loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 167 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

 

 

 

همشهری، ش 3683 و 3684، 7و8284

نویسنده در این مقاله، با توجه به آثار و مکتوبات شهید مطهری، به مقوله حکومت اسلامی و ضرورت و جایگاه رهبری و شرایط آن پرداخته است.

ایشان دلایل ضرورت رهبری را از منظر استاد این گونه تبیین می کند: 1. بی توجهی انسان به ذخایر و نیروهای نهفته درونی خود؛ 2. عدم وجود هدایت تکامل یافته غریزی در نهاد انسان؛ زیرا انسان از نظر هدایت غریزی ناتوان ترین موجود است؛ 3. حاکمیت قانون بر زندگی و رفتار بشر؛ چرا که بدون وجود رهبر، آدمی رفتار مناسبی از خود بروز نمی دهد.

استاد رابطه دیانت و سیاست را این گونه تصویر می کند: «نسبت این دو با هم، نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفه پوست حفظ مغز است...».

در آثار کلاسیک سیاسی دولت چهار مؤلفه دارد: جمعیت، سرزمین، حکومت، حاکمیت یا استقلال؛ اما شهید مطهری دو مقوله دیگر که از ذاتیات دولت است به آنها افزوده: قانون و عدالت. استاد شهید در مورد منشاء مشروعیت، حکومت ها را به چهار بخش تقسیم کرده: الف) حق طبیعی و حکومت کردن حق طبیعی یک نژاد با یک قوم و قبیله؛ ب) حق الاهی؛ ج) حق طبقه اشراف و نخبگان؛ د) حق عموم مردم. که فقط دو قسم (ب) و (د) مشروع هستند.

استاد سه مقام و شأن برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قائل است: الف) مقام پیامبری؛ ب) مقام قضاوت و فصل خصومات و اختلافات مردم؛ ج) مقام حکومت و رهبری سیاسی مردم. شیعه معتقد

(صفحه 90)


است غیر از اولی دو مقام بعدی به امامان شیعه منتقل شده است.

فیلسوف شیعه، ولایت در اصطلاح را به چهار قسم تقسیم می کند: الف) عارف کامل، دوستدار و عاشق خداوند و محب؛ ب) مرجعیت دینی در تفسیر، تبیین و دفاع از دین؛ ج) زعامت و اداره امور بلاد اسلامی؛ د) حق تصرف تکوینی در دو کون و عالم. ایشان پیامبر و امامان را به هر چهار معنا «ولی» می داند.

استاد دو رکن را برای مشروعیت ولایت فقیه معتبر می داند: 1 دارا بودن اوصاف الاهی حاکم یا مشروعیت الاهی؛ 2 مقبولیت از ناحیه مردم. ایشان معتقد است که ولایت فقیه به این معنا نیست که فقیه در یک کشور اسلامی؛ یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته اند و به آن ملتزم و متعهد هستند. نقش یک ایدئولوگ است که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت دارد.

شهید مطهری شرایط ویژه ای برای حاکم اسلامی برمی شمارد که عبارت است از: عدالت، اسلام شناسی، آگاهی به زمان، اعتراف به حقوق مردم و پرهیز از استبداد و میل به اطلاعات کورکورانه. ایشان از جمله فقهایی است که «اعلمیت» و «مرجعیت» را در حاکم اسلامی شرط نمی داند. البته ایشان از نقش مردم در حکومت اسلامی غافل نشده و معتقد است بدون انتخاب و تأییدِ مردم، هیچ کس نمی تواند صلاحیت رهبری داشته باشد. فقیه، هر چند تمام شرایط رهبری را داشته باشد اما خود مردم باید او را انتخاب کنند و این خود، عین دموکراسی است. استاد تحمیلی بودن اسلام بر مردم را رد می کند و آن را مساوی با دیکتاتوری و حکومت زور می داند که هیچ گونه مشروعیتی ندارد.

نویسنده در بخش دیگری از مقاله خود، به شکل حکومت از دیدگاه شهید مطهری اشاره کرده و می گوید: استاد معتقد است که اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی، همه متوجه روح و معنا و راهی است که بشر را به آن می رساند.

فیلسوف شهید در مورد اختیارات ولی فقیه معتقد است: اختیارات پیامبر نه به شخص ایشان بلکه به وی به عنوان یک مقام حقوقی؛ یعنی پیشوایی جامعه اسلامی اعطاء شده است، لذا این اختیارات به صورت کامل قابل انتقال به امام معصوم و امام عادل می باشد، ولی فقیه هم به عنوان امام عادل و کسی که جانشین امام معصوم علیه السلام شده است، تمامی این اختیارات را داراست.

استاد شهید در مورد ادله ولایت فقیه به طور پراکنده مباحثی دارند، به مناسبتی از مقبوله عمربن حنظله یاد می کند، «امام، نایب عام معرفی می کند و آن کسی را که حدیث ما را روایت کرده باشد و دقیق باشد در حلال و حرام ما، عادل باشد، درستکار باشد، من او را بر شما حاکم قرار دادم». اما استاد در حالی که فرصت بحث روایی مستقلی را نیافت به دو دلیل عقلی به

(صفحه 91)


اثبات ولایت فقیه استناد جسته است از جمله: اسلام قطعا برای حکومت در دوران غیبت کبری هم برنامه داشته است؛ زیرا در غیر این صورت جامعیت و خاتمیت اسلام مورد شک قرار می گیرد، لذا بعد از دوره امامت که امامی نیست تا مردم، حوائج اجتماعی خود را برطرف کنند به این خاطر امام، نایب عام معرفی می کند.

شهید مطهری مهم ترین اهداف حکومت اسلامی، را ایجاد عدالت در همه زمینه ها و ابعاد می داند و چون حکومت بیشتر با حوزه اجتماعی سروکار دارد، عدالت اجتماعی، بیشترین اهمیت را در میان اهداف حکومت داراست. البته ایشان علاوه بر عدالت اجتماعی، استقلال و آزادی و معنویت اسلامی را نیز از اهداف و ارکان مهم حکومت می داند.

پایان مقاله

منابع مقاله: فصلنامه بازتاب اندیشه، شماره 62، ؛

 

کامل هاشمی بازدید : 40 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

تعریف حکومت 

2-لزوم حکومت 
3-حق حاکمیت 
4-چه کسی شایسته است حکومت کند(شرایط حاکم)و این با حق حاکمیت دو مسئله است و معمولا به یکدیگر خلط می شود.
5-شکل و سیستم حکومت 

1-تعریف حکومت 
اگر حکومت را بخواهیم تعریف کنیم یک وقت هست آنچه را که وجود دارد و وجود داشته به عنوان امری موجود تعریف می کنیم.مثلا حکومت امروز ایران،عراق،شوروی، چین،فرانسه،انگلیس که شکلهای مختلفی دارند و البته جامع مشترک هم برای همه آنها می توان پیدا کرد.و یک وقت حکومت را به عنوان امری که باید باشد می خواهیم تعریف کنیم که قهرا تعریف امری اعتباری خواهد بود.و این اموراز طریق نوع نیازی که به آنها هست که اعتبار می شوند و از طریق آثاری که بر آنها مترتب می شود تعریف می شود.
جامعه نیازمند است به حکمران «1» ،وضع قانون،اجرای قانون،مصالح کلی جامعه در مقابل فرد،وحدت،تامین امکانات اجتماعی،دفاع از هجوم اقوام و ملل دیگر، جلوگیری از تجاوزات افراد در داخل و حفظ آزادی و امنیت افراد از تجاوز افراد دیگر،مدیریت، قضاوت و فصل خصومات،ارتباط و عهد و پیمان و معامله با واحدهای اجتماعی دیگر،تعلیم و تربیت،بهداشت،حفظ مواریث فرهنگی.
از میان آنچه در بالا گفته شد قانون(مجلس شورا)،دفاع از هجوم خارجی(وزارت دفاع)،حفظ امنیت داخلی(وزارت کشور و شهربانی و ژاندارمری)،ارتباط و عهد و پیمان با سایر واحدهای اجتماعی(وزارت امور خارجه)،فصل خصومت (وزارت دادگستری)از ارکان دولت و حکومت است و به منزله مقوم است،ولی تعلیم و تربیت(وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم)،حفظ مواریث فرهنگی(وزارت فرهنگ و هنر)،بهداشت عمومی(وزارت بهداری)،مدیریت صنعت(وزارت صنایع و معادن)،تجارت(وزارت بازرگانی)، مخابرات(وزارت پست و تلگراف و تلفن)،روشنایی(وزارت برق و نیرو)،اوقاف(وزارت اوقاف)و امثال اینها اموری است که به واسطه توسعه تمدن ضرورت نوعی هماهنگی کلی پیش آمده و حکومت مسئول هماهنگی و مدیریت آنها است.و الا در گذشته تلگراف و تلفن نبود،فقط پست بود که معلوم نیست دولتی بوده یا ملی.برق و نیرو هم نبود.ولی بهداشت، فرهنگ و هنر،آموزش و پرورش و امثال اینها بود ولی ملی بود. و امروز در بعضی کشورها این امور ملی است و دولت به عنوان مظهر وحدت و مظهر مدیریت و مظهر امکانات و تسهیلات اجتماعی بر اینها نظارت می کند. پس دولت و حکومت در حقیقت یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیمهای اجتماعی در روابط با خارجی. 

2-لزوم و ضرورت حکومت 
مارکسیسم دولت را و دین را ساخته احتیاج عمومی جامعه نمی داند بلکه ساخته یک طبقه می داند که پس از پیدایش مالکیت و اختصاص منابع ثروت به یک طبقه،آن طبقه دولت را یعنی در واقع زور را به عنوان یک نیروی بیرونی برای اخضاع طبقه استثمار شده و دین را به عنوان یک نیروی درونی برای اقناع آن طبقه اختراع کرد،و در دوره اشتراکی قبلی نه دین بوده و نه دولت،در اشتراک نهایی نیز همچنین.
ولی همچنانکه گفتیم آنجا که جامعه بی طبقه نیز باشد، عدالت داخلی خود به خود اجرا نمی شود و جرم خود به خود از بین نمی رود که حفظ امنیت داخلی نیازمند به یک قدرت متمرکز نباشد،و همچنین یک جامع اشتراکی نیز نیازمند به دفاع ملی و نیازمند به روابط خارجی است و نیازمند به فصل خصومات و اجراء حدود و مجازاتها است مگر اینکه فرض کنیم آینده بشریت یکپارچه است پس دشمن خارجی وجود ندارد و رابطه با خارج وجود ندارد پس نه وزارت دفاع لازم است نه وزارت خارجه.چون ریشه همه تجاوزات و عصیانها مالکیت است پس نیازی به دادگستری و همچنین به شهربانی و ژاندارمری و بالاخره به حفظ امنیت نیست،پس نیاز به دولت نیست.
ولی باز هم این سئوال پیش می آید که نیازهای ثانوی ناشی از توسعه تمدن ایجاب می کند ارشاد و هدایت و مدیریت را در عصر توسعه.پس نیاز به دولت و حکومت به عنوان این مظهر هست.

3-حق حاکمیت 
حق حاکمیت از کی است؟در اینجا چند گونه تصور وجود داشته و دارد:
الف-حق طبیعی.اینکه حق طبیعی یک تخمه و یک نژاد است.برخی نژادها آسمانی هستند.همان عقیده ای که در ایران قدیم وجود داشته در مورد آسمانی نژاد بودن شاهان،و تخمه شاهی،و نژاد بودن پس حقی طبیعی و موروثی می شود (نظیر زنبور عسل) «2» .
ب-حق الهی،به معنی اینکه حاکمیت اعم از وضع قانون و وضع مصوبات فرعی و حکم به مفهوم فقهی،یعنی بر مبنای مصالح موقت(فرمان)نظیر معبودیت است،نظیر فصل قضاء است،نظیر افتاء است،جز خداوند کسی شایسته نیست(و ریشه این مطلب همان فلسفه نبوت است که ایدئولوژی و وضع قانون بشری جز وسیله خدا میسر نیست، قهرا در مقام اجرا نیز ولایت الهی شرط است)و افرادی که نه به دلیل خاصیت طبیعی و موروثی بلکه به دلیل خاصیت تقرب و عدالت و علم این حق را پیدا می کنند و قهرا ماهیت حکومت،ولایت بر جامعه است نه نیابت از جامعه و وکالت از جامعه.فقه هم این مسئله را به عنوان ولایت حاکم مطرح کرده است،از نوع ولایتی که بر قصر و غیب دارد.پس ملاک، انتخاب مردم نیست.انطباق با معیارهای الهی است و با آن انطباق خود به خود حاکم می شود و مانعی نیست که در آن واحد دهها حاکم شرعی و ولی شرعی وجود داشته باشد.
ج-حق طبقه برگیرنده و اشراف است نه به ملاک اینکه حکومت فن است و تخصص و مهارت می خواهد و تخصص و مهارت ناشی از دو چیز است یکی استعداد و دیگری اکتساب،از این جهت مانند پزشکی است،مانند

صفحه 2


استادی است،مانند قضاوت است که فقط حق متخصصان است و دیگران نه حق اشتغال به اینها را و نه حق انتخاب آنها را [دارند]نظریه افلاطون).
د-حق عموم مردم است از باب اینکه همه مردم علی السویه آفریده شده اند(برخلاف نظریه اول)و حکومت یک امر دنیایی است و مذهب نباید در این امور دخالت کند و یا اساسا منکر مذهب شده اند،و بالاخره به مردم تعلق دارد نه به خدا اعم از اینکه قائل به خدا بشویم یا نشویم(برخلاف نظریه دوم)و دیگر اینکه امتیاز طبقه اریستوکرات از دیگران در مسئله بعدی است که چه کسی باید حکومت کند و یا باید انتخاب یا انتصاب شود و نه در حق حاکمیت(برخلاف نظریه سوم).
پس وضع قانون،اجرای قانون،تعیین واضع و مجری قانون همه بر عهده مردم است(دموکراسی).
ه-وضع قانون کلی،الهی است ولی تعیین حاکم برای وضع قوانین جزیی و حکم برطبق مصالح و آمریت بر عهده مردم و حق مردم است(اصل بیعت و اصل شورا)،نظریه اهل تسنن،و شرط حاکم حد اکثر عدالت و سیاست است نه فقاهت و فیلسوفی.
و-نظریه بالا با تفاوت میان عصر حضور و عصر غیبت و با تفاوت در ضرورت فقاهت و عدالت حاکم(قابل انطباق بر فقه شیعه)ولی انتخابگرها یا سایر فقها هستند(نوعی حکومت اریستوکراسی)و یا انتخاب آنها نظیر انتخاب مرجع تقلید با عامه است(نوعی دموکراسی) «3» .
1-فرق است میان حق حاکمیت و میان حق ناشی از صلاحیت برای حکومت.
2-فرق است میان حاکم به معنی وکیل و حاکم به معنی ولی جامعه.دومی از آنجا ناشی می شود که فلسفه نبوت ناشی می شود و دیگر از آنجا ناشی می شود که هدف حکومت تامین زندگی مادی است یا چیزی بیشتر.
3-فرق است میان حکومت بر مردم برای مردم.که ضروری است و حکومت مردم بر مردم.
4-آزادی را چه چیز محدود می کند؟به عقیده«میل»هیچ چیز مگر زیان فرد دیگر یا جامعه.به عقیده«لاک»مصلحت فرد و مصلحت جامعه یعنی اکثریت.به عقیده ما مصلحت انسانیت به طور کلی.
5-آیا عامه برای خاصه(انسان کامل)آفریده شده اند یا به عکس؟نظریه بو علی.
کتابهایی که باید مراجعه شود
1-آراء و عقاید فارابی 
2-آراء و عقائد اخوان الصفا
3-سیاست ارسطو
4-جمهوریت افلاطون.
5-نجات و شفای بو علی 
6-آزادی فرد و قدرت دولت 
7-سیری در اندیشه سیاسی جهان غرب 
8-کلیات فلسفه-پاپکین و اوروم سترول 
9-تنبیه الامه مرحوم نائینی 
10-ولایت فقیه امام خمینی 
پاورقی:

«(1)-حکمران بالضروره یعنی کسی که مطاعبت مشروع دارد نه کسی که به زور خود را تحمیل کرده است.و آن کسی که مطاعبت مشروع دارد به دو گونه ممکن است:یکی به نحو ولایت،و دیگر به نحو وکالت.آنچه در فقه مطرح است به عنوان ولایت حاکم مطرح است.این بحث را در فصل حق حاکمیت نیز می توان طرح کرد.»

«(2)-نظریه الیگارشی که یک نژاد(نه یک خانواده)را حق حاکمیت برایش قائل است نظریه ارسطو)غیر این نظریه است و جداگانه باید طرح شود.»

«(3)-[این یادداشت ادامه داشته است ولی استاد شهید فرصت تکمیل آن را نیافته است.]»<
Parg

 

منابع مقاله: نشریه جمهوری اسلامی 11/1/77، ؛

کامل هاشمی بازدید : 99 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

بنابراین قرآن جهاد را منحصراً و منحصراً نوعی دفاع می داند و تنها در مورد یك تجاوزی كه وقوع پیدا كرده باشد اجازه می دهد. ولی در جلسه پیش گفتیم نمی توان جهاد برای بسط ارزشهای انسانی را ولو در خطر نیفتاده باشد محكوم كرد؛ و نیز گفتیم مسئله تجاوز مفهوم عامّی است، یعنی تجاوز لازم نیست تجاوز به جان انسان باشد، لازم نیست به مال باشد، لازم نیست تجاوز به ناموس باشد، لازم نیست تجاوز به سرزمین باشد، حتی لازم نیست تجاوز به استقلال باشد، لازم نیست تجاوز به آزادی باشد، اگر یك قوم به ارزشهایی كه آن ارزشها ارزش انسانی به شمار می رود تجاوز كند باز تجاوز است.

می خواهم برایتان یك مثال ساده ای عرض بكنم: در زمان ما مساعی زیادی به كار برده می شود برای اینكه ریشه بعضی از بیماریها كنده بشود. هنوز علل اساسی بعضی از بیماریها مثل سرطان كشف نشده و قهراً راه علاج و چاره هنوز به دست نیامده است. ولی فعلاً یك سلسله داروهایی هست كه مردم از این داروها برای مدت موقت و برای تأخیر اثر این بیماریها هم كه شده استفاده می كنند. اگر ما فرض كنیم كه مؤسسه ای علاج یك بیماری را كشف كرد و آن مؤسساتی كه از وجود این بیماری استفاده می كنند و آن كارخانه هایی كه داروهایی می سازند كه فقط برای این بیماری به درد می خورد و اگر این بیماری نباشد آنها چه بسا میلیونها یا میلیاردها دلار صدمه می خورند اینها برای اینكه بازارشان از میان نرود و خراب نشود بخواهند این كشفی كه برای انسانها این قدر عزیز است از بین ببرند، افرادش را از بین ببرند، فرمولهای كشف شده را از بین ببرند كه كسی نفهمد چنین چیزی هست، حال آیا باید از یك چنین ارزش انسانی دفاع كرد یا نه؟ آیا ما می توانیم بگوییم: به جان ما و به مال ما كه كسی حمله نكرده، به ناموس ما و به استقلال ما و به سرزمین ما كه كسی كاری نداشته، یك بابایی در یك گوشه دنیا یك كشفی كرده، یك بابای دیگر هم دارد آنها را از بین می برد، به من چه؟ اینجا جای «به من چه» نیست، اینجا یك ارزش انسانی است كه در معرض خطر قرار گرفته است، تجاوز به یكی از ارزشهای انسانی صورت گرفته است. بنابراین ما اگر اینجا در مقام معارضه و جنگ برآییم آیا متجاوزیم؟ نه، نیستیم، بلكه بر ضد تجاوز قیام كرده و با متجاوز جنگیده ایم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 259

پس اینكه عرض می كنیم كه موضوع جهاد دفاع است، مقصودمان دفاع به معنی محدود نیست كه آقا اگر كسی به تو با شمشیر و توپ و تفنگ حمله كرد دفاع كن؛ نه، به تو، یا به یكی از ارزشهای مادی زندگی تو، و یا به یكی از ارزشهای معنوی زندگی تو و خلاصه اگر به چیزی كه برای بشریت عزیز و محترم است و از شرایط سعادت بشریت به شمار می رود تجاوز شود دفاع كن.

بحث قبلی ما اینجا زنده می شود كه آیا مسئله توحید جزء مسائل شخصی و فردی و سلیقه ای افراد است یا جزء ارزشهای انسانی است؟ اگر ارزش انسانیت است كه باید از آن دفاع شود. پس اگر در یك قانون آمده باشد كه از توحید باید به عنوان یك ارزش انسانی دفاع كرد معنایش این نیست كه تهاجم جایز است، معنایش این است كه توحید یك ارزش معنوی است و دایره دفاع هم آنقدر وسیع است كه شامل این جور ارزشهای معنوی می شود.

بله در عین حال مطلبی را كه گفتیم دومرتبه تكرار می كنیم: اسلام نمی گوید برای اینكه توحید را تحمیل كنید بجنگید، چون تحمیل شدنی نیست، چون ایمان است، ایمان را باید تشخیص داد و انتخاب كرد. تشخیص كه زوری نمی شود، انتخاب هم زوری نمی شود، لا إِكْراهَ فِی اَلدِّینِ یعنی شما كسی را مجبور نكنید، یعنی ایمان اجباربردار نیست. اما معنیلا إِكْراهَ فِی اَلدِّینِ این نیست كه شما از حوزه توحید هم دفاع نكنید و اگر دیدید «لااله الاّاللّه» از طرف مردمی به خطر افتاده است شما این خطر را دفع نكنید.

کامل هاشمی بازدید : 192 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

پس اصل تضاد و خونریزی و جنگ افراد بشر با یكدیگر، اصلی است كه قرآن آن را پذیرفته است. می گوید: وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْاَرْضُ [1] اگر نبود اینكه خدا به وسیله ی بعضی از افراد مردم جلو بعضی از افراد دیگر را می گیرد- یعنی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 275

جنگهای دفاعی- زمین تباه شده بود و زمینی نبود، زمین را قسمتی از جنگها نجات داده است. وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ كَثیراً [2]. گویی در اینجا مخاطبش كشیشها هستند كه مذهب و جهاد را ضد یكدیگر می دانند و می گویند اگر مذهب است مسئله ی جهاد دیگر یعنی چه؟ قرآن می گوید اگر جهادها برای دفع فسادها نمی بود این معبد جنابعالی هم وجود نداشت. آن كلیسا معبد مسیحی، آن معبد یهودی، آن معبد زردشتی، آن معبد اسلامی و به طور كلی معابد وجود خودشان را مدیون جهادها و دفاعها هستند و الّا همیشه افراد فاسد و مفسد كه در جامعه هستند، آنها كه پایبند به هیچ وجدان و ایمانی نیستند دست به كار می شوند، ما هم بگوییم دین و مذهب با این كارها مخالف است! این همان حرفی است كه گفت: سنگ را بسته سگ رها كرده؛ سنگ را ببندید سگ را رها كنید.

ولی با همه ی اینها قرآن این مطلب را قبول ندارد كه همه ی جنگها و تنازعها و تضادها ریشه ی طبقاتی دارد. هم به ریشه های طبقاتی اشاره می كند و آن را قبول می كند و هم به ریشه های وجدانی و ایمانی و مافوق طبقاتی؛ و اسلام در تعلیم و تربیت خودش تكیه اش بیشتر روی این دومی است. آنجا كه تضاد، طبقاتی باشد از نظر اسلام ارزشی ندارد؛ ارزشش آن وقت است كه مافوق طبقاتی باشد، یعنی به خاطر حق و حقیقت باشد نه به خاطر وضع خاص و منافع خاص خودم؛ مثل [تضاد] علی علیه السلام [با دشمنانش. ] علی آنجایی كه دیگری حقش را- ولو یك ریال - غصب می كرد، تا آن دم آخر دست از احقاق حق خودش برنمی داشت: دیگری ظلم كرده، حق مرا غصب كرده، من باید از او بگیرم، و می گرفت ولی برای چه؟ آیا برای اینكه چرا بهره اش را تو ببری و من نبرم؟ وقتی كه در اختیارش قرار می گرفت آنگاه با اختیار خودش آن را در اختیار مستحقان قرار می داد.

بنابراین علی علیه السلام از حق دفاع می كرد. زهرا علیها السلام از حق دفاع می كرد نه از پول و نه از سرزمین فدك؛ یعنی [در نظر او] سرزمین فدك به اعتبار اینكه درآمدی دارد و پولی از بین رفته است ارزشی نداشت ولی به اعتبار اینكه چرا حق من باید پایمال بشود و دفاع از حق در اسلام مقدس و لازم و ضروری است ارزش داشت. آیه ای كه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 276

در ابتدای عرایضم تلاوت كردم: وَ ما اَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ اِلّا قالَ مُتْرَفوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرونَ از آن آیاتی است كه نقش طبقاتی تضادها را بیان می كند. بیان قرآن همیشه جامع است، یك نكته را فروگذار نمی كند و به نقش طبقاتی تضادها مكرر اشاره می كند نه اینكه بگوید هرچه جنگ در دنیا هست فقط و فقط به خاطر منافع است. لااقل از یك طرف جنبه ی طبقاتی و جنبه ی منافع را كاملاً در نظر می گیرد.


[1] . بقره / 251.

[2] . حج / 40.

کامل هاشمی بازدید : 46 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُمْ [1].

این مطلب را مكرر بر زبان می آوریم كه حسین بن علی علیه السلام با آن جانبازی كه كرد اسلام را تجدید حیات و درخت اسلام را با ریختن خون خود آبیاری نمود: «اَشهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیْتَ الزَّكاةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْروفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ» [2]شهادت می دهم كه تو اقامه ی نماز كردی و زكات دادی و امر به معروف و نهی از منكر كردی و در راه خدا جهاد نمودی و حقّ جهاد را بجا آوردی.

لازم است ما از خود سؤال كنیم كه چه رابطه ای میان شهادت حسین بن علی و نیرو گرفتن اسلام و زنده شدن اصول و فروع دین وجود دارد؟ زیرا می دانیم صرف اینكه خونی ریخته بشود منشأ این امور نمی شود. بنابراین میان قیام و نهضت و شهادت حسین بن علی و این آثاری كه ما می گوییم و مدعی آن هستیم و واقعاً تاریخ هم نشان می دهد كه حقیقت دارد، چه رابطه ای وجود دارد؟ این رابطه را ما وقتی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 52

می توانیم درك بكنیم كه موضوع گفته شده در دو گفتار پیشین را كاملاً در نظر بگیریم.

اگر شهادت حسین بن علی صرفاً یك جریان حزن آور می بود، اگر صرفاً یك مصیبت می بود، اگر صرفاً این می بود كه خونی بناحق ریخته شده است و به تعبیر دیگر صرفاً نفله شدن یك شخصیت می بود و لو شخصیت بسیار بزرگی، هرگز چنین آثاری را به دنبال خود نمی آورد. شهادت حسین بن علی از آن جهت این آثار را به دنبال خود آورد كه- به تعبیری كه عرض كردیم- نهضت او یك حماسه ی بزرگ اسلامی و الهی بود؛ از این جهت كه این داستان و تاریخچه، تنها یك مصیبت و یك جنایت و ستمگری از طرف عده ای جنایتگر و ستمگر نبود، بلكه یك قهرمانی بسیار بسیار بزرگ از طرف همان كسی بود كه جنایتها را بر او وارد كردند.

شهادت حسین بن علی حیات تازه ای در عالم اسلام دمید و- همان طور كه در گفتار اول گفتیم- اثر و خاصیت یك سخن یا تاریخچه و یا شخصیت حماسی این است كه در روحْ موج به وجود می آورد، حمیّت و غیرت به وجود می آورد، شجاعت و صلابت به وجود می آورد؛ در بدنها، خونها را به حركت و جوشش درمی آورد و تن ها را از رخوت و سستی خارج می كند و چابك و چالاك می نماید.

چه بسیار خونها در محیطهایی ریخته می شود كه چون فقط جنبه ی خونریزی دارد، اثرش مرعوبیت مردم است، اثرش این است كه از نیروی مردم و ملت می كاهد و نفسها بیشتر در سینه ها حبس می شود. اما شهادتهایی در دنیا هست كه به دنبال خودش روشنایی و صفا برای اجتماع می آورد. شما در حالت فرد امتحان كرده و دیده اید كه بعضی از اعمال است كه قلب انسان را مكدّر می كند ولی بعضی دیگر از اعمال است كه قلب انسان را روشن می كند، صفا و جلا می دهد. این حالت عیناً در اجتماع هم هست. بعضی از پدیده های اجتماعی، روح اجتماع را تاریك و كدر می كند، ترس و رعب در اجتماع به وجود می آورد، به اجتماع حالت بردگی و اسارت می دهد، ولی یك سلسله پدیده های اجتماعی است كه به اجتماع صفا و نورانیت می دهد، ترس اجتماع را می ریزد، احساس بردگی و اسارت را از او می گیرد، جرأت و شهامت به او می دهد.

بعد از شهادت امام حسین یك چنین حالتی به وجود آمد، یك رونقی در اسلام پیدا شد. این اثر در اجتماع از آن جهت بود كه امام حسین علیه السلام با حركات قهرمانانه ی خود روح مردم مسلمان را زنده كرد، احساسات بردگی و اسارتی را كه از اواخر زمان

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 53

عثمان و تمام دوره ی معاویه بر روح جامعه ی اسلامی حكمفرما بود، تضعیف كرد و ترس را ریخت، احساس عبودیت را زایل كرد و به عبارت دیگر به اجتماع اسلامی شخصیت داد. او بر روی نقطه ای در اجتماع انگشت گذاشت كه بعداً اجتماع در خودش احساس شخصیت كرد.


[1] . انفال/24.

[2] . مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در عید فطر و قربان.

کامل هاشمی بازدید : 149 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

دلیل دوم مطلبی است كه علمای اصول گفته اند، كه اگر بتوانم برایتان توضیح بدهم می توانم مطلب خود را درباره این آیه گفته باشم.

می گویند: «ما مِنْ عامٍّ اِلاّ وَ قَدْ خُصَّ» یعنی هیچ قانونی نیست مگر اینكه یك نوع استثنا برمی دارد. راست هم هست. به ما می گویند روزه بگیرید و می گویند مسافر شدی روزه نگیر، مریض شدی روزه نگیر. در نماز همین جور، در غیر نماز همین جور. می گویند هیچ عامّی نیست مگر اینكه استثنا دارد. به خود همین قاعده هم كه هیچ عامّی نیست مگر اینكه استثنا خورده، استثنا خورده، یعنی بعضی از عامهاست كه واقعاً استثنا نخورده و استثنا نمی پذیرد.

مقصود این است كه بعضی از امور است كه ابا دارد از تخصیص، یعنی ابا دارد از استثنا، آهنگ این عموم آهنگی است كه نمی تواند استثنا بپذیرد. مثلاً در قرآن آمده است: وَ إِنْ تَشْكُرُوا یَرْضَهُ لَكُمْ [1]اگر شاكر الهی باشید خدا می پسندد. این كلی استثنا نمی پذیرد، یعنی ممكن نیست یك وقت انسانی واقعاً شاكر باشد ولی خدا نپسندد؛ نه، این دیگر چیزی نیست كه در یك مورد بالخصوص طور دیگر باشد مگر اینكه شكر نباشد.

حال در باب ناسخ و منسوخ هم همین جور است. بعضی از آهنگهاست كه اساساً نسخ پذیر نیست، چون نسخ معنایش این است كه منسوخ یك امر موقت است، در حالی كه آهنگ آهنگی است كه موقت بودن را نمی پذیرد؛ این اگر باشد باید همیشگی باشد، چطور؟ حال برایتان مثالی می زنم.

مثلاً اگر در قرآن وارد شده كه: لا تَعْتَدُوا إِنَّ اَللّهَ لا یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ [2]یعنی متجاوز نباشید كه خدا تجاوزكاران را دوست نمی دارد، اینجا یك عمومی دارد از نظر افراد و یك استمراری دارد از نظر زمان. آیا ما می توانیم برای این عام استثنا قائل شویم، بگوییم خدا ظالم را دوست نمی دارد مگر بعضی از ظالمان را؟ ! یعنی قدوسیت الوهیت از یك طرف و پلیدی و ظلم از طرف دیگر چیزی نیست كه قابل جوش خوردن باشد كه بگوییم خدا تجاوز كنندگان را دوست نمی دارد مگر آقای فلان كس

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 257

و آقای فلان كس را. این عام «مگر» نمی پذیرد. این مثل روزه گرفتن نیست كه می گویند آقا روزه بگیر «مگر» اینكه اینچنین باشی. ممكن است در یك شرایطی انسان روزه نگیرد، اما ظلم چیزی نیست كه بگوییم در یك شرایطی ظلم بكن در یك شرایطی ظلم نكن. هرجا كه ظلم باشد نباید كرد. از هركه می خواهد باشد، از پیغمبر خدا هم ظلم ناستوده است، مثل معصیت و نافرمانی است. خدا هیچ معصیتكاری را دوست نمی دارد، نمی شود گفت مگر پیغمبرانش. اگر پیغمبران هم العیاذباللّه معصیت كنند خدا آنها را هم دوست نمی دارد. فرق پیغمبر و غیر پیغمبر در این است كه او معصیت نمی كند و دیگری معصیت می كند نه آنكه او معصیت می كند و خدا در عین اینكه او معصیت می كند باز هم دوستش دارد. این را می گوییم عامّی كه تخصیص و استثنا نمی پذیرد.

از نظر زمان هم همین جور است. آیا می شود گفت كه این یك قانونی است كه مخصوص یك زمان است، در یك زمان معین خدا متجاوزان را دوست ندارد ولی ده سالی كه بگذرد خدا این حكم را لغو می كند و می گوید ما از این به بعد متجاوزان را دوست می داریم؟ این آهنگ آهنگی نیست كه نسخ بپذیرد.

ما در آیات جهاد می بینیم قرآن با چه آهنگی وارد شده است: وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اَلَّذِینَ یُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اَللّهَ لا یُحِبُّ اَلْمُعْتَدِینَ [3]با آنان كه با شما می جنگند، با آنان كه به نوعی تجاوز دست زده اند بجنگید، ولی شما متجاوز نباشید. با متجاوز جنگیدن تجاوز نیست، ولی با غیر متجاوز جنگیدن تجاوز است و جایز نیست. با متجاوز بجنگید تا تجاوز به وجود نیاید اما اگر با غیر متجاوز بجنگید خودتان متجاوزید. این دیگر امری نیست كه نسخ پذیر باشد. مثلاً می شود در یك مدتی اجازه جهاد و دفاع ندهد و بگوید به خاطر مصلحتی مدتی صبر كنید، تحمل كنید، بعد دستور جهاد بدهد، یعنی دستور صبر را لغو كند برای اینكه برای مدت موقت بوده. این دستور را كه لغو می كند معنایش این است كه آن را از اول موقت قرار داده است.


[1] زمر/7

[2] بقره/190

[3] بقره/190

کامل هاشمی بازدید : 148 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

یك ردیف آیات دیگر هم داریم، این ردیف آیات را هم ذكر كنیم. به طور كلی اسلام به مسئله صلح اهمیت می دهد. در یك آیه تصریح می كند: وَ اَلصُّلْحُ خَیْرٌ [1]صلح بهتر است. و عرض كردیم صلح غیر از ذلت و زیر بار زور رفتن و تسلیم است. در یك آیه می فرماید: یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُدْخُلُوا فِی اَلسِّلْمِ كَافَّةً [2]بنا بر اینكه مقصود از سلم صلح باشد.

ولی از اینها صریحتر این آیه است: وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَی اَللّهِ [3]ای پیغمبر! اگر مخالفین تو طرفدار صلح بشوند و بال خودشان را برای صلح پهن كنند تو هم آماده صلح باش، یعنی اگر آنها صلح طلب باشند تو هم صلح طلب باش. پس این آیات نیز نشان می دهد كه اسلام روحش روح صلح است.

در آیه دیگر كه در سوره توبه است می فرماید: فَإِنِ اِعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْكُمُ اَلسَّلَمَ فَما جَعَلَ اَللّهُ لَكُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً [4]ای پیغمبر! اگر اینها از جنگ كناره گیری كردند و با شما نجنگیدند و اظهار صلح كردند و گفتند ما حاضریم با شما صلح كنیم خدا به تو اجازه نمی دهد دیگر از اینجا بیشتر جلو بروی و با اینها بجنگی.

در یك جای دیگر هم در قرآن درباره ی منافقین می گوید: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً. `إِلاَّ اَلَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوكُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ [5]اگر منافقینی كه با شما در جنگند فرار كنند بگیریدشان و بكشیدشان هرجا پیدا كردید، با اینها دوست نشوید و از اینها كمك نگیرید، مگر آنان كه با هم پیمانان شما متصل می شوند و حاضرند با شما هم پیمان بشوند، آنها را نكشید، یا كسانی كه خودشان از جنگیدن خسته هستند با آنها جنگ نكنید.

ما در اینجا چهار ردیف آیات ذكر كردیم: یك ردیف آیاتی بود كه به صورت مطلق می گوید بجنگید، كه اگر ما بودیم و این آیات و آیات دیگری نبود ممكن بود

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 239

بگوییم اسلام دین جنگ است. ردیف دوم آیاتی بود كه جنگیدن با دیگران را مقید می كرد به قیدی مانند اینكه آنها با شما در حال جنگ باشند، یا اینكه آنها یك توده ای از مردم مسلمان یا غیر مسلمان را در زیر مهمیز خودشان قرار داده و آزادی آنها و حقوق آنها را پایمال كرده اند. ردیف سوم آیاتی بود كه صریحاً می گفت دعوت اسلامی اجباری نیست. ردیف چهارم آیاتی بود كه اسلام در آن آیات طرفداری خودش را از صلح صریحاً اعلام می دارد.


[1] نساء/128

[2] بقره/208

[3] انفال/61

[4] نساء/90

[5] نساء/89 و 90

کامل هاشمی بازدید : 99 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

بسیاری از جنگهایی كه در صدر اسلام واقع شد تحت همین عنوان بود. مسلمین كه می آمدند بجنگند می گفتند: ما با توده های مردم جنگی نداریم، با حكومتها می جنگیم برای اینكه توده ها را از ذلت و بردگی این حكومتها نجات بدهیم. رستم فرخزاد از آن عرب مسلمان پرسید كه هدفتان چیست؟ او گفت: «لِنُخْرِجَ الْعِبادَ مِنْ عِبادَةِ الْعِبادِ اِلی عِبادَةِ اللّهِ» هدفمان این است كه بندگان خدا را، این مردمی كه شما به لطائف الحیل و به زور در زیر یوغ بار بردگی و بندگی خودتان كشیده اید، از بندگی و بردگی شما بیرون بیاوریم و آزادشان كنیم و بنده خدای متعال و بنده خالقشان بكنیم نه بنده بشری مثل خودشان.

پیغمبر اكرم در نامه ای كه به اهل كتاب نوشت مخصوصاً این آیه قرآن را

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 234

گنجاند: قُلْ یا أَهْلَ اَلْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ [1]بگو به این اهل كتاب (همین اهل كتابی كه دستور جهاد با آنها آمده است) بیایید به سوی یك سخن كه این سخن نسبتش میان ما و شما بالسویه است؛ یعنی نمی گویم سخنی را كه به سود ما و مربوط به ماست بپذیرید، می گویم یك چیزی را كه به سود همه و مربوط به همه است بپذیرید.

یك وقت است مثلاً ما به مردمی می گوییم كه بیایید شما زبان ما را بپذیرید. آنها حق دارند بگویند چرا؟ ما خودمان زبانی داریم شما هم زبانی دارید، چرا ما بیاییم زبان شما را بپذیریم؟ یا می گوییم شما بیایید رسم و عادت مخصوص ما را بپذیرید.

ممكن است بگویند چرا ما رسم شما را بپذیریم؟ رسم خودمان را می پذیریم. اما یك وقت می گوییم بیایید این چیزی را بپذیرید كه نه مال ماست نه مال شما، مال همه است، خدایی خدای همه مان را بپذیریم. این كه دیگر مربوط به ما نیست، همان ذات را بپرستیم كه هم خالق شماست و هم خالق ما، نسبتش با شما و با ما مثل یكدیگر است. فرمود: تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ جز اللّه را كه خالق همه ماست نپرستیم. یك سخن دیگر كه برای ما و شما هر دو علی السویه است این است: وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اَللّهِ اینكه بعضی از ما افراد بشر بعضی دیگر را برای خودمان به عنوان رب و ارباب اتخاذ نكنیم، یعنی نظام آقایی و نوكری ملغی، نظام تساوی میان افراد بشر برقرار.

این آیه تصریح می كند كه من اگر می جنگم، برای چیزی می جنگم كه آن چیز نسبتش با همه افراد بشر علی السویه است.

این مقدمه را كه دانستید معلوم شد یكی از قیودی كه می تواند مطلق ما را مقید كند این است كه اگر مردمی در زیر بار ظلم یك قومی گرفتار بودند اینجا هم جنگیدن برای آزاد كردن آن مردم جایز می شود.

حال دو آیه دیگر را در این زمینه می خوانم. یكی آیه 39 از سوره انفال است.

می فرماید: وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یَكُونَ اَلدِّینُ كُلُّهُ لِلّهِ بجنگید با آنها تا فتنه از میان برود. مقصود از «فتنه» چیست؟ یعنی آنها كه می آیند شما را تفتین می كنند و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 235

می خواهند مسلمانان را از دین خودشان خارج كنند با آنها بجنگید تا اینكه این فتنه از میان برود. این هم خودش یك قید است. یك قید دیگر در آیه 75 از سوره نساء است: وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجالِ وَ اَلنِّساءِ وَ اَلْوِلْدانِ ای مسلمانان! چرا در راه خدا و در راه آن مردمی كه بیچاره اند از مرد و زن و بچه، بیچارگانی كه گرفتار شده اند، چرا برای نجات اینها نمی جنگید؟


[1] آل عمران/64

کامل هاشمی بازدید : 64 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

 

 یكی جمله ای است كه جزء آیة الكرسی و معروف است: لا إِكْراهَ فِی اَلدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَیِّ در كار دین اجبار وجود ندارد، راه حق از راه باطل آشكار است؛ یعنی شما راه را روشن برای مردم بیان كنید كه حقیقت خودش آشكار است.

اجباری نباید در كار دین باشد، یعنی كسی را نباید مجبور كرد به اینكه دین اسلام اتخاذ كند. این آیه صریح است در مدعا. در تفاسیر نوشته اند كه مردی انصاری كه قبلاً بت پرست بود دو پسر داشت كه مسیحی شده بودند. این پسرها به مسیحیت- كه به آن گرایش پیدا كرده بودند- علاقه مند بودند. اما پدر مسلمان بود و خیلی ناراحت از اینكه دو پسرش مسیحی شده اند. آمد خدمت رسول اكرم و گفت: یا رسول اللّه! من چه كنم، این بچه ها مسیحی هستند، هركاری می كنم مسلمان نمی شوند، آیا اجازه می دهی اینها را مجبور كنم از دینشان دست بردارند و مسلمان بشوند؟ فرمود: نه، لا اكراه فی الدین. .

و باز در شأن نزول آیه نوشته اند كه در مدینه- چنانكه می دانید- دو قبیله ی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 236

اوس و خزرج ساكن بودند و مدنیهای اصلی همینها بودند. اینها همه با چند قبیله بزرگ یهود همسایه بودند كه این قبیله ها یكی قبیله بنی النضیر بود، یكی هم قبیله بنی قریظه؛ یك قبیله دیگر هم از یهودیها بود كه در اطراف مدینه بودند.

یهودیها به اعتبار اینكه مذهبشان مذهب یهود بود و كتاب آسمانی داشتند كم و بیش در میان اینها افراد باسواد پیدا می شد، برعكس خود آن مدنیهای اصلی كه بت پرست بودند و باسواد نداشتند و این اواخر چند نفر باسواد در میانشان پیدا شده بود. یهودیها چون به اصطلاح فرهنگ و سطح فكرشان بالاتر بود در اینها نفوذ داشتند. با اینكه مذهب اوس و خزرجی ها با مذهب یهود دوتا بود معذلك تحت تأثیر عقاید یهود قرار می گرفتند و گاهی بچه هایشان را نزد یهودیها می فرستادند كه درس بیاموزند و احیاناً بچه های اینها كه نزد یهودیها می رفتند از مذهب بت پرستی دست برمی داشتند و یهودی می شدند. وقتی كه پیغمبر اكرم وارد مدینه شدند یك عده از این بچه های اهل مدینه تحت تربیت این یهودیها بودند و دین یهود را انتخاب كرده بودند و برخی از اینها از دین یهود برنگشتند، پدر و مادرهایشان مسلمان شدند ولی بچه ها از دین یهود برنگشتند. وقتی قرار شد یهودیها از اطراف مدینه خارج شوند و مهاجرت كنند، آن بچه ها با همكیشان خود راه افتادند. باز پدرها آمدند خدمت رسول اكرم اجازه خواستند بچه هایشان را از این یهودیها جدا كنند و مجبور نمایند كه دست از دین یهود بردارند و مسلمان بشوند. پیغمبر اكرم اجازه نداد. گفتند: یا رسول اللّه! اجازه بدهید اینها را به زور برگردانیم مسلمانشان كنیم. فرمود: نه، حالا كه خودشان انتخاب كرده اند با آنها بروند بگذارید با آنها بروند؛ و می گویند این آیه همین جا نازل شد كه: لا إِكْراهَ فِی اَلدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَیِّ. .

آیه دیگر آن آیه معروف است: اُدْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ [1]مردم را بخوان به سوی راه پروردگارت، با چه؟ با زور؟ با شمشیر؟ نه، با حكمت، با منطق، با برهان، و دیگر با موعظه نیك: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ آنها كه با تو مجادله می كنند، تو هم به نحو نیكی با آنها مجادله كن. این آیه هم كه صریحاً راه اسلام آوردن را دعوت معرفی كرد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 237

در آیه دیگر می گوید: وَ قُلِ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَكْفُرْ [2]هركه دلش می خواهد ایمان بیاورد، ایمان بیاورد؛ هركه هم دلش نمی خواهد ایمان بیاورد، كافر باشد، كافر زیست كند. پس این آیه هم گفته است ایمان و كفر اختیاری است، بنابراین اجباری نیست. پس اسلام نمی گوید كه باید به زور اینها را وارد اسلام كرد، اگر مسلمان شدند بسیار خوب، اگر مسلمان نشدند بكشید؛ بلكه می گوید اختیار با خودشان، هركه می خواهد مؤمن بشود مؤمن بشود، هركه نمی خواهد نه.

آیه دیگر: وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ اَلنّاسَ حَتّی یَكُونُوا مُؤْمِنِینَ [3]. خطاب به پیغمبر است. پیغمبر اكرم خیلی مایل بود مردم مؤمن بشوند. قرآن می گوید زور در مورد ایمان معنی ندارد. اگر زور صحیح بود خدا خودش به اراده تكوینی خودش می توانست همه مردم را مؤمن كند، اما ایمان یك امری است كه باید مردم انتخاب كنند. پس به همان دلیل كه خود خدا با اراده تكوینی و اجباراً مردم را مؤمن نكرده و مردم را مختار و آزاد گذاشته است تو هم ای پیغمبر مردم را باید آزاد بگذاری، هركه دلش بخواهد ایمان بیاورد هركه دلش نخواهد ایمان نیاورد.

آیه ای دیگر: قرآن خطاب به پیغمبر اكرم می فرماید: لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاّ یَكُونُوا مُؤْمِنِینَ ای پیغمبر! تو مثل اینكه می خواهی خودت را بكشی و هلاك كنی كه اینها ایمان نمی آورند، اینقدر غصه اینها را نخور، ما اگر بخواهیم با اراده تكوینی و به زور مردم را با ایمان كنیم كه راهمان باز است و آسان، إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ [4]ما اگر بخواهیم، از آسمان آیه ای نازل می كنیم، عذابی نازل می كنیم، به مردم می گوییم یا باید ایمان بیاورید یا با این عذاب شما را هلاك می كنیم، همه مردم بالاجبار ایمان خواهند آورد. ولی ما این كار را نمی كنیم چون می خواهیم ایمان را مردم خودشان اختیار كنند.

این آیات باز نظر اسلام را درباره جهاد روشن می كند كه هدف اسلام از جهاد آن نیست كه برخی مغرضین گفته اند كه هدف اسلام اجبار است كه هركس كافر است باید شمشیر بالای سرش گرفت كه یا اسلام اختیار كن یا كشته می شوی.


[1] نحل/125

[2] كهف/29

[3] یونس/99

[4] شعراء/3 و 4

 

کامل هاشمی بازدید : 61 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

این مقدمه را عرض كنم: چنانكه می دانیم وحی بر پیغمبر اكرم در چهل سالگی در مكه نازل شد و [آن حضرت ] سیزده سال در مكه اقامت داشت و در آن سیزده سال چه خود ایشان و چه اصحاب ایشان فوق العاده در تحت شكنجه ی كفار قریش بودند، به طوری كه عده ای مجبور شدند پس از استجازه از رسول اكرم از مكه مهاجرت كنند، هجرت كردند و به حبشه رفتند. مسلمین مكرر از پیغمبر اكرم اجازه می خواستند كه از خودشان دفاع كنند و پیغمبر اكرم تا سیزده سال كه در مكه بود اجازه نداد، كه این هم فلسفه ای دارد. تا آنكه كار فوق العاده سخت شد و از طرف دیگر اسلام در خارج مكه نفوذ كرد، از آن جمله در مدینه، و عده ای قلیل از اهل مدینه مسلمان شدند و آمدند و با پیغمبر اكرم بیعت كردند و متعهد شدند كه اگر ایشان به مدینه بیایند از ایشان حمایت كنند. پیغمبر اكرم هجرت كردند و مسلمین هم تدریجاً مهاجرت كردند و در مدینه برای اولین بار یك مركز مستقل به وجود آمد. سال اول هم اجازه ی دفاع داده نشد. در سال دوم هجرت بود كه برای اولین بار

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 225

آیات جهاد كه همین آیات است نازل شد. ببینید لحن آیات این است: إِنَّ اَللّهَ یُدافِعُ عَنِ اَلَّذِینَ آمَنُواخدا از اهل ایمان دفاع می كند. خدا خیانتكارهای كافرپیشه را دوست نمی دارد، اشاره به اینكه اینها به شما خیانت كردند، اینها كفران نعمت كردند.

آنوقت می فرماید: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوااجازه داده شد به این مردمی كه دیگران به جنگ اینها آمدند، كه بجنگند؛ یعنی ای مسلمانان! حالا كه كافران به جنگ شما آمده اند پس بجنگید. این درست حالت دفاع است. چرا این اجازه داده شد؟ به دلیل اینكه مظلوم باید از خودش دفاع كند. بعد هم وعده ی یاری می دهد: وَ إِنَّ اَللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. `اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اَللّهُ ما به این مردم كه آنها را از شهر و دیار خودشان به ناحق بیرون كردند و جرمی نداشتند جز اینكه می گفتند پروردگار ما خداست. اجازه ی جهاد می دهیم؛ جرمشان این بود كه گفتند: رَبُّنَا اَللّهُ . چنین مردمی را ما اجازه می دهیم بجنگند.

ببینید لحن چقدر لحن دفاع است. بعد فلسفه ی كلی جهاد را ذكر می كند. قرآن عجیب است در بیان كردن حقایق و در اینكه نكات را یادآوری می كند. بعد كه این جمله را می گوید كأنّه قرآن مواجه شده با همین سؤالات و اشكالاتی كه مسیحیها می كنند كه ای قرآن! تو كتاب آسمانی هستی، تو یك كتاب دینی ای، تو چگونه اجازه ی جنگ می دهی؟ جنگ بدچیزی است، تو همه اش بگو صلح، بگو صفا، بگو عبادت.

قرآن می گوید: نه، اگر در مواقعی كه تهاجم از نقطه ی مقابل شروع می شود این طرف دفاع نكند سنگ روی سنگ بند نمی شود، تمام مراكز عبادت هم از میان می رود: وَ لَوْ لا دَفْعُ اَللّهِ اَلنّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اِسْمُ اَللّهِ اگر خدا به وسیله ی بعضی جلو تهاجم بعضی دیگر را نگیرد تمام این صومعه ها، مراكز عبادت خراب می شود، مراكز یهودیها از بین می رود؛ مراكز صوفیها، مساجد عبادت مسلمانها از بین می رود؛ یعنی طرف تهاجم می كند و هیچ كس آزادی پیدا نمی كند خدا را به این شكل عبادت كند.

قرآن بعد هم وعده ی نصرت می دهد: وَ لَیَنْصُرَنَّ اَللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اَللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌخدا هركسی كه او را یاری كند یعنی حقیقت را یاری كند، یاری می كند، خدا نیرومند و غالب است.

بعد ببینید چگونه توصیف می كند مردمی را كه خدا آنها را یاری می كند. خدا

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 226

مردمی را یاری می كند كه از خودشان دفاع كنند، مردمی كه وقتی حكومت تشكیل بدهند به این شكل هستند: اَلَّذِینَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِمردمی كه وقتی ما آنها را در زمین جای می دهیم و حكومت آنها را مستقر می سازیم، مردمی كه وقتی به آنها قدرت می دهیم و تسلط می بخشیم، به این شكل در می آیند، به چه شكلی؟ أَقامُوا اَلصَّلاةَعبادت خدا را بپا می دارندوَ آتَوُا اَلزَّكاةَزكات را ادا می كنند. (نماز رمز پیوند صحیح با خداست و زكات رمز تعاون و پیوند صحیح افراد انسان با یكدیگر است. ) آنها كه خدا را از روی خلوص می پرستند و به یكدیگر كمك می كنند. وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِخودشان را متعهد می دانند كه خوبیها را ترویج كنند و با بدیها و زشتیها مبارزه كنند. وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اَلْأُمُورِعاقبت كارها به دست خداست.

تا اینجا ما دانستیم كه قرآن اساساً جهاد را كه تشریح كرده است، نه به عنوان تهاجم و تغلب و تسلط است بلكه به عنوان مبارزه با تهاجم است.

ولی البته عرض می كنیم این تهاجمهایی كه باید با آنها مبارزه بشود همه به این شكل نیست كه طرف به سرزمین شما حمله كند. ممكن است تهاجم به این شكل باشد كه طرف در سرزمین خودش گروهی ضعیف و ناتوان را و به اصطلاح قرآن «مستضعفین» را تحت شكنجه قرار دهد، شما در چنین شرایطی نمی توانید بی تفاوت بمانید. شما رسالت دارید كه آنها را آزاد كنید. یا دیگری فضای خفقانی ایجاد كرده كه نمی گذارد دعوت حق در آنجا نشو كند، سدی ایجاد كرده، دیواری ایجاد كرده، دیوار را باید خراب كرد. همه ی اینها تهاجم است. باید مردم را از قید اسارتهای فكری و غیر فكری آزاد كنی. در همه این موارد، جهاد ضرورت دارد و چنین جهادی دفاع و مقاومت در برابر ظلم یعنی تهاجم است. دفاع به معنی اعم یعنی مبارزه با یك ظلم موجود، منتها باید درباره ی انواع ظلمها و تهاجمها كه جهاد و مبارزه با آنها از نظر اسلام ضروری است بحث كنیم.

کامل هاشمی بازدید : 64 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

 

 

قبلاً گفتیم كه دنیای مسیحیت یكی از نقاطی كه به نظر خودش آن را برای اسلام نقطه ی ضعف گرفته است مسئله جهادهای اسلامی است كه می گوید اسلام دین جنگ است نه دین صلح، و مسیحیت دین صلح است. می گوید به طور كلی جنگ بد است و صلح خوب، و یك دین كه از طرف خدا هست باید طرفدار صلح باشد كه چیز خوبی است نه طرفدار جنگ كه چیز بدی است. مسیحیتِ دیروز از زاویه اخلاق، اخلاق مخصوص مسیحی، اخلاقی كه اگر به طرف راست چهره ات زدند طرف چپ را بگیر، اخلاق ضعیف پروری وارد شد. ولی مسیحیت امروز موضع خود را عوض

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 228

كرده، چهره خود را تغییر داده است، از زاویه دیگر می بیند و از مجرای دیگر وارد می شود، از راه حقوق، از راه حق طبیعی بشر، از راه حق آزادی، از راه اینكه جنگ به طور كلی برخلاف حق آزادی است، آزادی عقیده، آزادی اراده، آزادی انتخاب مذهب، انتخاب ملیت و غیره. ما از هر دو زاویه به مطلب نظر می افكنیم، هم از زاویه اخلاقی و معیارهای اخلاقی و هم از زاویه حقوق انسانی و با معیارهای جدید انسانی. جواب این مسئله را هم جلسه پیش ذكر كردم. جواب خیلی واضح و روشنی است كه این، حرف درستی نیست.

 

 

کامل هاشمی بازدید : 131 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

یك سلسله چیزهاست كه اینها از حقوق یك فرد و یا از حقوق یك ملت، برتر است، مقدستر است و دفاع كردن از آنها نزد وجدان بشری بالاتر است از دفاع از حقوق شخصی، و اینها همان مقدسات انسانیت است. به عبارت دیگر، ملاك تقدس دفاع این نیست كه انسان باید از خود دفاع كند بلكه ملاك این است كه باید از «حق» دفاع كند. وقتی كه ملاك «حق» است چه فرقی است میان حق فردی و حق عمومی و انسانی، بلكه دفاع از حقوق انسانی مقدستر است و امروز ولو اسمش را نبرند، در عمل به آن اعتراف دارند.

مثلاً آزادی را از مقدسات بشری به حساب می آورند. آزادی مربوط به یك فرد و یك ملت نیست. حالا اگر آزادی در جایی مورد تهاجم قرار گرفت اما نه آزادی من و نه آزادی ملت من، بلكه در یك گوشه ای از گوشه های دنیا آزادی كه جزء

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 243

حقوق عمومی همه انسانهاست مورد تهاجم قرار گرفته، آیا دفاع كردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از «حق انسانیت» مشروع است یا نه؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردی كه آزادی او مورد تهاجم قرار گرفته نیست، افراد دیگر و ملتهای دیگر نیز می توانند بلكه باید به كمك آزادی بشتابند و به جنگ سلب آزادی و اختناق بروند. در اینجا چه جواب می دهید؟ گمان نمی كنم كسی تردید كند كه مقدسترین اقسام جهادها و مقدسترین اقسام جنگها جنگی است كه به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورت گرفته باشد.

در مدتی كه الجزایریها با استعمار فرانسه می جنگیدند یك عده افراد حتی از اروپاییها در این جنگ شركت می كردند، یا به صورت سرباز یا به صورت غیر سرباز، آیا از نظر شما فقط الجزایریها جنگیدنشان مشروع بود چون حقوق خودشان مورد تجاوز قرار گرفته بود، بنابراین فردی كه از اقصی بلاد اروپا آمده به نفع این ملت وارد پیكار شده او ظالم و متجاوز است و باید به او گفت فضولی موقوف، به تو چه مربوط است، كسی كه به حقوق تو تجاوز نكرده، تو چرا اینجا شركت می كنی؟ یا او باید بگوید من از حق انسانیت دفاع می كنم؛ و حتی جهاد چنین شخصی از جهاد آن الجزایری مقدستر است چون جهاد او جنبه دفاع از خود دارد، و عمل این اخلاقی تر و مقدستر است از عمل او؟ مسلماً شق دوم صحیح است.

آزادیخواهانی كه یا حقیقتاً آزادیخواه هستند یا تظاهر به آزادیخواهی می كنند و احترامی در میان عموم كسب كرده اند، احترام خودشان را در میان توده مردم مدیون همین حالت هستند كه خودشان را مدافع حقوق انسانیت می شمارند نه مدافع حقوق فرد خودشان یا ملت خودشان یا قاره خودشان؛ و احیاناً آنها اگر از حدود زبان و قلم و نطق و خطابه و روشن كردن افكار بگذرند و بروند وارد میدان جنگ بشوند مثلاً طرفدار حقوق فلسطینیها یا ویتكنگها بشوند، دنیا خیلی بیشتر آنها را تقدیس می كند نه اینكه دنیا آنها را مورد حمله و هجوم قرار می دهد كه به تو چه این فضولیها، اینها به تو چه مربوط است؟ ! كسی كه به تو كار ندارد!

کامل هاشمی بازدید : 74 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

 1. ماهیت جهاد اسلامی چیست و چه نقشی در دستگاه ایدئولوژی اسلامی دارد؟ شرایط مجریان چیست؟ و شرط اجرا چیست؟ ما راجع به پرسش اول مكرر گفته ایم كه ماهیت جهاد اسلامی دفاع از حقوق بشریت و یا رفع منع و یا مانع از بسط و نشر دعوت اسلامی كه ماهیت انسانی و بشری دارد می باشد.

چیزی كه هست دفاع گاهی از حقوق مادی و معنوی فردی است و گاهی از حقوق مادی یا معنوی جمعی و بالخصوص حقوق بشری.

لهذا توحید در ابواب جمعی حقوق بشری است. آنجا كه توحید درخطر قرار می گیرد به اینكه عملاً مردمی دچار خرافه ی شرك می شوند و دعوت در آنها مؤثر نمی افتد و یا مردمی دیگر در شبكه و در حصار یك قدرت حاكمه [قرار می گیرند] كه منفعت خویش را در بی خبر نگه داشتن مردم می داند و مانع نشر دعوت می شود، باز رفع منع و مانع و شكستن حصار و كوتاه كردن دست ستمگر واجب می شود.

در باب شرایط اجرا باید گفت كه هر جنگ و شمشیركشی به نام اسلام جهاد نیست، همچنان كه هر خم و راست شدن نماز نیست.

جهاد اسلامی آنگاه جهاد است كه از انگیزه ای پاك، بدون دخالت هوا و هوس و مطامع و نظر برتری جویی و استعلا و استبداد و سلطه جویی صورت گیرد، كه پیغمبر در همین زمینه فرمود:

انما الاعمال بالنیة و لامرئ ما نوی، فمن كانت هجرته الی اللّه و رسوله فهجرته الی اللّه و رسوله، و من كانت هجرته لدنیا یصیبها او امرأة یتزوجها فهجرته الی ما هاجر الیه [1].

جلد دوم . ج2، ص: 324

رجوع شود به ورقه های «هجرت» .

در آیه ی كریمه ی قرآن آنجا كه می فرماید: و من یخرج من بیته مهاجراً الی اللّه و رسوله ثم یدركه الموت فقد وقع اجره علی اللّه/سورة النساء، 100 (ر. ك: المیزان، ج 5، ص 54) اگرچه در مورد مهاجرت است نه مجاهدت، ولی مهاجرت و مجاهدت هر دو در این جهت شریكند.

اما شرایط مجری. كافی است آیه ی كریمه ی:

ان اللّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل اللّه فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی التوریة و الانجیل والقران و من اوفی بعهده من اللّه فاستبشروا ببیعكم الذی بایعتم به و ذلك هو الفوز العظیم. التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر والحافظون لحدود اللّه و بشر المؤمنین. نزدیك به این آیه است آیه ی سوره ی آل عمران:

الصابرین والصادقین والقانتین والمنفقین و المستغفرین بالاسحار. ایضاً:

محمد رسول اللّه و الذین معه اشداء علی الكفار رحماء بینهم تریهم ركعاً سجداً یبتغون فضلاً من اللّه و رضواناً. . . (فتح/29)


[1] صحیحمسلم، ج 6، ص 48.

کامل هاشمی بازدید : 190 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

بسم اللّه الرحمن الرحیم. قاتِلُوا اَلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ. . . .

یكی از مباحثی كه در این موضوع وجود دارد این است كه ماهیت جهاد از نظر اسلام چیست؟ حقیقت و ماهیت جهاد چیست؟ در این جهت اختلافی میان محققین نیست كه ماهیت جهاد دفاع است؛ یعنی در این جهت كسی تردید ندارد كه جهاد و هر نوع قتالی و جنگی به عنوان تجاوز یعنی به عنوان جذب كردن مال و ثروت آن طرف و یا سایر نیروهای آن طرف به خود و به عبارت دیگر جنگ برای استخدام نیروهای اقتصادی یا انسانی یك قومی به هیچ وجه از نظر اسلام روا نیست. از نظر اسلام این گونه جنگها نوعی ظلم است. جهاد فقط به عنوان دفاع و در واقع مبارزه با یك نوع تجاوز است و می تواند مشروع باشد. البته شقّ ثالثی هم وجود دارد كه نه برای جذب و استخدام نیروها باشد و نه برای دفاع از خود یا از یك ارزش انسانی، بلكه برای بسط یك ارزش انسانی باشد كه بعداً بحث خواهد شد. بنابراین در این كبرای كلی هیچ اختلافی نیست كه جهاد و جنگ باید به عنوان دفاع باشد، اختلافی كه هست اختلاف صغروی است یعنی اختلاف در این است كه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 241

دفاع از چه؟

کامل هاشمی بازدید : 109 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

تنفس در هوای معطر اندیشه شهید مطهری

همانگونه که در روابط جوامع با یکدیگر علاوه بر توجه به منافع و خط مشی های مشترک از جمله اموری که همیشه کشورها آن را در سیاست گذاری ها و موضع گیری خود مهم تلقی می کنند، شناسایی کشورهای دوست و دشمن است، تا در جهت گیری ها به گونه ای عمل شود که علاوه بر حفظ منافع از بروز خطرات احتمالی جلوگیری به عمل آید . به همین منوال در فعالیت های فکری و فرهنگی نیز یکی از مهم ترین مسائل، دشمن شناسی و مبارزه با عمل کرد منفی آن هاست . از بررسی های تاریخی کاملا معلوم می شود که در حوزه فرهنگ اسلامی همواره اندیشمندان بزرگی بوده اند که با هدف تبیین و حاکمیت بخشی به احکام و ارزش های اسلامی یا در جریان دفاع از تعالیم عالیه اسلام در مقابل دشمنان با تمام وجود از مرزهای عقیدتی جوامع اسلامی پاسداری کرده اند و از به خطر افتادن اساس مکتب مانع شده اند . از جمله شخصیت های بزرگی که در عصر حاضر چنین رسالتی را به خوبی به انجام رساند، استاد شهید آیة الله مرتضی مطهری رحمه الله است . وی در طول عمر مبارک خود خدمات بسیار زیادی به فرهنگ اسلامی داشته اند که شاید مهم ترین خدمت ایشان همان دشمن شناسی وی است . از مطالعه سیره و مجموعه فعالیت هایی که شهید مطهری در دوره حیات خود انجام داده اند، چنین به دست می آید که وی در دوره مختلف تلاش های علمی و تحقیقی و تبلیغی خویش، چندین دشمن خطرناک فرهنگ و جامعه اسلامی را مورد شناسایی قرار داده بودند و در نتیجه همه فعالیت هایشان را در راستای مقابله و مبارزه با این دشمنان و توطئه هایی که آن ها دنبال می کردند، متمرکز ساخته بودند . از جمله دشمنانی که استاد مطهری برای فرهنگ و جامعه اسلامی تشخیص داده بودند عبارتند از:

1 - استبداد داخلی

استاد مطهری اولین بار در سنین نوجوانی در جریان اجرای سیاست های استعماری رضاخان با مسائل سیاسی آشنا می شود . وی خاطرات بسیار تلخی را از این دوره نقل می کند «. . . در تمام خراسان دو یا سه معمم بیشتر پیدا نمی شد . پیرمردهای هشتاد ساله و ملاهای شصت و هفتاد ساله، مجتهدها و مدرس ها مکلا (کلاهی) شده بودند . در مدرسه ها همه بسته شده بود و تقریبا در مسجدهابه کلی بسته بود هیچ کس به ظاهر باور نمی کرد دین و مذهب دوباره زنده شود . . . پدرم که روحانی و پیرمرد هفتاد و هشتاد ساله بود، او را به زور کشیدند و بردند، مکلایش کردند . او هم از پشت بام برگشت و چون لباس به تن می کرد، از خانه بیرون نمی آمد . . .» (1) در هر حال استاد مطهری در سال های اول تحصیل خود شاهد مبارزات ضداستعماری روحانیت از یک طرف و دشمنی استعمارگران با احکام و ارزش های اسلامی از طرف دیگر بود . وقایعی پس از کشف حجاب، نظیر ماجرای مسجد گوهرشاد را به چشم خود دید و بدین ترتیب اولین دشمن فرهنگ اسلامی را که سیطره طاغوت و ایادی استعمارگران بود، از همان دوران نوجوانی با تمام وجود شناخت . در چنین دورانی که بسیاری افراد از سلک روحانیت دور می شدند، استاد مطهری با پافشاری به ادامه تحصیل در حوزه، عملا وارد مبارزه با استعمار می شود و این حرکت تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در هر مقطع به شکلی که شرایط اقتضاء می کرد، ادامه می یابد یک روز به صورت حمایت از نهضت امام خمینی در خرداد سال 42، روز دیگر با به دست گرفتن رهبری فکری فدائیان اسلام و بالاخره روزی هم با نوشتن کتاب و مقاله در ضد سیاست های دین ستیزانه حکومت طاغوت و . . . و به این خاطر به زندان می افتد و حقوق مسلم خود در بسیاری موارد محروم می گردد که نمونه روشن آن علی رغم اعتراف مقامات به شایستگی استاد مطهری، از تایید استادی او در دانشگاه خودداری می شود که در نهایت مجبور به قبول آن می شوند بعدها او را وادار به استعفا از مقام استادی در دانشگاه می کنند و از آن به بعد از سخنرانی و منبر رفتن او نیز جلوگیری می کنند . . . . با این همه استاد مطهری لحظه ای دست از مبارزه بر نمی دارد، بلکه تنها کاری که می کند این است که همیشه با توجه به شرایط، شیوه و روش مبارزه را عوض می کند و تا سرنگونی طاغوت به مبارزه با آن ادامه می دهد .

2 - استعمار خارجی

گرچه استعمارگران خارجی سال ها پیش از تولد استاد مطهری در جوامع اسلامی از طریق به اجرا در آوردن انواع نقشه های شوم، مشغول فعالیت بودند، اما در دوران زندگی استاد مطهری استعمارگران از طریق بهره گیری از عوامل داخی و خارجی خود تلاش های زیادی را به منظور فراهم سازی زمینه تسلط خود بر منابع کشورمان انجام می دادند . آنان علاوه بر روی کار آوردن دولت های دست نشانده به شیوه های گوناگون می کوشیدند تا ارزش های غربی را جایگزین ارزش های اسلامی کرده و آحاد جامعه را نسبت به فرهنگ خود بی تفاوت کنند . بر این اساس هر روز به منظور مبارزه با احکام و ارزش های دینی که مانع اصلی حضور بیگانگان در عرصه های مختلف جامعه بودند، موضوع خاصی را مطرح می کردند . یک روز ارزش های ناسیونالیستی را ترویج می دادند، روز دیگر مراسم دینی را با انواع جو سازی ها مورد حمله قرار می دادند، گاهی هم به تحریف واقعیت های تاریخی می پرداختند و . . . .

آیة الله مطهری در حد توان خود با توجه به معارف اصیل اسلامی از راه تبیین حقایق تاریخی و توضیح و تشریح اصول و احکام دینی در قالب مقاله یا کتاب و سخنرانی ها به مقابله با توطئه های استعمارگران و ایادی آنان می پرداختند . نگارش کتاب هایی چون «خدمات متقابل اسلام و ایران » ، «نظام حقوق زن در اسلام » و «عدل الهی » و . . . بخشی از تلاش های روشنگرانه استاد مطهری در این زمینه هاست . امتیاز استاد نسبت به سایر اندیشمندان این بود که وی علاوه بر نقد و ابطال مبانی فکری و فرهنگی ایادی استعمار، راه صحیح مقابله با آنان را نشان می داد و به تمام شبهاتی که در بین توده های مردم رواج داده می شد، پاسخ های لازم را ارائه می نمود .

3 - جریانات فکری الحادی

به موازات آشنایی مردم ایران با تمدن جدید غربی از آنجا که هر روز با قسمتی از پیشرفت های صنعتی و تکنولوژی آنان بیشتر آشنا می شدند، آن گاه از طریق مقایسه وضع جامعه ایران با جوامع غربی، به جای دقت تامل در علل واقعی عقب ماندگی جامعه خودی و پیشرفت تمدن غربی دچار نوعی حقارت و سرشکستگی و خود کم بینی می شدند . این امر موجب پدید آمدن نظریه ها و راه کارهایی می شد . عده ای صددرصد غربی شدن را توصیه می کردند که حتی برخی از نظریه پردازان این دیدگاه تصریح کرده بودند: راه نجات ایران در از فرق سر تا ناخن پا غربی شدن است(2) . این طیف، تفکر «لیبرالیستی » غربی و سرمایه داری را تبلیغ می کردند گروه دیگر ضمن اشاره به نارسایی ها و عوارض منفی تمدن جدید غربی و پی آمدهای ظالمانه نظام سرمایه داری، موج شرق زدگی و ضرورت تسلیم به «کمونیسم » و پذیرفتن تز «ماتریالیستی » روسیه را پیشنهاد می کردند .

استاد مطهری با دانش وسیع و بصیرت کم نظیری که داشت، با اعتقاد به حقانیت و برتری تعالیم عالیه اسلام، می گفت: اگر اعتقاد داریم اسلام دین و ایدئولوژی برتر است، بایستی بتوانیم آن را با زمان روز به اثبات برسانیم، اگر نه خواهان سیطره حکومت غربی ها هستیم و نه خواهان سیطره شرقی ها . . . صرفا نمی توانیم به نفی کردن اکتفا کنیم، بلکه بایستی علاوه بر ثابت کردن بطلان مبانی و اصول این قبیل از مکاتب، برتری ایدئولوژی اسلامی را نشان دهیم . به دنبال این سخن از طریق نوشتن پاورقی های روشنگرانه در اصول فلسفه و روش رئالیسم، القائات تفکر ماتریالیستی را نقد کرده و پوچی و بی اعتباری فلسفه مادی را به اثبات رساند و بدین ترتیب جلو نفوذ افکار غلط کمونیستی را در جامعه ایرانی گرفت . از طرف دیگر، با تشریح مبانی تفکر لیبرالیستی غرب، پرده از چهره حقیقی نظام اومانیستی غرب برداشت .

4 - اسلام التقاطی

یکی دیگر از جریانات خطرناک فرهنگی که استاد مطهری پس از آشنایی با آن به مبارزه بی امان بر علیه آن پرداخت و حتی جان خود را در این راه گذاشت، التقاط بود . توضیح آن که وقتی ترفندهای گوناگون تفکرات الحادی محض، به جهت قوت پایه های اعتقادی توده های مردم و تلاش های روشنگرانه عالمان دینی کاری از پیش نبردند، افراد و گروه هایی در ایران پیدا شدند که از طرفی با بینش اسلامی آشنایی کامل نداشتند . از طرف دیگر، با زمینه های ذهنی غرب گرایانه یا شرق گرایانه وارد مسائل می شدند . این قبیل از افراد و گروه ها به خاطر عدم برخورداری از آگاهی کافی به مبانی اسلامی و تعلق خاطر به برخی مبانی تفکرات لیبرالیستی و ماتریالیستی به این فکر افتادند که از طریق تلفیق آموزه های اسلامی با برخی فرضیه ها و مفاهیم مارکسیستی یا لیبرالیستی، نظام فکری و اعتقادی و سیاسی جدیدی را عرضه نمایند(3)

استاد مطهری اگر هم پیش از همه متوجه خطر این قبیل گروه ها نشده بود، بدون تردید بیشتر و عمیق تر از دیگران خطر این طیف از فعالیت را درک کرد و در برابر آن ها به موضع گیری پرداخت و بخشی از تلاش های خود را صرف التقاط زدایی از اندیشه اسلامی کرد . وی از این قبیل از تفکرات، تحت عنوان «کفر مستور» یاد می کرد و تاکید می کرد که مقابله با این گونه از جریانات سخت تر از کفر محض است . چون این بار قرائت خاصی از دین مطرح بود دینی که از اسلام فقط رنگ و لعابش را داشت . تشخیص بخش های انحرافی آن برای توده های مردم واقعا مشکل بود; مخصوصا این که در ظاهر آن را انقلابی تر و علمی تر از قرائت های دیگر معرفی می کردند و حداقل برای نسل های جوان خوشایندتر جلوه می دادند .

در چنین وضعیت سختی با افشاء ماهیت خطرناک عمل این گروه ها، وظیفه مرزبانی از اصول و ارزش های اسلامی را به نحو احسن به انجام رساند . وی در این راستا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی می دیدند که «یکی از مهم ترین خطرات در کمین انقلاب تفکرات التقاطی است، این هشدار را داد که: هرنهضت اجتماعی باید پشتوانه ای ازنهضت فکری و فرهنگی داشته باشد، وگرنه در دام جریان هایی قرار می گیرد که از سرمایه هایی برخوردارند و جذب آن ها می شود و تغییر مسیر می دهد . هر پشتوانه فرهنگی اسلامی که بخواهد پشتوانه نهضت اجتماعی واقع شود، باید از متن فرهنگ کهن ما نشات بگیرد و تغذیه گردد، نه از فرهنگ های دیگر . اینکه ما از فرهنگ های دیگر مثلا از فرهنگ مارکسیستی یا از اگزیستانیالیستی و امثال این ها قسمت هایی را التقاط کنیم و روکشی از اسلام بر روی آن ها بکشیم، برای اینکه نهضت ما را در مسیر اسلامی هدایت کند، کافی نیست . ما باید فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی، فلسفه تاریخ، فلسفه اقتصادی، فلسفه دین، و فلسفه الهی خود را که از متن تعلیمات اسلام الهام می گیرد، تدوین کنیم و در اختیار افراد خودمان قرار دهیم » . (4)

علاوه بر این استاد مطهری دشمنان بزرگ و کوچگ دیگری را که در مقاطع و شرایط مختلف پیدا می شدند، با تیزبینی شناسایی نموده به میزان خطری که از ناحیه آن ها احساس می کردند، به مبارزه با آن ها می پرداختند . از جمله دشمنان دیگری که استاد مطهری با آنان به مقابله پرداخته است، عبارتند از: متحجران و مرتجعان، قشریون زهد پیشه، اخباری گری و اشعری مآبی ها، پوسته گرایی فقهی، تحریف گرایان جاهل و آگاه، متعصبان مذهبی و روشنفکری و . . .

امید که اندیشه ورزان رسالت مدار، با الگو و اسوه قرار دادن شیوه و سیره استاد فرزانه آیة الله مطهری رحمه الله، از طریق به جای آوردن وظیفه امروزشان، در تداوم بخشی راه او موفق و مؤید باشند .

پی نوشت ها:

1 - جلوه های معلمی استادص 21 .

2 - تقی زاده

3 - نماد تفکر التقاطی غرب جبهه ملی و نهضت آزادی و . . . و نماد التقاط با شرق، سوسیالیست های خداپرست، امتی ها و مجاهدین خلق و فرقان و . . . . بودند .

4 - نهضت اسلامی . . . ص 74 .

 منابع مقاله: ، سید صادق سیدنژاد ؛

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 73
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 83
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,247
  • بازدید ماه : 823
  • بازدید سال : 18,563
  • بازدید کلی : 197,571