در یاد او هستند، در همه حال در نظام عالم فکر می کنند، می رسند به آنجا که به حرکت غائی و تسخیری موجودات پی می برند و می فهمند که عبث نیست، و قیامت و رسیدگی نتیجه اعمالی در کار است.99

عقل آزاد در حوزه هایی چند، بایستی به تحلیل و بهره گیری از آگاهی ها یش، برای نتیجه گیری تازه تر، بپردازد که یکی از آنها تفکر در نظام عالم است که از طریق آن خدا را بیشتر بشناسد. این هم عبادت است و هم تفکر عملی. 100

انسان در هر مرحله ای از مراحل رشد و تعالی باشد از مطالعه هستی بی نیاز نیست، قرآن می فرماید:

کسانی که دارای ایمان مطلق که مثل ایمان از پشت پرده است هستند، علائم و نشانه هایی برای آنها در آسمان ها و زمین هست، (إنّ فی خلق السموات و الأرض لآیات لقوم یوقنون) جاثیه/3

آنها که به مرتبه یقین رسیده اند، یعنی پرده از جلو چشم شان برداشته شده است و به مرحله شهود یا مثل شهود دست یافته اند، نشانه توحید مورد نیازشان برای آنها وجود دارد؛ درآفرینش آدمیان و انواع حیوانات پراکنده در زمین (و فی خلقکم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) جاثیه/4

آمد شب و روز، بارانی که به امر الهی از آسمان می بارد و زمین مرده را زنده می سازد و وزش بادها 101 (و اختلاف اللیل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فأحیا به الأرض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون) جاثیه/5

کامل هاشمی بازدید : 87 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

تذکراین مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخورداری از چنین هویتی، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه ازآنها به بشر توصیه می نماید، تا از این طریق، راه تعالی و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگی آرمانی خویش را در دو جهان، فراهم سازند.

ناکامی و گمراهی انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگی، به اشتباه در برنامه ریزی، قانون گذاری و نظام رفتار خلاصه نمی شود، بلکه تفسیر و تلقی غیرواقع بینانه از هستی را نیز در بر می گیرد و به همین دلیل در این کتاب مقدس، آموزش حکمت و حقایق هستی در کنار تلاوت آیات الهی، تزکیه و تعلیم وحی، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایی انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) جمعه/ 2

کامل هاشمی بازدید : 98 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

تربیت با اخلاق تفاوتی دارد، با اینكه اخلاق هم خود نوعی تربیت است و به معنی كسب نوعی خُلق و حالت و عادت می باشد. فرق بین تربیت و اخلاق چیست؟

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 741

تربیت- همان طور كه قبلاً گفته شد- مفهوم پرورش و ساختن را می رساند و بس. از نظر تربیت فرق نمی كند كه تربیت چگونه و برای چه هدفی باشد؛ یعنی در مفهوم تربیت، قداست نخوابیده كه بگوییم تربیت یعنی كسی را آن طور پرورش بدهند كه یك خصایص مافوق حیوان پیدا كند، بلكه تربیت جانی هم تربیت است و این كلمه در مورد حیوانات نیز اطلاق می شود. یك سگ را هم می توان تربیت كرد، اعمّ از اینكه تربیت شود برای اینكه با صاحبش رفتار خوبی داشته باشد یا برای گلّه كه گرگ را بگیرد و یا برای اینكه خانه را پاسبانی كند، همه تربیت است. این لژیونهایی كه اغلب كشورهای استعماری از افراد جانی تأسیس می كنند و اینها را كمی هم به اصطلاح جانی تر بار می آورند كه باكی از هیچ چیز نداشته باشند و هر فرمانی را بدون اینكه فكر كنند در چه زمینه ای است اجرا كنند، كارشان تربیت است.

اما در مفهوم اخلاق قداستی نهاده شده است و لهذا كلمه «اخلاق» را در مورد حیوان به كار نمی برند. مثلاً وقتی اسبی را تربیت می كنند، نمی گویند كه به او اخلاق تعلیم می دهند. اخلاق اختصاص به انسان دارد و در مفهومش نوعی قداست خوابیده است. لذا اگر بخواهیم با اصطلاح صحبت كنیم باید بگوییم فن اخلاق و فن تربیت یكی نیست و دوتاست. فن تربیت وقتی گفته می شود كه منظور مطلقِ پرورش باشد به هر شكل. این دیگر تابع غرض ماست كه طرف را چگونه و برای چه هدفی پرورش دهیم. اما علم اخلاق یا فن اخلاق امری تابع غرض ما نیست كه بگوییم اخلاق بالاخره اخلاق است، حال هرجور كه ما بار بیاوریم؛ بلكه در مفهوم اخلاق نوعی قداست خوابیده است (كه باید ملاك و معیار قداست را به دست آوریم) . لذا می گوییم فعل اخلاقی در مقابل فعل طبیعی قرار می گیرد. البته این نكته باید روشن باشد كه اینكه می گوییم «در مقابل فعل طبیعی» این را دو جور می توان تعبیر كرد: یكی اینكه بگوییم فعل اخلاقی یعنی فعل ضد طبیعی، و ما هر فعلی را كه بر ضد اقتضای طبیعت باشد فعل اخلاقی می نامیم. [دیگر اینكه بگوییم فعل اخلاقی یعنی فعل غیرطبیعی. بدیهی است ] مقصود این نیست كه ملاك فعل اخلاقی این است كه بر ضد طبیعت باشد و هركاری را كه بر ضد طبیعت باشد كار اخلاقی بنامیم.

یك آدم مرتاض به خود رنج می دهد و بر خلاف طبعش رفتار می كند، ولی ما نمی گوییم كه چون او كاری بر ضد طبیعت خود انجام داده فعلش اخلاقی است. این نمی تواند مقیاس باشد و هیچ كس هم چنین حرفی نمی زند. اینكه می گوییم «در

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 742

مقابل فعل طبیعی» مقصود ضد طبیعت نیست، بلكه مقصود افعال غیر طبیعی است، یعنی افعال مغایر با افعال طبیعی و نوع دیگری از فعلها غیر از كارهایی كه مقتضای طبیعت بشری است و بشر به حكم ساختمان طبیعی اش انجام می دهد. هركاری كه انسان آن را به حكم ساختمان طبیعی اش انجام دهد فعل طبیعی است و فعل اخلاقی فعل غیرطبیعی است.

کامل هاشمی بازدید : 90 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

تربیت به طور كلی با صنعت یك فرق دارد كه از همین فرق، انسان می تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت عبارت است از «ساختن» به معنی اینكه شی ء یا اشیائی را تحت یك نوع پیراستنها و آراستنها قرار می دهند، میان اشیاء و میان قوای اشیاء ارتباط برقرار می كنند، قطع و وصل هایی در جهت مطلوب انسان صورت می گیرد و آنگاه این شی ء می شود مصنوعی از مصنوعهای انسان. فرض كنید كه از طلا یك حلقه انگشتر یا یك زیور دیگری می سازیم، آن را شكل می دهیم یا به قول معروف پرداخت می كنیم، وضع مخصوصی به آن می دهیم و می شود یك مصنوع برای ما.

ولی تربیت عبارت است از پرورش دادن، یعنی استعدادهای درونی ای را كه بالقوّه در یك شی ء موجود است به فعلیّت درآوردن و پروردن. و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است و اگر این كلمه را در مورد غیرجاندار به كار ببریم مجازا به كار برده ایم، نه اینكه به مفهوم واقعی، آن شی ء را پرورش داده ایم؛ یعنی یك سنگ و یا یك فلز را نمی شود پرورش داد آن طور كه یك گیاه یا یك حیوان و یا یك انسان را پرورش می دهند. این پرورش دادن ها به معنی شكوفا كردن استعدادهای درونی آن موجودها است كه فقط در مورد موجودهای زنده صادق است. و از همین جا معلوم می شود كه تربیت

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 716

باید تابع و پیرو فطرت، یعنی تابع و پیرو طبیعت و سرشت شی ء باشد. اگر بنا باشد یك شی ء شكوفا بشود، باید كوشش كرد همان استعدادهایی كه در آن هست بروز و ظهور بكند. اما اگر استعدادی در یك شی ء نیست، بدیهی است آن چیزی كه نیست و وجود ندارد، نمی شود آن را پرورش داد. مثلاً استعداد درس خواندن در یك مرغ وجود ندارد. به همین جهت ما نمی توانیم یك مرغ را تعلیمات بدهیم كه مثلاً ریاضیات یاد بگیرد و مسائل حساب و هندسه را حل بكند. استعدادی را كه در او وجود ندارد نمی شود بروز داد. و باز از همین جا معلوم می شود كه ترس و ارعاب و تهدید، در انسانها عامل تربیت نیست (تربیت به همان معنی پرورش) ؛ یعنی استعدادهای هیچ انسانی را از راه ترساندن، زدن، ارعاب و تهدید نمی شود پرورش داد، همان طور كه یك غنچه گل را نمی شود به زور به صورت گل درآورد، مثلاً غنچه را بكِشیم تا گل بشود یا نهالی را كه به زمین كرده ایم و می خواهد رشد بكند، با دست خودمان بگیریم به زور بكشیم تا رشد بكند. رشد آن به كشیدن نیست. اِعمال زور آنجا مفید نیست. فقط از راه طبیعی كه احتیاج دارد به قوّه زمینی و خاك، آب، هوا، نور و حرارت [رشد می كند. ] همانهایی را كه احتیاج دارد باید به او بدهیم، خیلی هم با لطافت و نرمش و ملایمت- یعنی از راه خودش- تا رشد بكند. ولی اگر بخواهیم به زور گیاهی را رشد بدهیم [نتیجه نمی گیریم. ] اصلاً اینجا عامل زور حكمفرما نیست. از نظر تربیت انسانها هم ترس و ارعاب عامل پرورش نیست.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 104
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 127
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,291
  • بازدید ماه : 867
  • بازدید سال : 18,607
  • بازدید کلی : 197,615