loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 158 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 دنیای شیعه از این قشریگری محفوظ بود و علتش هم همین است كه عرض كردم

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 879

كه این نهضت قشریگری مقارن عصر ائمه بود و ائمه راهشان به راه معتزله بسیار نزدیك بود به طوری كه در تاریخ، شیعه و معتزله را با هم ذكر می كردند و به آنها «عدلیّه» می گفتند و حتی بسیاری، شیعه ها را معتزلی می گویند و معتزلیها را شیعی.

نهضت قشریگری در شیعه راه نیافت تا در چهار قرن پیش، تقریبا مقارن اوایل صفویه، مردی به نام میرزا محمد استرآبادی پیدا می شود كه روش اهل حدیث را پیش می گیرد، و از او مؤثرتر شاگردش ملاّ امین استرآبادی است. و عجیب این است كه كسانی كه اصل یك نهضت را شروع می كنند- ولو نهضت، نهضت قشریگری باشد- خود اینها از یك نبوغی بهره مند هستند، و اگر چنین نباشند نمی توانند پایه گذار یك نهضت باشند. خود احمد حنبل هم یك آدم كوچكی نیست.

ملاّ امین استرآبادی مردی است كه سالها در مكه و مدینه مجاور بوده و كتابی نوشته به نام فوائد المدنیّة كه در آن یك تاخت و تاز عجیبی به علمای شیعه می كند كه تعقل را وارد اسلام كردند. مثلاً به علاّمه حلّی سخت فحش می دهد.

یك راهی را پیش گرفت، گفت از این چهار دلیلی كه اینها می گویند (قرآن، سنت، اجماع، عقل) سه دلیلش باطل است، یعنی هیچ كدام برای ما دلیل نیست؛ قرآن دلیل نیست، عقل هم دلیل نیست، اجماع هم دلیل نیست. درباره اجماع گفت:

اصلاً اجماع ریشه ای ندارد و از اهل سنت گرفته شده. همین اجماع پدر اسلام را درآورده. اجماع همان است كه خلافت ابوبكر را درست كرد؛ سنیها آمدند این را یك اصل قرار دادند برای اینكه خلافت ابوبكر را درست كنند، بعد آن را وارد فقه كردند و شیعه هم آمد اجماع را وارد فقه كرد. اجماع مال ما نیست، مال سنیهاست.

قرآن را هم به سبك محترمانه ای بوسید و گذاشت لب طاقچه. نگفت ما قرآن را قبول نداریم، گفت قرآن را قبول داریم، قرآن كتاب خداست، اما قرآن كه برای ما نیست، قرآن برای ائمه است. فقط ائمه می توانند بفهمند كه قرآن چه می گوید، ما كه حق نداریم در قرآن تعقل و تدبر كنیم. قرآن اصلاً نازل شده برای مخاطبین خود، آنها كه با زبان قرآن آشنا هستند و معنای آن را می فهمند. قرآن با زبان مخصوصی حرف می زند و آن زبان را فقط و فقط ائمه می فهمند و بس. قرآن را نیز این جور بوسید و گذاشت لب طاقچه.

درباره عقل اتفاقا یك استدلالهای خیلی روشنفكرانه و متجددانه ای می كند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 880

نظیر حرفهایی كه دكارت و غیره علیه فلسفه گفتند، او علیه عقل گفت كه حرفهای مهمی است. حرفهای فلاسفه را مطرح و نقد می كند كه اینجا اینچنین اشتباه كردند، آنجا این جور اشتباه كردند، بعد این بحثی را كه در میان علمای جدید نیز پیدا شده مطرح می كند كه منشأ خطای ذهن چیست؟ یا در صورت است یا در ماده. بعد می گوید منطق ارسطو منطق صورت است و حداكثر می تواند خطای ذهن را در نظم فكر و به عبارت دیگر خطای نظم را نشان بدهد، مثل یك آرشیتكت كه فقط خوب می تواند طرح ساختمان را بدهد، اما ماده ساختمان مثلاً آجر، آجر خوبی است یا بد، سیمانش خوب است یا بد، آهنش خوب است یا بد، این دیگر كار او نیست.

منطق ارسطو هم فقط صورت استدلال را می تواند تصحیح كند [1]. ولی بیشترین خطای انسان در ماده فكر است نه در صورت فكر. آن را چه كار می كنید؟ راهی نیست. چون راهی نیست، در امور دینی نباید به عقل اعتماد كرد.

عقل را هم گذاشت كنار، گفت: ما هستیم و حدیث، ما هستیم و سنت، و اجتهاد را كه علمای شیعه وارد فقه كردند شدید محكوم كرد، گفت: اجتهاد یعنی تعقل، و تعقل جایز نیست. تقلید هم جایز نیست، ما فقط باید مقلد ائمه باشیم. رساله نوشتن و اجتهاد كردن در مسائل، همه حرام اندر حرام است.

این مرد حرفهای خودش را آنچنان كوبنده گفت كه واقعا یك نهضت بزرگی در دنیای اسلام ایجاد كرد به نام نهضت اخباریگری كه پیروان آن را «اخباریین» می نامند، و این نهضت مدتی دنیای شیعه را لرزاند و در برخی نواحی حتی منشأ جنگها و كشتارها گردید. مخصوصا در شیخ نشین های خلیج فارس، این منطق عجیب نفوذ كرد. در اوایل صفویه، نجف و كربلا مهد اخباریین بود و كسی جرأت نداشت در آنجا راجع به تفسیر قرآن یا راجع به عقل و استدلال و یا راجع به اجماع حرف بزند. می گفتند فقط و فقط ما هستیم و سنت، ما هستیم و حدیث. و اینها حمله كردند به كسانی كه می گفتند حدیث یا صحیح است یا ضعیف یا موثّق و یا حسن.

علاّمه حلّی و دیگران احادیث را تقسیم بندی كردند، گفتند: بعضی احادیث صحیح است، بعضی موثّق است، بعضی ضعیف است و بعضی حسن (هركدام یك اصطلاح

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 881

خاصی داشتند) ؛ حدیث صحیح را این جور می شود با آن عمل كرد، حدیث موثّق را این جور، و حدیث ضعیف اعتبار ندارد. [ملاّ امین ] گفت: این مزخرفات چیست؟ ! حدیث، دیگر ضعیف و غیرضعیف ندارد، هرچه كه حدیث است معتبر است.

درست نظیر نهضت احمد حنبل و ابن تیمیّه در میان اهل تسنن، به وسیله ملاّ امین استرآبادی در میان ما پیدا شد.


[1] - . و حرف درستی هم هست. امروز هم منطق ارسطو را «منطق صورت» می گویند و درست هم گفته اند. خود ارسطو نیز بیش از این ادعا ندارد، و مثل بوعلی هم بیش از این ادعا ندارند.

کامل هاشمی بازدید : 77 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اهل حدیث، روش اهل قیاس را نوعی افراط در رجوع به عقل و نوعی كوتاهی در اخذ به حدیث و به عبارت دیگر نوعی سطحی نگری در كشف مصالح واقعی تلقی می كردند؛ می گفتند: بنای كار شرع بر جمع متفرّقات و تفریق مجتمعات است و از سطح عقول عادی بدور است؛ عقل را نرسد كه ساده پنداری كند و خیال كند كه به ریشه و روح احكام می تواند برسد. متقابلا اهل قیاس، اهل حدیث را به جمود و تحجّر متهم می كردند.

در فنّ «اصول فقه» قاعده ای است كه به «قاعده ملازمه» یعنی ملازمه ی حكم عقل و شرع معروف است. این قاعده با این عبارت بیان می شود:

كلّ ما حكم به العقل حكم به الشّرع، و كلّ ما حكم به الشّرع حكم به العقل.

مقصود این است كه هر جا كه عقل، یك «مصلحت» و یا یك «مفسده» قطعی را كشف كند، به دلیل «لمّی» و از راه استدلال از علت به معلول حكم می كنیم كه شرع اسلام در اینجا حكمی دائر بر استیفای آن مصلحت و یا دفع آن مفسده دارد هر چند آن حكم از طریق نقل به ما نرسیده باشد، و هر جا كه یك حكم وجوبی یا استحبابی یا تحریمی و یا كراهتی دارد، ما به دلیل «انّی» و از راه استدلال از معلول به علت كشف می كنیم كه مصلحت و مفسده ای در كار است هر چند بالفعل عقل ما از وجود آن مصلحت یا مفسده آگاه نباشد.

از نظر فقهای اسلامی، خصوصا آنان كه بیشتر به رأی و قیاس گرایش داشتند هماهنگی كاملی میان شرع و عقل برقرار است، دستورهای اسلامی یك سلسله دستورهای مرموز و مجهول و غیر قابل درك نیست كه صددرصد تعبّد در آنها حكمفرما باشد، تعقّل هم نقشی دارد در فهم و استنباط احكام.

این دانشمندان، مسأله ی حسن و قبح عقلی را كه قبلا یك بحث كلامی بود وارد «اصول فقه» كردند و آن حسن و قبح ها را به عنوان «مناطات» و «ملاكات» احكام

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 57

شناختند و گفتند: در میان «مناطات» و «ملاكات» آنچه عقل از همه بدیهی تر و روشنتر درك می كند، حسن عدالت و احسان، و قبح ظلم و عدوان است. و به این ترتیب عدل و ظلم به صورت معیاری در فقه اسلامی درآمدند.

اهل حدیث، منابع فقه را در اسلام سه چیز می دانستند: كتاب (قرآن) و سنّت و اجماع. اما اهل رأی و قیاس، منابع فقه را چهار چیز می دانستند: سه منبع مذكور به علاوه ی رأی و قیاس.

اهل حدیث بر اهل رأی و قیاس انتقاداتی داشتند، با ذكر یك سلسله مثالها روشن می كردند كه اعتماد به رأی و قیاس، انسان را در كشف احكام شرعی دچار انحراف و اشتباه می كند، و اهل رأی و قیاس نیز متقابلا آنها را به اعتماد به یك سلسله احادیث منقوله كه اعتبار و درستی آنها روشن نیست متهم می كردند.

کامل هاشمی بازدید : 117 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

مجتهدین آنهایی هستند كه در این نظر تابع علامه اند. در همین كتاب كافی و كتابهای دیگر، روایتها هست كه اگر به مضمون آنها نگاه بكنیم می فهمیم كه مزخرف است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 106

بعضی هم سندشان ضعیف است. مثلاً چندی پیش بود كه داشتم مسائل مربوط به ربا را مطالعه می كردم، دیدم روایتی است كه در آن مردی به نام علی بن الحدید می گوید: سلسبیل- كه نام زنی است- از من چنین پولی خواسته و من می خواهم این پول را به او بدهم و از او به فلان حیله ربح بگیرم، این درست است یا نه؟ اتفاقاً كتاب تهذیب را می خواندم، به روایت دیگری رسیدم. دیدم نام این شخص را آورده است. شیخ طوسی در آنجا می گوید: مُضَعَّفٌ جِدّاً. حالا چون شیخ كلینی در كافی این روایت را نقل كرده است، باید بگوییم درست است؟ نه. پس قابل قبول نیست. مثلاً افرادی كه اغراض بخصوص داشته اند، این را جعل و وضع كرده اند كه در زمان حضرت صادق سقف حرم پیغمبر را تعمیر می كردند. كسی می گوید ما چند نفر بودیم و با هم بحث می كردیم: حالا كه سقف را برداشته اند، آیا جایز است از بالا قبر پیغمبر را مشاهده بكنیم یا نه؟ یكی گفت جایز است، دیگری گفت جایز نیست. چرا جایز نیست؟ گفت: شاید پیغمبر با یكی از زنهایش خلوت كرده باشد و ما او را با زنش ببینیم! ببینید، این حرفی است كه اصلاً آیا ممكن است یك مسلمان عادی بگوید كه پیغمبر مثلاً زنده شده و دارد در آنجا با زنش عشقبازی می كند؟ ! آیا بگوییم چون در كتاب كافی است، درست است؟ اینها می گویند هرچه كافی نوشته باشد صحیح است. مجتهدین می گویند نه، مثل این اشخاص هزارها آدم جعّال وضّاع كذّاب بوده اند.

مردی است به نام ابی الخطاب. این مرد، ملحد و ضد اسلام بود. طشت رسوایی اش بالاخره از بام افتاد. وقتی می خواستند اعدامش كنند گفت: وَ لَقَدْ وَضَعْتُ فی اَخبارِكُمْ اَرْبَعَةَ آلافِ حَدیثٍ من چهار هزار حدیث در اخبار شما قاطی كردم. مجتهدین می گویند وقتی یك چنین جریانهایی در تاریخ وجود داشته است چطور ما می توانیم بگوییم هرچه حدیث نقل شده است، درست است.

مردی است به نام یونس بن عبد الرحمن كه از بزرگان است. می گوید من كوشش می كردم كه همیشه روایتهای معتبر را بنویسم و نقل بكنم. همه را نوشتم و به صورت كتابی درآوردم. یك وقتی خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم و كتاب روایتم را به حضرت عرضه كردم و گفتم كه تمام روایتها را از پدران شما نوشته ام. دیدم حضرت بسیاری از آنها را خط زد و گفت اینها دروغ است.

کامل هاشمی بازدید : 54 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

دیگری- كه اینها در تاریخ رخ داده است- برای اینكه مردم را هدایت و راهنمایی كند، می آید حدیثی از پیغمبر یا امام جعل می كند در حالی كه غرض شخصی ندارد بلكه غرضش هدایت مردم است ولی فكر می كند كه اگر چنین حدیثی را از پیغمبر یا امام برای مردم نقل كند، مردم بهتر می پذیرند. مثلاً [با خود می گوید] مردمی كه این قدر غیبت می كنند و حرف لغو می زنند، خوب است برای اینكه غیبت نكنند و حرف لغو نگویند من بیایم حدیثی جعل كنم در فضیلت فلان دعا كه مردم این حدیث را بخوانند و به جای حرف لغو و بیهوده و غیبت بروند دعا بخوانند، یا در ثواب قرآن بگویم اگر فلان سوره ی قرآن را چهل بار پشت سر یكدیگر بخوانید فلان اثر را دارد.

آیا این، كار خوبی است؟ مسألةٌ: هدف مقدس است ولی كسی می خواهد با دروغ و جعل این هدف مقدس را تأمین كند؛ آیا این درست است یا درست نیست؟ در تاریخ، خیلی ها بوده اند كه چنین كاری كرده اند. حدیثی است كه در اغلب كتب تفسیر نوشته اند، ظاهراً در مقدمه ی مجمع البیان هم هست و من مكرر در كتابها خوانده ام. این حدیث را از اُبَیّ بن كعب نقل می كنند در فضایل مخصوص قرائت سوره های قرآن، مثلاً برای خواندن سوره ی «سَبِّحِ اِسْمَ » فضیلت خاصی ذكر می كنند، سوره ی «هَلْ أَتاكَ حَدِیثُ اَلْغاشِیَةِ» فضیلت و ثواب دیگری، سوره ی «لَمْ یَكُنِ اَلَّذِینَ كَفَرُوا» ثواب دیگری، سوره ی بقره ثواب دیگری، سوره ی آل عمران ثواب دیگری؛ برای هر كدام یك چیزی گفته اند. همه هم از پیغمبر روایت شده. شخصی رفت از آن كسی كه این حدیث را روایت می كرد پرسید: آخر چطور است كه فقط تو این حدیث را روایت می كنی و یك نفر دیگر غیر از تو روایت نكرده؟ گفت: راستش را بخواهید من این حدیث را برای رضای خدا جعل كردم؛ دیدم مردم در مجالس كه می نشینند شروع می كنند به افسانه ها و تاریخ جاهلیت را نقل كردن و اشعار جاهلیت را

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 99

خواندن. دیدم وقت مردم دارد بیهوده تلف می شود. برای اینكه به جای این كار بیهوده مردم را وادار به تلاوت قرآن كنم، آمدم این حدیث را از زبان پیغمبر گفتم؛ اینكه عیبی ندارد! .

دیگری می آید برای فلان مقصد یك خواب جعل می كند و فكر می كند با این خواب مردم را هدایت می كند. آیا این كارها درست است كه انسان برای هدف مقدس، از وسایل نامقدس استفاده كند؟ نه، این كار غلط است.

این مطلب قبلاً در ذهن خودم مكرر آمده بود، همین امروز كه باز تفسیر المیزان را در همین زمینه مطالعه می كردم دیدم ایشان [1]ادب تبلیغ نبوت را كه از قرآن استنباط كرده اند- كه به طور كلی چه آدابی را همه ی انبیاء و از جمله رسول اكرم رعایت می كردند- از جمله همین مطلب را ذكر كرده اند كه هرگز انبیاء در سیره و روش خودشان، برای رسیدن به حق از باطل استفاده نمی كنند، برای رسیدن به حق هم از خود حق استفاده می كنند.


[1] [مرحوم علامه طباطبائی (ره) ]

کامل هاشمی بازدید : 65 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در ضحی الاسلام، جلد 2، صفحه ی 123 می گوید: امویها به خاطر حدیث به جعل حدیث و استخدام جاعلین پرداختند، از آن جمله:

ان عثمان تصدق بثلثمأة بعیر باحلاسها و اقتابها فی جیش العسرة، فنزل رسول اللّه صلی الله علیه و آله من علی المنبر و هو یقول: ما علی عثمان ما عمل بعد هذه، ما علی عثمان ما عمل بعد هذه.

جلد ششم . ج6، ص: 477

رجوع شود به ضحی الاسلام از صفحه ی 123 تا صفحه ی 133 و به كتاب الموضوعات ابن الجوزی و به كتاب الباعث علی الخلاص من حوادث القصاص عراقی و تحذیر الخواص من اكاذیب القصاص سیوطی.

در صفحه ی 152 از جلد 2 ضحی الاسلام می گوید:

و كان ما لك یسمی الكوفةدار الضرب یعنی انها تصنع الاحادیث و تضعها كما یخرج دار الضرب الدراهم و الدنانیر و قال ابن شهاب: یخرج الحدیث من عندنا شبراً فیعود فی العراق ذراعاً.

و در همان صفحه و صفحه ی بعد علل شیوع وضع و همچنین توجه به رأی و قیاس را ذكر می كند.

ایضاً در فجرالاسلام از صفحه ی 208 تا 224 فصلی دارد و شرحی در وضع و جعل حدیث بحث می كند. ایضاً فجرالاسلام، صفحه ی 261 داستان مهلّب بن ابی صفرة كه علیه خوارج جعل حدیث می كرد.

 

کامل هاشمی بازدید : 82 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

جریانی را خود اینها به وجود آوردند كه فرضیه شان را ضعیف كرد و آن این است كه عمر كتابت حدیث پیغمبر را منع كرد و این یك واقعیت تاریخی است. ما اگر نخواهیم از زبان یك شیعه با بدبینی صحبت كنیم خودمان را می گذاریم به جای یك مستشرق اروپایی كه نه شیعه است و نه سنی. او خیلی هم بخواهد خوشبین باشد اینطور خواهد گفت كه عمر از باب اینكه اصرار زیاد داشت كه تنها مرجع، قرآن باشد و رفتن زیاد مردم دنبال حدیث سبب می شد كه مراجعه شان به قرآن كم شود، جلوی كتابت حدیث را گرفت. این از قطعیات تاریخ است و فقط حرف ما شیعیان نیست. در زمان عمر جرئت نمی كردند حدیثی از پیغمبر بنویسند و بگویند این را پیغمبر گفته، یا بنشینند و روایت حدیث از پیغمبر كنند (البته نقل حدیث ممنوع نبود) ، تا زمان عمر بن عبد العزیز كه در سال 99 هجری به خلافت رسید و در سنه ی 101 هجری از دنیا رفت و دستور به كتابت حدیث داد. تازه بعد از آنكه عمر بن عبد العزیز این سنت عمری را بهم زد و گفت احادیث پیغمبر باید نوشته شود، افرادی كه سینه به سینه چیزی از احادیث پیغمبر ضبط داشتند آمدند و روایت كردند و نوشته شد. این جریان سبب شد كه قسمتی از احادیث پیغمبر از میان برود.

می دانیم احكامی كه در قرآن بیان شده خیلی مختصر و جزئی است و قرآن همه اش كلیات است. مثلا قرآن كه اینهمه بر نماز اصرار دارد، درباره ی آن از «أَقِیمُوا اَلصَّلاةَ» و «اِرْكَعُوا وَ اُسْجُدُوا» (ركوع كنید، سجود كنید) تجاوز نكرده و حتی توضیح نداده است كه نماز را به چه شكلی باید خواند. همچنین درباره ی حج كه اینهمه دستور دارد و پیغمبر (ص) خودشان به آن دستورات عمل می كردند، در قرآن چیزی بیان نشده. سنت پیغمبر هم كه عملا به این شكل درآمد. حالا اگر به این شكل هم در نیامده بود، پیغمبر (ص) مگر چقدر فرصت پیدا كرد كه حلال و حرام را بیان كند. در سیزده سال مكه مردمی كه با وجود فشارها و تضییقات بسیار مسلمان شدند، شاید چهار صد نفر نمی شدند. در آن مضیقه ها ملاقات با رسول اكرم قاچاقی صورت می گرفت و یك عده ی هفتاد خانواری كه شاید نصف یا بیشتر جمعیت مسلمانان را تشكیل می دادند به حبشه مهاجرت كردند. البته مدینه از این نظر فرصتی بود اما گرفتاریهای پیغمبر در

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 863

مدینه نیز زیاد بود. اگر رسول اكرم در همه ی این بیست و سه سال مثل یك معلم می بود كه فقط می رفت سر كلاس و به مردم تعلیم می داد شاید وافی نبود برای اینكه همه ی آنچه را كه اسلام دارد بیان كند، تا چه رسد با این تاریخ موجود، خصوصا كه اسلام در تمام شئون زندگی بشر حكم دارد.

کامل هاشمی بازدید : 77 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

از نظر ما وضّاعین در حدیث و تاریخ اسلام پنج طبقه بوده اند:

1. عامه ی مردم كه تربیت اخلاقی نیرومندی نداشته اند و مخصوصاً بعد از پیغمبر اكرم (همچنان كه آیت اللّه بروجردی می فرمودند) نقل حدیث از پیغمبر افتخاری بود. حتی در زمان آن حضرت نیز وضع حدیث كردند كه هوشیارانه فرمود: كثرت الكذابة علیّیا: كثرت القالة علیّ [1]. بعد فرمود: آنچه از من شنیدید بر قرآن عرضه بدارید. . .

2. خصوص قوم یهود كه عنصر و فلز این قوم كژی و ناراستی و خیانت و دروغ و جعل و تحریف است. در اسلام اسرائیلیات زیادی داریم كه علما به همین نام می شناسند.

3. اختلافات مذهبی، مخصوصاً تشیع و تسنن. ابن ابی الحدید در

جلد ششم . ج6، ص: 475

جلد. . . شرح ابن ابی الحدید، چاپ بیروت، صفحه. . . بحث جامعی در این زمینه دارد.

4. عامل شعوبیگری كه از قرن دوم پیدا شد. اخبار و روایات در مدح بلاد از قبیل مدح بیهق و قزوین و اخبار و روایات در مدح اقوام و ملل، غالباً از این نوع است.

5. عامل صلیبی گروه اول كافی بود كه در هر موضوعی شده اظهار وجودی بكنند كه نشانه ی فضیلت خودشان باشد كه طرف خطاب پیغمبر شده اند یا در آن جلسه حضور داشته اند.

گروه دوم هدفشان مشوّه ساختن چهره ی دین و مغشوش ساختن دین بوده به اساطیر، مخصوصاً افسانه های بنی اسرائیل. از آن جمله است داستان یعفور كه در بحار مكرر نقل شده است.

هدف گروه سوم هم كاملاً روشن است: بالا بردن مقام پیشوای خود و پست كردن پیشوایان دیگر. داستان مباحثه ی امام جواد با علمای معاصر خود معروف است كه در مقابلالحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة، «ابوبكر و عمر سیدا كهول اهل الجنة» را وضع كردند و همچنین. . .

هدف گروه چهارم پایین آوردن مقام عرب و بالا بردن مقام قوم و قبیله و ملت خود است. حدیث «ولدت فی زمن الملك العادل» از این قماش است.

هدف گروه پنجم نیز تضییع و خراب كردن اسلام است با وضع و جعل تاریخهای بی اساس كه نمونه های فراوانی از این قبیل در كتب اروپاییان هست. شبلی نعمان حتی از فرنسیس بیكن داستان مجعول «پیغمبران را تكبری نیست» نقل می كند.


[1] همین امر سبب شد كه نوعی نقد تاریخی در اسلام به وجود آید.

کامل هاشمی بازدید : 164 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

یكی از میدانهای خدمت ایرانیان به اسلام در صحنه ی علم و فرهنگ، فن حدیث است. فن حدیث یعنی فن استماع و قرائت و ضبط و جمع و نقل سخنان رسول اكرم یا ائمه ی اطهار.

فن حدیث نیز مانند تفسیر به دو شاخه ی شیعی و سنی منقسم می گردد.

محرك اصلی مسلمین به فراگیری و جمع و نقل اخبار و احادیث، اولاً نیاز مسلمین به احادیث در امور دینی بود. ثانیاً شخص رسول اكرم بنا بر روایت مسلّم و قطعی شیعه و سنی، مكرر مردم را تشویق می كرد كه آنچه از او می شنوند ضبط كنند و برای آیندگان نقل نمایند. لهذا از صدر اسلام مسلمین علاقه ی شدیدی به ضبط و نقل احادیث نبوی نشان می دادند. پس از انتشار اسلام و ورود ملل دیگر به جهان اسلام، صحابه ی رسول خدا كه شرف محضر آن حضرت را دریافته بودند و از آن حضرت كم یا زیاد سخنان و قضایایی به یاد داشتند ارج و اهمیت فراوان یافتند.

علاقه مندان به احادیث نبوی برای استماع حدیث از صحابه و یا تابعین (كسانی كه صحابه را درك كرده بودند) از شهری به شهری و از منطقه ای به منطقه ای می رفتند.

بسا كه یك نفر برای تحقیق در صحت و سقم یك حدیث و برای استماع از یك راوی معتبر دهها فرسنگ راه طی می كرد تا به محضر آن محدث راه می یافت و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 412

حدیث مورد نظر خود را از او می شنید.

جرجی زیدان می گوید:

«همینكه مسلمین در صدد فهم معانی قرآن برآمدند، طبعاً به درك معانی گفته های حضرت رسول صلی الله علیه و آله احتیاج یافته تا با فهم معانی احادیث نبوی، معانی قرآن را بهتر درك كنند. و البته احادیث نبوی از صحابه روایت می شد، چه كه آنان از پیغمبر اكرم آن را شنیده و حفظ كرده بودند و مسلمانان برای فهم احادیث به صحابه رجوع می كردند. ولی چون مسلمانان به كشورگشایی مشغول شدند صحابه ی پیغمبر كه از سران مهاجرین بودند در ممالك مختلف متفرق گشتند. از آن رو هركس كه می خواست حدیث یا احادیثی از پیغمبر اكرم بداند ناچار به دنبال صحابه به ممالك مختلف و نقاط مختلف می رفت و چه بسا كه یك حدیثی را فقط یكی از آن صحابه از حضرت رسول شنیده بود و دیگران آن را نمی دانستند. پس كسی كه دنبال جمع آوری و فراگرفتن احادیث برمی آمد ناچار به مكه و مدینه و بصره و كوفه و مصر و ری و سایر شهرها می رفت، در هر نقطه ای علم و حدیثی می آموخت. این همان است كه مسلمانان آن را «رحله» در طلب علم می نامند. » [1] علاقه و شور مسلمانان به نقل و ضبط و استماع احادیث نبوی از زمان خود آن حضرت آغاز گشت، و به حكم این كه هر وقت تقاضای یك كالا زیاد شود كالاهای تقلبی هم به بازار می آید، گروهی از ضعیف الایمانان در زمان خود آن حضرت احادیثی از آن حضرت نقل و روایت كردند كه اساسی نداشت و خود آن وجود مبارك در صدد تكذیب برآمد. در یك خطابه ی عمومی پیدایش كذّابین و وضّاعین را اعلام فرمود. آنگاه برای این كه معیاری اصیل معرفی كند، قرآن كریم را معیار صحت و سقم احادیث منقوله و منسوبه به خودش قرار داد.

با اینكه اهتمام به استماع و ضبط و نقل احادیث، هم در میان عامه وجود داشت و هم در میان پیروان اهل البیت، یك تفاوت اساسی در قرن اول هجری میان عامه و میان پیروان اهل البیت بود و آن این كه عامه در مدت یك قرن به پیروی از

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 413

دستور خلیفه ی دوم و نظر برخی صحابه ی دیگر، نوشتن و كتابت حدیث را مكروه می شمردند به عذر این كه حدیث با قرآن مشتبه نشود و یا اهتمام به حدیث جای اهتمام به قرآن را نگیرد، ولی پیروان اهل البیت از همان صدر اول همچنانكه نسبت به استماع و ضبط و نقل احادیث اهتمام می ورزیدند نسبت به كتابت آنها نیز اهتمام داشتند.

عامه در اول قرن دوم متوجه اشتباه خود شدند و این سد كه به وسیله ی خلیفه ی دوم به وجود آمده بود، در قرن دوم به دست عمر بن عبد العزیز خلیفه ی اموی زاهد- كه خود از طرف مادر از احفاد خلیفه ی دوم بود- شكسته شد. این بود كه شیعه حداقل یك قرن در تدوین و كتابت حدیث از اهل تسنن جلو افتاد.

علامه ی جلیل و محقق و متتبع عالیقدر، مرحوم سیدحسن صدر در كتاب نفیس تأسیس الشیعه از صحیح مسلم و فتح الباری ابن حجر نقل می كند كه گفته اند:

«صحابه در نوشتن حدیث اختلاف نظر داشتند. عمر بن الخطاب، عبد اللّه بن مسعود و ابوسعید خدری و جمعی دیگر مكروه می شمردند، اما علی بن ابیطالب علیه السلام و انس بن مالك و برخی دیگر به خلاف نظر می دادند. لهذا پیروان علی از صدر اسلام به نوشتن احادیث پرداختند برخلاف پیروان عمر، تا آنكه در قرن دوم اجتماع شد بر ضد نظر عمر. » [2] اولین و دومین كتاب حدیثی شیعه یكی كتابی است به خط علی علیه السلام كه در نزد ائمه ی اطهار علیهم السلام بوده و ائمه گاهی آن را به دیگران ارائه می داده اند و یا از آن نقل می كرده اند كه در كتاب علی چنین آمده است؛ دیگر كتابی است به نام «مصحف فاطمه علیها السلام» .

از این دو كتاب كه بگذریم، اولین كتاب حدیثی كتاب ابورافع غلام آزادشده ی رسول خداست كه در سنن و احكام و قضایا نوشته است. ابورافع یك غلام قبطی است كه رسول خدا او را آزاد كرد. او و دو فرزندش عبیداللّه و علی از شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شمار می روند. نام عبیداللّه بن ابی رافع به عنوان كاتب یا خزانه دار امیرالمؤمنین در زمان خلافت آن حضرت زیاد در كتب یاد می شود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 414

علمای شیعه مانند نجاشی در الفهرست او را اول مصنف شیعه دانسته اند [3] بعد از ابورافع، سلمان فارسی كتابت حدیث كرده است. اثر سلمان فارسی درباره ی شرح و توضیح حدیث جاثلیق رومی بوده است كه بعد از وفات رسول اكرم به مدینه برای تحقیق آمد [4] پس از سلمان نام عده ی دیگر از قبیل ابوذر غفاری و اصبغ بن نباته و دیگران برده می شود. سلیم بن قیس از صحابه ی امیرالمؤمنین تألیفی دارد كه اخیراً به طبع رسیده است [5] در طبقه ی بعد كتابی كه از شیعه باقی مانده و طبقه به طبقه روایت شده است صحیفه ی سجادیه است. وفات امام سجاد در اواخر قرن اول است و این اثر جاوید كه به نام «زبور آل محمد» معروف شده است، از نیمه ی دوم قرن اول به صورت مكتوب دست به دست نقل و روایت شده است.

نیمه ی اول قرن دوم یعنی زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام كه تا حدودی برای شیعه آزادی بوده است، دوره ی اوج نقل و روایت و ضبط و كتابت حدیث است. نام چهارهزار نفر برده می شود كه از محضر امام صادق استفاده كرده اند. اصحاب امام صادق و امام كاظم علیهما السلام چهارصد كتاب حدیثی تألیف كرده اند كه به «اصول اربعمأة» معروف است. مؤلفان این كتابها از ملیتهای مختلفند.

در دوره ی بعد، یعنی اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم تألیف جوامع حدیث رایج شد. كتب حدیثی كه امروز در میان شیعه و سنی موجود است همان جوامع است و در این دوره است كه ایرانیان نبوغ خود و هم اخلاص و صمیمیت خود را نسبت به اسلام در این زمینه نشان داده اند.

بدیهی است كه ما نمی توانیم همه ی ایرانیانی كه در طبقات مختلف اهل حدیث بوده اند یاد كنیم، زیرا این كار به تنهایی مستلزم تألیف چند جلد كتاب است. در اینجا معروفترین و معتبرترین كتب حدیث شیعه و سنی را نام می بریم تا معلوم گردد اكثریت قریب به اتفاق نویسندگان جوامع حدیث شیعه و سنی، ایرانی بوده اند. بحث

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 415

خود را از جوامع حدیث شیعه آغاز می كنیم:

1. كافی تألیف ثقة الاسلام، شیخ المحدثین، ابوجعفر محمد بن یعقوب كلینی رازی.

این مرد بزرگ از یك ده به نام «كلین» از دهات نزدیك شهر ری در اطراف تهران است. خاندان وی در آن ده از محدثان شیعه بوده اند. پدرش یعقوب و دایی اش علان در همین ده زندگی می كردند. كلینی از كودكی حدیث آموخت.

سپس برای ادامه ی تحصیل به شهر ری رفت. كلینی از كسانی است كه «رحله ی» حدیثی داشته است؛ یعنی برای اخذ و جمع احادیث و درك خدمت اساتید فن مسافرتها كرده است. بیست سال آخر عمر خود را در بغداد گذرانید و در همان جا درگذشت و در همان بیست سال كتابكافی را تألیف كرد.

كتاب كافی یك دوره حدیث شیعه است از اصول عقاید گرفته تا اخلاقیات و فروع. در حدود شانزده هزار حدیث در این كتاب گرد آورده است. این كتاب معتبرترین كتاب حدیث شیعه است. كلینی در سال 329 درگذشته است.

2. من لایحضره الفقیه تألیف رئیس المحدثین، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی معروف به صدوق. خودش و پدرش از بزرگان طراز اول علمای شیعه اند و خاندان صدوق یك خاندان معروف است در شیعه. صدوق در حدود سیصد تألیف و تصنیف داشته است. نام من لایحضره الفقیه را- كه به معنی «خودآموز فقه» است- از كتاب من لایحضره الطبیب محمد بن زكریای رازی اقتباس كرده است كه به معنی «خودآموز طب» است. كتابمن لایحضره الفقیه مشتمل بر پنج هزار و نهصدوبیست حدیث است.

شیخ صدوق نیز رحله ی حدیثی داشته است. در جوانی به بغداد مسافرت كرد.

مشایخ بزرگ از محضرش استفاده می كردند و با اعجاب و تحسین به وی می نگریستند. شیخ صدوق برای ملاقات با سایر رجال حدیث كه در خراسان می زیسته اند به شهرهای نیشابور، طوس، سرخس، مرو، بخارا، فرغانه مسافرت كرد. در مقدمه ی من لایحضره الفقیه به این مسافرت اشاره می كند.

وفات شیخ صدوق در 381 واقع شد و در نزدیكی حضرت عبد العظیم، در محلی كه هم اكنون به نام خودش معروف است دفن شد.

3. تهذیب الاحكام تألیف شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی. قبلاً در

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 416

عداد مفسرین، ذكری از این نابغه ی عظیم شد. این مرد در اكثر علوم اسلامی مانند ادبیات، كلام، تفسیر، فقه، حدیث، رجال، متبحر و در درجه ی اول بوده است. اول كسی است كه فقه را با تألیف كتاب مبسوط وارد مرحله ی جدیدی كرد. شیخ طوسی تعداد سیزده هزاروپانصدونود حدیث در كتاب تهذیب الاحكام كه همه در فروع است گرد آورده است.

4. استبصار. این كتاب نیز تألیف شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی است. این كتاب مشتمل بر پنج هزار و پانصد و یازده حدیث است. شیخ طوسی در سال 460 درگذشته است.

چهار كتاب نامبرده در شیعه به نام «كتب اربعه» معروف است و معتبرترین كتب حدیث شیعه به شمار می رود. مؤلفین این كتب كه هر سه نام محمد دارند و كنیه ی هرسه شان ابوجعفر است به «محمدین ثلثه ی متقدم» معروفند.

پس از این چهار كتاب، سه جامع حدیثی دیگر در شیعه هست كه معروفترین جوامع است:

1. بحارالانوار تألیف شیخ الاسلام، علامة المحدثین، محمدباقر بن محمدتقی مجلسی. این كتاب جامعترین كتب حدیث است. آنچه در سایر كتب حدیث به طور متفرق موجود بوده در این كتاب یكجا جمع آمده است. هدف مؤلف بیشتر جلوگیری از تلف شدن كتب حدیث بوده است، لهذا صحیح و سقیم یكجا ذكر شده است. مجلسی در سال 1111 درگذشته است.

2. وافی تألیف حكیم و عارف و محدث مشهور محمد بن المرتضی معروف به ملامحسن فیض كاشانی. این كتاب جامع كتب اربعه با حذف مكررات است. مرحوم فیض در حدود دویست تألیف در رشته های مختلف دارد. وفات وی- همچنانكه قبلاً گفته شد- در سال 1191 واقع شده است.

3. وسائل الشیعه تألیف محدث متبحر محمد بن الحسن الشامی معروف به شیخ حر عاملی. در این كتاب جنبه ی مراجعه ی فقهی بیشتر رعایت شده است؛ سعی شده است ترتیب و تكثیر ابواب متناسب با مسائلی باشد كه در فقه عنوان می شود، و لهذا احادیث را قطعه قطعه كرده و هر قطعه را در محل مربوط به خود آورده است. شیخ حرعاملی معاصر مجلسی است. این دو محدث بزرگ از یكدیگر روایت می كنند.

وفات شیخ حر در سال 1104 در مشهد مقدس واقع شده است و قبرش هم اكنون در

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 417

صحن شمالی حضرت رضا علیه السلام معروف است.

نویسندگان این سه كتاب كه آنها نیز مانند پیشینیان خود نام محمد دارند به «محمدین ثلثه ی متأخر» معروفند.

از این هفت جامع كه بگذریم، به چند جامع دیگر برمی خوریم كه با ارزش و واجد اهمیت اند، از قبیل عوالم عبد اللّه بن نوراللّه بحرینی و جامع الاحكام سیدعبد اللّه شبر و مستدرك الوسائل مرحوم حاج میرزاحسین نوری. كتاب اخیر مخصوصاً- كه كمتر از یك قرن از تألیف آن می گذرد- جای شایسته ای برای خود باز كرده است.

همچنانكه معلوم گشت، از شش نفر محدث بزرگ شیعه پنج نفر ایرانی و یك نفر جبل عاملی (شامی) است و از سه نفر محدث دیگر نیز یكی ایرانی است.

اما احادیث اهل تسنن. در میان اهل تسنن اول كسی كه تدوین حدیث كرد عبد الملك بن جریح است كه در قرن دوم می زیسته است. عبد الملك بن جریح عرب نیست و ظاهراً ایرانی نیز نیست. این مرد در سال 144 درگذشته است.

اولین جامع حدیثی اهل تسنن موطأ مالك بن انس است كه الآن موجود است.

مالك، عرب و عرب نژاد است و یكی از امامهای چهارگانه ی اهل تسنن است.

در میان كتب حدیث اهل تسنن شش كتاب است كه به «صحاح سته» معروف است. ما برای این كه معیاری از شركت ایرانیان مسلمان در تدوین كتب حدیث اهل تسنن به دست داده باشیم، همان كتابها را با مؤلفین آنها معرفی می كنیم:

1. صحیح بخاری تألیف محمد بن اسماعیل بخاری. این كتاب معتبرترین كتاب حدیث در میان اهل تسنن به شمار می رود. بخاری در مدت 16 سال این كتاب را تألیف كرده است. بنا بر نقل ابن خلكان در وفیات الاعیان [6] و محدث قمی در الكنی والالقاب ، بخاری گفته است هیچ حدیثی را وارد كتابم نكردم مگر آنكه قبلاً غسل كردم و دو ركعت نماز بجا آوردم. درباره ی حافظه ی نیرومند بخاری سخنانی گفته شده است. بخاری اصلاً اهل بخاراست و در طلب حدیث به شهرهای خراسان و عراق عجم و عراق عرب و حجاز و شام و مصر سفر كرده است و عاقبت به بغداد آمده و مورد توجه اهل فضل قرار گرفته است. وفات وی در سال 256 در یكی از

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 418

قراء سمرقند به نام «خرتنگ» واقع شده است.

2. صحیح مسلم. مؤلف این كتاب مسلم بن حجاج نیشابوری است. پس از صحیح بخاری معتبرترین كتاب حدیث در نزد اهل تسنن صحیح مسلماست. برخی آن را بر صحیح بخاری ترجیح می دهند. مسلم به عراق و حجاز و مصر و شام در طلب حدیث مسافرت كرد و مدتی در نیشابور ملازم بخاری بوده است. مسلم در سال 261 در نصرآباد نیشابور درگذشته است.

3. سنن ابوداود. مؤلف این كتاب سلیمان بن اشعث، معروف به ابوداود سجستانی است. اهل سیستان است. او نیز به شهرهای مختلف برای اخذ حدیث مسافرت كرده و معاصر احمد بن حنبل بوده است. ابوداود ظاهراً یك ایرانی عرب نژاد است.

وفاتش در سال 275 واقع شده است.

4. جامع ترمذی. نویسنده ی كتاب محمد بن عیسی ترمذی از شاگردان بخاری است. در سال 279 درگذشته است. ترمذ كه موطن ترمذی است از بلاد ماوراء النهر است.

5. سنن نسائی. مؤلف این كتاب ابوعبد الرحمن احمد بن علی بن شعیب نسائی است. این مرد نیز در طلب حدیث مسافرتها كرده است. در خلال مسافرت كه به شام رسید مردم آنجا را از علی علیه السلام منحرف دید، لهذا كتاب خصائص را در فضائل علی علیه السلام و اهل بیت نوشت. در این كتاب بیشتر، از احمد بن حنبل روایت كرده است. عادتش این بود كه یك روزدرمیان روزه می گرفت. ابن خلكان می نویسد: در دمشق از او راجع به فضائل معاویه پرسش شد. بنا بر روایتی جواب داد: جز این در فضیلت معاویه حدیثی نمی دانم كه پیغمبر (آنجا كه مكرر دنبال معاویه فرستاد و فرستاده آمد و گفت مشغول خوردن است) درباره اش فرمود: «خدا شكمش را سیر نكند» .

نظر به تمایل شیعی و ضداموی نسائی، مردم شام او را سخت كتك زدند. در اثر همان كتكها مرد. گویند چون احساس كرد می خواهد بمیرد، به مكه رفت و در آنجا مرد. نساء از توابع خراسان است و وفات نسائی در سال 303 واقع شده است.

6. سنن ابن ماجه . نویسنده ی این كتاب محمد بن یزید بن ماجه ی قزوینی است. به عراق و حجاز و مصر و شام برای طلب حدیث مسافرت كرده است و در سال 273 درگذشته است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ص: 419

چنانكه دیدیم، همچنانكه مؤلفان «كتب اربعه ی» شیعه- كه معتبرترین كتب حدیث شیعه است- ایرانی بوده اند، مؤلفان «صحاح سته ی» اهل تسنن نیز- كه معتبرترین كتب حدیث اهل تسنن است- ایرانی هستند، اعم از ایرانی ایرانی نژاد یا ایرانی عرب نژاد.

علاوه بر مؤلفان «صحاح سته» ، در میان معاریف و مشاهیر محدثین اهل تسنن كه به عنوان «حافظ» و یا سایر عناوین حدیثی معروفند و كتب حدیثی مهم و ذی قیمتی از نظر احادیث اهل سنت تألیف كرده اند، علمای ایرانی فراوانند. ما برای احتراز از تطویل از ذكر نام آنها خودداری می كنیم.


[1] . ترجمه ی تاریخ تمدن اسلام ، ج /3ص 97.

[2] . تأسیس الشیعه ، ص 284.

[3] . همان، ص 280.

[4] . قسمتهایی از این حدیث در كتاب توحید صدوق به طور متفرق ذكر شده. رجوع شود به آن كتاب، چاپ مكتبة الصدوق در سال 1387، ص 282و286و316.

[5] . تأسیس الشیعه ، ص 280.

[6] . ج /3ص 330.

کامل هاشمی بازدید : 82 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

می دانید كه غیبت حرام است، چه غیبت زنده باشد و چه غیبت مرده. ولی غیبت یك مواردی دارد كه استثنا شده است (موارد استثنائی) . یكی از موارد استثنای غیبت كه همه ی علمای بزرگ مرتكب این غیبت شده اند و این غیبت را لازم می دانند بلكه احیاناً واجب می دانند و غیبت واجب است آن چیزی است كه «جرح راوی» می نامند.

یك كسی حدیث روایت می كند، از پیغمبر حدیث روایت می كند، از امام حدیث روایت می كند، آیا شما فوراً باید قبول كنید؟ نه، باید تحقیق كنید كه این چگونه آدمی است؟ راستگوست یا دروغگو؟ اگر در زندگی او یك نقطه ی ضعفی- عیبی، نقصی، دروغی، فسقی- را كشف كردید، اینجا بر شما نه تنها جایز است، بلكه لازم است در متن كتابها این آدم را رسوا كنید، بگویید فلان كس، مثلاً اسحاق بن احمری نهاوندی، كه فلان روایت را مثلاً روایت شهربانو را و لو در كافی نقل كرده است، یك آدم جعّال و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 132

وضّاع و دروغگویی بوده است. او را در مقابل تاریخ باید رسوا كنید. این كار اسمش «جرح» است. با اینكه غیبت و بدگویی است و غیبت و بدگویی نه از مرده جایز است و نه از زنده، ولی در اینجا كه پای تحریف و قلب حقایق است باید شما دروغگو را رسوا كنید.

یك عالِم ممكن است در یك قسمت، بزرگ هم باشد. ملا حسین كاشفی است، خیلی مرد ملاّیی هم بوده است، اما روضة الشهداء او پر از دروغ است. به همه دروغ بسته است حتی به ابن زیاد و عمر سعد. كتابش مملوّ از دروغ است. می گوید ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد كه آمد قضیه ی كربلا را قبول كرد. خوب، هر كه بشنود می گوید پس عمر سعد خیلی هم تقصیر نداشته، پنجاه خروار طلا را به هركس بدهند دست به این كار می زند. ملاّ آقای دربندی اتفاقاً اتفاق نظر است كه آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری كه این قدر از كتابش انتقاد می كند- و به حق انتقاد می كند- می گوید مرد خوبی بوده است. واقعاً نسبت به امام حسین علیه السلام مرد مخلصی بوده، و می گوید واقعاً طوری بود كه هر وقت نام امام حسین را می شنید اشكش جاری می شد. فقه و اصول خوبی هم داشته است. خودش خیال می كرد كه از فقهای درجه اول است، ولی لااقل از فقهای درجه دوم و سوم به شمار می رود. كتابی نوشته است به نام «خزائن» . یك دوره فقه است، چاپ هم شده است. او معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم كتاب شما چیست؟ گفت «جواهر» .

گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است. اما به همان نشانی كه جواهر تا به حال شاید ده چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست كه از این كتاب استفاده نكند و خودش را نیازمند به این كتاب نبیند، و كتاب خزائن یك دوره كه چاپ شد دیگر احدی به سراغش نرفت و قیمتش با اینكه كتاب هزار صفحه ای است شاید همان قیمت كاغذش بیشتر نیست، [این سخن او واقعیت ندارد. ] به هر حال این مرد با اینكه مرد عالمی است، ولی اسرار الشهادة نوشته كه بكلی حادثه ی كربلا را تحریف، قلب، زیرورو، بی خاصیت و بی اثر كرده است. كتابش- سراسر نمی شود گفت، چون لابلای آن [سخن راست ] پیدا می شود؛ انبار كاه هم چند تا گندم در آن پیدا می شود- [مملوّ از] دروغ است. حالا به خاطر اینكه او یك عالم بوده، باتقوا بوده، مخلص امام حسین بوده است، دیگر ما درباره اش سكوت كنیم؟ حاجی نوری نباید درباره ی اسرار الشهاده ی او اظهار نظر كند، نباید مدرك اسرار الشهادة را بگوید كه یك كتاب بی سروتهی بود، نه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 133

اول داشت و نه آخر، فقط در حاشیه اش نوشته بودند تألیف فلان عالم جبل عاملی، رفتیم گشتیم آن عالم اصلاً چنین كتابی نداشت، متن كتاب را هم نگاه كردیم پر از دروغ بود، ولی این مرد عالم خیال كرد این كتاب یك كتاب درستی است، برداشت همه ی آن را در كتاب خودش نقل كرد؟ ! .

این جرح است. پس باید جرح بشود. این وظیفه ی عالم است.

حال بخش دیگری داریم كه وظیفه مردم عوام است كه متأسفانه چون این بخش اقلاً بیست دقیقه وقت ما را خواهد گرفت و من بنا ندارم كه یك ساعت بیشتر مزاحم بشوم دیگر می ماند. از جلسه ی آینده شاید درباره ی «گناه تحریف به طور كلی» بحث كنیم، یعنی در ما وراء قضیه ی عاشورا در قضایای دیگر، شاید هم موضوع دیگری. اگر از جلسه ی آینده درباره ی «گناه تحریف به طور كلی» بحث كردم، تتمه ی این بحثم را ان شاء اللّه در آنجا عرض خواهم كرد.

از خداوند تبارك و تعالی توفیق می خواهیم كه دلهای همه را به حق و حقیقت رهبری بفرماید، گناهانی كه از طریق تحریف یا غیر تحریف مرتكب شده ایم بر ما ببخشاید، به ما توفیق بدهد كه این وظیفه و رسالتی را كه در این زمینه داریم به خوبی انجام بدهیم.

خدایا عاقبت امر همه ی ما را ختم به خیر بفرما! .

خدایا مرضای مسلمین، مریضهای منظور لباس عافیت بپوشان! اموات همه ی ما را ببخش و بیامرز! .

رحم اللّه من قرأ الفاتحة مع الصلوات

کامل هاشمی بازدید : 66 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

سنت یعنی گفتار یا كردار یا تأیید معصوم. بدیهی است كه اگر در سخنان رسول اكرم یك حكمی بیان شده باشد، و یا ثابت شود كه رسول اكرم عملاً وظیفه ای دینی را چگونه انجام می داده است و یا محقق شود كه دیگران برخی وظایف دینی را در حضور ایشان به گونه ای انجام می دادند و مورد تقریر و تأیید و امضای عملی ایشان قرار گرفته است، یعنی ایشان عملاً با سكوت خود صحّه گذاشته اند، كافی است كه یك فقیه بدان استناد كند.

در مورد سنت و حجیت آن، از نظر كلی بحثی نیست و مخالفی وجود ندارد.

اختلافی كه در مورد سنت است در دو جهت است: یكی اینكه آیا تنها سنت نبوی حجت است یا سنت مرویّ از ائمه ی معصومین هم حجت است؟ اهل تسنن تنها سنت نبوی را حجت می شمارند ولی شیعیان به حكم برخی از آیات قرآن مجید و احادیث متواتر از رسول اكرم كه خود اهل تسنن روایت كرده اند و از آن جمله اینكه فرمود:

«دو چیز گرانبها بعد از خود برای شما باقی می گذارم كه به آنها رجوع كنید و مادام كه به ایندو رجوع نمایید گمراه نخواهید شد، كتاب خدا و عترتم» به قول و فعل و تقریر

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 32

ائمه اطهار نیز استناد می كنند.

جهت دیگر این است كه سنت مرویّه از رسول خدا و ائمه اطهار گاهی قطعی و متواتر است و گاهی ظنّی است و به اصطلاح «خبر واحد» است. آیا به سنن غیر قطعی رسول خدا نیز باید مراجعه كرد یا نه؟ .

اینجاست كه نظریات تا حد افراط و تفریط نوسان پیدا كرده است. برخی مانند ابوحنیفه به احادیث منقوله بی اعتنا بوده اند. گویند ابوحنیفه در میان همه احادیث مرویّه از رسول خدا تنها هفده حدیث را قابل اعتماد می دانسته است.

برخی دیگر به احادیث ضعیف نیز اعتماد می كرده اند. ولی علمای شیعه معتقدند كه تنها حدیث صحیح و موثّق قابل اعتماد است، یعنی اگر راوی حدیث شیعه و عادل باشد و یا لااقل شخص راستگو و مورد وثوقی باشد به روایتش می توان اعتماد كرد. پس باید راویان حدیث را بشناسیم و در احوال آنها تحقیق كنیم، اگر ثابت شد كه همه راویان یك حدیث مردمانی راستگو و قابل اعتماد هستند به روایت آنها اعتماد می كنیم. بسیاری از علمای اهل تسنن نیز بر همین عقیده اند. به همین جهت «علم رجال» یعنی علم راوی شناسی در میان مسلمین به وجود آمد.

ولی اخباریین شیعه- كه ذكرشان گذشت- تقسیم احادیث را به صحیح و موثّق و ضعیف ناروا دانستند و گفتند همه احادیث خصوصاً احادیث موجود در كتب اربعه یعنی كافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحكام و استبصار معتبرند. در میان اهل تسنن نیز برخی چنین نظریات افراطی داشته اند.

کامل هاشمی بازدید : 57 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در میان اخبار و روایات احیاناً مضامینی دیده می شود كه با آنچه گفته شد منافی به نظر می رسد، ولی باید دانست كه این گونه تنافیها و تعارضها یا در اثر برخی اشتباهات است كه احیاناً از برخی راویان حدیث در نقل مضمون احادیث رخ داده است و با مقایسه ی بعضی احادیث با بعضی دیگر آن اشتباه را می توان كشف كرد، و یا تعارض و تنافی ظاهری است و پس از تعمّق معلوم می شود كه تعارضی در كار نیست.

ما برای هر دو قسم، نمونه نقل می كنیم:

1. در صحیح بخاری جلد 8 صفحه ی 158 از یحیی بن یعمر از عایشه نقل می كند كه گفت از رسول خدا درباره ی طاعون سؤال كردم، آن حضرت فرمود:

كان عذابا یبعثه اللّه علی من یشاء من عباده فجعله اللّه رحمة للمؤمنین. ما من عبد یكون فی بلد یكون فیه، و یمكث فیه لا یخرج من البلد صابرا محتسبا یعلم انّه لا یصیبه الاّ ما كتب اللّه له الاّ كان له مثل اجر شهید.

طاعون عذابی بود (است) كه خداوند بر آن كسان كه می خواهد، می فرستد، ولی او را برای مؤمنین رحمت قرار داده است. هیچ بنده ای نیست كه در شهری باشد كه در آن شهر طاعون باشد و او در آن شهر مكث كند و بیرون نرود و برای رضای خدا شكیبایی كند و معتقد باشد كه جز آنچه خداوند برایش نوشته است به او نمی رسد مگر آنكه پاداشی مانند پاداش شهید برای او خواهد بود.

اكنون حدیث دیگری در این زمینه نقل می كنم: در كافی جلد 8 (روضه) صفحه ی 108 نقل می كند كه عبید اللّه حلبی از امام صادق (علیه السلام) درباره ی وبا سؤال كرد كه در یك محلّه از شهری پدید می آید و شخصی خود را به محلّه ی دیگر منتقل می كند، و یا وبا در شهری پیدا می شود و آن شخص از آن شهر به شهر دیگر می رود. آیا این كار جایز است یا نه؟ امام فرمود:

لا بأس، انّما نهی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عن ذلك لمكان ربیئة كانت

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 429

بحیال العدوّ فوقع فیهم الوبا فهربوا منه فقال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله:

الفارّ منه كالفارّ من الزّحف كراهیة ان لا یخلو مراكزهم.

مانعی ندارد؛ همانا علّت اینكه رسول خدا (ص) در یك جریان بخصوصی مردم را از خروج از سرزمین و با منع كرد این بود كه مسلمانان در موقعی كه در مقابل دشمن قرار گرفته بودند و لازم بود مركز خود را حفظ كنند، ناگهان و با پیدا شد و آنها از آن محل گریختند. رسول خدا (ص) فرمود: فرار از این وبا مثل فرار از میدان جنگ است و گناه محسوب می شود. رسول خدا این جمله را گفت كه مركز را در مقابل دشمن تخلیه نكنند.

گفته ی امام صادق (علیه السّلام) توضیح می دهد كه منظور رسول خدا در واقعه ی خاصّی كه فرار از وبا یا طاعون را نهی كرده این بوده كه مسلمانان به واسطه ی آمدن وبا وظیفه ای را كه در مقابل دشمن دارند از یاد نبرند و خود را دچار مخاطره و مهلكه ی بزرگتر نكنند، نه اینكه رسول خدا (ص) یك دستور كلّی برای همیشه صادر كرده باشد كه هر وقت و هر جا كه وبا یا طاعونی پیدا شد، مرد مسلمان كه موظّف است جان و مال خود را از گزند حفظ كند، در آنجا در مقابل این بیماری مهلك دستها را روی هم بگذارد و منتظر سرنوشت بنشیند.

ولی دست به دست شدن سخن رسول اكرم (ص) در میان راویان، كم كم آن را به صورت یك دستور كلّی درآورده است كه در صحیح بخاری دیده می شود. خوشبختانه امام صادق (علیه السلام) به مصداق «اهل البیت ادری بما فی البیت» پرده از روی حقیقت برداشته و منظور رسول اكرم را بیان كرده است.

ممكن هم هست كه آنچه در حدیث صحیح بخاری آمده است برای منظور دیگری است و مقصود دیگری در میان بوده است و آن اینكه رسول اكرم دستور داده است كه هنگامی كه طاعون یا وبا در شهری پیدا می شود و مردمی خواه ناخواه گرفتار آن می گردند، مردم آن شهر از آن شهر بیرون نروند، برای اینكه این بیماری را به جاهای دیگر منتقل نكنند، تا لا اقل جان مردم دیگر محفوظ بماند؛ و چون در ایّام قدیم نه وسیله ی معالجه ی این بیماری بوده است و نه قرنطینه در مرزها و یا دروازه های شهرها بوده كه افراد مورد بررسی قرار گیرند و پس از حصول اطمینان از سلامت آنها پروانه ی ورود داده شود، بهترین راه برای جلوگیری از شیوع این بیماری این بوده كه مردمی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 430

كه در شهری هستند كه در آن شهر این بیماری هست، از آن شهر به شهر دیگر یا ده دیگر نروند و وسیله ی انتقال بیماری نگردند.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، خطبه ی 132 ضمن نقل جریان مسافرت عمر به شام می گوید: پس از آنكه عمر اطّلاع پیدا كرد كه در شام طاعون است و تصمیم گرفت وارد شهر نشود و به اعتراض ابو عبیده ی جرّاح كه گفت آیا می خواهی از قضا و قدر الهی فرار كنی، جواب داد، عبد الرحمن بن عوف روایت كرد كه از رسول خدا (ص) شنیده است اگر در شهری طاعون پیدا شد و شما در آن شهر بودید، از آن شهر خارج نشوید، ولی اگر در شهری پیدا شد و شما در خارج آن شهر بودید، داخل آن شهر نشوید.

علی هذا حدیث صحیح بخاری یا مربوط به آن جریانی است كه امام صادق (علیه السلام) درباره ی وبا توضیح داده است و یا جریانی كه امام صادق (ع) توضیح داده یك جریان دیگر بوده و این حدیث مربوط به او نیست، این حدیث مربوط به این است كه مردم مبتلا به طاعون رعایت حال مردم جاهای دیگر را بكنند و از شهر خارج نشوند و به جای دیگر نروند. به هر حال، قطعا آنچه از ظاهر حدیث عایشه استفاده می شود مقصود نیست و ناقلان حدیث در نقل مضمون آن دچار اشتباه شده اند.

2. در كافی جلد 2 صفحه ی 58 باب فضل الیقین از امام صادق (علیه السّلام) روایت می كند:

انّ امیر المؤمنین علیه السّلام جلس الی حائط مائل یقضی بین النّاس فقال بعضهم: لا تقعد تحت هذا الحائط فانّه معور فقال امیر المؤمنین علیه السّلام:

حرس امرأ اجله. فلمّا قام سقط الحائط. قال: و كان امیر المؤمنین علیه السّلام ممّا یفعل هذا و اشباهه، و هذا الیقین.

علی (علیه السّلام) در پای دیوار كجی نشسته بود و میان مردم داوری می كرد.

شخصی به آن حضرت گفت: اینجا منشین كه مشرف به سقوط است. علی فرمود:

اجل نگهبان مرد است. همین كه علی (ع) برخاست، دیوار خراب شد. امام صادق (ع) فرمود: علی (ع) از این گونه كارها می كرد و این یقین است.

ممكن است گفته شود این حدیث اوّلاً منافات دارد با آنچه قبلا در صفحه ی 396 از

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 431

توحید صدوق نقل كردیم كه اصبغ بن نباته گفت: علی (علیه السّلام) از پای دیوار كجی حركت كرد و پای دیوار دیگری نشست؛ همین كه مورد اعتراض قرار گرفت كه می خواهی از قضا و قدر الهی فرار كنی، جواب داد از قضا و قدری به قضا و قدر دیگر فرار می كنم. چگونه است آنجا كه خود علی (ع) از پای دیوار كجی حركت می كند و حركت كردنش مورد ایراد قرار می گیرد، می گوید از قضا و قدری به قضا و قدری پناه می برم، و امّا آنجا كه دیگری به او تذكّر می دهد، می گوید: اجل نگهبان است. و ثانیاً در زیر دیوار مشرف به سقوط نشستن از لحاظ قانون شرعی حرام و ممنوع است؛ چگونه علی (علیه السّلام) تحت عنوان اینكه اجل نگهبان است بر جای خود نشست؟ پس این حدیث قابل قبول نیست.

امّا به نظر می رسد با توجّه به مطالبی كه در گذشته گفتیم بتوان این حدیث را تفسیر كرد، به طوری كه نه با حدیث توحید صدوق منافات داشته باشد و نه با اصل مسلّم شرعی مبنی بر وجوب حفظ نفس و حرمت القای نفس در مهالك.

در فصلی كه تحت عنوان «عوامل معنوی» ایراد كردیم، گفتیم كه عوامل قضا و قدر و رشته های علّی و معلولی را نباید به علل و اسباب مادّی و دنیای سه بعدی محدود و محصور كرد؛ عوامل معنوی نیز به نوبه ی خود رشته ای از علل و اسباب این جهان را تشكیل می دهند. علی هذا گاهی اگر یك جریان را تنها از دریچه ی علل مادّی و ابعاد جسمانی بنگریم رابطه ی علّیّ و معلولی كاملی می بینیم، ولی اگر با دیده ی دیگری جریانهای پنهان دیگر را مشاهده كنیم، خواهیم دید آنچه ما او را علّت می پنداشتیم برای وجود معلول كافی نبوده، زیرا یك جریان پنهان دیگر بوده كه در جریان مورد نظر ما دخالت داشته است. در آن فصل گفتیم كه صدقات و احسانها و نیّتها و بالاخره نوع اعمال بشر كه با نیّت و جنبه های روحی بشر وابستگی دارد، از خود آثاری در جریان علل و اسباب جهان باقی می گذارد و اگر كسی حسّ علاوه ای بر آنچه ما داریم داشته باشد و آن جریانها را با آن حسّ، ادراك كند، در موارد خاصّی طرز قضاوت او با قضاوت ما متفاوت خواهد بود. درست مثل این است كه ما كه موجود سه بعدی هستیم با موجودات دو بعدی كه بیش از دو بعد را نمی توانند درك كنند، در یك موضوع بخواهیم قضاوت كنیم؛ البتّه در موضوعات دو بعدی قضاوت ما و آنها یكسان خواهد بود ولی در موضوعات سه بعدی قضاوت ما و آنها قهراً متفاوت خواهد بود. اهل یقین، یعنی آنها كه حسّی دیگر و دیده ای دیگر دارند و جهان را در كشش و امتدادی دیگر و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 432

جریان و سیلانی دیگر علاوه بر آنچه ما می بینیم می بینند، در موارد خاصّی قضاوت آنها با ما متفاوت خواهد بود. آنچه ما او را مثلا علّت مرگ می بینیم، او به واسطه ی احاطه بر جریانی پنهان ممكن است علّت مرگ نبیند. از لحاظ جریانهای معنوی چه مانعی دارد كه بعضی چیزها در حكم تضمین عمر یا سلامت یا رزق باشد و تأثیری معنوی در ادامه ی عمر یا سلامت یا توسعه ی رزق داشته باشد و اهل یقین از آن آگاه باشند؟ به هر حال، این حدیث قابل توجیه است و این مطلب دامنه ی درازی دارد.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,196
  • بازدید ماه : 772
  • بازدید سال : 18,512
  • بازدید کلی : 197,520