loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 41 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

ما شیعیان كه به امامت ائمه ی دوازده گانه اعتقاد داریم و همه ی آنها را اوصیاء پیغمبر اكرم و مفسر و توضیح دهنده ی حقایق اسلام می دانیم و گفتار آنها را گفتار پیغمبر و كردار آنها را كردار پیغمبر و سیرت آنها را سیرت پیغمبر صلی الله علیه و آله می دانیم، از امكاناتی در شناخت حقایق اسلامی بهره مندیم كه دیگران محرومند؛ و چون وفات حضرت امام حسن عسكری علیه السلام- كه امام یازدهم است و بعد از ایشان دوره ی غیبت پیش آمد- در سال 260 واقع شد، از نظر ما شیعیان مثل این است كه پیغمبر اكرم تا سال 260 هجری زنده بود و در همه ی این زمانها با همه ی تحولات و تغییرات و اختلاف شرایط و اوضاع و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 38

مقتضیات حاضر بود.

البته نمی خواهم بگویم كه اثر وجود پیغمبر اكرم اگر زنده بود چه بود و آیا اگر فرضا آن حضرت در این مدت حیات می داشت چه حوادثی در عالم اسلام [پیش ] می آمد؛ نه، بلكه مقصودم این است كه از نظر ما شیعیان كه معتقد به امامت و وصایت هستیم، وجود ائمه ی اطهار از جنبه ی حجیت قطعی گفتار و كردار و سیرت در این مدت طولانی مثل این است كه شخص پیغمبر- ولی نه در لباس نبوت و زعامت بلكه در لباس یك فرد مسلمانِ عامل به وظیفه- وجود داشته باشد و دوره های مختلفی را كه بر عالم اسلام در آن مدت گذشت شاهد باشد و در هر دوره ای وظیفه ی خود را بدون خطا و اشتباه، متناسب با همان دوره انجام دهد.

بدیهی است كه با این فرض، مسلمانان بهتر و روشنتر می توانند وظایف خود را در هر عصر و زمانی دریابند و تشخیص دهند.

کامل هاشمی بازدید : 375 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

یكی از منابع شناخت از نظر اسلام، سیره ی اولیاء و پیشوایان اسلام از شخص پیغمبر اكرم تا ائمه ی اطهار، و به عبارت دیگر سیره ی معصومین است. گفته هاشان به جای خود، شخصیتشان یعنی سیره و روششان منبعی است برای شناخت. سیره ی پیغمبر برای ما یك منبع الهام است، و نیز سیره ی ائمه؛ هیچ فرق نمی كند.

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اَللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اَللّهَ وَ اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ وَ ذَكَرَ اَللّهَ كَثِیراً. » [1].

اینكه سیره ی پیغمبر یعنی چه و به چه شكل برای ما یك منبع شناخت است، توضیحش را عرض خواهم كرد. در اینجا نكته ای را ذكر می كنم:

ما ظلمی نظیر ظلمی كه در مورد قرآن كرده ایم، در مورد سیره ی پیغمبر و ائمه ی اطهار كرده ایم. وقتی می گویند: پیغمبر چنین بود،

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 38

می گوییم: او كه پیغمبر بود؛ یا وقتی می گویند: علی چنین بود، می گوییم: او كه علی بود، تو ما را به علی قیاس می كنی؟ ! ما را به پیغمبر قیاس می كنی؟ ! ما را به امام جعفر صادق قیاس می كنی؟ ! آنها كه «ز آب و خاك دگر و شهر و دیار دگرند» ؟ ! و چون «ز آب و خاك دگر و شهر و دیار دگرند» دیگر به ما مربوط نیست، «كار پاكان را قیاس از خود مگیر» .

گاهی یك تك مصراع ضررش برای یك ملت صدبار از وبا و طاعون بیشتر است. از آن تك مصراع های گمراه كننده در دنیا یكی همین است: «كار پاكان را قیاس از خود مگیر» . البته این تك مصراع از نظر گوینده اش یك معنا دارد و در میان ما معنایی دیگر رایج است.

ما می خواهیم بگوییم كار خود را قیاس از پاكان مگیر، این را با این تعبیر می گوییم: «كار پاكان را قیاس از خود مگیر» .

این شعر از مولوی است، ضمن یك داستان آمده است كه آن داستان چیز دیگری می گوید و البته افسانه است. می گوید بقالی طوطی ای داشت: «بود بقالی مر او را طوطی ای» . این طوطی زبان داشت و با او حرف می زد. بقال گاهی از او استفاده ی یك شاگرد را می كرد. احیاناً اگر كسی می آمد آنجا، او سروصدا راه می انداخت یا حرف می زد و یا بعد چیزی می گفت. و بقال با او مأنوس و خوش بود.

روزی این طوطی بیچاره مثلاً از روی یك جعبه پرید روی جعبه ی دیگر یا از روی یك شیشه به روی شیشه ی دیگر، یك شیشه ی روغن بادام ریخت. گذشته از این، روغن بادام روی اجناس دیگر ریخت، خیلی چیزها را از بین برد و یك ضرر فاحشی به بقال وارد كرد. با اینكه بقال طوطی را دوست داشت، زد تو سر این طوطی: ای خاك به سرت كه این كار را كردی. آنچنان زد كه پرهای روی سر طوطی ریخت. از آن به بعد دیگر طوطی خاموش و ساكت شد و یك كلمه حرف نزد. بقال از كار خودش پشیمان شد: عجب كاری كردم! طوطی خوشخوان خودم را چنین كردم! هر كار كرد (برایش نقل و نبات ریخت، او را نوازش كرد) دیگر طوطی برای او حرف نزد كه نزد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 39

مدتها گذشت. روزی یك آدم كچل آمد دم دكان بقالی كه یك چیزی بخرد. طوطی نگاه كرد به او، دید سر او هم كچل است. تا دید سرش كچل است، به زبان آمد. گفت:

از چه ای كَل با كَلان آمیختی

تو مگر از شیشه روغن ریختی

گفت: آیا تو هم روغن بادام ها را ریخته ای كه سرت كچل شده؟ زبانش باز شد.

مولوی در اینجا مطلبی را می گوید، بعد به اشخاصی حمله می كند كه خودشان را مقیاس بزرگان قرار می دهند. در اینجا طوطی خودش را مقیاس قرار داد؛ آن كچل را به خودش قیاس گرفت، یعنی كچل را مانند خودش پنداشت. می گوید این كار را نكن، بزرگان را مانند خودت ندان. این حرف درستی است. این بسیار اشتباه است كه انسان كه خودش را دارای یك احساساتی می بیند [دیگران را نیز چنین بداند] . مثلاً فردی نمی تواند یك نماز با حضور قلب بخواند، می گوید: ای بابا! دیگران هم همین جور هستند، مگر می شود نمازِ با حضور قلب خواند؟ ! یعنی خودش را مقیاس دیگران قرار می دهد.

این غلط است. ما نباید دیگران را به خودمان قیاس كنیم. «كار پاكان را قیاس از خود مگیر» یعنی خودت را مقیاس پاكان قرار نده. این حرف درستی است. ولی این شعر را ما اغلب می خوانیم و می گوییم:

دیگران را مقیاس خودت قرار نده؛ یعنی تو چه فكر می كنی كه من مانند پیغمبر بشوم (یعنی از پیغمبر پیروی كنم) ، مانند و پیرو علی باشم؟ ! .

این است كه می گویم این شعر در میان ما گمراه كننده شده. همان طور كه قرآن را برداشتیم به طاقچه بالا گذاشتیم و به طاق آسمان كوبیدیم، سیره ی انبیاء و اولیاء و مخصوصاً سیره ی پیغمبر اكرم و ائمه ی معصومین را هم برداشتیم به طاق آسمان كوبیدیم، گفتیم: او كه پیغمبر است، حضرت زهرا هم كه دیگر حضرت زهراست، امیرالمؤمنین هم كه حضرت امیرالمؤمنین است، امام حسین هم كه امام حسین است.

نتیجه اش این است كه اگر یك عمر برای ما تاریخ پیغمبر بگویند،

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 40

برای ما درس نیست و مثل این است كه مثلاً بگویند فرشتگان در عالم بالا چنین كردند. خوب، فرشتگان كردند، به ما چه مربوط؟ یك عمر اگر بیایند درباره ی علی حرف بزنند، اصلاً ككمان نمی گزد.

می گوییم علی كه نمی شود مقیاس ما قرار بگیرد. یك عمر برای ما از امام حسین حرف بزنند، ككمان نمی گزد كه در راه امام حسین هم باید یك قدم برداشت، چون «كار پاكان را قیاس از خود مگیر» . یعنی این منبع شناخت را هم از ما گرفتند. در صورتی كه اگر این جور می بود، خدا به جای پیغمبر فرشته می فرستاد. پیغمبر یعنی انسان كامل، علی یعنی انسان كامل، حسین یعنی انسان كامل، زهرا یعنی انسان كامل؛ یعنی مشخصات بشریت را دارند با كمال عالی مافوق مَلَكی، یعنی مانند یك بشر گرسنه می شوند غذا می خورند، تشنه می شوند آب می خورند، احتیاج به خواب پیدا می كنند، بچه های خودشان را دوست دارند، غریزه ی جنسی دارند، عاطفه دارند، و لهذا می توانند مقتدا باشند. اگر این جور نبودند، امام و پیشوا نبودند. اگر- العیاذباللّه - امام حسین عواطف یك بشر را نمی داشت؛ یعنی اگر چنانكه یك بشر از رنجی كه بر فرزندش وارد می شود رنج می برد، امام حسین از رنجی كه بر فرزندش وارد می شود رنج نمی بُرد و اگر بچه هایش را هم جلوی چشمش قطعه قطعه می كردند هیچ دلش نمی سوخت و مثل این بود كه كُنده را تكه تكه كنند، این كه كمالی نشد. من هم اگر این جور باشم، این كار را می كنم.

اتفاقاً عواطف و جنبه های بشری شان از ما قویتر است و در عین حال در جبنه های كمال انسانی از فرشته و از جبرئیل امین بالاترند. و لهذا امام حسین می تواند پیشوا باشد، چون تمام مشخصات بشری را دارد. او هم وقتی كه جوان رشیدش می آید از او اجازه می خواهد، دلش آتش می گیرد و صد درجه از من و تو عاطفه ی فرزنددوستی اش بیشتر است- و عاطفه از كمالات بشریت است- ولی در مقابل رضای حق پا روی همه ی اینها می گذارد.

«فَاسْتَأْذَنَ اَباهُ فَأَذِنَ لَهُ» . آمد گفت: پدرجان! به من اجازه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 41

می دهی؟ فرمود: برو فرزند عزیزم. اینجا مورخین نكات خوبی را متعرّض شده اند. نوشته اند: «فَنَظَرَ اِلَیْهِ نَظَرَ ایِسٍ مِنْهُ وَ اَرْخی عَیْنَیْهِ» یك نگاهی كرد، نگاه كسی كه از حیات دیگری مأیوس است. از جنبه های روانشناسی و تأثیر حالات روحی در عوارض بدنی انسان، این یك امر واضحی است كه انسان وقتی مژده ای به او می دهند بی اختیار می شكفد و چشمهایش باز می شود. انسان اگر بر بالین یك عزیز خودش نشسته باشد در حالی كه یقین دارد كه او می میرد، وقتی به چهره ی او نگاه می كند، نیمی از چشمهایش خوابیده است، با آن نیم دیگر نگاه می كند؛ یعنی چشمهایش روی هم می خوابد، كأنّه دل نمی دهد خیره بشود، به خلاف آنجایی كه مثلاً فرزندش قهرمانی نشان داده یا شب عروسی اوست؛ وقتی نگاه می كند همین جور خیره است. می گویند حسین را دیدیم در حالی كه چشمهایش را خواباند و به جوانش نظر می انداخت: «فَنَظَرَ اِلَیْهِ نَظَرَ ایِسٍ مِنْهُ» . گویی جاذبه ی علی اكبر چند قدم حسین را پشت سر خودش می كشاند. او رفت، دیدند حسین چند قدم هم پشت سر او روانه شد. گفت:

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم كه جانم می رود

آمد و آمد جلو. یكمرتبه آن صدای مردانه اش را بلند كرد، عمر سعد را مخاطب قرار داد: ای پسر سعد! خدا نسلت را ببُرد كه نسل مرا قطع كردی: «قَطَعَ اللّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعْتَ رَحِمی» .

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 42

این صفحه طبق نظر آقای مطهری سفید باشد


[1] احزاب/21.

کامل هاشمی بازدید : 95 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در حكمت و فلسفه این حرف گفته شده است كه حكمت بر دو قسم است: نظری و عملی. الهیات، ریاضیات (حساب، هندسه، هیئت، موسیقی) و طبیعیات (فیزیك، حیوان شناسی، گیاه شناسی) را می گویند حكمت نظری یا فلسفه ی نظری، و در مقابل، اخلاق، سیاست و تدبیر منزل را می گویند حكمت عملی. در منطق چنین سخنی گفته نشده است ولی مطلب صحیح است یعنی همچنانكه فلسفه بر دو قسم است:

نظری و عملی، منطق هم یعنی معیارهای بشر هم بر دو قسم است: معیارهای نظری (همان منطقهای معمولی) و معیارهای عملی. معیارهای عملی همان است كه ما نام آنها را «سیره» یا روش می گذاریم.

کامل هاشمی بازدید : 79 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

مثلاً رهبرهای اجتماعی و سیاسی، بعضی اساساً سبكشان یعنی آنچه كه بدان اعتماد دارند، فقط زور است، جز زور به چیز دیگری ایمان و اعتماد ندارد؛

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 54

منطقشان این است: یك گره شاخ از دو ذرع دم بهتر است، یعنی غیر زور هرچه هست بریز دور، سیاستی كه الآن امریكاییها در دنیا عمل می كنند كه معتقدند مشكلات را فقط و فقط با زور می شود حل كرد، غیر زور را رها كن. بعضی دیگر در سیاست و در اداره ی امور بیش از هر چیزی به نیرنگ و فریب اعتماد دارند: سیاست انگلیس مآبانه، سیاست معاویه ای. آن اولی سیاست یزیدی بود. یزید و معاویه هر دو از نظر هدف یكی هستند، هر دو شقی و اشقی الاشقیاء هستند ولی متد یزید با متد معاویه فرق می كند. متد یزید اُلدُرم بولدُرم یعنی زور بود ولی متد معاویه بیش از هر چیز دیگر نیرنگ، فریب، نفاق، حقه بازی و مكاری بود.

یك نفر دیگر ممكن است متدش بیشتر اخلاق به معنی واقعی باشد نه تظاهر به اخلاق كه باز می شود همان نیرنگ معاویه ای؛ صداقت، صفا و صمیمیت. تفاوت سیره ی علی علیه السلام و سیره ی معاویه در سیاست در همین بود. اكثر مردم زمان، سیاست معاویه را ترجیح می دادند، می گفتند سیاست یعنی همین كاری كه معاویه می كند [1]. می آمدند به علی علیه السلام می گفتند: تو چرا همان متدی را كه معاویه به كار می برد به كار نمی بری تا كارت پیش برود؟ تو به این فكر باش كه كارت پیش برود، حالا هرچه شد؛ یك جا آدم باید پول قرض كند، از این بگیرد به آن بدهد؛ یك جا هم یك وعده ای می دهد، دروغ هم در آمد درآمد؛ می تواند وعده بدهد بعد هم عمل نكند. بگذار كارت پیش برود، آن مهمتر است. تا جایی كه برای بعضی توهم پیدا شد كه شاید علی این راهها را بلد نیست، معاویه زیرك و زرنگ است، علی این زرنگیها را ندارد؛ كه فرمود:

وَاللّهِ ما مُعاویَةُ بِاَدْهی مِنّی. .

چرا اشتباه می كنید؟ ! به خدا قسم كه معاویه از من داهیه تر و زیركتر نیست.

شما خیال می كنید من كه غدر به كار نمی برم راهش را بلد نیستم؟ ! .

وَلكِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ. .

او غدر و نیرنگ به كار می برد و فسق و فجور می كند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 55

وَ لَوْ لا كَراهِیَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ اَدْهَی النّاسِ. .

اگر نبود كه خدای متعال دوست نمی دارد غدّاری را، آن وقت می دیدید من به آن معنایی كه شما اسمش را گذاشته اید دُهاء و معاویه را داهیه می خوانید [داهیه هستم یا نه؟ ] آن وقت می دیدید كه داهیه كیست، من داهیه هستم یا معاویه؟ .

وَ لكِنْ كُلُّ غَدْرَةٍ فَجْرَةٌ وَ كُلُّ فَجْرَةٍ كَفْرَةٌ وَ لِكُلِّ غادِرٍ لِواءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ [2].

من چگونه در سیاست نیرنگ به كار ببرم در صورتی كه می دانم غدر و نیرنگ و فریب، فسق و فجور است، و این فسق و فجورها در حد كفر است و در قیامت هر غدّاری با پرچمی محشور می گردد! ابداً من غدر به كار نمی برم.

اینها را می گویند سَبْك: سبكی كه به زور اعتماد می كند، سبكی كه به نیرنگ اعتماد می كند، سبكی كه به تماوت اعتماد می كند، یعنی خود را به موش مردگی زدن، خود را به بی خبری زدن. یك سیاستمدار پیرمردی بود كه در چند سال پیش مرد و به این قضیه معروف بود. حالا نمی دانم واقعاً ساده بوده یا نه، ولی عده ای می گویند خودش را به سادگی می زد. نخست وزیر بود. یكی از ملاهای خیلی بزرگ را گرفته بودند، بعد رفته بودند سراغش كه آقا چرا او را گرفتند؟ گفته بود كار دست كیست؟ حالا نخست وزیر مملكت است، می گوید كار دست كیست؟ من به كی مراجعه كنم؟ خوب او هم سبكی انتخاب كرده بود كه خودش را به حماقت و نفهمی و نادانی بزند، و از همین راه به اصطلاح خرش را از پل بگذراند. هدف این است كه خرش از پل بگذرد ولو اینكه مردم بگویند او احمق است. این هم یك سبكی است:

سبك تماوت، یعنی خود را به مردگی زدن، خود را به حماقت زدن، خود را به بی خبری زدن؛ و عده ای با این سبك كار خودشان را پیش می برند.

بعضی سبكشان در كارها دفع الوقت كردن است، واقعاً به دفع الوقت اعتماد دارند. بعضی سبكشان بیشتر دور اندیشی است. بعضی در سبك خودشان قاطع و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 56

برنده هستند. بعضی در سبكشان قاطع و برنده نیستند. بعضی در سبك خودشان فردی هستند یعنی تنها تصمیم می گیرند. بعضی اساساً حاضر نیستند تنها تصمیم بگیرند، آنجا هم كه كاملاً مطلب برایش روشن است باز تنها تصمیم نمی گیرند، و این مخصوصاً در سیره ی پیغمبر اكرم عجیب است: در مقام نبوت، در مقامی كه اصحاب آنچنان به او ایمان دارند كه می گویند اگر تو فرمان بدهی خود را به دریا بریزیم به دریا می ریزیم، در عین حال نمی خواهد سبكش انفرادی باشد و در مسائل تنها تصمیم بگیرد، برای اینكه اقلّ ضررش این است كه به اصحاب خودش شخصیت نداده؛ یعنی گویی شما اساساً فكر ندارید، شما كه فهم و شعور ندارید، شما ابزارید، من باید فقط دستور بدهم و شما عمل كنید. آن وقت لازمه اش این است كه فردا هر كس دیگر هم رهبر بشود همین طور عمل كند و بگوید: لازمه ی رهبر این است كه رهبر فكر و نظر بدهد و غیر رهبر هر كه هست فقط باید ابزارهای بلااراده ای باشند و عمل كنند. ولی پیغمبر در مقام نبوت چنین كاری را نمی كند. شورا تشكیل می دهد كه اصحاب چه بكنیم؟ «بدر» پیش می آید شورا تشكیل می دهد، «اُحد» پیش می آید شورا تشكیل می دهد: اینها آمده اند نزدیك مدینه، چه مصلحت می دانید؟ از مدینه خارج بشویم و در بیرون مدینه با آنها بجنگیم یا در همین مدینه باشیم و وضع خودمان را در داخل مستحكم كنیم، اینها مدتی ما را محاصره می كنند، اگر موفق نشدند شكست خورده برمی گردند. بسیاری از سالخوردگان و تجربه كارها تشخیصشان این بود كه مصلحت این است كه در مدینه بمانیم. جوانها كه بیشتر به اصطلاح حالت غروری دارند و به جوانی شان برمی خورد گفتند: ما در مدینه بمانیم و بیایند ما را محاصره كنند؟ ! ما تن به چنین كاری نمی دهیم، می رویم بیرون هر جور هست می جنگیم. تاریخ می نویسد خود پیغمبر اكرم مصلحت نمی دید كه از مدینه خارج بشوند، می گفت اگر در مدینه باشیم موفقیتمان بیشتر است؛ یعنی نظرش با آن سالخوردگان و تجربه كارها موافق بود، ولی دید اكثریت اصحابش كه همان جوانها بودند گفتند: نه یا رسول اللّه! ما از مدینه می زنیم بیرون، می رویم در دامنه ی احد همان جا با آنها می جنگیم. جلسه تمام شد. یك وقت دیدند پیغمبر اسلحه پوشیده بیرون آمد و فرمود: برویم بیرون. همانهایی كه این نظر را داده بودند، آمدند گفتند: یا رسول اللّه! چون شما از ما نظر خواستید ما این جور نظر دادیم، ولی در عین حال ما تابع شما هستیم. اگر شما مصلحت نمی دانید، ما بر خلاف نظر خودمان در مدینه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 57

می مانیم. فرمود: پیغمبر همین قدر كه اسلحه پوشید و بیرون آمد، دیگر صحیح نیست اسلحه اش را كنار بگذارد. حالا كه بنا شد برویم بیرون، می رویم بیرون.

غرض این جهت است كه اینها سبكها و روشهای مختلف است كه خوب است در قسمتهای مختلف بررسی بشود. اینها فهرستهای مختصری بود كه برای شما عرض كردم. شاید هر شبی توفیق پیدا كنیم كه شیوه و روش پیغمبر را در هر قسمتی از این قسمتها برای شما بیان كنیم.


[1] هنوز هم لغت «سیاست» در میان ما مساوی است با نیرنگ و فریب، و حال آنكه سیاست یعنی اداره، و سائس یعنی مدیر. ما در باره ی ائمه می گوییم: «وَ ساسَةُ الْعِباد» یعنی سیاستمداران بندگان، سائسهای بندگان، ولی كم كم این لغت مفهوم نیرنگ و فریب را پیدا كرد.

[2] نهج البلاغه صبحی صالح، ص 318، خطبه ی 200.

کامل هاشمی بازدید : 88 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اگرچه ابتدا در نظر داشتم كه از امشب وارد یك یك از قسمتهای مختلف سیره ی رسول اكرم بشوم ولی مطلبی به نظر رسید كه لازم دانستم آن مطلب را در دنباله ی عرایض دیشب عرض كنم. دیشب عرض كردم كه «سیر» غیر از «سیره» است. سیر یعنی رفتار. هر كسی در عالم همچنانكه گفتار دارد رفتار هم دارد. ولی سیره عبارت است از سبك و اسلوب و متد خاصی كه افراد صاحب اسلوب و سبك و منطق در سیر خودشان به كار می برند. همه ی مردم سیر دارند ولی همه ی مردم سیره ندارند؛ یعنی اینچنین نیست كه همه ی مردم در رفتار خودشان از یك منطق خاص پیروی كنند و یك سلسله اصول در رفتار خودشان داشته باشند كه آن اصول معیار رفتار آنها باشد. برای افرادی كه فی الجمله با منطق آشنا هستند این دو جمله را عرض می كنم و رد می شوم: در منطق فكری، همه ی مردم فكر می كنند، ولی همه ی مردم منطقی فكر نمی كنند. منطقی فكر كردن یعنی انسان یك سلسله معیارها به نام «منطق» كه در علم منطق محرز است در دست داشته باشد و تفكرش بر اساس آن معیارها باشد.

افراد معدودی هستند كه وقتی تفكر می كنند این حساب در دستشان هست كه تفكرشان منطبق با آن معیارها و مقیاسها باشد. همچنین افراد كمی پیدا می شوند كه رفتارشان منطق دارد یعنی بر اساس یك سلسله معیارهای مشخصی است كه از آن معیارها و اصول و مواضع هرگز جدا نمی شوند، والاّ اكثر مردم رفتارشان منطق ندارد

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 60

و همین طور كه فكرشان منطق ندارد و هرج و مرج بر آن حاكم است، هرج و مرج بر رفتارشان هم حاكم است.

مطلب دیگری را برای اینكه بحث ما ناقص نماند [به عرض می رسانم ] . اگر گاهی اصطلاحات علمی را ذكر می كنم كوشش می كنم كه خیلی مختصر عرض كنم كه با وضع اكثریت مستمعین ما ناجور درنیاید، ولی چون ذكر نكردن، نقص مطلب است ناچارم ذكر كنم.

کامل هاشمی بازدید : 75 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 

مسأله ی متد خیلی مهم است. مثلاً در باب شعر، رودكی را می گوییم شاعر، سنایی را هم می گوییم شاعر، مولوی را هم می گوییم شاعر، فردوسی را هم می گوییم شاعر، صائب را هم می گوییم شاعر، حافظ را هم می گوییم شاعر. برای یك آدمی كه وارد سبك شعر نباشد همه شعر است. می گوید شعر، شعر است دیگر، شعر كه فرق نمی كند. ولی یك آدم وارد می فهمد كه شعر سبكهای مختلف دارد؛ شعر به سبك هندی داریم، شعر به سبك خراسان داریم، شعر مثلاً به سبك عرفان داریم، و سبكهای دیگر. در شعرشناسی آنچه مهم است سبك شناسی است، كه ملك الشعرای

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 51

بهار كتابی در سبك شناسی نوشته است. حتی در نثر هم سبك شناسی هست و اختصاص به شعر ندارد. سبك شناسی غیر از شعرشناسی و غیر از نثرشناسی است.

نثر را آن وقت انسان می تواند بشناسد كه سبك نثرهای مختلف را به دست بیاورد، و شعر را آن وقت می تواند بشناسد كه سبكهای مختلف در شعر را به دست بیاورد.

می آییم سراغ هنر. برای یك آدمی كه وارد در هنر نیست، بنّایی دیگر بنّایی است، كاشی كاری دیگر كاشی كاری است، كتیبه نویسی دیگر كتیبه نویسی است.

ولی شما بروید سراغ هنرشناس ها، می بینید شاید دهها سبك در دنیا وجود دارد و صنعتها و هنرها هر كدام یك سبكی است. مثلاً كتابی به نام «هنر اسلامی» را كه یك آلمانی نوشته اخیراً ترجمه كرده اند، كتاب خوبی هم هست، یك وقتی هم به من دادند كه آن را در مجالس تبلیغ كنم ولی من چون سبكم نبود كه تبلیغ كنم نگفتم، الآن هم به زبانم آمد. به هر حال كتابی نوشته اند راجع به هنر اسلامی كه سبك هنر اسلامی یك سبك مخصوص به خود است. در دنیای اسلام، در تمدن اسلامی یك سبك [در هنر] به وجود آمد مخصوص به خود، و البته مثل همه ی سبكهای دیگر ممكن است در آن اقتباسهایی از جاهای دیگر شده باشد ولی خودش هم استقلال دارد و سبك مخصوص به خود است.

از اینها بالاتر، می آییم سراغ تفكرات. از نظر یك آدم غیر وارد، ارسطو یك عالم و فیلسوف و متفكر است، ابوریحان بیرونی یك عالم و متفكر است، بوعلی سینا یك عالم و متفكر است، افلاطون یك عالم و متفكر است، فرانسیس بیكن یك عالم متفكر است، استوارت میل و دكارت و هگل همین طور. بعد، از آن طرف برویم سراغ یك عده ی دیگر: شیخ صدوق یك عالم است، شیخ كلینی یك عالم است، اخوان الصفا یك عده علما بودند و همه شان هم شیعه هستند، خواجه نصیرالدین یك عالم است. ولی یك آدم وارد می داند كه میان سبك و متد و روش این عالمها از زمین تا آسمان تفاوت است. یك عالم سبكش سبك استدلالی و قیاسی است، یعنی در همه ی مسائل از منطق ارسطویی پیروی می كند: اگر طب را در اختیار او قرار بدهی طب را می خواهد با منطق ارسطویی به دست بیاورد، اگر فقه را هم به او بدهی می خواهد با منطق ارسطویی استدلال كند، اگر ادبیات و نحو و صرف را هم در اختیارش قرار بدهی منطق ارسطویی را در آن به كار می برد، سبكش این گونه است.

یكی دیگر سبكش سبك تجربی است، مثل بسیاری از علمای جدید. می گویند فرق

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 52

سبك ابوریحان بیرونی و سبك بوعلی سینا این است كه سبك بوعلی سینا منطقیِ ارسطویی است ولی سبك ابوریحان بیرونی بیشتر حسی و تجربی بوده است، با اینكه اینها معاصرِ هم و هر دو هم نابغه هستند. یك نفر سبكش عقلی است، دیگری سبكش نقلی است. بعضی اصلاً سبك عقلی هیچ ندارند، در همه ی مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است؛ غیر از منقولات، دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارند. مثلاً مرحوم مجلسی اگر طب هم بخواهد بنویسد، می خواهد طبی بنویسد بر اساس منقولات؛ و چون تكیه اش روی منقولات است، خیلی اهمیت هم نمی دهد به صحیح و [سقیمش ] یا لااقل در كتابهایش همه را جمع می كند. اگر می خواهد در سعد و نحس ایام هم بنویسد، باز به منقولات استناد می كند. یكی سبكش منقول است، یكی سبكش معقول است، یكی سبكش حسی است، یكی سبكش استدلالی است، یكی سبكش به قول امروزیها دیالكتیكی است یعنی اشیاء را در جریان و حركت می بیند، یكی سبكش استاتیك است یعنی اصلاً حركت را در نظام عالم دخالت نمی دهد.

چندین سبك وجود دارد.

حال می آییم در رفتارها. رفتارها نیز سبكهای مختلف دارد. سیره شناسی یعنی سبك شناسی. اولاً یك كلیتی دارد: سلاطین عالم به طور كلی یك سبك و یك سیره و یك روش مخصوص به خود دارند با اختلافاتی كه میان آ نها هست، فلاسفه یك سبك مخصوص به خود دارند، ریاضت كش ها یك سبك مخصوص به خود دارند، پیغمبران به طور كلی یك سبك مخصوص به خود دارند، و هر یك را كه جدا در نظر بگیریم [یك سبك مخصوص به خود دارد. مثلاً] پیغمبر اكرم یك سبك مخصوص به خود دارد.

در اینجا یك نكته ی دیگر را باید عرض كنم: اینكه عرض كردم در هنر سبكها مختلف است، در شعر سبكها مختلف است، در تفكر سبكها مختلف است، در عمل سبكها مختلف است، این برای آدمهایی است كه سبك داشته باشند. اكثریت مردم اصلاً سبك ندارند. خیلی افراد كه شعر می گویند اصلاً سبك ندارند، سبك سرش نمی شود. خیلی از هنرمندها (شاید كوبیستها این طور باشند) اساساً سبك سرشان نمی شود. خیلی از مردم در تفكرشان اصلاً سبك و منطق ندارند؛ یك دفعه به نقل استناد می كند، یك دفعه به عقل استناد می كند، یك دفعه حسی می شود، یك دفعه عقلی می شود. اینها مادون منطق اند. من به مادون منطق ها كاری ندارم. در رفتار هم

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 53

اكثریت قریب به اتفاق مردم سبك ندارند. اگر به ما بگویند سبكت را [در رفتار] بگو، سیره ی خودت را بیان كن، روشت را بیان كن، تو در حل مشكلات زندگی [چه روشی داری؟ پاسخی نداریم ] . هر كسی برای خودش در زندگی هدف دارد، هدفش هرچه می خواهد باشد؛ یكی هدفش عالی است، یكی هدفش پست است، یكی هدفش خداست، یكی هدفش دنیاست. بالأخره انسانها هدف دارند. بعضی افراد برای هدف خودشان اصلاً سبك ندارند، روش انتخاب نكرده اند، روش سرشان نمی شود. ولی قلیلی از مردم هستند كه در راهی كه می روند سبك و روش دارند.

قلیلی از مردم این جورند والاّ اكثریت مردم دون منطق اند، دون سبك اند، دون روش اند، به اصطلاح هرج و مرج [بر اعمالشان حكمفرماست و] هَمَجٌ رَعاع [هستند. ] .

سیره ی پیغمبر یعنی سبك پیغمبر، متدی كه پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به كار می برد. بحث ما در مقاصد پیغمبر نیست؛ مقاصد پیغمبر عجالتاً برای ما محرز است. بحث ما در سبك پیغمبر است، در روشی كه پیغمبر برای هدف و مقصد خودش به كار می برد. مثلاً پیغمبر تبلیغ می كرد. روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود؟ سبك تبلیغی پیغمبر چه سبكی بود؟ پیغمبر در همان حال كه مبلّغ بود و اسلام را تبلیغ می كرد، یك رهبر سیاسی برای جامعه ی خودش بود. از وقتی كه آمد به مدینه، جامعه تشكیل داد، حكومت تشكیل داد، خودش رهبر جامعه بود. سبك و متد رهبری و مدیریت پیغمبر در جامعه چه متدی بود؟ پیغمبر در همان حال قاضی بود و میان مردم قضاوت می كرد. سبك قضاوتش چه سبكی بود؟ پیغمبر مثل همه ی مردم دیگر زندگی خانوادگی داشت، زنان متعدد داشت، فرزندان داشت. سبك پیغمبر در زن داری چگونه بود؟ سبك پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها چگونه بود؟ پیغمبر دشمنان سرسختی داشت. سبك و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود؟ و دهها سبك دیگر در قسمتهای مختلف دیگر كه اینها باید روشن بشود.

 

کامل هاشمی بازدید : 75 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. در سوره ی حشر از اموالی كه بدون یورش جنگی از كفار [گرفته ] شده با كلمه «فی ء» تعبیر شده كه به مفهوم این است كه به اصل خود برگشته است. نظیر این است تعبیر: الحكمة ضالة المؤمن یأخذها اینما وجدها فهو احق بها. .

2. حدیثی مفصل در باب الجهادكافیهست كه قسمتی از آن در تفسیرصافینقل شده و این فلسفه را توضیح می دهد. .

3. در حدیثكافیاست: .

ان اللّه اغنی امتی بسنابك خیلها و مراكز رماحها. .

درتهذیبهمین حدیث به صورت «اعزّ امتی» آمده است كه انسب است. .

4. آیه ی 93 سوره ی مائده اشاره ای به این فلسفه است:

جلد نهم . ج9، ص: 16

لیس علی الذین امنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و امنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و امنوا ثم اتقوا و احسنوا و اللّه یحب المحسنین. .

5. مسیحی ها دو عینك به چشم ما زده اند و ما می خواهیم دنیا را با عینكهایی كه آنها به چشم ما زده اند ببینیم و از آن جمله اسلام را و پیغمبر را. این دو عینك یكی مربوط است به مسیحیان قدیم و آباء كلیسا و دیگر به فرهنگهای متجدد. عینك مسیحیت قدیم نوع دیدی است كه در زمینه ی زن و پلیدی زن به چشم زده اند. جمله یحبب الیّ من دنیاكم ثلث: الطیب و النساء و قرة عینی فی الصلوةمشتی است به این عینك و تودهنی است به این طرز فكر. عینك دوم مقیاسی است كه در مورد حقوق ذاتی بشر به چشم ما زده اند. آیه ی فوق: لیس علی الذین امنوا. . .تودهنی به این فكر است. .

6. در سوره ی كهف داستان موسی و عبد صالح آمده است. در آن داستان مسئله ی منطق ظاهر و منطق باطن مطرح شده است كه آن كه ظواهر- كه البته مقدس است- می بیند، امری را نامشروع و غیرجایز و غیرانسانی و غیراخلاقی می بیند و آن كه شعاع دورتری را می بیند، به اعتبار آن شعاع دورتر، آن نامشروعها همه مشروع می شود از قبیل سوراخ كردن كشتی، كشتن پسربچه ی بی گناه و راست كردن دیوار مردمی كه بدی كرده بودند. اولی از مقوله ی كاری است كه جامعه را و از آن جمله خود فرد را به خطر می اندازد و دومی بدی به بی تقصیر است و سومی نیكی به باتقصیر. ولی بعد فلسفه ی همه ی آنها روشن شد و معلوم شد كه هیچ كدام از اینها احكامی مطلق نیست، بلكه نسبی است؛ نسبت به سطح شریعت صادق است، در جهان سه بعدی صادق است، در جهان چهاربعدی كه شامل بُعد آینده می شود صادق نیست و درباره ی انسانهای چهاربعدی نیز صادق نیست. .

عرفا از این داستان مسئله ی شریعت و طریقت را استفاده كرده اند ولی البته نگفته اند میان شریعت و طریقت تضاد است، طریقت همان

جلد نهم . ج9، ص: 17

شریعت است با دیدی وسیعتر. .

ولی اینجا در موضوع رهبری الهی نیز كاملاً قابل استفاده است، بلكه به رهبری الهی بهتر می چسبد. پیغمبر اكرم بسیار كارها را با این منطق كرده است. قتل بنی قریظه و غیره از این قبیل است. .

7. در دستورهای اسلام، اعم از قرآن و سنت، از كارهایی از قبیل كشتن كسانی كه در جنگ شركت نكرده اند، كندن درختها، تخریب ساختمانها نهی شده است و به تعبیر قرآن «اعتداء» است: قاتلوا فی سبیل اللّه الذین یقاتلونكم و لاتعتدوا. . . در دستورها و بخشنامه های رسول اكرم و امیرالمؤمنین مكرر به این مطلب تصریح شده است [1]. .

در عین حال می بینیم كه در قرآن كریم، سوره ی حشر تصریح شده است كه: ما قطعتم من لینة او تركتموها قائمة علی اصولها فباذن اللّه. جمع اینها چگونه است؟ .

آنچه نهی شده است عمل انتقام جویانه است و آنچه مجاز است تاكتیك پیروزی است به شرط توقف پیروزی بر آن. .

از جمله خصوصیات سیره ی نبوی تأكید بر تضعیف نیروی مالی و نظامی دشمن است: حمله بر كاروان قریش و تضعیف مالی آنها، همان ثروتی كه می دانیم از چه راه به دست آمده است و فردا به صورت اسلحه و سرباز و تجهیزات نظامی به سوی مسلمین سرازیر می شود.

این است كه در مبارزات خود كوشش می كرد كه نیروی دشمن را تضعیف كند. هرگاه اصل مبارزه ای مشروع باشد، قطعاً این تاكتیكها مشروع است، و از این قبیل است ترورهای صدر اسلام. .

1. رجوع شود راجع به اینكه آیات جهاد همه در مدینه بوده یا نه، به ذیل آیات سوره ی نحل كه گفته می شود همه اش مكیه است، و به بیان آقای طباطبایی در ابتدای سوره راجع به احتمال مكی و مدنی بودن آخر سوره.

جلد نهم . ج9، ص: 18

2. ایضاً برای همین مطلب و استشهاد به آیه یادع الی سبیل ربكبه كتاب23 سال، صفحه ی 163. .

3. ایضاً سوره یطور، آیات آخر سوره و به همه ی تفاسیر راجع به سوره ی «والعادیات» كه مكیه است یا مدنیه. .

4. ایضاً آخر سوره ی المزمل كه جمله یو اخرون یقاتلون فی سبیل اللّه دارد [2]. .

5. ایضاً آیه یفاصبر لحكم ربك و لاتطع منهم اثماً او كفوراًدر سوره ی دهر و مخصوصاً به حاشیه ی ما بر تفسیرالمیزان، همین موضع و آنچه از تفسیر فخر رازینقل كرده ایم. .

6. رجوع شود برای مطالب بالا به كتابراه سعادت، تألیف مرحوم شعرانی، صفحات 38- 40. .

تعجب بعضی نویسندگان و یا احساس تناقض آنها كه چگونه پیامبر اعلام جهاد می كند و گردن می زند، از نظر تاریخ معاصر شبیه است به تناقضی كه عباس اقبال از احوال سید محمدباقر شفتی دارد كه واقعاً متعجب است كه چگونه یك فرد، روز با دست خودش گردن می زند و شب از خوف خدا آرام ندارد و دیوانه وار فریاد می كند و از معبد خود بیرون می جهد. به مجله ی یادگار مراجعه شود.


[1] رجوع شود بهوسائلونهج البلاغه.

[2] رجوع شود به حاشیه ی ما بر تفسیرالمیزان، همین موضع.

کامل هاشمی بازدید : 123 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

ابتدا لغت «سیره» را معنی كنم كه تا این لغت را معنی نكنم نمی توانم سیره ی پیغمبر را تفسیر كنم. «سیره» در زبان عربی از ماده ی «سِیْر» است [1]. «سیر» یعنی حركت، رفتن، راه رفتن. «سیره» یعنی نوع راه رفتن. سیره بر وزن فِعْلَة است و فِعْلَة در زبان عربی دلالت بر نوع می كند. مثلاً جَلْسَه یعنی نشستن، و جِلْسَه یعنی سبك و نوع نشستن. و این نكته ی دقیقی است. سیر یعنی رفتن، رفتار، ولی سیره یعنی نوع و سبك رفتار. آنچه مهم است شناختن سبك رفتار پیغمبر است. آنها كه سیره نوشته اند، رفتار پیغمبر را نوشته اند. این كتابهایی كه ما به نام «سیره» داریم سیر است نه سیره.

مثلاً سیره ی حلبیّه سیر است نه سیره؛ اسمش سیره هست ولی واقعش سیر است. رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبك پیغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پیغمبر، نه متد پیغمبر.


[1] لغت «سیره» را شاید از قرن اول و دوم هجری، مسلمین به كار بردند. گو اینكه در عمل، مورخین ما از عهده خوب بر نیامدند ولی لغت بسیار عالی ای انتخاب كردند. شاید قدیمترین سیره ها را ابن اسحاق نوشته كه بعد از او ابن هشام آن را به صورت یك كتاب درآورده است. و می گویند ابن اسحاق شیعه بوده و در حدود نیمه ی قرن دوم هجری می زیسته است.

کامل هاشمی بازدید : 92 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم.

الحمد للّه رب العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، و الصلاة و السلام علی عبد اللّه و رسوله و حبیبه و صفیّه سیّدنا و نبیّنا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم:

اَنْتُمُ الصِّراطُ الْاَقْوَمُ وَ السَّبیلُ الْاَعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ [1].

همه ی ائمه ی اطهار علیهم السلام به استثنای وجود مقدس حضرت حجّت عجّل اللّه تعالی فرجه كه در قید حیات هستند، شهید از دنیا رفته اند، هیچ كدام از آنها با مرگ طبیعی و با اجل طبیعی و یا با یك بیماری عادی از دنیا نرفته اند، و این یكی از مفاخر بزرگ آنهاست. اوّلا خودشان همیشه آرزوی شهادت در راه خدا را داشتند كه ما مضمون آن

مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 96

را در دعاهایی كه آنها به ما تعلیم داده اند و خودشان می خوانده اند می بینیم. علی علیه السلام می فرمود: من تنفر دارم از اینكه در بستر بمیرم؛ هزار ضربت شمشیر بر من وارد بشود بهتر است از این كه آرام در بستر بمیرم. و ما هم در دعاها و زیاراتی كه آنها را زیارت می كنیم یكی از فضائل آنان را كه یادآوری می كنیم همین است كه آنها از زمره ی شهدا هستند و شهید از دنیا رفته اند. جمله ای كه در آغاز سخنم خواندم از زیارت جامعه ی كبیره است كه می خوانیم: «اَنْتُمُ الصِّراطُ الْاَقْوَمُ وَ السَّبیلُ الْاَعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دار الْبَقاءِ» شما راست ترین راهها و بزرگترین شاهراهها هستید. شما شهیدان این جهان و شفیعان آن جهانید.

در اصطلاح، «شهید» لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما معمولاً ایشان را به لقب «شهید» می خوانیم: «الحسین الشهید» . همان طور كه لقب امام صادق را می گوییم «جعفرٌ الصادق» و لقب امام موسی بن جعفر را می گوییم «موسی الكاظم» ، لقب سید الشهداء «الحسین الشهید» است. ولی این بدان معنی نیست كه در میان ائمه ی ما تنها امام حسین است كه شهید است. همان طور كه اگر موسی بن جعفر را می گوییم «الكاظم» معنایش این نیست كه سایر ائمه كاظم نبوده اند [2]، یا اگر به امام رضا می گوییم «الرّضا» معنایش این نیست كه دیگران مصداق «الرضا» نیستند، و یا اگر به امام صادق می گوییم: «الصادق» معنایش این نیست كه دیگران العیاذ باللّه صادق نیستند، همچنین اگر ما به حضرت سید الشهداء علیه السلام می گوییم «الشهید» ، معنایش این نیست كه ائمه ی دیگر ما شهید نشده اند.


[1] . زیارت جامعه ی كبیره.

[2] . «كاظم» یعنی كسی كه بر خشم خود مسلّط است.

کامل هاشمی بازدید : 63 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

شما دو سنت را در میان همه ی ائمه می بینید كه به طور وضوح و روشن هویداست.

یكی عبادت و خوف از خدا و خداباوری است. یك خداباوری عجیب در وجود اینها هست، از خوف خدا می گریند و می لرزند، گویی خدا را می بینند، قیامت را می بینند، بهشت را می بینند، جهنم را می بینند. درباره ی موسی بن جعفر می خوانیم: حَلیفِ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَ الدُّموعِ الْغَزیرَةِ [1]، یعنی هم قسم سجده های طولانی و اشكهای جوشان. تا یك درونِ منقلبِ آتشین نباشد كه انسان نمی گرید.

سنت دومی كه در تمام اولاد علی علیه السلام [از ائمه ی معصومین ] دیده می شود همدردی و همدلی با ضعفا، محرومان، بیچارگان و افتادگان است. اصلاً «انسان» برای اینها یك ارزش دیگری دارد. امام حسن را می بینیم، امام حسین را می بینیم؛ زین العابدین، امام باقر، امام صادق، امام كاظم و ائمه ی بعد از آنها؛ در تاریخِ هر كدام از اینها كه مطالعه می كنیم، می بینیم اصلاً رسیدگی به احوال ضعفا و فقرا برنامه ی اینهاست، آن هم [به این صورت كه ] شخصاً رسیدگی كنند نه فقط دستور بدهند، یعنی نایب نپذیرند و آن را به دیگری موكول نكنند. بدیهی است كه مردم اینها را می دیدند.


[1] . منتهی الآمال، ج /2ص 222.

کامل هاشمی بازدید : 97 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 7 ) فعالیت عقلی و طرح سؤالات گوناگون

کمیت و کیفیت کار پژوهشگران بستگی به سؤالات و فعالیت ذهنی و عقلانی آنها دارد. با توجه به اینکه با تغییر شرایط زمانی و مکانی سؤالات جدیدی مطرح می شود، بنابر این پاسخ های جدید می طلبد. استاد در زمینه ی سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام با طرح سؤالات گوناگون به جستجوی پاسخ آنها پرداخته و اساسا چون متکلمی است که رسالت دفاع از دین را اصلی ترین رسالت خود می داند، پاسخ به سؤالات و شبهات درون دینی و برون دینی را متن اصلی کار خویش قرار داده است. به عنوان نمونه چنین آورده است:

حالا چطور شد که امام حسین علیه السلام در این میان تقیه نکرد و قیام نمود؟ اگر تقیه حق است، چرا امام حسین علیه السلام تقیه نکرد و حال آنکه موجبات تقیه کاملاً برای امام حسین علیه السلام فراهم بود و اگر تقیه حق نیست، پس چرا سایر ائمه ی اطهار علیهم السلام تقیه می کرده اند و به تقیه دستور داده اند؟ ... آیا اساسا تقیه می تواند حق باشد؟ آیا با عقل و قرآن وفق می دهد و یا نمی دهد؟ (مطهری، 1367 ، 12)

و در جای دیگر همان سؤال را از زاویه ای دیگر و جهتی دیگر چنین مطرح می نماید:

اگر در کربلا به جای امام حسین علیه السلام امام حسن علیه السلام می بود، آیا جنگی واقع نمی شد و مطلب به شکلی دیگر خاتمه می یافت؟ ... آیا اسلام دین جنگ است یا دین صلح یا ... یا اینکه نه، اسلام هم دین صلح است و هم دین جنگ. (مطهری، 1367 ، 57 و 58)

و در جای دیگر تعبدی ترین موضوعات و مسائل امامان علیهم السلام را در برابر سؤال

......................... ص 74 .....................

قرار می دهد.

چرا این ها (ائمه) شفعای دارالبقا هستند؟ چرا این ها شهید می شوند؟ (مطهری، 1367 ، 175)

در جای دیگر سؤال را در برابر دلایل، علل و اهداف دشمنان آنها قرار می دهد و به پاسخ می پردازد:

چه چیز مأمون را وادار کرد که این موضوع را مطرح کند؟ آیا مأمون واقعا به این فکر افتاده بود که کار را به حضرت رضا علیه السلام واگذار کند که اگر خودش مرد یا کشته شد، خلافت به خاندان علوی و به حضرت رضا علیه السلام منتقل شود؟ اگر چنین اعتقادی داشت، آیا این اعتقادش تا نهایت امر باقی ماند؟ (مطهری، 1367 ، 200)

این شیوه براساس آموزه های دینی است که ما معتقدیم قرآن و حدیث و سیره در همه ی زمینه ها خودشان سخن نمی گویند، بلکه باید آنها را استنطاق کرد، باید از آنها سؤال کرد و سپس آنها سخن می گویند. روایت «ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه الا ان فیه علم ما یأتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینکم (نهج البلاغه، خطبه 158)» همین نکته را می نمایاند.

کامل هاشمی بازدید : 90 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 

تذکراین مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

چکیده

شناخت منطق نظری و عملی امامان علیهم السلام ، یعنی کشف اصول و قواعد حاکم بر تفکر و اندیشه و رفتار و عملکردهای ایشان، به ویژه در حوزه ی اجتماعی، نه تنها ما را با شخصیت هایی که عصاره و خلاصه ی قرآن هستند، آشنا می سازد، بلکه کاربرد عینی آن در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان و الگو بودن آنان را نشان می دهد، که ضرورت جدی دارد.

استاد مطهری آغازگر نگاهی نو به سیره ی امامان علیهم السلام می باشد که در این مقاله کوشش شده است روش شناسی استاد در این زمینه تبیین شود.

........................ ص 59 .........................

رویکرد جامع گرایانه ی استاد که ترکیبی از نگاه عقلانی و عرفانی است، امامان را نه کارشناسان دینی در حد مجتهدان برجسته، بلکه کارشناسان و اسلام شناسانی از جانب خدا و نیز انسان های کامل معنوی مورد نیاز بشر، به ویژه مسلمانان و شیعیان، بازخوانی می نماید.

به همین دلیل استاد به دنبال کشف اصول و قواعد زندگی آنان می باشد و بر این اساس به شیوه ی تطبیقی تعارضات ظاهری عملکرد آنان را تفسیر نموده و خطوط استراتژی آنان را تبیین می نماید. نگاه پویای استاد موجب زنده بودن و کاربردی نمودن این مباحث را فراهم می نماید.

استاد در کنار این مباحث کلیدی به آسیب شناسی برداشت های غلط از سیره نیز توجه دارد. شیوه ی استاد همچون شیوه ی مصلحان و احیاگران فکر دینی در سده ی معاصر می باشد. این روش می تواند الگوی مطالعات دین پژوهی محققان حوزوی و دانشگاهی قرار گیرد تا راه ناتمام استاد ادامه یابد و گام های فراتر برداشته شود.

 

کامل هاشمی بازدید : 84 شنبه 19 اسفند 1391 نظرات (0)

ما شیعیان سرمایه ای داریم كه اهل تسنن این سرمایه را ندارند و آن این است كه برای آنها دوره ی معصوم یعنی دوره ای كه یك شخصیت معصوم درآن وجود داشته است كه از سیره ی او می شود به طور جزم بهره برد، بیست و سه سال بیشتر نیست چون

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 78

تنها معصوم را پیغمبر اكرم می دانند. و درست است كه پیغمبر در طول بیست و سه سال با شرایط مختلف بوده است و در شرایط مختلف، بسیار سیره ی پیغمبر آموزنده است، ولی ما شیعیان همان بیست و سه سال را داریم به علاوه ی تقریباً 250 سال دیگر. یعنی ما مجموعاً در حدود 273 سال دوره ی عصمت داریم و از سیره ی معصوم می توانیم استفاده كنیم، از زمان بعثت پیغمبر اكرم تا زمان وفات حضرت امام عسكری علیه السلام یعنی سال 260 هجری. 260 سال كه از هجرت می گذرد ابتدای غیبت صغری است كه عموم دسترسی به امام معصوم ندارند. آن 260 سال به علاوه ی 13 سال از بعثت تا هجرت، تمام برای شیعه دوره ی عصمت است. در این 273 سال شرایط و اوضاع چندین گونه عوض شده و در تمام این دوره ها معصوم وجود داشته است و لهذا ما در شرایط مختلف می توانیم روش صحیح را استنباط كنیم. مثلاً امام صادق در دوران بنی العباس هم بوده است در صورتی كه دوره ای شبیه دوره ی بنی العباس برای پیغمبر اكرم رخ نداده است. از این جهت سرمایه های ما غنی تر و جامعتر است.

منبع : http://www.mortezamotahari.com

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 57
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,221
  • بازدید ماه : 797
  • بازدید سال : 18,537
  • بازدید کلی : 197,545