loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 70 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

دنیا می گوید جنگیدن هر وقت كه به عنوان دفاع باشد مقدس است، اگر دفاع از خود باشد مقدس است و اگر دفاع از ملت باشد مقدستر است، چون جنبه شخصی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 244

تبدیل می شود به جنبه ملی و گسترش پیدا می كند و انسان تنها از خودش دفاع نمی كند، از دیگران هم كه همان افراد ملت خودش باشد دفاع می كند، اگر از حدود ملی به حدود انسانی برسد از آن هم یك درجه مقدستر است.

کامل هاشمی بازدید : 99 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

 چکیده :

در خصوص آزادی و ماهیت آن و ارتباطش با دینداری دو پارادوکس وجود دارد. اول اینکه آزادی یعنی عدم محدودیت، اما هر گروهی برای آزادی محدودیتی قائل شده است. اگر آزادی اصل است و معیار همه چیز می باشد، چرا در جایی باید محدود شود و اگر محدودیت اصل است چه جای سخن از آزادی؟ به هر حال، اندیشه رایج این است که آزادی را فقط آزادی دیگران محدود می کند و با مراجعه ای به اندیشه های شهید مطهری می توان نشان داد که این نظریه، منطقا نامعقول است و تنها چیزی که صلاحیت محدود کردن آزادی را دارد، هدفِ آزادی است.

پارادوکس دوم در نسبت آزادی با دینداری است. اگر دین اجباری نیست (لا اکراه فی الدین)، تکالیفی همچون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر چه توجیهی دارند و اگر اساس دینداری بر تکلیف است. چگونه می توان از انتخاب آزادانه دین سخن گفت. شهید مطهری مسأله را با تفکیک آزادی فکر و آزادی عقیده حل نموده، اما برخی بر این باورند که این سخن مصادره به مطلوب است ولی با توجه به مبانی فکری ای که ایشان در این بحث اتخاذ کرده می توان گفت اولاً تفکیک مذکور واقعا معقول است و ثانیاً می تواند پارادوکس مربوطه را حل کند.

کلمات کلیدی :

مطهری، آزادی، دینداری، معیار آزادی، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر

(صفحه 207)

حسین سوزنچی*

چکیده

در خصوص آزادی و ماهیت آن و ارتباطش با دینداری دو پارادوکس وجود دارد. اول اینکه آزادی یعنی عدم محدودیت، اما هر گروهی برای آزادی محدودیتی قائل شده است. اگر آزادی اصل است و معیار همه چیز می باشد، چرا در جایی باید محدود شود و اگر محدودیت اصل است چه جای سخن از آزادی؟ به هر حال، اندیشه رایج این است که آزادی را فقط آزادی دیگران محدود می کند و با مراجعه ای به اندیشه های شهید مطهری می توان نشان داد که این نظریه، منطقا نامعقول است و تنها چیزی که صلاحیت محدود کردن آزادی را دارد، هدفِ آزادی است.

پارادوکس دوم در نسبت آزادی با دینداری است. اگر دین اجباری نیست (لا اکراه فی الدین)، تکالیفی همچون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر چه توجیهی دارند و اگر اساس دینداری بر تکلیف است. چگونه می توان از انتخاب آزادانه دین سخن گفت. شهید مطهری مسأله را با تفکیک آزادی فکر و آزادی عقیده حل نموده، اما برخی بر این باورند که این سخن مصادره به مطلوب است ولی با توجه به مبانی فکری ای که ایشان در این بحث اتخاذ کرده می توان گفت اولاً تفکیک مذکور واقعا معقول است و ثانیاً می تواند پارادوکس مربوطه را حل کند.

واژگان کلیدی: مطهری، آزادی، دینداری، معیار آزادی، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر

(صفحه 208)

انسان موجودی مختار است و پذیرش اختیار در وجود او به صورت مسأله ای فلسفی، به سرعت، ذهن را به بحثی در حوزه حقوق، یعنی آزادی منتقل می کند. اهمیّت آزادی به قدری است که برخی از اندیشه وران نظیر شهید مطهری، آن را «تکیه گاه حقوق فردی» (مطهری، 1371: 39) دانسته اند و تقریباً تمام جوامع انسانی، اصل آن را پذیرفته اند و حتّی دیکتاتورترین حکومت ها نیز نه در اصل آن، بلکه در میزان و محدوده آن مناقضه دارند؛[1] امّا از طرف دیگر، هیچ کس نمی تواند از پذیرفتن نوعی محدودیت برای انسان سر باز زند؛ چرا که به هر حال، برای هر عملی، گزینه های محدودی پیش روی انسان است و همین محدودیت گزینه های موجود پیش روی آدمی، نوعی محدودیت آزادی شمرده می شود. در واقع، در این مسأله حقوقی، باز پای همان معضل فلسفیِ جبر و اختیار باز می شود که نه اختیار محض، معقول و ممکن است و نه جبر محض؛ امّا امر بین الامرین چیست؟ آزادی یعنی عدم مانع و محدودیت؛ امّا هر کسی برای همین آزادی محدودیتی قائل است[2] و این را می توان نخستین «پارادوکس آزادی» نامید. اگر قرار است آزاد باشیم، چرا محدودیت باشد و اگر بنا بر محدودیت است، چه جای سخن از آزادی؟

کامل هاشمی بازدید : 138 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

مقدمه

آزادی همواره یکی از آرمانهای اساسیِ انقلاب اسلامی بوده و هست. گفتمان راسخ مردم سالاری دینی؛ چه در حوزه نظری و چه در حوزه عملی، حاکی از اعتقاد بنیادین این انقلاب و رهبران و نظریه پردازان آن به پیوند عمیق «دین» و «آزادی» در جمهوری اسلامی است. در اصل یکی از پایه های مشروعیت حکومت اسلامی؛ چه در مرحله پیدایش و چه در مرحله بقا و ثبات، تأمین و تثبیت آزادی برای کلیه شهروندان است.

امام خمینی قدس سره به عنوان معمار اصلی این حکومت، از کسانی بودند که در آموزه ها و سیره نظری و عملی خود، بیشترین تأکید را بر ضرورت تمهید آزادی و تأسیس نظامی متکی به آرای آزاد مردم و نافی خودکامگی و خشونت و زور داشتند.(1) بیانات و آثار امام قدس سره و شاگردان ایشان، همچون استاد شهید مطهری، مملو از شرح و تبیین و اصرار بر تحقّق این مفهوم آرمانی در چارچوب شریعت اسلام است. امروزه و با گذشت یک ربع قرن از انقلاب اسلامی، مقوله آزادی همچنان از مهمترین موضوعات مورد تأمل اندیشمندان و فعّالان سیاسی است و همچنان این نیاز احساس می شود که در باره این حوزه مهم و موضوعاتی با اهمیت، همچون تلازم یا تنافی دین و یا حکومت دینی با آزادی، بحث های فراوان صورت گیرد. در انجام این گونه مباحث، جای خالی اندیشمند سترگی همانند علاّمه مطهری به خوبی احساس می شود ولی از آنجا که ایشان حداقل دو یا سه دهه از زمان خود جلوتر بودند، تنویر و تشریح دیدگاههای وی، بی هیچ تردیدی، هنوز راهگشای بسیاری از ابهامات و معضلات فکری جامعه؛ همانند موضوع تا حدّی ابهام آمیز «آزادی» است.

کامل هاشمی بازدید : 149 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

 

تذکراین مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

چکیده :

اگر این سخن پذیرفته شود که آزادی سیاسی «مادر آزادی»هاست، می بایست به بازاندیشی و بازکاوی این مفهوم در متون اسلامی و آثار متفکران مسلمان پرداخته و زوایای نااندیشیده آن بازشناخته شود. مقاله حاضر به چیستی آزادی سیاسی از منظر متفکر مسلمان، آیة اللّه  مطهری، می پردازد و آرای ایشان را در این زمینه مورد بازخوانی و تحلیل قرارمی دهد.

واژه های کلیدی: آزادی، سیاست، استاد مطهری، احزاب.

مقدمه

هدف اساسی مقاله حاضر پاسخ به این پرسش است: آزادی سیاسی در اندیشه آیة اللّه  مطهری چیست و مصادیق و سازوکارهای آن در یک نظام سیاسی دینی کدام است؟ برای دست یابی به هدف مذکور ناچار بحث های زیر در ادامه خواهد آمد. از این رو در ابتدا باید متذکر شوم که در اندیشه آیة الله مطهری، آزادی بزرگ ترین و عالی ترین ارزش های انسانی است. به عقیده ایشان برای انسان آزادی ارزشی است مافوق ارزش های مادی. انسان هایی که بویی از انسانیت برده اند، حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کنند، ولی در اسارت دیگران و محکوم یک انسان دیگر نباشند.(1)

(صفحه 192)

مطهری از معدود اندیشمندانی است که با توجه به شرایط خفقان آمیز دوره پهلوی و نیازهای زمان، به طرح و بسط این مسأله پرداخت. گرچه ایشان مجال نیافت که در نظام جمهوری اسلامی و با توجه به تجربه آن، به تفضیل به این موضوع بپردازد، اما همین مقدار از بحث های ایشان نیز می تواند قابل توجه و تأمّل و نقد و بررسی باشد. البته فارغ از این مباحث نیز می توان بر اساس معرفت شناسی، انسان شناسی و هستی شناسی وی به بحث از مسأله آزادی در آثار ایشان توجه کرد و زوایای این موضوع را مورد سنجش و تأمل قرار داد.

از آن جا که گوهر انسان، آزادی است، انسان با توجه به طبیعت مختار و آزادانه ای که دارد، می تواند سمت و سو و جهت حرکت خود را انتخاب کند. مطهری انسان را فرزند رشید و بالغ طبیعت می داند که نیازی به قیمومیت و سرپرستی مستقیم و هدایت اجباری به وسیله نیرویی به نام غریزه ندارد: «آنچه سایر جانداران با نیروی غیر قابل سرپیچی غریزه انجام می دهند، او در محیط آزاد عقل و قوانین قراردادی انجام می دهد».(2) از این جاست که مطهری میان عقل گرایی و آزادی رابطه ای برقرار می کند و بر این باور است که یکی از عوامل ختم نبوت، روند تکامل عقل آدمی است که او را قادر ساخته است با عقل خویش سره را از ناسره تشخیص دهد و راه خود را آزادانه انتخاب کند.

به باور مطهری، انسان «در عین این که انسان است، حیوان است و در عین این که حیوان است، انسان است. آدمی یک سلسله استعدادهای مترقی و عالی دارد که ملاک انسانیت اوست.»(3) انسان دارای سرشتی دوگانه است. از سویی، دارای تفکر منطقی است و نیز به حقیقت جویی، خیر اخلاقی، جمال و زیبایی، پرستش حق و... گرایش دارد و از سوی دیگر، تمایلات حیوانی دارد، نظیر شهوت، حبّ مقام، حب ثروت و... . انسان موجودی مرکب از عقل و نفس یا جان و تن است: «محال است که بتواند در هر دو قسمت وجودی خود از بی نهایت درجه آزادی برخوردار باشد. رهایی هر یک از دو قسمت عالی و سافل وجود انسان، مساوی است با محدود شدن قسمت دیگر».(4) پس تعادل و توازن باید برقرار گردد و به هر دو بعد از ابعاد وجودی انسان توجه کافی شود. در این صورت است که استعدادهای انسان شکوفا می شود و زمینه بروز و ظهور می یابد. در نگاه مطهری:

دموکراسی بر اساس آزادی انسان است، اما این آزادی انسان در آزادی شهوات خلاصه نمی شود. از نظر اسلام این گونه آزادی ها سقوط آزادی انسانی است. اینها رهایی حیوانیت و اسیر شدن انسانیت است. کمال انسان در انسانیت و عواطف عالی و احساسات بلند اوست. این که می گوییم در اسلام دموکراسی وجود دارد، به این معناست که اسلام می خواهد آزادی واقعی دربند کردن حیوانیت و رها ساختن انسانیت به انسان بدهد.(5)

مطهری معتقد است:

از دیدگاه اسلام، آزادی و دموکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان

(صفحه 193)

ایجاب می کند. یعنی آزادی، حق انسان بماهو انسان است؛ حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلات آنها. دموکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آن که این واژه در قاموس غرب [به] معنای حیوانیت رهاشده است.(6)

به نظر ایشان باید گوهر آزادی را در انسانیت انسان جست وجو کرد که آن را در فرهنگ خود داریم و از این که از دیگران آن را اخذ کنیم، بی نیاز هستیم.

به هر روی، دیدگاه مطهری به انسان، دیدگاه اندیشمندی است که قائل به آزادی تمام و کمال آدمی است که بتواند استعدادهایش را به فعلیت درآورد و البته از آن در جهت کمال و پیشرفت استفاده کند: «انسان در جمیع شؤون حیاتی خود باید آزاد باشد، یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته، سدّی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد».(7)

در اندیشه مطهری، آدمی دارای خصلت های آزادی خواهانه است و «روح آزادی خواهی و حریت در تمام دستورات اسلامی به چشم می خورد»(8) و نیز «تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلامی وجود دارد. ... اسلام دین حریت و آزادی است».(9) به نظر ایشان «یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و باید آزادی خواه باشد».(10) بر این اساس یک انسان مسلمان در مقابل غیر خدا سر تسلیم فرود نمی آورد و تنها به آستان او سر می سپارد و از قید و بندهای غیر خدایی رها می شود.

به باور وی، اعتقاد به خدا نه تنها آزادی انسان را سلب نمی کند، بلکه این خود باعث تقویت روح آزادی خواهی و حریت منشی در انسان می گردد. و در واقع «اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با این که انسان آزاد و مختار باشد».(11) مطهری در کتاب انسان کامل به تفصیل به نقد و بررسی مکتب اگزیستانسیالیسم، که خداپرستی را در تضاد با آزادی انسان می داند، می پردازد و نظریات آنان درباره آزادی و خداپرستی را به نقد می کشد. جان کلام وی در آن جا این است که: «جز با تعلق به خدا، آزادی پیدا نمی شود».(12)

آزادی در نگاه مطهری دو رکن دارد: یکی عصیان و تمرد و دیگری تسلیم و انقیاد: «بدون عصیان و تمرد، رکود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن، هرج و مرج است». انسان(13) از یک سو به همه امور غیر خدایی پشت پا می زند و در مقابل آنان عصیان و تمرد می کند، چه این امور غیر خدایی در خود وی و چه در میدان اجتماع باشد، و در مقابل حق و حقیقت و خداوند سر تعظیم فرود آورده و تنها در مقابل خداوند خاضع و تسلیم است.

به هر روی، در اندیشه مطهری انسان آزاد و مختار آفریده شده است و جوهر انسانیت را آزادی تشکیل می دهد. در چنین وضعیتی است که جزا و پاداش الهی در جهان آخرت نیز معنا و مفهوم می یابد، چرا که انسان مجبور و بی اختیار و بی مسؤولیت را خداوند به کیفر نمی رساند و بدون حساب نیز

(صفحه 194)

پاداش نخواهد داد. کیفر و پاداشی برای انسان ارزش دارد که آدمی قبل از آن، آزاد آفریده شده باشد و به این وسیله راه و رسم زندگی خویش را برگزیند تا اگر در این راه دچار انحراف شد و از حق و حقیقت از روی عمد و علم دور گشت، به عذاب اخروی دچار گردد و یا این که اگر به حق و حقیقت گرایش یافت به پاداشی دست یابد و ثمره کارهای نیکش را دریافت کند.

از زاویه دیگر، آزادی در اندیشه مطهری یک راه و روش برای رسیدن به مقصد است:

 

کامل هاشمی بازدید : 73 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

جهان امروز از طرفی ارزش انسان را پایین می آورد، اعتقاد به خدا و ایمان به خدا

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 136

را كه پایه ی اصلی آزادی است متزلزل می كند، ایمان انسان را به خود انسان هم به عنوان یك موجود شریف و ماوراءالطبیعی، موجودی كه مصداق نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی [1] است انكار می كند، اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً [2] را انكار می كند، وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی ادَمَ [3] را انكار می كند،اِنّا عَرَضْنَا الْاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ الْجِبالِ [4] را انكار می كند، یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ [5] را انكار می كند، یعنی مقام انسانیت انسان را انكار می كند، ایمان انسان به خودش و ایمان انسان به خدا را متزلزل می كند، انسان را به صورت یك موجود سودجو و سودطلب و منفعت طلب درمی آورد، و از طرف دیگر همین انسان را كه فلسفه ی زندگی او را سودجویی و منفعت طلبی می داند و معرفی می كند یك حیوان تكامل یافته یعنی حیوانی كه با حیوانات دیگر چندان فرقی ندارد و یك درجه حیوانتر از آنها معرفی می كند و زندگی را هم تنازع بقا می داند و جز تنازع بقا چیز دیگری نمی داند، آنگاه از این انسان توقع دارد كه به آزادی و حیثیت انسانی و شرافت و حقوق دیگران احترام بگزارد؛ مگر ممكن است؟ !

ما كه راجع به اسلام بحث می كنیم و می گوییم «نهضت آزادی بخش اسلام» بحث ما تنها این نیست كه اسلام شعارهای آزادیخواهی داده است. اسلام در شعارهای آزادیخواهی از دیگران نه تنها كمتر نیست، بالاتر هم هست. نمونه اش را عرض می كنم. ولی بحث ما درباره ی «نهضت آزادی بخش اسلام» این است كه اسلام با عوامل اسارت مبارزه كرده و عوامل آزادی را ایجاد كرده است، و الّا تنها روی شعار بحث كردن چیزی نیست. البته شعارهای اسلام را هم به طور نمونه عرض می كنم.


[1] . حجر / 29 و ص / 72.

[2] . بقره / 30.

[3] . اسراء / 70.

[4] . احزاب / 72.

[5] . انشقاق / 6.

کامل هاشمی بازدید : 102 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

عیناً همان داستان معروف تربیت گربه و آن پادشاه و وزیر را به یاد می آورد كه پادشاهی با وزیر خودش همیشه بحث داشت درباره ی اینكه عامل تربیت چقدر در روح مردم مؤثر است. وزیر می گفت: بعضی از افراد را نمی شود تربیت كرد، او می گفت: خیر، همه را می شود تربیت كرد. تا اینكه برای آنكه وزیر را محكوم كند دستور داد گربه ای را تعلیم و تربیت كردند. وقتی سر سفره می آمد شمعی به دست او می دادند. گربه ی گرسنه در مقابل غذا می نشست، آن بوی غذا هم به شامّه اش می رسید، مع ذلك تكان نمی خورد، این شمع را به دست می گرفت تا وقتی كه حاضرین سر سفره غذایشان را می خوردند. بعد كه گربه را خوب تربیت كرد وزیر را طلب كرد. وزیر آمد. او را در سر یك سفره نشاند در حالی كه گربه شمع را در دستش گرفته بود. وزیر در عین حال روی حرف خودش اصرار می ورزید، گفت گول این عمل را نباید خورد، گربه گربه است، گربه مادامی كه گربه است هرگز تربیت نمی پذیرد و نمی شود به این تربیت او اعتماد كرد. تا در جلسه ی دیگر سر سفره حاضر شد. ولی وزیر با خودش چند تا موش آورده بود، یعنی همان شكار گربه، همان چیزی كه گربه عاشق اوست و نه تنها گوشتش را دوست دارد مثل گوشتهایی كه سر سفره است، بلكه اصلاً به او عشق می ورزد و لهذا وقتی كه موش را می گیرد مدتی با آن ور می رود و بازی می كند، سر جنازه ی او رقص و خوشحالی می كند. شكار و صیدش است؛ غیر از مسئله ی خوراك مسئله ی دیگری مطرح است. این دفعه كه گربه را سر سفره آوردند و شمع به دستش دادند، در وسط كار یكمرتبه وزیر موشها را رها كرد وسط سفره. چشم گربه كه به موشها افتاد شمع را انداخت و شروع كرد به دویدن دنبال موشها. وزیر گفت: نگفتم؟

کامل هاشمی بازدید : 66 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

در مسئله ی آزادی كه در این دو سه هفته موضوع بحث ما بود و امشب هم به مناسبت عید سعید مبعث من این بحث را به عنوان «نهضت آزادی بخش اسلام» عنوان كردم باید كاملاً توجه داشت كه آزادی و حریت را شعار قرار دادن كارِ آسانی است. امروز آزادی شعار تمام طبقات و افراد شده و اینقدر شعار قرار گرفته است كه ارزش این كلمه بكلی از میان رفته است. شعار دادن به نام آزادی كار آسانی است اما آیا با شعارِ تنها آزادی برای بشر پیدا می شود؟ به صرف اینكه ما برای آزادی شعار بدهیم بگوییم زنده باد آزادی، مرگ بر ضد آزادی، آیا با این زنده باد و مرده باد، آزادی به معنی واقعی پیدا می شود؟ نه تنها با شعار، آیا با هر تعلیم و تربیتی می شود آزادی را برای بشر تأمین كرد؟ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر این جور خیال می كند، می گوید سرمنشأ تمام فسادها، خونریزیها، فسادها، ظلمها و استبدادها این است كه افراد بشر به آزادی یكدیگر احترام نمی گزارند. می گوییم بسیار خوب، حال چكار بكنیم كه افراد بشر به آزادی یكدیگر احترام بگزارند؟ یك فرمول خیلی ساده ای پیشنهاد

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 135

می كند، می گوید از اول به 52افراد بشر این جور تعلیم و [آنها را این گونه ] تربیت كنید، مرتب بگویید به آزادی یكدیگر احترام بگزارید، دیگر بعد به آزادی همدیگر احترام می گزارند. مگر چنین چیزی ممكن است؟ !

کامل هاشمی بازدید : 74 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

عوامل دیگر سه دسته است، كه ان شاءاللّه فردا شب بحث خودم را تكمیل خواهم كرد. آزادی افراد از سه ناحیه سلب می شود. یك ناحیه، ناحیه ی افراد سلب كننده است، افرادی كه می آیند آزادی را از دیگران سلب می كنند. چرا و به چه دلیل سلب می كنند؟ چه عاملی بر وجود آنها حكومت می كند كه می آیند آزادی را سلب می كنند؟ دوم افرادِ سلب شده ی از آنهاست، یعنی افرادی كه آزادی آنها سلب می شود.

آنها هم ممكن است در این جهت تأثیر داشته باشند. در آنها خصوصیتی،

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 142

خصیصه ای، حالتی، وضعی است كه سبب می شود آزادی آنها از ایشان گرفته و سلب بشود. عامل سوم نظامات و تشكیلات اجتماعی و وضع و اجرای قوانین اجتماعی است.

ما باید این عوامل را یك یك بررسی بكنیم. اما عامل سلب كننده. افرادی كه می آیند آزادی دیگران را سلب و حقوق دیگران را پایمال می كنند چرا و به چه دلیل چنین می كنند؟ چرا آزادی دیگران را محترم نمی شمارند و سلب می كنند؟ دلیلش دو چیز است: یكی حس سودجویی و منفعت پرستی كه در هر فرد بشری وجود دارد، و دیگری قدرت؛ یعنی وقتی انسان در مشی و راه و روش خودش سودجو و دنبال منفعت فردی و شخصی و خودپرست بود و از طرف دیگر قدرت به دست آورد و امكانات تحصیل كرد كافی است برای اینكه آزادی دیگران را سلب و حقوق دیگران را پایمال كند.

اما عاملی كه مربوط به افرادِ آزادی سلب شده است دو چیز است: یكی یك حالت رخوت و سستی و بی تفاوتی كه در عامه ی مردم پیدا می شود، حالت باری به هر جهت، آنچه كه ما اغلب اسمش را درویش مسلكی می گذاریم؛ یك چنین حالتی در مردم پیدا می شود كه احقاق حقوق را یك امر مقدس و محترم نمی شمارند؛ یك تنبلی. عامل دوم ضعف است، یعنی گیرم افرادی احساس احقاق حقوق و تأمین آزادی در خودشان بكنند ولی وقتی كه ضعیف هستند و قدرت ندارند قهراً نمی توانند به دست آورند.

و اما عامل قوانین اجتماعی و تشكیلات اجتماعی. قوانین اجتماعی و تشكیلات اجتماعی ممكن است به گونه ای باشد كه افراد اجتماع نتوانند آزادی خودشان را تأمین كنند.

کامل هاشمی بازدید : 40 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

اما راجع به قسمت اول، آیا از ناحیه ی سلب كننده ی آزادیها می شود كاری كرد كه او را كنترل كرد تا به آزادیها احترام بگزارد یا نه؟ اسلام در اینجا در دو جهت دخالت كرده است، یكی از ناحیه ی محدود كردن قدرت آنها و دیگر از ناحیه ی تعلیم و تربیت، و تربیت روح آنها با یك تعلیم و تربیت دینی و یك ایمان قوی، كه در این راه موفق هم بوده است؛ یعنی با ایجاد یك ایمان قوی در افراد نیرومند كه به حكم طبیعت خودشان سودجو و سودطلب هستند جلو سودجویی و سودطلبی آنها گرفته شده

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 143

است.

اسلام تنها به این كار قناعت نمی كند كه به ضعیف بگوید آقای ضعیف! برو حق خودت را از قوی بگیر و قوی شو. اسلام این را می گوید، ولی حال اگر ضعیف رفت حق خودش را از قوی گرفت و قوی شد بعد این قوی چه می شود؟ خود او به جای قوی اول می آید یعنی مثل قوی اول، ظالم و ستمگر می شود. اسلام گذشته از اینكه به ضعیف می گوید قوی شو و حق خودت را بگیر، به قوی می گوید: ای قوی! در مقابل ذات پروردگار [قدرتی نیست؛ ] تو خدایی داری، آخرت و معادی داری، جزایی داری؛ این جهان حساب و كتابی دارد؛ خیال نكن كه فقط تو قوی هستی و این انسانها ضعیف، مافوق قوی قوی دیگری هست، اِنَّ اللّهَ قَویٌّ شَدیدُ العِقابِ [1]، خدای قوی و شدیدالعقاب بالاسر همه قرار گرفته است؛ همان طوری كه علی علیه السلام در فرمان خودش به مالك اشتر می نویسد: ای مالك! فَاِنَّكَ فَوْقَهُمْ من اعتراف می كنم كه تو مافوق این توده ی مردمی هستی كه من تو را والی آنها قرار دادم. بنابراین تو به موجب اینكه مافوق هستی ممكن است مغرور بشوی و ظلم و ستم بكنی اما بدان وَ والِی الْاَمْرِ عَلَیْكَ فَوْقَكَ و آن كسی كه این فرمان را به تو داد و تو را والی مصر قرار داد- كه خود من باشم- مافوق توست، من قدرت بزرگتر از تو هستم، یعنی بدان كه من متوجه كارهای تو هستم، اگر تخلف بكنی تو را مجازات می كنم. من چه؟ آیا من دیگر آن قوی و قادری هستم كه مافوق من قدرتی نیست؟ نه، وَ اللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلّاكَ [2] و اما خدای تبارك و تعالی مافوق آن كسی است كه مافوق توست، مافوقِ مافوق توست. مافوق تو من هستم و خدا بالاسر همه ی ماست، ما باید خدا را در نظر بگیریم.

بنابراین عامل سلب كننده ی آزادی را از چه راه می شود كنترل كرد؟ از همین راه كه وَ اللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلّاكَ، از راه ایمان به خدای عادل، حكیم، قوی و شدیدالعقاب. راه دومش عرض كردیم محدودیت قدرتهاست كه آن را در بحث تشكیلات اجتماعی بحث می كنیم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 144


[1] . انفال / 52.

[2] . نهج البلاغه، نامه ی 53.

کامل هاشمی بازدید : 84 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

و اما از نظر آن فردی كه آزادی او از دست رفته است [اسلام چه كرده است؟ ] متأسفانه در تعلیمات مسیحیت یعنی تعلیماتی كه از اوایل مسیحیت پیدا شده- عرض نمی كنم در تعلیمات حضرت مسیح- این زبون پروری وجود داشته است ولی در اسلام با زبون پروری مبارزه شده است. اسلام به همان درجه كه ظالم را دشمن می دارد، زبون را و آدمی كه در مقابل ظالم با اینكه قدرت دارد تسلیم است دشمن می دارد. اسلام می گوید: لایُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلّا مَنْ ظُلِمَ [1]اسلام می گوید كه خداوند از بدگویی و شعار دادن علیه كسی و لكّه دار كردن و بدنام نمودن دیگران خوشش نمی آید مگر در مورد كسی كه مظلوم واقع شده است. به مظلوم اجازه می دهد فریاد كند، بدگویی كند، حتی شعر بگوید، هجو كند، شعار بدهد؛ چرا؟ چون راه، راهِ احقاق حق است. علی علیه السلام می فرمود: لایَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلیلُ وَ لایُدْرَكُ الْحَقُّ اِلّا بِالْجِدِّ [2].آدم ذلیل و ضعیف هرگز نمی تواند از ظلم دفاع كند. حق را جز با جدیت و كوشش و نیرو و تصمیم نمی شود به دست آورد. ویل دورانت در كتابتاریخ تمدن، جلد یازدهم می گوید: هیچ دینی مانند اسلام پیروان خودش را به قوّت دعوت نكرده است. البته همین طور است. دینی كه در آن جهاد و امر به معروف و نهی از منكر و «وَ اَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» [3] وجود دارد هرگز دعوت به ضعف و زبونی نمی كند. اسلام با این عامل هم كه عامل زبونی و ضعف باشد به این شكل مبارزه كرده است. نمونه هایی كه عرض كردم برای همین بود. خود پیغمبر اكرم مگر چنین نبود؟ پیغمبر اكرم- همان طوری كه درباره ی علی علیه السلام عرض كردم- درباره ی شخص خودش هم همین جور بود، كوشش می كرد كه مردم زبون و ضعیف بار نیایند. حتی وقتی احساس می كرد مردم در مقابل شخص خودش احساس زبونی می كنند، برای اینكه زبون نباشند آن زبونی را از آنها می ریخت.

مردی آمد خدمت رسول اكرم، چشمش كه به حضرت افتاد، با اینكه حضرت به اصطلاح خودش را نمی گرفت و یك دبدبه و جلالی به خودش نمی بست ولی مع ذلك آن اهمیت و عظمت و شخصیت حضرت او را گرفت، وقتی خواست با

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 145

حضرت صحبت كند زبانش به لكنت افتاد، تا زبانش به لكنت افتاد فوراً پیغمبر اكرم از جا حركت كرد، آن مرد را به سینه ی خودش چسبانید، محكم در آغوشش گرفت؛ بعد گفت: ای رفیق! چرا زبانت گرفت؟ از من ترسیدی؟ چرا بترسی؟ من كه آدم ترسناكی نیستم، من پسر آن زنی هستم كه با دست خودش از بزها شیر می دوشید.

من مثل برادری از برادرهای تو هستم، نترس، با من درست صحبت كن، مرعوب من نباش. اسلام با این مرعوبیتها مبارزه می كرد.

بله، اسلام چنین دینی است كه نه تنها شعار آن شعار آزادی بوده است بلكه با عوامل زبونی و ضعف مبارزه كرده و در مقابل، عوامل آزادی و قدرت و نیرومندی را تقویت كرده است و همه ی اینها از شبی مانند چنین شبی آغاز شده است كه شخص مقدس رسول خدا از كوه حرا به زیر آمد، بعد از مدتی به او دستور داده شد: یا اَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَاَنْذِرْ. وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ [4] برخیز، به مردم اعلام خطر كن. اولین چیزی كه اعلام می كنی و به مردم می گویی عظمت خداست: خدا را به عظمت در میان مردم یاد كن، عظمت خدا را به اینها بفهمان؛ عظمت خدا را كه بفهمند دیگر غیر خدا را رها می كنند. آمد در میان مردم و گفت: قولوا لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ تُفلِحوا.

خدایا از تو می خواهیم، به حق ذات مقدست تو را قسم می دهیم، كه ما را از انواری كه در مثل چنین شبی از جهان غیب تابیده است بهره مند بفرما.

خدایا ما را به حقایق دین [ اسلام آشنا بفرما. [5]

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 146


[1] . نساء / 148.

[2] . نهج البلاغه، خطبه ی 29.

[3] . انفال / 60.

[4] . مدّثّر / 1- 3.

[5] . [چند ثانیه ای از آخر نوار ضبط نشده است. ]

کامل هاشمی بازدید : 104 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

اندلس اسلامی یك تجربه ی بسیار روشن در این زمینه است. تاریخچه ی اندلس را بخوانید، لااقل كتاب تاریخ اندلس دوست بزرگوار ما مرحوم آیتی را مطالعه كنید و كتابهای دیگری كه در این زمینه نوشته اند و شاید در بعضی قسمتها از آن كتاب مفصل تر باشند. اندلس اسلامی یك مهد بزرگ تمدن اسلامی است. دنیای مسیحیت خودش را در مقابل این مهد تمدن ناتوان می بیند ولی چشم به آن دوخته است.

نمی تواند كاری از پیش ببرد چون انسانهایش انسانهای درستی هستند. نقشه می كشد، نقشه ی فساد اخلاق: اگر كاری بكنیم كه اخلاق جوانانشان را فاسد كنیم موفقیم. از راه زن و شراب وارد می شوند. شروع كردند وسائل مشروب سازی فراهم

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 306

كردن و مشروب رایگان در اختیار مسلمانان قرار دادن. تاكستانها به وجود آوردند برای مشروب و شرابش را وقف [مسلمین ] كردند [1].

دختران مسیحی كه قهراً از همان وقت بی حجاب بودند و به صورت یك اقلیت زندگی می كردند مأمور شدند روز به روز خودشان را لخت تر كنند و كم كم برسند به مینی ژوپ مثلا، خودشان را در حد اعلا آرایش كنند و به دلربایی بپردازند. این نقشه یعنی نقشه ی فاسد كردن انسانها خیلی خوب كار خودش را كرد. تدریجاً جوانان اسلامی به شراب و قمار و مجالس عیاشی و دختربازی و گِرل فرند به اصطلاح امروز و امثال اینها عادت كردند. طولی نكشید كه هر جوان مسلمان یك رفیق دختر مسیحی داشت.

در كتابی خواندم كه روزی یكی از حاكمان مسلمان در قصر خودش كنار دریایی نشسته بود و داشت خیابان و بازار را تماشا می كرد. یك دختر بسیار زیبای مسیحی- و شاید به قصد دلربایی از شخص حاكم- با طنّازی فوق العاده از آنجا عبور كرد. او مقداری تماشا كرد، آنچنان فریفته شد كه بی اختیار خودش از قصر بیرون دوید، دیگر مجال به غلامها و نوكرها نداد كه بروید او را بیاورید، خودش پرید و شخصاً او را بغل زد و آورد داخل قصر. این واقعه گزارش شد به مركزی كه این توطئه را اجرا می كرد. می گویند وقتی به آنجا گزارش شد، آنها از شادی به رقص آمدند، گفتند دیگر ما فاتحیم. (جامعه ای كه افرادش از نظر اخلاق فاسدند دیگر برایش اراده، حس سلحشوری و غیرت باقی نمی ماند، می گوید خوش باش. یك كلمه بیشتر سرش نمی شود: خوش باش. ملتی ساخته شد به نام خوش باش. )

همین كه خوب اخلاق مسلمین را فاسد كردند و این ملت را از درون فاسد كردند هجوم آوردند. قتل عامی از مسلمین كردند كه گوستاو لوبون كه خودش فرانسوی است می گوید چنین فاجعه ای دنیا به خودش ندیده است. بر صغیر و كبیر، بر زن و مرد رحم نكردند. با یك قساوتی مسلمین را قتل عام كردند كه خدا می داند! (می گویند الآن اسمهای اسپانیایی ها اسمهای مسیحی مانند ژاك و ژان است، ده نسل بالاتر می رسد به احمد، محمود، ابوالقاسم؛ همه ی اجداد اینها مسلمان اند. ) آنچنان اختناقی به وجود آوردند كه اگر بو می بردند كه فردی مسلمان است

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 307

خاندانش قتل عام می شد. [نوشته اند نوزاد پسری در خانواده ی مسلمانی كه اسلامِ خود را كتمان كرده بودند به دنیا می آید. ] [2] بعد كه بیست ساله و جوانی رشید و قابل اعتماد می شود، پدرش یا یكی از خویشاوندانش او را می برد در یك خلوتی، بعد از سوگندهای زیادی كه به او می دهد، راز را برایش فاش می كند و می گوید حقیقت این است، این دینی است كه ما داشته ایم، اینها چنین و چنان اند، اگر كاری می توانی انجام بدهی [انجام بده ] ، كه بعد این جوان بالاخره با زحمت به كشورهای اسلامی می رود.

غرضم این جهت است كه فساد اخلاق عامل فنا و اضمحلال یك قوم است.


[1] . گو اینكه اقلیت مسیحی هم وجود داشت، ولی این نقشه ها پشت پرده اجرا می شد.

[2] . [افتادگی از نوار است. ]

کامل هاشمی بازدید : 100 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

دلایل ضرورت آزادی 

آیة الله مطهری در بحث آزادی،از موضوعی با عنوان دلایل صحت،و به تعبیر نگارنده دلایل اهمیت و ضرورت آزادی سخن می گوید.این دلایل به طور کلی می تواند فرضیه مقاله حاضر را در تقدم آزادی بر اخلاق تقویت کند.جان کلام مطهری در بحث ضروری آزادی این است که به دلایل متعدد و تنها در گستره و سپهر آزادی می توان به مراتب سعادت و کمال دست یافت:

آزادی کلی به این معنا صحیح است که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد؛دیگر به این معنا صحیح است که بسیاری از چیزهاست که با جبر نمی توان به بشر تحمیل کرد،و به دیگر به این جهت که بشر موجودی است که باید بالاختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود برسد.24

عناصر سه گانه در عبارت بالا به گونه ای است که آزادی را بر هر چیزی از جمله اخلاق تقدم می بخشد.در این معنا آزادی مفهومی برون دینی تلقی می شود که حتی پذیرش دین نیز بدون آن و آگاهی میسر نیست و طبیعی است که اخلاقیات و فضایل اخلاقی نیز مورد پذیرش قرار نمی گیرد مگر با وجود و تحقق آزادی برای افراد:از این رو سخن مطهری سمت و سویی می یابد و بنا به دلایلی-در ادامه ذکر خواهد شد-نباید از آدمی دریغ شود.

نخستین دلیل بر ضرورت آزادی این است که بروز و ظهور استعدادهای آدمی نیازمند فضای آزاد است.در فضای بسته و محیط متحجر و خفقان آور و استبدادی و ضد اخلاقی،زمینه بروز خلاقیت ها و استعدادها و فضایل اخلاقی و رفتارهای مبتنی بر اخلاق وجود ندارد.بر عکس،در فضای بسته و مستبدانه ای که بر جامعه حکم فرما باشد،چاپلوسان و زبان بازان قدر می یابند و بر صدر می نشینند و آزادگان و آزاداندیشان،خوار و ذلیل می شوند.اخلاق مطلوب در چنین جامعه ای ریشه نخواهد دواند و مردم نخواهند توانست از چنین جامعه ای میوه های اخلاقی بچینند،بلکه ضد اخلاق و میوه های فاسد آن است که در ظل نظام استبدادی ریشه می دواند.

عنصر و دلیل دوم در ضروت آزادی این است که بسیاری از امور صلاحیت و قابلیت تحمیل به آدمیان را ندارد؛برای مثال دین و اخلاق و...از جمله امور اجباربردار و اجبارپذیر نیست.نمی توان کسی را به زور وادار به پذیرش دین کرد و یا کسی را با تحمیل وادار به قبول اخلاق و فضایل اخلاقی نمود و به اجبار از او خواست که انسان اخلاقی و پای بند به فضایل اخلاقی باشد.مطهری نقطه قوت دین اسلام را در همین می داند که اجازه نداده است دین و فضایل اخلاقی را به آدمیان تحمیل کنند.

صفحه 157

اخلاق و اخلاقیات را نمی توان بر بشر تحمیل کرد؛بشر می بایست با طوع و رغبت آنها را بپذیرد و به آنها عمل نماید.در فضای غیر آزاد،تحقق اخلاق و فضایل اخلاقی نیز به سختی صورت می گیرد و اساسا ممتنع می نماید.در همین زمینه مطهری می گوید:

بعضی چیزهاست که اصلا اجباربردار نیست،یعنی نمی شود بشر را مجبور کرد که آن را داشته باشند...اگر تمام قدرت های مادی جهان جمع شوند و بخواهند با زور آن را اجرا بکنند قابل اجرا نیست؛مثلا محبت و دوستی.25

دین،ایمان و محبت و دوستی،که در شمار فضایل اخلاقی اند و بسیاری چیزهای دیگر اجباربردار و تحمیل کردنی نیست و آیات فراوانی در قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد؛از جمله خطاب به پیامبر می فرماید:«أدع إلی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة»؛{سوره نحل آیه 125}مردم را با دلیل و منطق دعوت کن تا روح و قلب آنها را خاضع]و[عشق و محبت را در دل آنها ایجاد کنی.اخلاق را نیز می بایست با طوع و رغبت و منطق و برهان به دیگران آموخت و نه تحمیل و اجبار،پیامبر مکرم اسلام درباره فلسفه بعثت خود می فرماید:

«إنّی بعثت لا تمم مکارم الاخلاق»و نمی توان مکارم اخلاق را به دیگران آموخت جز با برهان و استدلال و نرمی و لطافت.

عنصر و دلیل سوم در ضرورت آزادی این است که همانا قابلیت کمال یابی انسان در فضایی ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد.اساسا برای رسیدن به کمال،باید ابتدا در درون خود و برای رسیدن به فضایل معنوی اخلاقی تلاش کرد و آنگاه در بیرون و برای تحقق اخلاق در جامعه تلاش نمود،البته دست یابی به اخلاق و فضایل اخلاقی و کمال در فضای آزاد ارزشمند است.اگر امکان دست یابی به سعادت بدون تلاش و منازعه با درون خود و با جامعه و نیروهای شر درون اجتماع میسر می بود دیگر اخلاق و فضایل و ارزش های اخلاقی ارزشمند شمرده نمی شد و مطلوب آدمیان نبود.

شاید بتوان گفت همه عناصر و دلایل مذکور در باب اهمیت و ضرورت آزادی،می تواند تقدم آزادی را بر اخلاق و فضایل اخلاقی روشن سازد.آزادی به مثابه نقطه آغازینی است که می توان از آن جا به اخلاق رسید.یک جامعه فاقد آزادی،فاقد اخلاق هم خواهد بود و در این شرایط وضعیت جامعه از حیث روابط اجتماعی و آداب معاشرت بر پایه هیچ منطقی استوار نخواهد بود.

کامل هاشمی بازدید : 86 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

تذکراین مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

با توجه به اهمیت آزادی و اخلاق و نیازمندی آدمی و جامعه به هر دو، نوشته حاضر نسبت و رابطه مفاهیم مذکور را با یکدیگر می کاود.مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که آیا اخلاق،انسان را به آزادی رهنمون می شود یا این که از آزادی می توان پلی به اخلاق زد و جامعه ای اخلاقی را بنیان نهاد.به نظر نگارنده آزادی بر اخلاق اولویت و تقدم دارد.در واقع،تحقق آزادی و به ویژه آزادی سیاسی،شرط ضروری و اساسی اخلاق در سطوح فردی،اجتماعی و سیاسی است.این اولویت و تقدم،یک تقدم رتبی و زمانی است.پژوهنده سعی دارد در این مقاله به بررسی و آزمون این فرضیه با تأکید بر اندیشه آیة الله مطهری بپردازد.

واژه های کلیدی: آزادی،اخلاق،اخلاق و آزادی،مرتضی مطهری،ضرورت آزادی،روشمندان

آزادی،ارزشمندی اخلاق.

مقدمه

پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظرهای مختلف معرفت شناختی مطرح ساخت؛از

صفحه 148

این رو پرسش های متنوع و متکثری مطرح می شود؛از این پرسش ها که اساسا چه رابطه ای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟آیا اخلاق و ارزش های اخلاقی در دست یابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیرگذار است یا در ازاء از دست دادن و مقید شدن آزادی؟آیا آزادی می تواند برای رسیدن به جامعه ای اخلاقی به انسان ها کمک کند یا این که رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع می بخشد؟

کامل هاشمی بازدید : 60 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

با توجه به اهمیت آزادی و اخلاق و نیازمندی آدمی و جامعه به هردو، نوشته حاضر نیست و رابطه مفاهیم مذکور را با یکدیگر می کاود. مقاله در پی پاسخ به ای پرسش است که آیا اخلاق، انسان را به آزادی رهنمون می شود یا این که از آزادی می توان پلی به اخلاق زد و جامعه ای اخلاقی را بنیان نهاد. به نظر نگارنده آزادی بر اخلاق اولویت و تقدم دارد. در واقع، تحقق آزادی و به ویژه آزادی سیاسی، شرط ضروری و اساسی اخلاق در سطوح فردی، اجتماعی و سیاسی است. این اولویت و تقدم، یک تقدم رتبی و زمانی است. پژوهنده سعی دارد در این مقاله به بررسی و آزمون این فرضیه با تأکید بر اندیشه آیة الله مطهری بپردازد.

واژه های کلیدی: آزادی، اخلاق، اخلاق و آزادی، مرتضی مطهری، ضرورت آزادی، روشمندی آزادی،‌ ارزشمندی اخلاق.

مقدمه

پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظره های مختلف معرفت شناختی مطرح ساخت: از این رو پرسش های متنوع و متکثری مطرح می شود؛ از این پرسش ها که اساساً چه رابطه ای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟ آیا اخلاق و ارزش های اخلاقی در دست یابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیر گذار است یا در از دست دادن و مقید شدن آزادی؟ آیا آزادی می تواند برای رسیدن به جامعه ای اخلاقی به انسان ها کمک کند یا این که رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع می بخشد؟ مبانی و معیارهای مفهوم اخلاق و آزادی کدام است؟ آیا آزادی می تواند یا باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در آن جامعه بستگی دارد؟ در نسبتی دیگر و از منظری دیگر می توان پرسش های مذکور را به گونه ای دیگر نیز طرح کرد؛ از جمله: آیا نهال اخلاق در فضا و بذر آزاد به بار می نشیند و یا برعکس، این آزادی است که خود را با قامت اخلاق متناسب می کند؟ آیا بدون آزادی و آزاد اندیشی می توان معرفت اخلاقی کسب کرد و یا این که اعتبار آزادی نیز بر پیش دانسته ها و مبانی اخلاقی مبتنی است؟ آیا اساساً آزادی می تواند ارزش های اخلاقی را تقویت کند یا این که وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزش های اخلاقی در جامعه می شود و چه بسا اخلاق را از میان می برد؟

این مقاله با هدف تبیین رابطه و سنجش دو مفهوم آزادی و اخلاق با تأکید بر اندیشه آیة الله مرتضی مطهری و نیز تأثیر هر یک بر دیگری نگارش یافته است؛ به عبارت روشن تر، تلاش می کند تا تقدم یا تأخر آزادی به لحاظ رتبی و زمانی، مقدم بر اخلاق است: از این رو تحقق اخلاق در جامعه منوط به تحقق حداقلی از آزادی در آن است. البته هم اخلاق و هم آزادی از ضروریات زندگی فردی و به ویژه زیست جمعی و برای رسیدن به هدف های خاصی مورد نیاز آدمی است، هرچند این هدف ها از منظرهای مختلف که به آنها نگاه شود ناهمگون جلوه کند.

در جامعه ای که استبداد در آن حاکم است و شیوه های استبدادی و توتالیتری در آن مقدم بر اخلاق و آزادی است، هم آزادی غایب وهم اخلاق جامعه منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و در خور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی و هستی شناختی معتبر باشد تنها در جامعه ای رخ می نماید که بهره ای از آزادی داشته باشد و تملق و چاپلوسی در آن راه به جایی نبرد و اخلاق و ارزش های اخلاقی حاکم باشد. شایان ذکر است که در این جا اخلاق و آزادی در مقابل و ضد یکدیگر نیستند، بلکه اساساً آزادی یک فضیلت اخلاقی و بلکه مهمترین و اساسی ترین فضیلت اخلاقی شمرده می شود.

کامل هاشمی بازدید : 78 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

خلاصه:

بدون شک علامه شهید مرتضی مطهری در بیشتر مسائل فکری که در زمان خود وارد شد، نظرات و دیدگاه های عمیقی ارائه کرد که حاصل تحقیقات و پژوهش های خستگی ناپذیر ایشان بود.

از جمله بحث هایی که می توان در اندیشه شهید مطهری پی گرفت، بحث از نسبت اخلاق و آزادی است که این بحث را می توان از منظرهای مختلف معرفت شناختی دنبال کرد. از این رو، پرسش های متنوع و متکثری پیش رو قرار می گیرد و از هر زاویه، بحث های مختلفی مطرح می شود. سالروز بزرگداشت این عالم فرزانه بهانه ای شد تا برای گفتگو درباره همین موضوع به سراغ شریف لک زایی، عضو هیات علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی برویم. «آزادی سیاسی در اندیشه آیت الله مطهری و آیت الله بهشتی، بررسی تطبیقی نظریه ولایت فقیه و توزیع قدرت در نظریه ولایت فقیه از آثار منتشر شده ایشان است. این نوشتار، حاصل گفتگوی ما با وی است.».

*چه نوع رابطه ای میان اخلاق و آزادی در اندیشه سیاسی شهید مطهری وجود دارد؟

به نظر می رسد به رغم آنچه در ارتباط با اخلاق و سیاست نزد پاره ای از متفکران مسلمان مشهور شده که اخلاق بر سیاست، مقدم است و به همین نسبت، این بحث به رابطه اخلاق و آزادی نیز کشیده شده و اخلاق، مقدم بر آزادی فرض می شود، باید عرض کنم بنابر مطالعات پراکنده ای که در آثار استاد مطهری داشته ام، این آزادی است که به لحاظ رتبی و زمانی، مقدم بر اخلاق است. از این رو برای چیدن میوه های اخلاقی و رشد کردن اخلاق در جامعه باید آزادی در جامعه تحقق یابد. ناگفته نماند که هم اخلاق و هم آزادی از ضروریات زندگی فردی و جمعی است و برای رسیدن به هدف های خاصی مورد نیاز آدمی است. اگرچه ممکن است این هدف ها به واسطه تفاوت و تنوع منظرهای ناهمگون جلوه کنند.

*دلیل تقدم آزادی بر اخلاق چیست؟

ببینید! در جامعه ای که استبداد حاکم است، هم آزادی و هم اخلاق هر دو غایب هستند و جامعه، منحط و فاسد است. اخلاق مناسب و درخور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی و هستی شناختی معتبری باشد، تنها در جامعه ای ظهور می کند که از آزادی بهره ای داشته باشد. زمانی که تملق و چاپلوسی در جامعه ای رایج باشد و حاکمان از انتقاد و اعتراض و صداقت و صراحت استقبال نکنند، چگونه می توان از اخلاق و ارزش های اخلاقی سخن گفت و ارزش های اخلاقی را ستود و حتی چگونه می توان از آزادی سخن گفت و برای تحقق آن تلاش کرد؟

آزادی، یک فضیلت اخلاقی و بلکه مهم ترین و اساسی ترین فضیلت اخلاقی شمرده می شود. از این رو از بحث های انجام شده می توان استنباط کرد که آزادی و اخلاق از یکدیگر جدا نیستند.

کامل هاشمی بازدید : 414 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

 1. حقیقت آزادی چیست؟ آیا آزادی یك پدیده است، و به اصطلاح علمای قدیم یك امر وجودی است كه اخیراً كشف شده است، مثل عناصری كه در طبیعت كشف می شود و یا مثل عوارضی كه در وجود موجودات زنده یا غیرزنده یا در اجتماع رخ می دهد، ویا صرفاً یك امر عدمی است؟ عدم المانع است؟ و یا یك مفهوم انتزاعی است كه

جلد یك . ج1، ص: 71

از یك صفت خاص و استعداد خاص انتزاع می شود [1]؟ دیگر اینكه چرا آزادی لازم الاحترام است؟ تثلیث اقسام بالا با این كه «میان عدم و وجود درواقع فاصله نیست» منافات ندارد.

2. آیا آزادی از مختصات انسان است؟ چرا انسان فقط، از این موهبت خود را بهره مند می داند؟ آیا حیوانها مثل این مرغها و آهوها و گوسفندها نمی توانند ادعا كنند كه ما هم آزادیم؟ آیا اگر مثل اخوان الصفا انسان و حیوان را با هم به محاكمه دعوت كنیم انسان جوابی دارد؟ .

3. می گویند آزادی حق است، حق غیرقابل سلب، دیگری نمی تواند به هیچ وجه آن را سلب كند (البته عملاً می تواند، یعنی حق سلب كردن ندارد و [حق ] انتقال دادن به خود را و یا معدوم كردن وغیرقابل استفاده كردن آن را ندارد) ، خود شخص نیز نمی تواند آزادی خود را بفروشد یا ببخشد [2]، خواه آزادی در مقابل مملوكیت را به اینكه خود را برده كند و خواه آزادی اجتماعی را به اینكه مثلاً به اختیار خود حق حاكمیت را از خود سلب كند. دلیل این مطلب چیست؟ .

4. می گویند آزادی را هیچ چیز نمی تواند محدود كند مگر آزادی دیگران، یعنی آزادی در همه چیز برای انسان هست و هیچ حدی ندارد مگر آنكه به آزادی دیگران لطمه وارد آید.

لازمه ی این سخن این است كه حتی مصالح خود فرد و مصالح اجتماع نیز نمی تواند آزادی افراد را تحدید كند.

این مطلب در اخلاق جنسی و آزادی معاشرت مرد و زن جاری

جلد یك . ج1، ص: 72

است. در ورقه های «اخلاق جنسی» گفته ایم كه طرفداران اخلاق نوین جنسی از سه اصل برای مدعای خود استفاده می كنند. اول اصل آزادی است. دوم اصل وابستگی سعادت به این كه استعدادهای انسان متساویاً پرورش یابند، زیرا تبعیض سبب آشفتگی غرائز می گردد. اصل سوم این است كه رغبت در اثر امساك فزونی می یابد و در اثر اشباع كاهش.

5. در مقدمه ی اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید:

«اساس آزادی و عدالت و صلح جهانی [3]شناسایی حیثیت ذاتی كلیه ی اعضای خانواده ی بشری است. » .

ما می خواهیم بفهمیم این حیثیت ذاتی كه به موجب آن هر انسانی احترام ذاتی دارد و انسان بماهو انسان اینچنین است اعم از مرد و زن و سفید و سیاه و بلند و كوتاه، چیست؟ .

این جمله شامل سه نكته است [4]:

الف. بشر یك نوع حیثیت و شرافت ذاتی لازم الاحترام از طرف دیگران دارد.

ب. این حیثیت تبعیض بردار نیست.

ج. اساس آزادی و عدالت شناسایی این حیثیت ذاتی است.

ایضاً در مقدمه ی اعلامیه مذكور می گوید:

«عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشری منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است كه روح بشریت را به عصیان واداشته است. » .

نویسندگان این اعلامیه با این جمله می خواهند ادعا كنند كه منشأ كلیه ی ناراحتیهای بشری را كشف كرده اند؛ همه ی ناراحتیها و جنگها و

جلد یك . ج1، ص: 73

زدوخوردها از این عدم شناسایی حیثیت ذاتی انسان بماهوانسان پیدا شده است؛ اقوامی به نام ملیت، نژاد، رنگ، مذهب، مدعی امتیاز و برتری نسبت به دیگران شده اند و به حقوق ذاتی متساوی دیگران تجاوز كرده اند، آنها نیز درصدد انتقام برآمده عكس العمل نشان داده اند؛ اما اگر این معرفت [5]برای بشر پیدا شود هرگز خونریزی و اختلاف پیدا نخواهد شد و صلح و عدالت و آزادی برقرار خواهد شد.

ایضاً در مقدمه می گوید:

«ظهور دنیایی كه در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آرمان بشر اعلام شده است. » .

می گوید:

«مردم ملل متحد ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام كرده اند. » .

ایضاً: .

«دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهانی و رعایت واقعی حقوق بشر و آزادیهای اساسی را با همكاری سازمان ملل تأمین كنند. » .

(رجوع شود به ورقه های «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» ) .

6. در كتاب (حقوق بشر) تألیف دكترپورسعیدی می گوید حكمایی

جلد یك . ج1، ص: 74

امثال هوبز آزادی را امری طبیعی و ناشی از میل طبیعی هركس به نفس خود و به سودجویی شخصی دانسته اند. (رجوع شود به ورقه های «حقوق» ظهر ص 22) .

7. از نظر ما خواستن و اراده اگر آن را ناشی از هدفی در طبیعت ندانیم منشأ حقی نمی شود، این خواست در حیوان هم هست.

8. از نظر ما توجیه حیثیت ذاتی انسان به این است كه برای انسان مقامی و درجه ای خاص در وجود قائل شویم و برای او مأموریتی تكوینی و غائی (نه تشریعی) قائل گردیم. منع و جلوگیری چون ایجاد سد در مقابل هدف طبیعت است و جلو تكامل را می گیرد و تكامل با هدف صورت می گیرد جایز نیست، یعنی منشأ این حیثیت ذاتی مرتبه ی وجود و مأموریت دادن طبیعت است و اساساً حقوق را جز از طبیعت آنهم با شناسایی اصل علت غایی نمی توان توجیه كرد.

9. از نظر فلسفه ی اجتماعی تطبیقی، ما باید این بحث را در مسأله ی حسن و قبح عقلی جستجو كنیم.

10. در ورقه های «اسلام و آزادی عقیده» ما میان خوب و بدی كه واقعیتش به ذوق و انتخاب بسته است و خوب و بدی كه از این نظر مطلق است فرق گذاشته ایم- رجوع شود.

11. در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر فرقی میان تساوی حقوق و تشابه حقوق [6]گذاشته نشده است. ما در یادداشتهای «حقوق زن» این دو جهت را از یكدیگر تفكیك كرده ایم.

12. كارل ماركس و برخی دیگر از اروپائیان سیستم اقتصادی یا سیاسی خود را براساس حقوق طبیعی و حیثیت ذاتی بشری ننهاده اند.

13. رجوع شود به كتاب (جهانی كه من می شناسم) و كتاب (لذات فلسفه) و كتاب آزادی فرد و قدرت دولت.

عقم فلسفه ی اروپا:

14. از نظر ما فلسفه ی اروپایی از لحاظ بیان فلسفه و منشأ آزادی و همچنین از لحاظ بیان علت لزوم احترام آزادی عقیم است، زیرا قادر

جلد یك . ج1، ص: 75

نیست حیثیت ذاتی بشر را آن طور كه سبب گردد برای همه لازم الاحترام باشد توجیه كند و نتیجه ی آن را ذكر كند.

ریشه ی احترام آزادی:

15. به نظر ما مسأله ی لازم الاحترام همان مفهوم «باید» است. این تكلیف است، ریشه ی این تكلیف كجاست؟ این فرمان را بشر از چه مقامی می پذیرد؟ از خدا یا از عقل یا از وجدان؟ یا از خلقت؟ (البته مبدأ خلقت و مبدأ خالق از این نظر یكی است. ) .

16. در فلسفه ی اروپا هر وقت كه سخن از حقوق الهی به میان می آید، آن را با حقوق طبیعی و فطری دو تا می دانند، آنها حقوق الهی جز به نحو تشریعی تصور نمی كنند، درصورتی كه حقوق طبیعی خود بر دو قسم است:

حقوق طبیعی بی هدف و حقوق طبیعی ذی هدف. اگر پای هدف و مسیر طبیعی و غائی به میان نیاید حقوق معنی ندارد و تا اصل توحید به میان نیاید، تكامل و تعقیب هدف بی معنی است.

17. در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر آزادی را بر اصل حیثیت ذاتی انسانی مبتنی می كنند، درصورتی كه لازمه ی حیثیت ذاتی انسانی این است كه آن حیثیت را محترم بشماریم به اینكه آن را تكمیل [كنیم ] و دور از آلودگی نگه داریم، نه اینكه آن را به حال خود بگذاریم، هرطور می شود بشود.

بلی آزادی از آن جهت كه بشر را وارد صحنه ی تنازع بقا می كند [7]و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد می كند خوب است، اما این به معنی این نیست كه هیچ گونه محیط اجباری برای بشر به وجود نیاوریم.

18. ریشه ی آزادی، حقوق طبیعی است و ریشه ی حقوق طبیعی استعداد طبیعی و امكان استعدادی است و به همین دلیل آزادی یك مسأله ی فلسفی است زیرا امكان استعدادی، پدیده ی طبیعی و قابل مطالعه ی حسی و تجربی نیست.

جلد یك . ج1، ص: 76

19. آزادی دادن به بت پرست و جاهل و مشرك، احترام به حیثیت ذاتی انسانی نیست، پس عقیده باید آزاد باشد یعنی چه؟ .

فلسفه ی آزادی:

20. آزادی كلی به این معنی صحیح است كه نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد؛ دیگر به این معنی صحیح است كه بسیاری چیزهاست كه با جبر نمی توان به بشر تحمیل كرد، و دیگر به این جهت است كه بشر موجودی است كه باید بالاختیار و در صحنه ی تنازع و كشمكش به كمال خود برسد؛ اما آزادی به معنی اینكه نباید مزاحم خواب بشر شد، غلط است. فروید به عنوان افتخار بزرگی برای خود می گوید: «بعد از مدتها فهمیدم از كسانی هستم كه مزاحم خواب بشر شده ام. » با اینكه در این جهت هم اشتباه كرده است اما این تهمت را به خود زده است.

تعریف آزادی:

21. آنچه تا اینجا معلوم شد عبارت است از: .

الف. آزادی پدیده ی طبیعی نیست، از صفات واقعی انتزاعی فلسفی یا از صفات فرضی ریاضی اشیاء هم نیست، بلكه مفهومی است اعتباری و عملی كه از استعداد طبیعی موجودی برای تكامل اعتبار می شود و خلاصه مفهومش این است كه نباید مانعی در راه رشد استعداد طبیعی انسان به وجود آورد (نه اینكه نباید مانعی در مقابل خواسته و عقیده ی او ایجاد كرد. ) .

آیا آزادی از مختصات انسان است؟ :

ب. ایجاد مانع برای رشد طبیعی یك گیاه مثل اینكه گلی را در سایه یا در محیط تنگ و كوچك از لحاظ فضا قرار دهیم كار ناپسند و تجاوز به حق هست اما چون مقرون به شعور از طرف گل نیست، ظلم نیست و در حیوان اگر مستلزم ایذاء باشد ظلم است و الاّ نه. اما به مصرف انسان رساندن گیاه یا حیوان به هیچ نحو ظلم نیست. پس این بحث كه در نمره ی 2 طرح شد [كه ] آیا آزادی از مختصات انسان است یا نه، به این صورت باید حل شود كه معنی آزادی لزوم عدم ایجاد مانع است؛ این لزوم درباره ی انسان صادق است فقط و درباره ی گیاه به هیچ نحو صادق نیست هرچند گیاه هم دارای حقوقی است، و درباره ی حیوان فقط آنجا كه موجب اذیت در كار باشد نباید ایجاد اذیت و آزار كرد ولی این

جلد یك . ج1، ص: 77

معنی غیر از آزادی مصطلح است، پس آزادی از مختصات انسان است.

آیا آزادی حق است یا تكلیف؟ :

ج. خود آزادی حق نیست بلكه تكلیف است كه متوجه دیگران است و منشأ انتزاع آن حقی است در طبیعت كه عبارت است از استعداد كمالی انسان بما هو انسان كه مانع ایجاد كردن در راه آن استعداد سبب محرومیت و مغبونیت انسان می گردد.

آزادی تكلیف است و قابل اسقاط نیست:

د. علت اینكه آزادی غیرقابل سلب است این است كه تكلیف است و متوجه غیرخود شخص است و در تكلیف قابلیت سلب و اسقاط معنی ندارد، تنها در حقوق است كه می توان از قابل اسقاط بودن آن بحث كرد.

حق طبیعی حق طبیعت است و و قابل اسقاط نیست:

تازه در حقوق نیز فرق است میان حقوق طبیعی كه در عین اینكه حق فرد است حق طبیعت است و حقوق اجتماعی و موضوعه كه واضع آن خود انسانها و قوانین موضوعه می باشند. حقوق موضوعه به معنی این است كه قانون مجوز برای استفاده درست می كند، ولی حقوق طبیعی به معنی این است كه طبیعت این مسیر را برای كمال خود انتخاب كرده است، لهذا فرد در حقوق طبیعی حق اسقاط ندارد.

لازمه حیثیت ذاتی انسان آزاد گذاشتن و مهمل گذاشتن او نیست:

هـ. گفتیم آزادی را علاوه بر آزادی دیگران، مصالح خود فرد و همچنین مصالح اجتماع می تواند محدود كند، زیرا لازمه ی حق طبیعی و حیثیت ذاتی انسان لزوم احترام هست، اما لازمه ی لزوم احترام كاری به كار او نداشتن نیست، بلكه لازمه ی آن این است كه هر عملی كه استعدادهای طبیعی را رشد بدهد جایز بشماریم. در فلسفه ی اروپایی لازمه ی احترام به حیثیت ذاتی انسان این دانسته شده است كه خواسته ها و تمایلات و پسندها و انتخابهای هر انسانی باید محترم شمرده شود؛ .

مفهوم آزادی از نظر ما با مفهوم آزادی از [نظر] اروپایی متفاوت است:

چون هر انسانی محترم است پس هر عقیده ای كه انتخاب كرد محترم است ولو آن عقیده سخیف ترین و موهن ترین و متناقض ترین عقاید با شأن و مقام انسان باشد [8]، پس اگر انسانها گاوپرستی (مثل هندوها) یا عورت پرستی (مثل ژاپنی ها) یا هر عقیده ی سخیف دیگر پیدا كنند به موجب اینكه انسانها این عقیده را انتخاب كرده اند بر همه ی انسانهای

جلد یك . ج1، ص: 78

دیگر لازم است كه به عقیده ی آنها احترام بگزارند.

لازمه ی حیثیت انسانی احترام انسان است ولی لازمه ی احترام انسان احترام عقیده اش نیست:

اما مطابق آنچه ما گفتیم انسان از آن نظر محترم است كه به سوی هدف تكاملی طبیعی حركت می كند، پس تكامل محترم است، هر عقیده ولو زاییده ی انتخاب خود انسان باشد كه نیروهای كمالی او را راكد [كند] و در زنجیر قرار دهد احترام ندارد [9].

تكامل محترم است نه قید و زنجیر:

باید آن زنجیر را ولو به زور از دست و پای آن انسانها باز كرد و هر عقیده ای كه نیروهای او را آزاد می كند و او را در مسیر تكامل رهبری می كند ولو زاییده ی انتخاب خود انسانها نباشد باید به انسان عرضه داشت.

لزوم تحمیل عقیده ی صالح:

و اگر امكان تحمیل دارد باید تحمیل كرد. علیهذا كورش كه می گویند به بابلیها آزادی داد كه به معابد خود بروند، از لحاظ سیاسی اگر عمل مهمی كرده است از لحاظ انسانی كار ناصوابی انجام داده است. كار صواب كار ابراهیم بود كه رفت و بتها را با تبر شكست. كار موسی صواب بود كه به سامری گفت: اُنْظُرْ اِلی اِلهِكَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَ لَنَنْسِفَنَّهُ فی الْیَمِّ نَسْفاً. كار رسول اكرم صواب بود كه با عصا به بتها اشاره كرد و گفت: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهوقاً. .

و. ریشه ی حیثیت ذاتی بشر كه از مختصات انسان است همان است كه قرآن فرمود: «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنی ادَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. . . » ، ریشه ی آن «اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً» است. اما طبق منطق مادی، بشر یك حیثیت ذاتی خاصی كه موجب حقوق خاصی بشود ندارد و نویسندگان اعلامیه ی جهانی حقوق بشر معلوم نیست كه وابسته به چه مكتبی هستند [10]كه چنین سخنی گفته اند، اگر مادی مسلك باشند- همچنانكه از عدم فرقشان بین مذهب و لامذهبی پیداست- سخنشان بی اساس مطلق است.

ز. حقوق الهی با حقوق طبیعی مغایر و مباین نیست، بلكه حقوق

جلد یك . ج1، ص: 79

طبیعی را اگر جنبه ی غائی بدهیم و طبیعت را ذی هدف بدانیم نام «حقوق الهی» به خود می گیرد، بلكه اگر دقت كنیم حقوق طبیعی غیرغائی و غیرالهی بی معنی است.

ح. مسأله ی آزادی به دلیلی كه در نمره ی الف گفتیم یك مسأله ی فلسفی است و ضمناً یك نمونه است از یك بحث فلسفی مجزا و مستقل از مسائل تجربی و عملی.

ط. تكلیف آزادی مربوط به پنج مورد است: .

اول در مسائل شخصی و سلیقه ای.

دوم در مسائلی كه كمال بودن آنها فرع بر این است كه انسان آزادانه آنها را انتخاب كند، مثل راستی و امانت و عدالت.

سوم در مواردی كه امكان اجبار در آنها نیست از باب اینكه یك عمل ارادی نیست، مثل محبت و علاقه.

چهارم در مواردی كه رشد اجتماعی موقوف است به اینكه افراد آزادانه عملی را انجام دهند، مثل انتخاب وكیل.

پنجم در مواردی كه مرجّحی برای تحمیل عقیده ی دیگران بر عقیده ی خود شخص وجود ندارد.

ششم- كه از همه شاید مهمتر است- در مورد برخورد تفكرات منطقی.

ما چهار مورد از این شش مورد را در ورقه های «اسلام و آزادی عقیده» شرح داده ایم. (رجوع شود به نمره ی 34) .

ی. آزادی عقیده (به معنی آزادی اعتقاد دینی) در اسلام از آن جهت است كه عقیده قابل اجبار و اكراه نیست(لااِكْراهَ فِی الدّینِ)چنانكه در ورقه های «اسلام و آزادی عقیده» شرح داده ایم. (رجوع شود به نمره ی 34) .

یا. آزادی كه به عقیده ی ما تكلیف است [11]، از آن جهت كه مكلف خود

جلد یك . ج1، ص: 80

شخص است درباره ی خود، یا دیگران نسبت به او، بر دو قسم است: آزادی معنوی و آزادی اجتماعی. آنجا كه انسان مكلف است كه خود را برده و بنده ی خرافات فكری یا هواهای نفسانی قرار ندهد آزادی جنبه ی درونی و باطنی دارد، و آنجا كه دیگران مكلفند كه نسبت به او و راه و مسیر او قید و بندی ایجاد نكنند آزادی جنبه ی خارجی و بیرونی دارد.

22. در اسلام تعبد و تقلید در عقاید كافی نیست و این معنای آزادی عقیده به معنی آزادی تفكر است.

جهاد تدافعی و جهادآزادی بخش:

23. اسلام دو نوع جهاد دارد: جهاد تدافعی به منظور مقاومت در مقابل زور، و جهاد آزادی بخش به منظور نجات دادن اكثریت اسیر یا بی خبر و جاهل و بالاخره به منظور خراب كردن تكیه گاه عقیده ای رژیمی فاسد.

(رجوع شود به كتاب (حقوق بین الملل اسلامی) تألیف جلال الدین فارسی. ) .

اسلام جنگ عقاید راضروری می داند:

24. قرآن مثل این است كه اختلاف عقیده و جنگ عقاید را لازم و ضروری می داند(وَ لَوْشاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً. . . ).

ما اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ:

25. اسلام و تذكر: فَذَكِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیْطِرٍ. .

دعوت:

26. اسلام و دعوت: اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. .

ممنوعیت جنگ برای استعلا:

27. اسلام جنگ به خاطر استعلا را محكوم می كند: تِلْكَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدونَ عُلُوّاً فِی الْاَرْضِ وَ لا فَساداً. .

28. چرا خدا تكویناً مردم را مؤمن نمی كند؟ (وَ لَوْشاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِی الْاَرْضِ كُلُّهُمْ جَمیعاً اَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّی یَكونوا مُؤْمِنینَ)آیا به این جهت است كه ایمان قابل اجبار نیست، یا از آن جهت كه فضیلتهای اخلاقی درصورت اجبار فضیلت نیستند، یا از آن جهت كه اختلاف لازمه ی نظام احسن است؟ .

29. اسلام جهاد تدافعی را لازم می داند: اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِموا؛ وَ قاتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقاتِلونَكُمْ.

جلد یك . ج1، ص: 81

مداخله در امور داخلی دیگران برای نجات مظلومان:

30. اسلام جهاد به منظور نجات مظلومین را لازم می داند و این نوع مداخله را كه در عرف امروز مداخله در امور داخلی دولتها و كشورها می شمارند و ناروا می دانند جایز و روا می داند: وَ ما لَكُمْ لاتُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصیراً. .

ممنوعیت اعتدا ولو درباره ی دشمن:

31. اسلام حدود جنگ تدافعی و آزادی بخش و بالاخره جهاد مشروع را از جنگهای تجاوزكارانه و ناصواب مشخص كرده است و تجاوز از عدالت را حتی در مورد دشمن ناصواب می داند: وَ لایَجْرِمَنَّكُمْ شَنَانُ قَوْمٍ أنْ صَدّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدوا. .

32. در اسلام عملیاتی از قبیل مسموم كردن و قتل عام و شبیخون زدن ممنوع شده است.

33. از نمره ی 23 به این طرف رجوع شود به كتاب (حقوق بین الملل اسلامی) جلال الدین فارسی. ایضاً رجوع شود به یادداشتهای «جهاد» .

مبنای آزادی عقیده در اسلام:

34. عطف به نمره ی ط- ی 21 در اسلام آزادی عقیده و فكر وجود دارد ولی نه براساس اینكه انسان محترم است و لازمه ی احترام انسان احترام به هر نوع عقیده ی اوست خواه حق باشد یا باطل، و نه از آن جهت كه دین یك امر فردی و شخصی و سلیقه ای است و خوبی آن نسبی است، و نه از آن جهت كه تحمیل عقیده ای بر شخصی كه عقیده ی خاصی دارد ترجیح بلامرجّح است. این آخری را باید توضیح دهم.

مواردی كه حقیقت كشف نشده و هركس به ظنّ خود رفتار می كند نباید تحمیل نظریه بشود:

در مسائلی كه جدّی است و مربوط به مصالح عالی بشریت است، نظیر طب و علاج بیماریهای خطرناك، اگر حقیقت ثابت و مسلم شناخته شود همه موظفند كه از شاهراه بروند. مثلاً چون بیماری خطرناك دیفتری شناخته شده و راه علاجش هم دانسته شده است، هر پزشكی موظف است كه از این راه شناخته شده برود، اگر پزشكی مدعی شود كه من فرضیه ی خاصی دارم و از فرضیه ی شخصی خودم پیروی می كنم قابل تعقیب است، او فقط حق دارد فرضیه ی خود را به شورای عالی پزشكی ارجاع كند نه اینكه ملاك عمل قرار دهد. اما مادامی كه شاهراه كشف

جلد یك . ج1، ص: 82

نشده و هر كسی مدعی شنیدن بانگ جرسی است و كوره راهی را پیشنهاد می كند و فرضیه ای می سازد و مدعی است كه راه من صدی پنجاه یا شصت مفید است و دیگری هم متد و راه و فرضیه ی دیگری دارد و مدعی است كه راه من به همین نسبت مفید است، مثل اینكه سرطان شناخته نشده ولی افرادی مدعی یك كوره راه ها و فرضیه ها هستند، در این صورت فرضیه و عقیده و ظنّ هركس برای خودش معتبر است و هیچ كس نمی تواند عقیده ی خود را به دیگری تحمیل كند، همچنان كه مجتهدین در مسائل ظنّی اجتهادی و مقلّدین در اختیار و انتخاب مرجع حریت و آزادی دارند، زیرا بشر راه ظنی می پیماید و عقاید ظنی را نمی توان اثبات و تحمیل كرد. در این گونه موارد هیچ كسی حق ندارد به هیچ وجه متعرض عقیده ی دیگری بشود و عقیده ی خود را به دیگری تحمیل كند، زیرا تحمیل این گونه عقیده تحمیل اراده ی شخصی است بر شخص دیگر، برخلاف آنجا كه حقیقت از روی علم ثابت و مسلم باشد كه در آنجا تحمیل اراده و خواست شخص نیست، تحمیل حقیقت ثابت و قطعی است.

سه اصلی كه آزادی عقیده از نظر اروپائیان مبتنی به آنها است:

اروپائیان آزادی عقیده را بر این سه اصل مبتنی كرده اند: اصل احترام انسان، اصل شخصی بودن دین، اصل اینكه تحمیل نظر و عقیده و فرضیه و خواسته ی شخصی بر شخص دیگر ترجیح بلامرجّح است.

سه اصل اسلام در معنای آزادی عقیده:

اما نظر اسلام در آزادی عقیده به سه مطلب دیگر است كه قبلاً اشاره شد، یكی اصل اینكه فضائل روحی و نفسانی در فضیلت بودن خود نیازمند به اراده و اختیار می باشند، یعنی تقوا و عفت و امانت آنگاه فضیلت می باشند كه انسان آنها را برای خود انتخاب كرده باشد، دیگر اینكه محبت و عقیده از قلمرو اجبار خارج است. سوم اینكه اسلام به طوركلی طرفدار تفكر آزاد است در اصول دین، و اصول دین جز با تفكر آزاد پیدا نمی شود.

اسلام و نظریه ی جنگ عقاید:

و اما مسأله ی اینكه اسلام اختلاف عقیده و جنگ عقاید را لازم می داند، نمی توان دلیل مستقل شمرد، زیرا اختلاف عقیده در مسائل اصولی مطلوب بالذات اسلام نیست، مطلوب بالعرض است، یعنی نه از

جلد یك . ج1، ص: 83

آن جهت مطلوب است كه اسلام می خواهد كه این اختلاف موجود باشد و ذات اختلاف مطلوب است بلكه از آن جهت اختلاف مطلوب است كه تا جنگ عقاید نباشد، حقیقت ایمان و مسائلی كه باید به آنها ایمان آورد و بالاخره مسیر روحی بشر به سوی حقایق ایمانی بدون جنگ و مبارزه صورت نمی گیرد.

در ورقه های «شك» و ورقه های «علم و یقین» گفته ایم كه شك مقدمه ی یقین است- رجوع شود.

35. یكی از سخیف ترین سخنان این است كه مواد اعلامیه ی حقوق بشر درباره ی اصل آزادی و مساوات به تصویب مجلسین رسیده است پس دیگر واجب الاتباع است.

36. باید گفت فرق است میان آزادی عقیده و آزادی تفكر. آنچه باید آزاد باشد تفكر منطقی و محاسبه است نه عقیده و گرایش كه به علل خاصی پیدا می شود و احیاناً مانع تفكر است.

نگویید این مناقشه ی لفظی است، زیرا آنچه مصداقاً معرفی می شود نظیر داستان كوروش یا جریانهایی كه می گویند در انگلستان به گاوپرست هم اجازه داده می شود گاوپرستی كند، همچنین به بت پرست، [دلیل این مطلب است. ] .

اما اسلام همان طور كه پول قلب را لازم الكسر می داند، بت و گوساله را نیز لازم الاعدام می داند


[1] . و آیا آزادی از مفاهیم حقیقی است و به اصطلاح از حقایق است كه جزء مسائل نظری است و از مسائلی است كه درباره ی آنها مفهوم «است» صادق است، یا از مفاهیمی است كه درباره ی آنها مفهوم «باید» صادق است یعنی از مفاهیم عملی و جزو حكمت عملی است؟ حق این است كه آزادی از مفاهیم عملی است ولی منشأ انتزاع آن حقیقتی نظری و آن استعداد طبیعی است.

[2] . اما می تواند معاوضه كند، زیرا می تواند به واسطه ی آزادی دیگران از آن صرف نظر كند.

[3] . البته مقصود این است كه اساس برقراری و تثبیت و عملی شدن آزادی شناسایی حیثیت ذاتی انسان است نه اساس خود آزادی.

[4] . و البته از این سه نكته دو نكته اول صحیح است و نكته ی سوم مورد ایراد ماست.

[5] . البته مقصود تنها این نیست كه این معرفت را مثل یك مسأله ی ریاضی یا یك فرمول در ذهن طرف وارد كنند، بلكه باید به كمك تربیت آن را به صورت خوی و خلق درآورد.

اما ما می خواهیم [بدانیم ] اساس این معرفت چیست، آیا تنها تلقین است یا مبنای علمی هم دارد؟

[6] . و به عبارت دیگر یك جنسی یا دوجنسی بودن حقوق.

[7] . به عبارت دیگر تفكر بشر و اظهار فكر به صورت منطقی باید آزاد باشد و این غیر این است كه خرافه باید آزاد باشد، تعصب باید آزاد باشد و عقیده باید آزاد باشد. عقیده ها اغلب دلبستگیهاست و مانع آزادی تفكر است.

[8] . و در حقیقت مانع آزادی تفكر باشد.

[9] . و درواقع آنچه باید آزاد باشد و زمینه ی آزادی آن فراهم شود آزادی تفكر و پرورش تفكر است و این غیر از آزادی عقیده است.

[10] . رجوع شود به مقاله ی 11 از مقالات اینجانب در مجله ی «زن روز» تحت عنوان «زن در حقوق اسلامی» . [این مقالات بعداً به صورت كتاب (نظام حقوق زن دراسلام) درآمد. ]

[11] . یك مطلب عمده كه بحث نشده این است كه چرا و به چه موجبی هر انسانی باید آزادی خودش را محترم بشمارد و از دست ندهد؟ دیگر اینكه چرا بر هر انسانی فرض است كه آزادی دیگران را محترم بشمارد؟ (رجوع شود به نمره ی 15) .

کامل هاشمی بازدید : 137 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

حال ببینیم معنی آزادی چیست. این آزادی و آزادگی كه می گویند یعنی چه؟ آزادی یكی از لوازم حیات و تكامل است، یعنی یكی از نیازمندیهای موجود زنده آزادی است. فرق نمی كند كه موجود زنده از نوع گیاه باشد یا از نوع حیوان و یا از نوع انسان، به هرحال نیازمند به آزادی است. منتها آزادی گیاه متناسب با ساختمان آن است، آزادی حیوان طور دیگری است، انسان به آزادیهای دیگری ماورای آزادیهای گیاه و حیوان نیاز دارد. هر موجود زنده خاصیتش این است كه رشد می كند، تكامل پیدا می كند، متوقف نیست، سر جای خودش نایستاده است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 436

جمادات كه رشد و تكامل ندارند، نیازمند به آزادی هم نیستند. اصلاً آزادی برای جمادات مفهوم ندارد. ولی گیاه باید آزاد باشد. موجودات زنده برای رشد و تكامل به سه چیز احتیاج دارند: 1. تربیت 2. امنیت 3. آزادی.

تربیت عبارت است از یك سلسله عوامل كه موجودات زنده برای رشدشان به آنها احتیاج دارند. مثلاً یك گیاه برای رشد و نموّش به آب و خاك احتیاج دارد، به نور و حرارت احتیاج دارد. یك حیوان احتیاج به غذا دارد و یك انسان تمام احتیاجات گیاه و حیوان را دارد، بعلاوه ی یك سلسله احتیاجات انسانی كه همه ی آنها در كلمه ی «تعلیم و تربیت» جمع است. این عوامل به منزله ی غذاهایی است كه باید به یك موجود زنده برسد تا رشد كند. باور نكنید كه یك موجود زنده بتواند بدون غذا رشد كند. قوه ی غاذیه یكی از لوازم زندگی موجود زنده است.

دومین چیزی كه موجود زنده به آن احتیاج دارد امنیت است. امنیت یعنی چه؟ یعنی موجود زنده چیزی را در اختیار دارد، حیات دارد، لوازم و وسایل حیات را هم دارد؛ باید امنیت داشته باشد تا آنچه را دارد از او نگیرند؛ یعنی از ناحیه ی یك دشمن و یك قوه ی خارجی، آنچه دارد از او سلب نشود. انسان را درنظر می گیریم.

انسان، هم به تعلیم و تربیت احتیاج دارد و هم به امنیت؛ یعنی جان دارد جانش را از او نگیرند، ثروت دارد ثروتش را از او نگیرند، سلامت دارد سلامتش را از او نگیرند، آنچه را دارد از او نگیرند.

سومین چیزی كه هر موجود زنده ای به آن احتیاج دارد آزادی است. آزادی یعنی چه؟ یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نكنند. ممكن است یك موجود زنده امنیت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد ولی درعین حال موانع جلوی رشدش را بگیرند. فرض كنید كه شما می خواهید گیاهی را رشد بدهید.

علاوه بر همه ی شرایط دیگر، باید محیط برای رشد او از نظر عدم موانع مساعد باشد، مانعی در كار نباشد كه جلوی رشدش را بگیرد. مثلاً یك درخت وقتی می خواهد رشد كند باید جلویش فضای بازی باشد. اگر شما نهالی را در زمین بكارید درحالی كه بالای آن یك سقف بزرگی باشد، ولو این نهال نهال چنار باشد، امكان رشد برای آن نیست.

هر موجود زنده ای كه می خواهد راه رشد و تكامل را طی كند، یكی از احتیاجاتش آزادی است. پس آزادی یعنی چه؟ یعنی نبودن مانع. انسانهای آزاد

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 437

انسانهایی هستند كه با موانعی كه در جلوی رشد و تكاملشان هست مبارزه می كنند و تن به وجود مانع نمی دهند. این هم تعریف مختصری از آزادی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,194
  • بازدید ماه : 770
  • بازدید سال : 18,510
  • بازدید کلی : 197,518