loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 79 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است

 

باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است

بحر آرام دگر باره خروشان شده است
ساحل خفته پر از لولو مرجان شده است

دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است
لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است

با شماییم شمایی که فقط شیطانی است
(دین اسلام نه اسلام ابوسفیانی است)


با شماییم که خود را خبری می دانید
و زمین را همه ارث پدری می دانید

با شماییم که در آتش خود دود شدید
فخر کردید که هم کاسهء نمرود شدید

گرد باد آتش صحراست بترسید از آن
آه این طایفه گیراست بترسید از آن

هان! بترسید که دریا به خروش آمده است
خون این طایفه این بار به جوش آمده است

صبر این طایفه وقتی که به سر می آید
دیگر از خرد و کلان معجزه بر می آید

سنگ این قوم که سجیل شود می فهمید
آسمان غرق ابابیل شود می فهمید

پاسخت می دهد این طایفه با خون اینک
ذولفقاری زنیام آمده بیرون اینک

هان!بخوانید که خاقانی از این خط گفته است
شعر ایوان مدائن به نصیحت گفته است

هان بترسید که این لشکر بسم الله است
هان بترسید که طوفان طبس در راه است

***

یا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه کنیم
روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم

پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است
یا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است

بانگ هیهات حسینی است رسیده از راه
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

 

منبع: http://saeq.net

کامل هاشمی بازدید : 70 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

 

یک ترانه / بحرین و شمر زمونه

 

اَمان از این زمان از زمونه

جنازه بی سر و بی نشونه

لشکر «شِمرِ» دوره معاصر

مسجد آتیش زدن مرامِشونه

***

قصه برات میخوام بگم بخوابی

شما که هر روز پی نون و آبی

چشماتو هم بذار بخواب که الان

قصه ما، نداره اِلتهابی

***

هول نَشیا ! خبر برات آوردم

کبریت بی خطر برات آوردم

از اون قِصاوتی که بی نظیره

یه نقل معتبر برات آوُردم

***

دیدیم سعودیا، که جون گرفتن

شکم چروندن و جُنون گرفتن

بعدِ جنایتای صهیونیستی

یا جیم زدن یا خفه خون گرفتن

***

تو غزه وقتی که آدم می کشتن

پیر و جوون، زیاد و کم می کشتن

نشد چرا غیرتشون پدیدار

روزی که بچه عجم می کشتن؟

***

مکه نرفته یادمون، هنوزم

حریم اَمنِ یارمون، هنوزم

اونجا سعودیا که خون می ریختین

ناقصِ کار و بارمون، هنوزم

***

اَمان از این زمان از زمونه

جنازه بی سر و بی نشونه

لشکر «شِمرِ» دوره معاصر

مسجد آتیش زدن مرامِشونه

***

تو اون جزیره ای که دورِه دورِه

گاهی هواش مشابه تنوره

میونِ بَلبَشوی انگلیسی

شدن مَویز، یه مُشتی بچه غوره

***

اَمان از این زمان از زمونه

جنازه بی سر و بی نشونه

لشکر «شِمرِ» دوره معاصر

مسجد آتیش زدن مرامِشونه

***

اینا همون نواده «یزید»ن

البته با یه چهره جدیدن

یه مُشتی بُزدل که به اسم اسلام

علی(علیه السلام) رو توی کوچه ها کشیدن

***

این وَرِ آب نشسته توی ساحل

یه لشکر از ما و شمایِ عاقل

اون وَرِ آب سر می بُرن فراوون

گاهی یواش یواش و گاهی آسون

***

بگی نگی تو روز و توی شب ها

خون میریزن بچه بولَهَب ها

انگاری بسته چشم این خلایق

چون توی دنیا شده بسته لب‌ها

***

راستی چرا غصه نون گرفتم؟

فاصله از حال جنون گرفتم؟

وقت عمل اومد و بنده هربار

یا جیم زدم یا خفه خون گرفم!؟

 

منبع : http://saeq.net

 

کامل هاشمی بازدید : 69 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

 

تو را از گلوله‌ای که در سر داری خواهم‌شناخت

 

برای بحرین ...

و احمد سعید شمس ، نوجوان 15 ساله ی بحرینی

و شیعیانی که با گلوله ی تک تیراندازهای سعودی به

سرشان شهید شدند:
 

یک:

این شعر تقدیم به نوجوانی

که در پیک بهاری اش نوشته بودند:

فرزندم!

باقیمانده کادر زیر را

با خون خود کامل کن:

 تو را از گلوله‌ای که در سر داری خواهم‌شناخت


 دو:


گلوله ها هم خوب و بد دارند

مثل ما آدم ها

گلوله ای که هوایی شلیک می شود

به بهشت می رود

و آنکه که جمجمه ات را می جود به جهنم ...

تو کشته می شوی

و نفت دریای شمال

یک دلار گران می شود

حالا معلوم نیست

در پرچمی که به تن کرده ای

این خون است که پیش می رود

یا سپیدی ...

نه ...

این پیراهن سپید توست

که پرچم کشورت شده است!

 
دومین بار که به دنیا بیایم

تو را از گلوله ای که در سر داری خواهم شناخت

گلوله ای که باید به جهنم می رفت
ولی تو آن را با خود به بهشت می بری.

 

منبع : http://saeq.net

 

کامل هاشمی بازدید : 90 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

نه مومیایی مبارک
نه زنده عمر سلیمان
حتی نه البرادعی مسلمان
که ممکن است فردا با امریکا به تفاهم برسد

فقط برادران خالد استانبولی
فقط اخوان المسلمین
فقط عاشقان خمینی
فقط دست‌های خالی مردم
فقط کتاب خدا
و وعده‌های الهی...

رابرت گییز برای خودش ور می‌زند
و کاخ سفید برای عمه جانش ملکه بریطانیای دسته دار اطلاعیه صادر می‌کند
حتی سران فتنه ایران
برادران جبهه سبز بی بی سی
برای خودشان تحلیل می‌کنند
آقای اوباما
دیوانه شده است
- مبارک باشد

- مبارک برود

- الان برود دقیقا الان...


- االان یعنی دیشب بی بی سی

الان یعنی امشب لباس شخصی‌ها و شعبان‌های آمریکایی
در سایه تانکها در خیابان
الان یعنی هواداران مبارک با شلوار جین اسرائیلی
سوار بر شتران و اسبان عرب
در خیابان‌های قاهره جنگ جمل راه‌انداخته‌اند
الان یعنی که کیش و مات

آقای پریزی دنت
سی سال دیر آمدی!
فقط برادران خالد باید باشند
کسی به الان تو فکر نمی‌کند
الان درست نیمه شب است
الان دقیقا دوازده شب آمریکایی‌هاست
و دوازده شب بی بی سی
و دوازده شب فتنه‌گران ایرانی
که می‌خواهند جای مبارک را با اسد عوض کنند
که مانده‌اند چطور ساندیس را جاسازی کنند در جایی که بیشتر خیط نشوند!
که مانده‌اند چطور بیانیه بدهند فردا
فقط برادران خالد می‌دانند که من چه می‌گویم

**
حالا اخبار
از یک بدل به نام مبارک می‌گوید
تو از ابتدا بدل بودی
قبل از آن که شک کنند مرده‌ای
در ژوئن 2004 در آلمان
در هند مرده‌های فقیر را
با برق‌های فشار قوی می‌سوزانند و پودر می‌کنند

تو را نیز فقیران مصر
در میدان التحریر پودر کردند
حالا جنازه بدلت مانده در خیابان
و بدلکاران هالیوود
دارند نقشه می‌کشند
- او الان باید برود

الان یعنی دیشب
و مهره‌های سوخته در فتنه
دارند جانشین تو را انتخاب می‌کنند

حالا رسیده‌اند به البرادعی
و کلت‌های اسرائیلی و چاقوهای فرانسوی
با تانک‌های امریکایی و جاسوس‌های انگلیسی به خیابان ریخته‌اند
کسی خاکستر این بدل را جمع کند از خیابان و به نیل بریزد
کسی عرق پیشانی برلوسکنی را پاک کند با پیراهن خواب رقاصه‌ای
که نطق کند

کسی تسلیت بگوید به آن خولو مرکل
دستمال کاغذی ببرد برای شاه عربستان
یکی قهوه تلخ درست کند برای بن علی
یکی زیر بازوی اوباما را بگیرد که سرگیجه می‌رود
که نطق کرده همین الان
الان یعنی دیشب
دیشب یعنی سی سال پیش

**
الان برادران خالد
رادیوهای بی بی سی را شکسته‌اند
شترها و شلوارهای جین را فراری داده‌اند
و دارند
سرود دسته جمعی پیروزی می‌خوانند.
الان ساعت دقیقا
صبح پیروزی ست
و روز وداع با دیکتاتورها...

منبع : http://saeq.net

کامل هاشمی بازدید : 67 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

 

گرازهای آل خلیفه و کفتارهای قذافی

 

... و حالا بنشینیم فقط شعر بگوییم

و قربان صدقه‏ی خود برویم.

یکی مان از بحور شعر بگوید

دیگری از سر و کول قافیه پایین و بالا برود

ایماژ و ایهام، بهانه ای شود برای سرگرمی

صنایع ادبی، پرده ای برای ندیدن ـ درست ندیدن ـ

تصویر و عنصر خیال، چشمی برای خواب

نازک خیالی شاعرانه، ترفندی که ما، خیلی نازک دلیم

*  *  *

و حالا بنشینیم شعر بخوانیم

به جای خواندن دفتر زندگی انسان هایی که در بحرین و یمن و لیبی

پرپر می‏شوند

و شعر بگوییم

به جای فریاد علیه ستم آل سعود و آل خلیفه و آل نهیان.

ـ راستی! حال فرخی سیستانی چطور است؟ ـ

*  *  *

و حالا باید ببینیم کدام طرح و برنامه ی از پیش

برای دعوای داخلی مناسب تر است

همان را به میدان بیاوریم

و بیماران رها شده در بیابان و دشت را به هیچ انگاریم

و بر رنج گرسنگان بگذریم، گیج و گول و منگ!

در روزگار سر اعتقادات مردم و سنگ!

ریا و رنگ و نیرنگ!

*  *  *

درود برشکوه قدرت و ثروت!

نفاق رنگارنگ!

دلبران افسونگر!

شاهدانٍ شوخ مه‏پیکر!

و سخنان و رفتارهای ویرانگر!

سپاس بر زر و زور جهانی!

دشمنان انسانی!

و سلام بر چشم های تماشا، چشم های تا به تا

ـ در هر کجای گیتی ـ

که نهایت عاطفه ی ورم کرده شان

نچ، نچ گفتن

کنار بساط عرق و ورق است.

*  *  *

روزنامه‏ ها از دستمزد کلان فلان بازیگر می‏نویسند

آن آقای ستاره‏ی فوتبال ـ کدام ستاره؟ ـ

غمباد گرفته که چرا پنت هاوس اش، استخر ندارد

و آن استاد رمل و اُسطرلاب و سِح�ر

با همه‏ ی تماشاگران، مذاکره می کند ـ با تطمیع و تهدید ـ

انتخابات در پیش است!

*  *  *

و حالا بنشینیم به قصه گفتن

و افسانه بافتن

تا «روایت فتح» از سکه بیفتد

و راویان عاشق، از رنج  تنهایی ناگزیر

از غصه بمیرند.

*  *  *

ما، ساز ناکوک بداخلاقی را ـ چندی است ـ

روی نتی که اهریمن نوشته است

کوک می‏کنیم

و ارکستر بی‏خیالی خود را

به افتخار ساحران مدرن، گرم و گرم و گرم.

و از پس پشت نفرت مرداب

 می نوازیم در دستگاه خواب


در دستگاه مرگ آب

عشوه‏گری متعفن سراب

رقص سیاه موش‏های سرداب.

یک مرکب نوازی ناب شیطانی!

*  *  *

دیشب در بحرین یک لیتر آب

هزار دلار فروخته شد

و خون هزار انسان بی گناه

به دیناری بر زمین ریخت

و در سازمان ملل

آب از آب تکان نخورد

اعضای دائم شورای امنیت

در جزایر قناری

حمام آفتاب گرفته اند.

*  *  *

... راستی! قیمت سکه، هنوز پایین نیامده است؟


از بازار بورس لندن و نیویورک چه خبر؟

*  *  *

... و حالا بنشینیم کمی لطیفه بگوییم


بخندیم تا گره اخم دلمان باز شود

خسته شدیم از بس غصه خوردیم

بگذار گرازهای آل خلیفه و آل سعود

و کفتارهای عبدالشیطان و قذافی

به کار خود مشغول باشند.

*  *  *

آهای آقای دبیرکل سازمان ملل!

مراسم ازدواج دردانه‏ی ملکه الیزابت، خوش بگذرد

جدی می‏گویم، خوش باش!

مردم بحرین و لیبی و یمن

یاد گرفته اند که چگونه سر اژدهای ستم را

به سنگ مرگ بکوبند.

*  *  *

... روزنامه ها از دستمزد کلان فلان...


... آقای عزیزالدوله! در نمایشگاه باکره ی باران ـ به زعم او ـ


درباره‏ی شکوه خلقت عروس دریایی درفشانی کرد و...

*  *  *

... وحالا بهتر است کمی بخوابیم!

 

منبع : http://saeq.net

 

کامل هاشمی بازدید : 70 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

 

گرازهای آل خلیفه و کفتارهای قذافی

 

... و حالا بنشینیم فقط شعر بگوییم

و قربان صدقه‏ی خود برویم.

یکی مان از بحور شعر بگوید

دیگری از سر و کول قافیه پایین و بالا برود

ایماژ و ایهام، بهانه ای شود برای سرگرمی

صنایع ادبی، پرده ای برای ندیدن ـ درست ندیدن ـ

تصویر و عنصر خیال، چشمی برای خواب

نازک خیالی شاعرانه، ترفندی که ما، خیلی نازک دلیم

*  *  *

و حالا بنشینیم شعر بخوانیم

به جای خواندن دفتر زندگی انسان هایی که در بحرین و یمن و لیبی

پرپر می‏شوند

و شعر بگوییم

به جای فریاد علیه ستم آل سعود و آل خلیفه و آل نهیان.

ـ راستی! حال فرخی سیستانی چطور است؟ ـ

*  *  *

و حالا باید ببینیم کدام طرح و برنامه ی از پیش

برای دعوای داخلی مناسب تر است

همان را به میدان بیاوریم

و بیماران رها شده در بیابان و دشت را به هیچ انگاریم

و بر رنج گرسنگان بگذریم، گیج و گول و منگ!

در روزگار سر اعتقادات مردم و سنگ!

ریا و رنگ و نیرنگ!

*  *  *

درود برشکوه قدرت و ثروت!

نفاق رنگارنگ!

دلبران افسونگر!

شاهدانٍ شوخ مه‏پیکر!

و سخنان و رفتارهای ویرانگر!

سپاس بر زر و زور جهانی!

دشمنان انسانی!

و سلام بر چشم های تماشا، چشم های تا به تا

ـ در هر کجای گیتی ـ

که نهایت عاطفه ی ورم کرده شان

نچ، نچ گفتن

کنار بساط عرق و ورق است.

*  *  *

روزنامه‏ ها از دستمزد کلان فلان بازیگر می‏نویسند

آن آقای ستاره‏ی فوتبال ـ کدام ستاره؟ ـ

غمباد گرفته که چرا پنت هاوس اش، استخر ندارد

و آن استاد رمل و اُسطرلاب و سِح�ر

با همه‏ ی تماشاگران، مذاکره می کند ـ با تطمیع و تهدید ـ

انتخابات در پیش است!

*  *  *

و حالا بنشینیم به قصه گفتن

و افسانه بافتن

تا «روایت فتح» از سکه بیفتد

و راویان عاشق، از رنج  تنهایی ناگزیر

از غصه بمیرند.

*  *  *

ما، ساز ناکوک بداخلاقی را ـ چندی است ـ

روی نتی که اهریمن نوشته است

کوک می‏کنیم

و ارکستر بی‏خیالی خود را

به افتخار ساحران مدرن، گرم و گرم و گرم.

و از پس پشت نفرت مرداب

 می نوازیم در دستگاه خواب


در دستگاه مرگ آب

عشوه‏گری متعفن سراب

رقص سیاه موش‏های سرداب.

یک مرکب نوازی ناب شیطانی!

*  *  *

دیشب در بحرین یک لیتر آب

هزار دلار فروخته شد

و خون هزار انسان بی گناه

به دیناری بر زمین ریخت

و در سازمان ملل

آب از آب تکان نخورد

اعضای دائم شورای امنیت

در جزایر قناری

حمام آفتاب گرفته اند.

*  *  *

... راستی! قیمت سکه، هنوز پایین نیامده است؟


از بازار بورس لندن و نیویورک چه خبر؟

*  *  *

... و حالا بنشینیم کمی لطیفه بگوییم


بخندیم تا گره اخم دلمان باز شود

خسته شدیم از بس غصه خوردیم

بگذار گرازهای آل خلیفه و آل سعود

و کفتارهای عبدالشیطان و قذافی

به کار خود مشغول باشند.

*  *  *

آهای آقای دبیرکل سازمان ملل!

مراسم ازدواج دردانه‏ی ملکه الیزابت، خوش بگذرد

جدی می‏گویم، خوش باش!

مردم بحرین و لیبی و یمن

یاد گرفته اند که چگونه سر اژدهای ستم را

به سنگ مرگ بکوبند.

*  *  *

... روزنامه ها از دستمزد کلان فلان...


... آقای عزیزالدوله! در نمایشگاه باکره ی باران ـ به زعم او ـ


درباره‏ی شکوه خلقت عروس دریایی درفشانی کرد و...

*  *  *

... وحالا بهتر است کمی بخوابیم!

 

منبع : http://saeq.net

 

کامل هاشمی بازدید : 84 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

بحر طوفان‌زده را وقت خروش آمده‌است

 

 

لشکر آتش و از سوی حجاز آمده اید                دیگر این بار چه مکریست که بازآمده اید؟

 

قصدتان چیست؟ درین خانه مگر فاطمه است؟          که چنین در دلتان همهمه و واهمه است؟

 

آری از نام علی ظلم هراسان شده است         خوابتان سخت ازین قصه پریشان شده است

 

واژه واژه غم این قصه کلامی دارد                 چه کسی گفت که این غصه تمامی د ارد؟

 

چه کسی گفت که فریاد غریبان دود است؟    چقَدَر راز دل لاله شگفت آلود است

 

باطنی تیره و سرشار شقاوت دارید              بس پلیدید که از فاطمه نفرت دارید

 

گر چه اینبار به یک نام دگر آمده اید               چشم خفاش و به اعجاز سحر آمده اید

 

خون این طایفه از دست شما میریزد             غافل از اینکه دل خفته به پا می خیزد

 

بحر طوفان زده را وقت خروش آمده است        خون این قوم دگر باره بجوش آمده است

 

گرچه عمریست به این غائله عادت دارید         چون درآتش زدن خانه مهارت دارید

 

هوش باشید که این موج صدایی دارد             لشکر ابرهه! این خانه خدایی دارد

 

بشنوید آه دل فاطمه را چون دیر است            آه زهراست که اینگونه گریبانگیر است

 

باز از نای شما شعر جنون می بارد               از هجوم غمتان آتش و خون می بارد

 

آه نفرین به نفسهای گناه آلوده                    به دل سنگ و به دلهای زغم آسوده

 

می رسد روزبزرگی که عیان ماه شود           شرتان از سر این صاعقه کوتاه شود

 

درد و غم از گذر آه و دعا می شکند              برق شمشیر علی پشت شما می شکند

 

 

منبع : http://saeq.net

کامل هاشمی بازدید : 85 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

روز سگ‌‏کشی ما هم نزدیک است...

 

قرن‏هایی است

تا نسیم آه «اویس قرن»

از یمن

فریاد می‏دارد

یا محمدا ...

قرن‏هایی است

تا لؤلؤ بحرین

می‏چکد از چشم زنان سوگوار رودها

رود رود رود

بطحای خونین ...

قرن‏هایی است

تا سرگذشت تلخ این قوم

تکرار سقیفه ایست

از ظهر صفین

تا عصر عاشورا

به مویه

بر بدن چاک چاک رسول الله

یا محمدا

زیتون‏زارهای لبنان و فلسطین

نخل‏های عراق

دخترانی دلبر از دست داده‏ اند

نشسته بر ساحل "مرج البحرین"

عقیق سرخ یمن می‏بارند

ویلی ویلی ویلی

دورافتاده ای از یتیمانت

یا فارس الحجاز ...

اینجا

سرزمین عرب است

در جاهلیت مدرن

زنده به گور می‏کنند

دختران آرزوهای ما را

ناله‏های «سمیح القاسم» [۱]

شکوه‏های «محمود درویش» [۲]

صدای یار یار «نزار قبانی» است [۳]

پیچیده در کلمات شعر من

«
آه بلقیس

تو را از پا در آوردند

این کدام امت عرب است

که صدای قناری را از پا می اندازد؟» [۴]

اینان چه حاکمانی‏اند ما را

لیبی را شرحه شرحه

یمن را خاک و خون

بحرین را ابوغریبی بزرگ

آه بحرین بی‏دفاع !

شهدایت را به خاک بسپار و برخیز [۵]

من عرب را رسوا خواهم کرد...

من

خطابه‏ های «توفیق زیاد» فلسطینم [۶]

فریاد «البیاتی» عاشق [۷]

«
اگر اصحاب کهف

در انتظار معجزه خوابیدند

من به انتظار معجزه

به حرکت و افروختن آتش‏ها ادامه دادم...» [۸]

های

نوکران تاریخی شیطان

سپاسگذاریم

برای هر مسلسل

که کتف جوانان را سوراخ سوراخ کرد

سپاسگزاریم

برای خون اطفالمان

که شراب شمایان شد

در رقص شمشیرهای جاهلی

حاکمان رسوای عرب!

رسوایتان خواهم ساخت

به آوای «ابو سلمی» [۹]

کاش در وجود نبودید [۱۰]

ای خوک‏های نفت و چربی

کفتارهای نشسته بر مزار رسول خدا

جناب شیخ صخره آل بته

و ای مفلوک لات

که ملک می‏خواندی خودت را

عبد ابلیس

سر برون کنید

از حرمسراها

از آخورهای نفت و شراب

بشنوید

صدای پاهای منظمی است

همچون آوای قطرات باران

سپاهی می‏آید

سپاه باران

باران شکست‏ ناپذیر

از ایران اسلام

از عراق علی

از لبنان حسین

از یمن حسن

لشکر اسلام است

شورش مستضعفان صالح

بشنوید

جبرئیل امین است

به استقبالشان

"
ان الارض یرثها عبادی الصالحون" [۱۱]

جاروکشان بت‏خانه شیطان بنی صیون

بشنوید

از افریقیه و حجاز

آواز سپاه محمد را

استخوانهایتان را خرد می کند این سیل

تا به اربابانتان برسد

ابتدای نبرد نهایی است

پرچم‏های سیاه و سرخ برافراشته شده‏اند

ای غول‏های بیابانهای نجد

پایانتان رسیده

ای اولاد جهالت و بردگی

امت واحده از شرق به پا خاسته [۱۲]

بشنوید...

پژواک فریاد «روح الله بن محمد» را

خمینی بت‏شکن

از حنجره خونین اسماعیل‏ها

بکشید ما را

امت ما زنده تر می شود

بکشید ای آل خلیفه

فرزندان بی‏سلاح قتال العرب [۱۳] را

بکشید ما را

نزدیک است

روز سگ‏کشی ما ...

صبر کنید

ای خواهران خون‏جگر شده

ای برادران زخم خورده ام

یا شعب الاسلام

گوش بسپارید

آوای آسمانی علی را

سوار بر اسب انتقام:

«
الا فالحذر الحذر

من طاعة ساداتکم و کبرائکم

الذین تکبرو عن حسبهم

و ترفعوا فوق نسبهم

والقوا الهجینة علی ربهم

و جاحدوا الله علی ما صنع بهم

مکابرة لقضائه

و مغالبة لالائه

فانهم قوائد اساس العصبیة

و دعائم ارکان الفتنة

و سیوف اعتزاء الجاهلیة» [۱۴]

خوب نگاه کن

های «زرقای یمامه» [۱۵]

که حلول کردی در شعر من

و بگو

رویت ما رأیت... رأیت ما زویت [۱۶]

تک‏سواری

می‏رسد از راه

با عمامه رسول الله

ذوالفقار حیدر

یا محمدا ...

پی‏نوشت‏ها :

[
۱] - شاعر فلسطینی معاصر.

[
۲] - شاعر فلسطینی معاصر که یکی از مشهورترین شاعران مقاومت به شمار می‏آید.

[
۳] - شاعر عراقی سوری‏الاصل که او را بزرگ‏ترین عاشقانه‏سرای جهان عرب خوانده‏اند.

[
۴] - از شعر بلند "بلقیس" که نزار در سوگ همسر عراقی‏تبارش که در انفجار سفارت عراق در بیروت کشته شد سروده است (از ترجمه موسی بیدج).

[
۵] - برگرفته از نام کتاب شاعر فلسطینی توفیق زیاد.

[
۶] - شاعر مقاومت فلسطینی که بسیاری از شعرهایش به عنوان سرود مقاومت بر زبان فلسطینیان جاری بوده (مردگانتان را به خاک بسپارید و برخیزید ـ "موسی بیدج").

[
۷] - شاعر مطرح عراقی که عشقی همچون گوته آلمانی به شعر و عرفان ایران داشت

[
۸] - گفتاری از عبدالوهاب البیاتی (ترانه‏های عاشق آواره ـ "عبدالرضا رضایی‏نیا")

[
۹] - شاعر فلسطینی که سروده های تندی خطاب به حکام عرب دارد (فراتر از میراث خون ـ "موسی بیدج")

[
۱۰] - سطری از ابوسلمی

[
۱۱] - قرآن مجید ـ سوره انبیاء ـ  آیه ۱۰۵ .

[
۱۲] - مصرعی از علی معلم دامغانی (امت واحده از شرق به پا خواهد خواست) .

[
۱۳] - یکی از القابی که به حضرت حیدر کرار ـ صلوات الله علیه ـ داده بودند.

[
۱۴] - بخشی از خطبه ۱۹۲ امیرالمومنین علی بن ابی‏طالب، که گفته‏اند سوار بر اسب آن را ایراد فرمود: «آگاه باشید! زنهار زنهار! از پیروی و فرمانبری سران و بزرگانتان، آنان که به اصل و حسب خود می نازند، و خود را بالاتر از آنچه هستند می پندارند، و کارهای نادرست را به خدا نسبت می دهند، و نعمتهای گسترده پروردگار را انکار می کنند، تا با خواسته های پروردگاری مبارزه کنند، و نعمتهای او را نادیده انگارند. آنان شالوده تعصب جاهلی، و ستونهای فتنه، و شمشیرهای تفاخر جاهلیت هستند». (ترجمه نهج البلاغه ـ محمد دشتی ـ صفحه ۳۸۴).

[
۱۵] - زنی کبودچشم بوده که در جزیرة العرب زندگی می‏کرد و با چشمان تیزبین خود فاصله‏ی سه روز راه را به چشم می دیده است. در شعر معاصر عرب، منظور از زرقای یمامه ملت عرب است.(گفتگوی تندر و آذرخش ـ موسی بیدج).

[
۱۶] - عبدالوهاب البیاتی.

منبع : http://saeq.net

کامل هاشمی بازدید : 36 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

 

علیرضا قزوه، شاعر پارسی‌گوی که اینک در هند به سر می‌برد، با سرودن شعری با عنوان به «گونترگراس و وال استریت شعر» نسبت به شعر «آنچه باید گفت» این شاعر آلمانی واکنش نشان داده است.

  آقای گونترگراس!

من و تو خوب می‌دانیم

کاخ سفید

می‌دان گاوبازی دنیاست

با دستمال سرخی به نام اتحادیه اروپا

و گوساله‌ای به نام اسرائیل

ما دیگر عادت کرده‌ایم به این بازی

ما دیگر عادت کرده‌ایم به رجاله‌هایی

ادامه ...

کامل هاشمی بازدید : 58 شنبه 24 فروردین 1392 نظرات (0)

 

قیمت عاشقی خونِ

 

نم نمک بارون می باره
تب ولی آتیش به جونه
چشا نمناکه و سرده
تب ولی باز می سوزونه

*
وقتی که دریا سرابه
تو غروب تنگ ماهی
همه دنیا حبابه
گاهی که می کِشه آهی

*
ماهی قرمز زخمی
نگی این سیاهِ بخته
دریا رو خود تو خواستی
جنگ اختاپوسا سخته

*
نم نمک بارون می‌شینه
رو لباس صاف شیشه
می‌شکنه تردی بغضش
ولی باز آروم نمیشه

*
قمری کوچیک تنها
روی بوم خیس رویا
خوندنش نیلی و سرخه
صداش از رنگِ نه آوا

*
رنگ پرواز نجیبش
شده خیس اشک پنهون
صدای شعر قیامش
شده خونرنگ و پریشون

*
اگه دریای دل ما
موج خون و تب گرفته
سایه هیبت نوحِ
که یم از سبب گرفته

*
نور خورشیدِ بهاره
پشت این ابرای تیره
صدا، فریاد فرشته‌ست
دیو یخ داره می‌میره

*
آیه شکوه کوهِ
شعر طوفانی آیات
قیمت عاشقی خونِ
اینه اسرار روایات

 

منبع : http://saeq.net

 

کامل هاشمی بازدید : 48 پنجشنبه 22 فروردین 1392 نظرات (0)

 سپهداران نبرد یا سردمداران یاوه گویی؟!...

 

 

همچون گرگ‌هاي گرسنه، وارد قانا شدند

سراي مسيح را به آتش كشيدند

و زير پا نهادند جامه‌ي حسين را

و سرزمين گرانقدر جنوب را..

 

...ديديم كه اشك موج مي‌زد، در ديدگان علي

و آوايش را شنيديم، وقتي به نماز ايستاده بود

زير خونباران آسمان

 

هركه تاريخ قانا را بنگارد

روي آن خواهد نوشت:

«كربلاي دوم»...

 

«قانا» پرده‌ها را كنار زد،

و امريكا را ديديم

كه دلق كهنه‌ي خاخام يهودي را بر تن كرده

و فرماندهي قتلگاه را بر عهده دارد..

بي‌سبب، آتش مي‌گشايد بر كودكانمان

و همسرانمان

و درختانمان

و انديشه‌هامان..

 

نكند قانون اساسي ينگۀ دنيا

به زبان عبري نوشته شده

تا عرب‌ها خوار و زبون شوند؟!

 

آيا در امريكا، همه‌ي كانديداها

براي رسيدن به رؤياي رياست جمهوري

بايد ما عرب‌ها را قتل عام كنند؟!

 

منتظر مانديم تا يك عرب پيدا شود

و دشنه را از گردنمان بيرون كشد

منتظر مانديم تا يك «هاشمي»

يك «قريشي»

يك «دون كيشوت»

يك خالد، يا طارق، يا عنتره پيدا شود..

 

«پرگويي» را سق زديم و نوشيديم،

و نمابري دريافت كرديم

كه متن آن از تسليت آكنده بود،

اما پس از پايان كشتار!

 

اسرائيل را از فريادهاي ما، چه باك؟!

از چه چيزِ اين «نمابر»هاي ما بايد بترسد؟!

«جنگ نمابرها»،

آسان ترين نوع نبرد است:

 

يك متن ثابت مي‌نويسيم

براي همه‌ي شهداي درگذشته

و همه‌ي شهداي آينده!

 

 اسرائيل را چه باك از آتش‌زدن لاستيك‌ها

و امضاي بيانيه‌ها... و تخريب فروشگاه‌ها؟

او خوب مي‌داند كه ما هرگز

سپهدار جنگ نبوده‌ايم

بلكه سردمدار ياوه‌گويي بوده‌ايم!

 

اسرائيل را چه باك از كوفتن بر طبل‌ها؟

و گریبان دریدن‌ها... و رخساره خونين كردن‌ها؟

اسرائيل را چه باك از شرح حال قوم عاد و ثمود؟!

 

ما در «بي‌هويتي ملي» به سر مي‌بريم

از زمان كشورگشايي‌ها تاكنون

نامه‌اي نداشته‌ايم...

 

 ما ملتي «خميري» هستيم

هر چه اسرائيل بر قتل و ترورهايش بيفزايد،

ما، سست‌تر و سردتر مي‌شويم:

 

گستره‌ي وطنمان تنگ‌تر مي‌شود

و زبان ملي‌مان، ناخوشايندتر..

و اتحاد سبزمان، گسسته‌تر

و مرزهامان، هر زمان كه عشقشان بكشد،

ناپديد مي‌شوند!

 

 چرا اسرائيل سر از تن ما جدا نكند؟!

چرا در نابود كردن هشام و زياد و رشيد

درنگ كند؟!

حال آن‌كه «بني تغلب»، به زن‌هاشان

و «بني‌مازن» به غِلمانشان سرگرم هستند..

و «بني‌ فلان»، در برابرش لُنگ انداخته‌اند!

 

اسرائيل را چه باك از برخي عرب‌ها

وقتي كه آنها، خود

«يهودي» شده‌اند؟!

 

 

                              *   نزار قبانی

 

 منبع : http://saeq.net

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 134
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 168
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,332
  • بازدید ماه : 908
  • بازدید سال : 18,648
  • بازدید کلی : 197,656