loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 60 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

1. عطف به یادداشتهای اسلام و اقتصاد، آیات قرآن مربوط به ربا:

الف. بقره، آیات 274- \282:

الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سراً و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون. الذین یأكلون الرّبوا لایقومون الّا كما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المسّ ذلك بانّهم قالوا انما البیع مثل الرّبوا و احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبوا فمن جائه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف و امره الی اللّه و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون. یمحق اللّه الرّبوا و یربی الصدقات و اللّه لایحب كل كفار اثیم. ان الذین امنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه و ذروا ما بقی من الرّبوا ان كنتم مؤمنین. فان لم تفعلوا فأذنوا

جلد چهارم . ج4، ص: 273

بحرب من اللّه و رسوله و ان تبتم فلكم رؤس اموالكم لاتظلمون و لا تظلمون. و ان كان ذو عسرة فنظرة الی میسرة و ان تصدقوا خیر لكم ان كنتم تعلمون. و اتقوا یوماً ترجعون فیه الی اللّه ثم توفّی كل نفس ما كسبت و هم لایظلمون. یا ایها الذین امنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمّی فاكتبوه. . .

ب. آل عمران، آیه 130- \132:

یا ایها الذین امنوا لاتأكلوا الرّبوا اضعافاً مضاعفة و اتقوا اللّه لعلكم تفلحون. و اتقوا النار التی اعدّت للكافرین. و اطیعوا اللّه و الرسول لعلكم ترحمون.

ج. سوره نساء، آیه 160- \161:

فبظلم من الذین هادوا حرّمنا علیهم طیبات احلّت لهم و بصدّهم عن سبیل اللّه كثیراً. و اخذهم الرّبوا و قد نهوا عنه و اكلهم اموال الناس بالباطل و اعتدنا للكافرین منهم عذاباً الیماً.

د. سوره روم، آیه 39:

و ما اتیتم من رباً لیربوا فی اموال الناس فلایربوا عنداللّه و ما اتیتم من زكوة تریدون وجه اللّه فاولئك هم المضعفون [1].

2. در كافی، جلد 5، صفحه 146 دو روایت در فلسفه حرمت ربا هست: یكی:

عن سماعة قال: قلت لابی عبداللّه علیه السلام: انی رأیت اللّه تعالی قد

جلد چهارم . ج4، ص: 274

ذكر الرّبا فی غیر ایة و كرّره، فقال: اوتدری لم ذاك؟ قلت: لا، قال: لئلّا یمتنع الناس من اصطناع المعروف.

ایضاً:

فلسفه ربا از نظر روایات:

عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: انما حرم اللّه عزوجل الربا لكیلا یمتنع الناس من اصطناع المعروف.

رجوع شود به كافی، جلد 5، صفحات 144- \147 و فقیه، جلد 3، صفحه 174 و به استبصار، جلد 3، صفحه 71 و به تهذیب، جلد 7، صفحه 93- \120.

در وسائل، جلد 2، صفحه 597:

عن هشام بن الحكم انه سأل ابا عبداللّه علیه السلام عن علة تحریم الربا.

فقال: انه لو كان الربا حلالاً لترك الناس التجارات و ما یحتاجون الیه، فحرم اللّه الربا لتنفر الناس من الحرام الی الحلال، و الی التجارات من البیع و الشراء، فیبقی ذلك بینهم فی القرض [2].

ایضاً:

عن محمدبن سنان، ان علیّ بن موسی الرضا علیه السلام كتب الیه فیما كتب من جواب مسائله: و علة تحریم الربا لما نهی اللّه عزوجل عنه و لما فیه من فساد الاموال لان الانسان اذا اشتری الدرهم بالدرهمین [3] كان ثمن الدرهم درهماً و ثمن الاخر

جلد چهارم . ج4، ص: 275

کامل هاشمی بازدید : 78 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

 1. بیمه، سرقفلی، بانك

2. مسائل ناشی از ازدیاد جمعیت و تولید نسل

3. مسائل ناشی از انتقال وظایف خانواده به محیط اجتماع

4. مسئله ی تأخیر زمان ازدواج

5. مسئله ی زكات بر ماشین

6. مسئله ی ماشین و سود اضافی و بالاخره سرمایه داری عصر جدید

7. مسئله ی ترافیك و مقررات مربوط به آن

8. قوانین بین المللی هواپیمایی و كشتیرانی و حتی قوانین مربوط به تسخیر فضا

9. نماز در سفینه های فضایی

10. سفر در چهار فرسخ در عصر ما سفر نیست

11. مسائل جدید یا از فزونی جمعیت ناشی می شود و یا از تكامل صنعت و یا از ابتكار راههای جدید برای زندگی از قبیل بیمه و بانك و غیره.

جلد دهم . ج1، ص: 121

کامل هاشمی بازدید : 159 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

كعبه قدیمی ترین معبد جهان:

1. از آیات قرآن برمی آید كه كعبه قدیمی ترین معبد جهان است [1]ان اول بیت وضع للناس للذی ببكة مباركاً. رجوع شود به

جلد ششم . ج6، ص: 507

تفاسیر مفصل كه از جنبه ی تاریخی متعرض این مطلب شده اند [2] آقای غفوری در سخنرانی كنگره ی حج می گوید:

به طوری كه نوشته اند از زمانهای قدیم هفت معبد بزرگ و عمومی وجود داشته كه در چین و هند و بلخ و صنعا و در قسمتهای شمالی و مركزی ایران فعلی بوده اند و از همه قدیمی تر همان كعبه است [3].

پربركت بودن كعبه (تأثیر عموم در آن بودن):

2. از آیات قرآن برمی آید كه این خانه، خانه ی پربركتی است و بناست كه منشأ خیرات و بركاتی برای اهل توحید و عدل یعنی مسلمین باشد، چنانكه در آیه ی پیش ذكر شده است.

محل امن و امان بودن این خانه:

3. از آیات قرآن باز برمی آید كه این خانه و حریم آن محل امن و امان است. در كعبه و بلكه در حریم كعبه به نام حرم كسی حق تعرض به صید و هیچ شكاری تا چه رسد به انسان ندارد، كه آنجا بست كامل و آزادی و امنیت كامل و حریت بیان و عقیده ی كامل و عدم تعرض كامل برقرار است.

بست و پناهگاه:

این جهت كه بعضی امكنه مقدس است و پناهگاه، و اشخاصی در آنجا پناهنده می شوند مثل مجلس شورا و سنا و غیره و یا در قدیم مشاهد مشرفه و خانه ی علما، خود مطلبی است. به هرحال از یك نظر حرم حكم بست را دارد حتی نسبت به حیوانات. البته باید دید از نظر مجرمین قانونی چه حكمی [دارد] خصوصاً كسانی كه در خود حرم مرتكب موجبات حد و قصاص می شوند. در دعای ابراهیم نیز آمده است: رب اجعل هذا بلداً امناًیا: اجعل هذا البلد امناًو همچنین سوره ی بقره، آیه ی 125: و اذ جعلنا البیت مثابة للناس و امناً و اتخذوا من مقام ابراهیم. . .

وحدت اسلامی در حج:

این خصوصیت حرم مؤید این است كه حرم

جلد ششم . ج6، ص: 508

باید متعلق به همه ی مسلمین باشد نه به دسته ی مخصوص كه در بند 5 گفته خواهد شد.

آقای غفوری می گوید:

امروز بشر احساس كرده كه احتیاج دارد به محلی كه محترم بوده و از نظر بین المللی محل دادرسی و كنفرانسهای جهانی و بالاخره مرجع رفع اختلافات بزرگ باشد. . . آیا این نكته را نباید مسلمین توجه داشته باشند كه چندین قرن قبل طرح صحیح یك مجمع دینی برای ایجاد وحدت در بین ایشان ریخته شده؟ .

كعبه نگهدارنده ی مسلمین است:

4. خانه ی كعبه و ماه ذی الحجة وسیله ای است برای قیام امر مسلمین: جعل اللّه الكعبة البیت الحرام قیاماً للناس و الشهر الحرام و الهدی و القلائد. . . در این آیه اثر اجتماعی حج و اعمال آن ذكر شده است، چنانكه در روایات نیز آمده است. رجوع شود به بند. . .

حرمت و لزوم تعظیم:

كلمه ی «حرام» كه تكرار شده، فلسفه و مناط را ذكر می كند، یعنی داشتن چنین مكان محترمی نگهدارنده ی مسلمین است.

عمومی بودن و اختصاصی نبودن آن:

5. این خانه و بلكه حرم نباید مالك خصوصی داشته باشد، مال خداست یعنی مال همه است. همه ی حرم حكم مسجد را از این جهت دارد (نه از سایر جهات) ، لهذا در ذیل این آیه: ان الذین كفروا و یصدون عن سبیل اللّه و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس [4]سواء العاكف فیه و الباد [5]، در حدیث وارد شده كه كسی حق ندارد مردم را مانع شود از ورود به مكه به عنوان اینكه اینجا شهر ما و وطن ما و مملكت

جلد ششم . ج6، ص: 509

ماست، و این آیه در وقتی نازل شد كه قریش مانع ورود مسلمانان به مكه شدند. و همچنین است آیه ی 34 انفال: و ما لهم الاّ یعذبهم اللّه و هم یصدون عن المسجد الحرام و ما كانوا اولیائه. . . علیهذا كعبه و مسجد و بلكه حرم متعلق است به هركس كه اهل توحید و عبادت خدا و بر ملت ابراهیم باشد [6]. مثل این است كه از طرف ابراهیم این محل بر اهل توحید و عبادت خدای یگانه وقف شده است ولی وقف نیست، نوعی دیگر از ملكیت است خاص خود كه همان ملكیت بین المللی اسلامی است.

در نهج البلاغه مولی به قثم بن عباس كه عامل مكه بود نامه می نویسد:

کامل هاشمی بازدید : 137 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

محرمات احرام كه فقها مجموعاً آنها را بیست و چهارتا دانسته اند از نظر روح و معنی و فلسفه روحی و اخلاقی و اجتماعی چند نوعند:

1. ترك آزار و اذیت جاندارها و تحمل آزار و بالاخره سلم بودن در مقابل جاندارها و حرب نبودن و اعلام سلام و امن. از این قبیل است:

الف. ترك شكار، شكار صحرایی (البته شكار حیوان دریایی، همچنین كشتن حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند مانعی ندارد. ) ب. دروغ و فحش (فسوق) ج. جدال (قسم خوردن) د. كشتن حیوانات موذی بدن از قبیل شپش، كنه هـ. حمل سلاح و. بیرون آوردن خون از بدن خود ز. كندن دندان 2. از قبیل ترك لذت است برای درك لذت؛ و ترك لذت، هجرت از لذات بدنی است از قبیل:

الف. ترك جماع، بوسیدن، نگاه، استمناء، و حتی مقدمات این كار از قبیل عقد بستن و شاهد عقد شدن ب. استعمال بوی خوش ج. سرمه كشیدن د. انگشتر به دست كردن به قصد زینت هـ. زینت كردن زن، خود را و. مالیدن روغن به بدن 3. نوع سوم از قبیل ریاضت دادن نفس است به تقوا كه علی علیه السلام فرمود: وانی لاروضها بالتقوی لتأتی امنة یوم الفزع الاكبر. از این قبیل است:

جلد سوم . ج3، ص: 117

الف. برطرف كردن مو از بدن ب. پوشیدن سر برای مرد كه آفتاب نخورد ج. پوشیدن صورت برای زن كه آفتاب نخورد د. استظلال در حال سیر هـ. ناخن گرفتن و. در آیینه نگاه كردن ز. پوشیدن لباس دوخته ح. پوشیدن چیزی كه تمام پشت پا را بپوشاند ولی آنچه در اصل احرام است كه انسان با گفتن لبیك محرم می شود، همچنان كه با تكبیرة الاحرام وارد نماز می شود، [اینكه ] در تمام این مدت در حال عبادت است و یك عبادت مداوم است. از یك نظر محرمات نماز بر محرم حج جایز است از قبیل: غذا خوردن، خوابیدن، خندیدن، انحراف از قبله، و علتش هم معلوم است. نماز یك عبادت پنج دقیقه ای است، و عمره و حج عبادت چند روزه.

در بعضی قسمتها مشترك است از قبیل اینكه نیت لازم است، لباس نباید غصبی باشد و یا [از] غیر مأكول اللحم باشد و یا برای مرد حریر خالص باشد و یا نجس باشد.

بعضی قسمتها از مختصات حج است، از قبیل اینكه با دو قطعه ساده از لباس ندوخته محرم شوند، سرها برهنه باشد، پاها كفش و جورابی كه پشت پا را بپوشاند نداشته باشد. اینجاست كه تمام فوارق فقیر و غنی، درجه دار و بی درجه، فوارق زبان و لغت، جنس و لون و نشانه های اقلیمی و غیره ذوب می شود و همه مسلمانان حاضر در این عبادت اجتماعی یك لباس و یكرنگ می شوند.

تن از آلایش هررنگ بشو همچو مسیح

تا ببینی كه دراین خم همه همرنگ همیم

روح احرام تمرین به ترك محللات [است، ] كه بعضی از آنها مستحباتند، برای اینكه آمادگی كامل برای انضباط پیدا شود برای تقویت حس مقاومت.

جلد سوم . ج3، ص: 118

در ورقه های «كعبه و نقش اجتماعی آن» گفتیم كه ابن اثیر حدیثی نقل می كند به این مضمون: كل مسلم عن مسلم محرم. لباس احرام لباس رسمی عمومی در حضور پروردگار در یك مجمع عمومی است. چرا لباس باید واحد باشد در این مجمع عمومی؟ برای اینكه همرنگی و همشكلی در همدلی اثر دارد. معمولاً در مجالس رسمی پادشاهان لباس معینی به عنوان لباس رسمی انتخاب می كنند و اصل این كار خوب است.

ولی در حج آن لباس واحد ساده ترین آنها باید باشد.

کامل هاشمی بازدید : 55 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

از نظر اهل تسنن، خمس فقط به غنائم جنگی تعلق می گیرد و بس. در غیر غنائم جنگی، آنها قائل به خمس نیستند. این است كه مسئله ی خمس میان اهل تسنن و اهل تشیع از زمین تا آسمان فرق می كند، چون آنها اختصاص می دهند به غنائم دارالحرب، و غنائم دارالحرب یك امر استثنایی است، گاهی هست و گاهی نیست، مخصوص زمان جنگ است. ولی مطابق آنچه شیعه می گوید خمس یك امر جاری و دائم است، اختصاص به زمان جنگ ندارد، سراسر زندگی اقتصادی مردم را در بر می گیرد. این یك وجه تفاوت میان عقیده ی اهل تسنن و عقیده ی اهل تشیع در باب خمس، كه بعد بحث خواهیم كرد كه این اختلاف از كجا پیدا شده. مسئله ی دومی كه در باب خمس هست این است كه خمس را چه اختصاص بدهیم به غنائم دارالحرب و چه اعم بگیریم، آن را چند قسمت باید كرد؟ همان طور كه می دانید خمس را از نظر فقه شیعه باید شش قسمت كرد. سه قسمت آن «سهم امام» نامیده می شود سه قسمت دیگر «سهم سادات» كه بعد عرض می كنم چرا می گویند سهم امام و سهم سادات.

اهل تسنن می گویند خمس را باید پنج قسمت كرد نه شش قسمت. بعداً خواهیم گفت كه اهل تشیع روی چه حساب می گویند شش قسمت و اهل تسنن روی چه خیالی گفته اند پنج قسمت. مسئله ی سومی كه مورد اختلاف است این است كه حالا چه خمس اختصاص به غنائم دارالحرب داشته باشد و چه اعم باشد، و چه آن را

مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 251

پنج یا شش قسمت بكنیم، بالاخره آن را به چه مصرفی باید رساند؟ بعد كه ثابت كردیم عقیده ی اهل تشیع در این سه مسئله درست است، بحث چهارمی راجع به فلسفه ی این حكم بنا به عقیده ی اهل تشیع داریم.

کامل هاشمی بازدید : 70 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

 

  اشاره:

کسانی چون مرحوم استاد شهید مطهری، مرحوم دکتر شریعتی و خصوصا شهید محمد باقر صدر از جمله افرادی هستند که هنوز در جامعه فکری ما افکار و دیدگاههای ایشان کمتر فرصت طرح و نقد یافته است. از این رو استخراج نگرشهای متنوع آنها، خصوصا دیدگاهها کلامی و دین شناسانه آن بزرگان و نقد و ارزیابی آنها یکی از اجزاء ضروری پرداختن به مباحث کلامی و دین شناسی در روزگار ما است. امید می بریم این نقیصه، به مرور ایّام، توسط سعی و تلاش فکری اندیشمندان این دیار، جبران شود.

نوشتار حاضر نیز به نوبه خویش مدخلی در جهت شناسایی و طرح دیدگاه مرحوم شهید مطهری دربارۀ یکی از موضوعات مهم کلام جدید علم و دین است. نقد و ارزیابی این آراء. خود مقاله مستقل و مستوفایی می طلبد که در فرصت دیگری باید به آن پرداخت.

1 سخن گفتن از «علم و دین» رویارویی با یک سلسله مسایل تأمّل برانگیز و تاریخی متلاطم و متحوّل است، دگرگونیهایی که در پسشان خیزابهای متعددی خوابیده و مطالبی که مفاهیم گوناگون و پیچیده ای را در درون خود جای داده است. زمانی علوم تجربی و علوم دینی با سایر رشته های حکمت در سیاق واحدی قرار داشت و قوانین دقیق و عمیقی بر نحوۀ ارتباط آنها با هم، حاکم بود. امّا در مقطع دیگر، علوم تجربی در برابر علوم دینی قرار گرفت و با حکمت در قالب اولیّه اش فاصله پیدا کرد. در فرازی از تاریخ، دین در صدر زندگی مأوا داشت تقریبا از قرن چهارم تا چهاردهم میلادی و کشفیات جدید با علوم قدیم به نام اسکولاستیک محک می خورد. در برهه ای دیگر علم بر اریکه قدرت تکیه زده، مفاهیم دینی و فلسفی را از زاویه دید خود به تفسیر و تحلیل می نشیند.

این افت و خیزها معلول عوامل متعدد و پیچیده ای است، که بحث از «علم و دین» را دشوار می نماید.

علی الخصوص که در دوران معاصر، با پدید آمدن مکتبها و مشربهای گوناگون علمی فلسفی این موضوع پیچیده تر از گذشته رخ می نماید. بنابراین، خوانندۀ گرامی توجه خوهد داشت که نویسنده در وادی لغزانی قدم نهاده و نخواهند توانست در مقاله ای محدود حتی بعد خاصی از این مبحث مهمّ و اساسی را آن هم در تفکرات فیلسوف و متکلمی که خود در این باره اندیشه ای ژرف و لطیف دارد، پی بگیرد.

2 دین، فلسفه و علم ارتباط وثیقی با یکدیگر دارند،[1] چرایی، چندی و چگونگی این مراوده در حد یک مقاله و حتی یک کتاب نیست امّا آنچه که حائز اهمیّت است و تذکر آن مهّم و ضروری به نظر می رسد این است، که در بررسی مبحث «علم و دین» نادیده انگاشتن یکی از این سه عنصر اساسی، دور افتادن از اصل موضوع و در مرتبه ای بالاتر عدم درک صحیح از آن خواهد بود. فردی که با مباحث تاریخی علی الخصوص تاریخ فلسفه، علم و دین علاقه ای داشته باشد، این ادعا را چندان دور از واقع نخواهد دانست. دلیل عمدۀ این رابطه محکم و در عین حال پیچیده که از بدو تاریخ اندیشه بشری وجود داشته و هر یک از آنها را متأثر از دیگری کرده، ادعای کشف واقعیت و حقیقت از سوی هر یک از این نظامها بوده است و لا جرم بشری که تشنه دست بازی به حقیقت است، خود را بی نیاز از فهم آنها نمی دانسته و در پرتو این تفهّم در پی آن بوده که این سه سیستم چگونه می توانند در راستای هدفشان با یکدیگر گره خورده و در پی ساخت، تکمیل یا تضعیف و تضییق دیگری بر آیند.

3 یونانیان برای کشف حقیقت به ترتیب به سه اصل مهمّ معتقد بودند: طبیعت، انسان و خدا؛ که این ترتیب در قرون وسطی تغییر یافت و به این صورت در آمد: خدا، انسان و طبیعت. ولی این ترتیب نیز، باری دیگر در دورۀ علم دگرگون گردید و دوباره طبیعت دارای شمول و محور امور شد، یعنی: به همان شیوۀ یونانیان، انسان به تدریج در ابعاد مختلف اعتلاء یافت. بار دیگر خدا در حاشیه قرار گرفته و نسبت به او بی توجّهی شد. در این ایّام خدا، همانند دورۀ قرون وسطی وجودی فوق طبیعی تلقی می شود منتها با این تفاوت که چون نقشی در تحقیق و پژوهشهای علمی ندارد دارای اهمیت کمتری است[2]

 

کامل هاشمی بازدید : 75 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

1. مسح یا غسل رجلین در وضو 2. قنوت در نماز 3. جلسه ی استراحه در نماز 4. مسح بر خفین 5. تأمین در نماز 6. تكتف در نماز 7. وجوب و عدم وجوب قصر بر مسافر 8. سفر معصیت. ابوحنیفه مخالف است و مالك مردد است.

9. جمع بین صلوتین مطلقاً یا در خصوص سفر و مطر 10. دخول وقت نماز مغرب و عشاء 11. وضوء یدین از اعلی به اسفل یا از اسفل به اعلی 12. ما یصح السجود علیه، سجده بر خاك و بر غیر مأكول و ملبوس 13. عدم جواز قرائت به غیر زبان عربی 14. لزوم سوره ی كامله بعد از حمد 15. لزوم «بسم اللّه» در اول هر سوره 16. لزوم فاتحة الكتاب یا كفایت آیه ای از قرآن در نزد ابوحنیفه 17. متعه 18. طلاق ثلث 19. مسح بر رجلین

جلد ششم . ج6، ص: 93

20. اذان (این چهارتا اصول مسائل مورد خلاف است در فقه كه اهل سنت نسبت به آنها حساسیت دارند) .

رجوع شود به الامام الصادق و المذاهب الاربعة جلد. . .

کامل هاشمی بازدید : 88 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

از طبقات الفقهاء ابواسحاق شیرازی برمی آید كه فقه مالك بیشتر در مدینه، مصر، قیروان، اندلس پیرو داشته است و در ایران پیروانی نداشته است.

سیوطی در طبقات المفسرین، صفحه 4، ذیل احوال احمدبن فارس بن زكریا لغوی نقل می كند:

كان فقیها شافعیاً فصار مالكیاً، قال دخلتنی الحمیة لهذا البلد یعنی الریّ كیف لایكون فیه رجل علی مذهب هذا الرجل المقبول القول علی جمیع الالسنة.

کامل هاشمی بازدید : 88 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

اخوان المسلمین- علل پیدایش

17. ص 240:

«در چنین فضای آكنده از تعصب اعتقادی و غیرت قومی، جمعیتهایی چون «اخوان المسلمین» نیز محیطی مناسب برای فعالیت خویش می یافتند.

جمعیت اخوان كه به رهبری حسن البناء در سال 1928 در اسماعیلیه بنیاد گرفت، اصلاً زائیده ی مقتضیات سیاسی و اجتماعی مصر در نخستین سالهای پس از جنگ جهانی اول بود كه از آن جمله رواج بی دینی میان روشنفكران و درس خواندگان و گسترش فكر علمانیت ( Secularism ) پس از پیروزی كمال آتاتورك و برانگیخته شدن احساسات سیاسی مصریان در پی انقلاب سال 1919 بر ضد انگلیس و آرزوی همگانی ایشان را به اصلاح اوضاع داخلی مصر باید یاد كرد.

ولی اگر اخوان از یك سو برای حاكمیت تعالیم اساسی اسلام بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر می كوشیدند و می خواستند معتقدات اسلامی مصریان را از حالت ایستا و بی اثر خود بیرون آورند، هدف دیگر آنان تحقق یگانگی عرب و. . . برافكندن یوغ آن قدرتهای اروپایی بود كه به وطن اسلامی دست درازی كرده اند. » .

18. ص 242: استعمار غرب.

ص 242: بحثی درباره ی استعمار انگلستان و استعمار فرانسه. عربان در ابتدا تنها انگلستان را استعمارچی می دانستند و فرانسه را مظهر تمدن و فرهنگ غرب. .

کامل هاشمی بازدید : 77 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

همان طور كه در یادداشتهای «تقیه» گفته ایم، تقیه از جهتی ناظر است به مخالفت عقیده ی خوارج در باب امر به معروف و از طرفی به عقیده ی زیدیه در خروج بالسیف. راجع به عقیده ی زیدیه باید بیشتر تحقیق شود.

در ارشاد مفید ضمن احوال اولاد حضرت صادق علیه السلام درباره ی محمدبن جعفر می گوید:

و كان محمدبن جعفر سخیاً شجاعاً و كان یصوم یوماً و یفطر یوماً و یری رأی الزیدیة فی الخروج بالسیف. . . و خرج علی المأمون فی سنة تسع و تسعین و مأة بمكة و اتبعته الزیدیة الجارودیة فخرج لقتاله عیسی الجلودی ففرق جمعه و اخذه و

جلد دوم . ج2، ص: 247

انفذه الی المأمون، فلما وصل الیه اكرمه. . .

کامل هاشمی بازدید : 80 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

1. ثم اورثنا الكتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات. .

2. شب وفات امام صادق علیه السلام است، شب وفات رئیس مذهب ماست به طوری كه مذهب امامیه مذهب جعفری و عقاید امامیه عقاید جعفری و فقه امامیه فقه جعفری نامیده می شود، در مقابل فقه حنفی و شافعی و مالكی و حنبلی و ظاهری و غیره كه همه از رشته های فقه اسلامی است. .

اولاً وقتی كه می گوییم فقه، معلوم است كه به سیستم قانونگذاری اسلام مربوط است و عجالتاً سایر شئون اسلامی از اصول عقاید و اخلاقیات و فلسفه ی اجتماعی مورد بحث نیست. .

ثانیاً فرق اساسی این فقه با سایر رشته ها در چه جهت است؟ آیا تنها در این است كه ما از امام صادق پیروی می كنیم و دیگران از ابوحنیفه و شافعی و غیره، آنچنان كه اتباع مجتهدین هركدام از مجتهدی پیروی می كنند؟ و یا قطع نظر از این جهت، دو سیستم فكری و دو طرز تفكر و دو طرز بینش است؟ بلی دوم است. .

این اختلافات فقهی مربوط می شود به منابع و مصادر تشریع و تقنین. یكی كتاب است كه البته در آن اختلافی نیست. .

اما سنت. . . نزاع صغروی است نه كبروی. حدیثكتاب اللّه و عترتی. .

اما اجماع. اتفاق فقط در لفظ است.

جلد نهم . ج9، ص: 340

اما عقل. داستانی دارد. .

بیماریهای فقه شیعه در حال حاضر سه تاست: .

الف. تورّم.

ب. جمود و تمایل به اخباری گری، و واقع شدن اجماع در درجه ی اول و سنت، در درجه ی دوم و قرآن در درجه ی سوم و انعزال عقل.

ج. عدم توجه به مسائل روز

کامل هاشمی بازدید : 42 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

1. فقه جعفری شعبه ای است از فقه اسلامی. فقه اسلامی عبارت است از سیستم قانونگذاری اسلامی. دین اسلام تنها یك سلسله مسائل ایمانی و یا اخلاقی نیست؛ یك سیستم عظیم قانونگذاری است با همه ی مشخصات قانونگذاری. فقه جعفری تفاوتش با سایر فقه ها تنها از این جهت نیست كه گروهی تقلید می كنند و پیروی می كنند از امام صادق و گروه دیگر از ابوحنیفه و یا شافعی و یا احمد و یا مالك، آنچنان كه اتباع و مقلدان مجتهدین هركدام از مجتهدی تقلید می كنند و اختلافات، همه فرعی است مثلاً تسبیحات اربعه سه بار باید خوانده شود یا یك بار كافی است و آیا جلسه ی استراحت واجب است یا مستحب؟ .

البته مسائل فقهی همه مسائل فرعی است در مقابل مسائل اصول دین ولی تفاوت مذاهب فقهی اسلامی یك تفاوت اصولی است، یعنی انواعی از طرز تفكر است در كیفیت استنباط احكام اسلامی. .

همچنان كه تفاوت اخباری و اصولی در شیعه نیز یك اختلاف اصولی است و مربوط است به طرز استنباط و اجتهاد و كشف احكام. .

این تفاوت از اینجا ناشی می شود كه منابع و مصادر و اصول تشریع و قانونگذاری اسلامی را چگونه تشخیص دهیم. .

در اینكه مصدر اول و اصل اول تشریع اسلامی قرآن است تقریباً

جلد نهم . ج9، ص: 341

اختلافی میان مسلمین نیست. فقط اخباریین ما با كمال تأسف این را قبول ندارند. معنی اصل اول و مصدر اول این است كه او مقیاس سایر اصول است. در میان اهل تسنن شاید حنابله اینچنین باشند كه حدیث را بر قرآن تقدم دهند. و در اینكه سنت پیغمبر، راه و روش، گفتار و كردار پیغمبر اكرم نیز خود یكی از مصادر است و مصدر دوم است باز سخنی نیست. اختلافی كه هست و نزاعهای شیعه و سنی آن را به وجود آورده است ضعف و قوّت احادیثی است كه از رسول اكرم در این زمینه روایت شده. معمولاً شیعه اعتنای زیادی به روایات منقول از طرق اهل تسنن ندارد و سنی به هیچ وجه تاكنون به روایات منقول از طریق شیعه اعتنا نكرده است. پس این نزاع یك نزاع صغروی است ولی همین اختلاف صغروی خواه ناخواه روی فقه اثر زیادی می گذارد. مرحوم آیت اللّه بروجردی به استناد حدیث ثقلین [1]. . . [2]شیعه به استناد این احادیث كه اهل تسنن نیز نقل كرده اند مدعی است كه احادیث منقول از عترت معصومین باید مورد استناد قرار گیرد و البته به فرض اینكه صحت سند آنها ثابت بشود.

پس شیعه از طرفی مدعی است كه امامی بودن راوی شرط نیست، وثوق شرط است (و لهذا از قدیم الایام در فقه شیعه به احادیث بسیاری كه فقط از طرق اهل تسنن روایت شده استناد شده است) و از طرف دیگر به استناد حدیث مسلّم و معتبر ثقلین ادعا می كند كه باید احادیث معتبرِ مستندِ عترت مورد استفاده و استناد قرار گیرد. و البته به این وسیله فقه اسلامی بسی قویتر و غنی تر می گردد، همچنان كه در قوانین احوال شخصیه ی مصر كه در سال 1920 میلادی تدوین شده بسیاری از مسائل مربوط به فقه ابوحنیفه را طرد و از سایر مذاهب اربعه اقتباس كردند كه بعضی از آنها با فقه شیعه انطباق دارد. .

2. اما اختلافات شیعه و اهل تسنن در مسائل فرعی. رجوع شود

جلد نهم . ج9، ص: 342

به ورقه ای جداگانه در همین موضوع. .

3. كلمه ی فقه و تفقّه در قرآن و امر قرآن و حدیث به تفقّه كه منشأ یك حركت فقهی عظیم شد. .

4. بیماریهایی كه اخیراً فقه جعفری پیدا كرده از قبیل اعراض و تحقیر دو مصدر بزرگ قرآن و عقل، تقدّم بی جهت بعضی مسائل به واسطه ی سرگرمی به اصول، جمود بعضی فقها به واسطه ی اعراض از قرآن و عقل، مثل مسائل مربوط به مقام ابراهیم، طواف، قربانی و غیره.

5. تاریخچه ی حصر مذاهب به اربعه و محرومیت فقه جعفری.

6. فتوای عجیب شیخ شلتوت


[1] رجوع شود به جلد 5الامام الصادقاسد حیدر، صفحات 178. . .

[2] [در نسخه ی اصل دستنویس مطلب به همین صورت است. ]

کامل هاشمی بازدید : 85 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 

شأن حساس علمای امت

1. در ورقه های ختم نبوت گفتیم كه آن چیزی كه جانشین انبیای غیر مشرّع- كه محیی سنن انبیای مشرّع بودند- در عصر بلوغ بشر می شود، علما هستند كه: العلماء ورثة الانبیاءو ایضاً: اللّهم ارحم خلفائی.

و همچنین آن چیزی كه در دوره ی شریعت ختمیه عهده دار تطبیق قوانین دین با اوضاع متغیر زمان است دستگاه علمی دینی و بعبارة اخری اجتهاد است.

پس علما از آن جهت كه فقط عالم و حافظ مواریث انبیا هستند، جانشین انبیای غیر مشرّع می باشند، و از آن جهت كه عهده دار تطبیق كلیات بر جزئیات هستند و اجتهاد می كنند، نیروی محركه ی دین در شریعت ختمیه می باشند.

2. نهج البلاغه خطبه ی 85 تحت عنوان «فی بیان صفات المتقین و صفات الفساق و التنبیه الی مكان العترة الطیبة و الظنّ الخاطئ لبعض الناس»

اما حقیقت این است كه در وصف علمای باتقوای دین است به قرینه ی: و آخر قد تسمّی عالماً و لیس به. . . خطبه این است:

جلد دهم . ج1، ص: 227

خطبه ی «ان من احب عباد اللّه. . . »

عباد اللّه، ان من أحب عباد اللّه الیه عبداً اعانه اللّه علی نفسه، فاستعشر الحزن و تجلبب الخوف، فزهر مصباح الهدی فی قلبه و اعد القری لیومه النازل به، فقرّب علی نفسه البعید و هوّن الشدید، نظر فأبصر و ذكر فاستكثر و ارتوی من عذب فرات سهّلت له موارده فشرب نهلاً و سلك سبیلاً جدداً، قد خلع سرابیل الشهوات و تخلّی من الهموم الاّ همّاً واحداً انفرد به، فخرج من صفة العمی و مشاركة أهل الهوی و صار من مفاتیح ابواب الهدی و مغالیق ابواب الرّدی ، قد أبصر طریقه و سلك سبیله و عرف مناره و قطع غماره و استمسك من العری بأوثقها و من الحبال بأمتنها، فهو من الیقین علی مثل ضوء الشمس، قد نصب نفسه للّه سبحانه فی ارفع الامور من اصدار كل وارد علیه و تصییر كل فرع الی اصله، مصباح ظلمات، كشّاف عشوات، مفتاح مبهمات، دفّاع معضلات، دلیل فلوات، یقول فیفهم و یسكت فیسلم، قد اخلص للّه فاستخلصه، فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل فكان اول عدله نفی الهوی عن نفسه، یصف الحق و یعمل به، لا یدع للخیر غایة الاّ امّها و لا مظنّة الاّ قصدها، قد امكن الكتاب من زمامه، فهو قائده و امامه، یحلّ حیث حلّ ثقله و ینزل حیث كان منزله، و آخر قد تسمّی عالماً و لیس به، فاقتبس جهائل من جهّال و اضالیل من ضلاّل و نصب للناس اشراكاً من حبائل غرور و قول زور، قد حمل الكتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه، یؤمّن الناس من العظائم و یهوّن كبیر الجرائم، یقول: أقف عند الشّبهات و فیها وقع، و یقول: أعتزل البدع و بینها اضطجع، فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدی فیتبعه و لا باب العمی فیصدّ عنه، فذلك میّت الاحیاء.

بعضی صفاتی كه در این خطبه ذكر شده به هیچ وجه با غیر عالم

جلد دهم . ج1، ص: 228

و مقتدا جور نمی آید از قبیل: و صار من مفاتیح ابواب الهدی و مغالیق ابواب الرّدی ، یا: قد نصب نفسه للّه سبحانه فی ارفع الامور من اصدار كل وارد علیه. . . یا: فهو من معادن دینه. . .

روحانی از نظر اسلام

3. در اسلام اولاً ما طبقه ای به نام روحانی یا اسم دیگری نداریم، مثل كشیش (قسیس) ، احبار و كاهن نداریم، فقط چیزی كه داریم عالم دین داریم. این اسمها از قبیل آخوند و شیخ و ملاّ بعدها درست شده است، جزء دستورهای اسلامی نیست.

كلمه ی «روحانی» كلمه ای است كه از تاریخ اطلاق این كلمه شاید هفتاد سال بگذرد، بعد از مشروطه این كلمه گفته شده، همچنان كه كلمه های آخوند و ملا از زمان صفویه است. كلمه ی شیخ از هزار سال پیش است، شاید اول كسی كه این كلمه را به او گفتند شیخ طوسی است.

در اسلام لباس مخصوصی نیز برای علمای دین نیست. به طور كلی چیزهایی در اسلام برای عالم دین نیست و چیزهایی هست.

اما امور منفی: یكی لقب و عنوان مخصوص كه گفته شد، دیگر لباس مخصوص كه گفته شد.

سوم نژاد مخصوص، برخلاف دین یهود و دین زردشت كه می گفتند روحانی حتماً باید از اولاد لاوی باشد و یا از نژاد موبدها باشد؛ امتیازات مخصوص از قبیل مالیات ندادن، خمس و زكات ندادن، برخلاف دین بودا و برهمایی كه برهمن از مالیات معاف بود.

چهارم امتیاز انحصاری تفسیر متون دینی كه در اسلام شرط این كار فقط تخصص فنی است.

پنجم تشریفات بالخصوصی را برای مولود [انجام دادن ] از قبیل دعا به گوشش خواندن، نامگذاری كردن، یا برای مرده از قبیل نماز میّت و غیره، یا برای عبادات از قبیل نماز جماعت، یا برای مسائل زندگی از قبیل ذبح حیوان، یا تشریفات زندگی از قبیل دعا به گوش مسافر.

تشریفاتی را تدریجاً مردم ساخته اند از قبیل استخاره،

جلد دهم . ج1، ص: 229

[برگزاری ] مجالس ختم، روضه خوانی، دعانویسی و غیره.

حتی از لحاظ كسب و كار، از كسب و كار معاف نیست (نظریه ی شیخ در مكاسب و داستان خود او با شریف العلماء) .

مسئله ی اخذ اجرت بر تعلیم و تعلّم و افتاء و قضاء

اما وظایف مثبت:

تعلیم و تعلّم، ارشاد و امر به معروف و نهی از منكر، اجتهاد

4. نهج البلاغه خطبه ی 208 «و قد سأله سائل عن احادیث البدع و عمّا فی ایدی الناس من اختلاف الخبر» ، فقال علیه السلام. . .

تقسیم علی علما را

خلاصه، تقسیم ناقلان است به چهار دسته: «منافق» ، «خاطئ» یعنی كسی كه درست نتوانسته ضبط كند، و «اهل شبهه» یعنی كسی كه خبری را شنیده و خبری را نشنیده، منسوخ را شنیده و ناسخ را نشنیده، و «صادقون حافظون» كه همه چیز از حدیث پیغمبر را می دانند، بعلاوه عام و خاص را از یكدیگر تشخیص می دهند.

5. نهج البلاغه ضمن خطبه ی 212:

علمای واقعی

و اعلموا ان عباد اللّه المستحفظین علمه، یصونون مصونه و یفجّرون عیونه، یتواصلون بالولایة و یتلاقون بالمحبة و یتساقون بكأس رویّة و یصدرون بریّة، لا تشوبهم الریبة و لاتسرع فیهم الغیبة، علی ذلك عقد خلقهم و اخلاقهم، فعلیه یتحابّون و به یتواصلون، فكانوا كتفاضل البذر ینتقی ، فیؤخذ منه و یلقی ، قد میّزه التخلیص و هذّبه المتحیص.

6. در «ختم نبوت» چیزی مربوط به موضوع قوانین یعنی انسان و اجتماع است و چیزی مربوط به خود قوانین اسلام است و چیزی مربوط به استنباط و استنباط كننده ی قوانین یعنی عالِم و اجتهاد است و چیزی مربوط به منابع استنباط قوانین یعنی مواریث اسلام یعنی قرآن و سنت پیغمبر است.

در آنچه مربوط به انسان و اجتماع است گفته ایم انسان و اجتماع

جلد دهم . ج1، ص: 230

اصول ثابتی دارد و شئون متغیر و متكاملی. تغیر و تكامل انسان و اجتماع باید در محدوده ی آن اصول صورت گیرد و همواره در آن محدوده صورت گرفته است. رجوع شود به احیای فكر دینی صفحات 169 و. . .

در آنچه [1]مربوط به مقررات اسلام است [2]، گفته ایم كه اسلام نیز اصولی ثابت و تغییرناپذیر دارد و فروعی دارد كه نتیجه شده از آن اصول ثابت است. این جهت را مخصوصاً در مقالات «زن در حقوق اسلامی» خوب توضیح داده ایم (رجوع شود به سخنرانی شماره. . . از سخنرانیهای «خاتمیت» در حسینیه ی ارشاد) .

در آنچه مربوط به اجتهاد و مجتهد یعنی عالم اسلامی است، گفته ایم كه عالم اسلامی آن كس است كه اصول و فروع اسلامی را خوب درك و تعلّم و تبلیغ می كند، و خوب می فهمد كه چگونه فروع را بر اصول تطبیق كند و به اصطلاح حوادث واقعه را خوب درك و استنباط نماید، هدفهای اسلامی را خوب تشخیص دهد، وسیله را از هدف تمیز دهد، در ترویج و تبلیغ اسلامی به رسول اكرم تأسی كند.

اما آنچه مربوط است به مواریث اسلام و موضوعات اجتهاد، تاكنون بحثی نكرده ایم. عمده كتاب و سنت است.

منابع پایان ناپذیر

در اینجا باید ببینیم آیا كتاب و سنت منابع محدود پایان پذیری است یا منابع پایان ناپذیری می باشند. به عبارت دیگر آیا قرآن و در درجه ی بعد سنت پیغمبر اكرم از قبیل گلستان سعدی و تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی است كه فرضاً پاره ای مشكلات داشته باشد، با كار كردن چند نفر ادیب و دانشمند حل می شود و دیگر كارِ نكرده ای ندارد، وظیفه ی آیندگان این است كه به تفاسیر و توضیحات افرادی كه كار كرده اند رجوع و اكتفا كنند؟ یا قرآن نظیر طبیعت است، هرچه بیشتر مورد مطالعه قرار گیرد حقایق تازه و جدیدی كشف می شود و

جلد دهم . ج1، ص: 231

همان طوری كه در تفسیر طبیعت اكتفا كردن به تفسیر قدما و آن را بهترین تفاسیر دانستن- همچنان كه ابن رشد تفسیر ارسطو را از طبیعت بهترین تفسیر می داند و به ابن سینا اعتراض دارد كه چرا از ارسطو پیروی نكرده است- كار غلطی است و هنوز كه هنوز است بلكه تا دنیا دنیاست بشر باید روی طبیعت و خلقت كار كند، در تفسیر قرآن و حدیث نیز باید چنین كرد. *

قسم دوم صحیح است. قرآن معجزه ی علمی است. در هیچ قسمتی از قسمتهای قرآن گفته ی پیشینیان آخرین تفسیر نیست. قرآن همان طوری كه در حدیث است: یجری كما یجری الشمس و القمر، باز در حدیث است: لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه. . . و هو كتاب تفصیل و بیان و تحصیل، و هو الفصل لیس بالهزل، و له ظهر و بطن، فظاهره حكمة و باطنه علم، ظاهره انیق و باطنه عمیق، له تخوم و علی تخومه تخوم، لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحكمة و دلیل علی المعروف لمن عرف النصفة. فلیرع رجل بصره و لیبلغ الصفة نظره، ینجو من عطب و یخلص من نشب، فان التفكر حیاة قلب البصیر كما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور، یحسن التخلص و یقل التربص [3].

در خود قرآن كریم است: و لقد جئناهم بكتاب فصّلناه علی علم اعراف/52 (هرچند آقای طباطباییعلی علمرا متعلق بهجئناهم می داند: أی جئناهم بكتاب علی علم منا بنزوله) .

آیات [4]زیادی در قرآن است كه همه ی افراد را امر به تدبر و تفكر در قرآن می كند، همان طوری كه همه را به تفكر و تدبر در طبیعت امر می كند و استثناء قائل نمی شود.

ما هرگز نباید در درك مفهوم آیات و توسعه ی معانی آن تابع مردم عصر پیغمبر باشیم. البته از لحاظ لغت و مفهوم لغوی باید تابع باشیم

جلد دهم . ج1، ص: 232

ولی از لحاظ مقصود و معنی باید تابع علم باشیم. *

در تفسیر المیزان جلد 3، صفحه ی 73 از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می كند:

قیل له: هل عندكم شی ء من الوحی؟ قال: لا و الذی فلق الحبة و برأ النسمة الاّ ان یعطی اللّه عبداً فهماً فی كتابه.

در صفحه ی 74 از تفسیر عیاشی نقل می كند:

عن الفضل بن یسار قال: سألت اباجعفر علیه السلام عن هذه الروایة:

ما فی القرآن آیة الاّ و لها ظهر و بطن، و ما فیه حرف الاّ و له حدّ و لكل حدّ مطَّلَع. ما یعنی بقوله: ظهر و بطن؟ قال: ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما مضی و منه ما لم یكن بعد، یجری كما یجری الشمس و القمر، كلما جاء منه شی ء وقع، قال اللّه: و مایعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فی العلم، نحن نعلمه.

در صفحه ی 75 از صافی نقل می كند:

عن علی علیه السلام : ما من آیة الاّ و لها اربعة معان: ظاهر و باطن و حد و مطّلع. فالظاهر التلاوة(ای المعنی الظاهر من التلاوة)و الباطن الفهم(ای ما هو فی باطن الظاهر من المعنی)و الحد هو احكام الحلال و الحرام(ای ظاهر المعارف المتلقاة من القرآن فی اوائل المراتب و اواسطها)و المطّلع هو مراد اللّه من العبد منها(ای المرتبة العلیا من المعارف) [5].

النبوی المعروف:

جلد دهم . ج1، ص: 233

ان القرآن انزل علی سبعة احرف: لكل آیة منها ظهر و بطن و لكل حد مطّلع- أو لكل حد و مطلع.

روایتی معروف است كه:

القرآن عبارات و اشارات و لطائف و حقائق. العبارات للعوام و الاشارات للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء.

در تفسیر المیزان جلد 3، صفحه ی 73 روایتی را كه در صفحه ی 231 از جلد اول المیزان نقل كردیم، به نقل از كافی این طور نقل می كند:

. . . فاذا التبست علیكم الفتن كقطع اللیل المظلم فعلیكم بالقرآن فانه شافع مشفّع و ماحل مصدَّق، و من جعله امامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل و هو كتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن، فظاهره حكم و باطنه علم، ظاهره انیق و باطنه عمیق، له تخوم و علی تخومه تخوم، لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحكمة و دلیل علی المعرفة لمن عرف الصفة. فلیجل جال بصره و لیبلغ الصفة نظره، ینجو من عطب و یخلص من نشب، فان التفكر حیوة قلب البصیر كما یمشی المستنیر فی الظلمات، فعلیكم بحسن التخلص و قلة التربص.

7. راجع [6]به ركن چهارم یعنی قابلیت عظیم و پایان ناپذیر منابع اسلامی از قرآن و سنت برای تفكر و پیشرفت فكری و نو بودن اجتهاد، در دو قسمت باید بحث كنیم. یكی راجع به اینكه در صدر

جلد دهم . ج1، ص: 234

اسلام این پیش بینی شده كه آیندگان بهتر به حقایق اسلامی پی خواهند برد، آنچنان كه در حدیث آمده: خداوند می دانست كه در آخرالزمان افراد متعمقی خواهند آمد، لهذا آیات اول سوره ی حدید و قل هو اللّه احدرا فرستاد، یا پیغمبر فرمود: رب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه.

قسمت دوم اینكه سیر تاریخی نشان می دهد كه قرآن و بعد سنت نبوی و نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه، هرچه زمان گذشته بهتر حقیقت خود را نمایان كرده اند.

اما قرآن: مقایسه ای میان توحید صدوق و توحید ملاصدرا، مقایسه ای میان جبر و تفویض سید مرتضی، شیخ طوسی، مجلسی و آخرین نظریات صدرا، مقایسه ای میان نظریات مفسران در باب لقاء اللّه و غیره و تحقیقات عرفانی اخیر، مقایسه ای میان اعتقاد به قضا و قدر عصر قدیم و عصر جدید.

در فقه و آیات مربوط، كافی است كه آیات مربوط به زن را از خود قرآن بگیریم. چطور می بینیم زن در قرآن همان زن در طبیعت است، چگونه از افراط و تفریط بركنار است، و همچنین آیات ربا. در اخلاق مسئله ی عزت و كرامت نفس، تهذیب نفس و تزكیه ی آن نه كشتن آن.

همچنین در تاریخ از قبیل قضایای عاد و ثمود: و تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین، یا قضیه ی ذوالقرنین در قرآن.

در اجتماعیات مسئله ی واحد اجتماعی كه از قرآن استنباط می شود.

در طبیعیات و فلكیات و كائنات جوّیه كافی است مقایسه ی هیئت قدیم و هیئت جدید، و باد و باران در قرآن. . .

اما نهج البلاغه: كافی است [بدانیم در] تحول جدید چطور نهج البلاغه سربلند و سرافراز بیرون آمد.

اما صحیفه ی سجادیه: دعای مكارم الاخلاق كافی است.

جلد دهم . ج1، ص: 235


[1] [از اینجا تا صفحه ی بعد، محل ستاره، روی مطالب در نسخه ی اصل دستنویس خطكشیده شده كه علت آن برای ما نامعلوم است. ]

[2] وضع و انشاء احكام بر سبیل قضایای حقیقیه مربوط به این جهت است.

[3] . المیزان جلد 1، صفحه ی 10. رجوع شود به نمره ی. . . ایضاً رجوع شود به حدیث عیون اخبار الرضا ص 239 كه از امام صادق سؤال شد: چرا قرآن لایزید الاّ غضاضة؟

[4] [از اینجا تا صفحه ی بعد، محل ستاره، روی مطالب در نسخه ی اصل دستنویس خطكشیده شده كه علت آن برای ما نامعلوم است. ]

[5] [جملات داخل پرانتز از استاد شهید است. ]

[6] [بر روی مطالب این شماره در نسخه ی اصل دستنویس یك خط طولی كشیده شده است. ]

کامل هاشمی بازدید : 153 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

1. فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون. 2. آیا بهتر این است كه انسان در معارف و مسائل دینی هرچه بیشتر تعمق و تفكر كند یا بهتر این است كه در مقابل امر دین متعبد و تسلیم باشد و شعارش این باشد: بدانچه انبیا گفتند آمنّا و سلّمنا؟ 3. فوایدی كه تفكر دارد چیست و فوایدی كه تسلیم و تعبد دارد چیست؟ 4. آیا سؤال بدعت است، آنچنان كه به نقل احمد امین (رجوع شود به ورقه های «قضا و قدر» ) از احمد بن حنبل و به نقل محجة البیضاء (رجوع شود به ورقه های «توحید- معرفة اللّه» ) از مالك بن انس نقل شده درباره ی رؤیت خداوند یا درباره ی استواء بر عرش:

جلد دوم . ج2، ص: 226

الكیفیة مجهولة و السؤال بدعة [1]، یا سؤال و كاوش و تحقیق جایز است؟ (رجوع شود به ورقه های «سؤال از عالم» ) و همچنین آیا تمنطق تزندق است؟ - رجوع شود به ابن تیمیه. در سفینة البحار ماده ی «سئل» از امام باقر نقل می كند: الا ان مفتاح العلم السؤال. [و انشأ یقول: ]

شفاء العمی طول السؤال و انما

تمام العمی طول السكوت علی الجهل

5. سفینه اخبار تفقه در دین را ارجاع می كند به جلد اول بحار، باب 6، ص 54 و جلد 4، باب 20، صفحه 149.

6. سفینه، ذم التفقّه لغیر الدین: عن النبی صلی الله علیه و آله قال: اوحی اللّه [عزوجلالی بعض انبیائه: قل للذین یتفقّهون لغیر الدین. . . 7. ایضاً سفینه، الصادقی: من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلّدوه. ایضاً عن الرضا علیه السلام قال: من علامات الفقه الحلم و العلم و الصمت. . . ایضاً قال بعض الاعلام (راغب ظ) : الفقه هو التوصل الی علم غائب بعلم شاهد و یسمی العلم بالاحكام فقهاً و الفقیه الذی علم ذلك و اهتدی به الی استنباط ما خفی علیه.

و فی الحدیث: من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً بعثه اللّه فقیهاً عالماً.

قال بعض الشارحین: لیس المراد به الفقه بمعنی الفهم فانه لایناسب المقام، و لا العلم بالاحكام الشرعیة عن ادلتها التفصیلیة فانه مستحدث بل المراد به البصیرة فی امر الدین، والفقیه اكثر ما یأتی فی الحدیث بهذا المعنی، فالفقیه هو صاحب البصیرة و الیها اشار علیه السلام بقوله: لایفقه العبد كل الفقه حتی یمقت الناس فی ذات اللّه و حتی یری للقرآن

جلد دوم . ج2، ص: 227

وجوهاً كثیرة ثم یقبل علی نفسه فیكون لها اشد مقتاً. ثم قال: هذه البصیرة اما موهبیة و هی التی دعا بها النبی لامیرالمؤمنین حین ارسله الی الیمن حیث قال: «اللهم فقّهه فی الدین» او كسبیة و هی التی اشارالیها امیرالمؤمنین علیه السلام حیث قال لولده الحسن: و تفقّه یا بنیّ فی الدین. 8. ایضاً سفینه: قال ابن الجوزی فی نقد العلماء فی تلبیس ابلیس علی الفقهاء: كان الفقهاء فی قدیم الزمان. . .

9. رجوع شود به ورقه های «توحید- معرفة اللّه» .

10. آیا دین شناسی و اسلام شناسی هم در دنیا داریم یا اینكه اسلام شناخته شده هست، اما باید بدانیم كه هر چیزی دو نوع شناختن دارد: سطحی و عمیق، مثلاً بدن انسان و. . .

حتی افرادی مثل سعدی و مولوی و حافظ امروز متخصص شناسایی دارند كه تمام عمرشان صرف شناختن آنها از لحاظ مطالعه در آثار آنها می شود، و همچنین در مسلكها نیز مثلاً كمونیسم شناس یا كارشناس كمونیسم لازم است.

11. «علیكم بدین العجایز» از كیست و آیا درست است یا نه؟ این جمله طبق آنچه در پاورقی محجة البیضاء، جلد 5، ص 134 آمده است، از سفیان ثوری است و در هیچ اصلی از شیعه و سنی دیده نشده است، سخن یك عالم سنی است. در عین حال قابل توجیه است كه مقصود، كیفیت ایمان و اطمینان است نه ماده ی مورد ایمان و اعتقاد (داستان میرزای قمی و كشاورز قمی) .

12. قرآن ابوابی از معارف عمیق برای بشر گشوده است. در حدیث است كه خداوند می دانست در آخرالزمان متعمقینی می آیند، لهذا «قل هواللّه احد» و آیات اول سوره ی حدید را نازل كرد. رجوع شود به ورقه های «توحید- معرفة اللّه» ، كلام امام باقر در معنی «الصمد» .

13. جل جناب الحق عن ان یكون شریعة لكل وارد او یطلع علیه الاّ واحد بعد واحد. و لذلك فان ما یشتمل علیه هذا الفن ضحكة

جلد دوم . ج2، ص: 228

للمغفَّل، عبرة للمحصل. فمن سمعه فاشمأز عنه فلیتهم نفسه لعلها لاتناسبه و كل میسر لما خلق له [2] 14. ان ههنا لعلماً جمّاً لو اصبت له حملة. 15. نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نكلم الناس علی قدر عقولهم.

مثالهایی در این زمینه.

16. تعطیل و تشبیه 17. بحار، ج 15 (اخلاق) ، ص 194: لیس العبادة كثرة الصلوة و الصوم، انما العبادة التفكر فی امر اللّه عزوجل. 18. تعمق در فلسفه ی عبادات 19. چهار طریقی كه در احتجاجات قرآن برای ارزش دادن قرآن به عقل ذكر كردیم 20. عبادت بدنی، مالی، فكری. سومی از مختصات اسلام است.

21. مقایسه میان ربیع بن خُثَیم و ابوذر غفاری 22. در دعاست: واجعل النور فی بصری و البصیرة فی دینی 23. چرا اجر عالم مضاعف است؟ 24. بدعتها و تحریفهایی كه از راه دشمنان زیرك به وجود می آید و ماركهای اشتباهی كه به بازار می آورند، به چه وسیله غیر از تعقل و تفكر می توان [با اینها] مبارزه كرد؟ 25. نقش روحانیت 26. بدعتها و تحریفهایی كه دوستان نادان از راه عدم تعقل به وجود می آورند 27. قشریون و لُبّیون و مبارزه ی آنها با یكدیگر 28. شبستری می گوید (رجوع شود به شرح لاهیجی، صفحه ی 144) :

جلد دوم . ج2، ص: 229

جهان آنِ تو و تو مانده عاجز

ز تو محرومتر كس دیده هرگز؟ !

چو محبوسان به یك منزل نشسته

به دست عجز پای خویش بسته

نشستی چون زنان در كوی اِدبار

نمی داری ز جهل خویشتن عار

دلیران جهان آغشته در خون

تو سر پوشیده ننهی پای بیرون

چه كردی فهم از این دین العجایز؟

كه بر خود جهل می داری تو جایز

زنان چون ناقصات عقل و دینند

چرا مردان ره ایشان گزینند؟

اگر مردی برون آی و نظر كن

هر آنچ آید به پیشت زان گذر كن

میاسا یك زمان اندر مراحل

مشو موقوف همراه رواحل

خلیل آسا برو حق را طلب كن

شبی را روز و روزی را به شب كن

ستاره با مه و خورشید اكبر

بود حس و خیال و عقل انور

بگردان از همه ای راهرو روی

همیشه «لااحب الآفلین» گوی

و یا چون موسی عمران در این راه

برو تا بشنوی «انی انااللّه»

. . . برو اندر پی خواجه به اسرا

تفرج كن همه آیات كبری

برون آی از سرای امّ هانی

بگو مطلق حدیث «من رآنی»

جلد دوم . ج2، ص: 230

لاهیجی در شرح، جمله ی «علیكم بدین العجایز» را به صورت حدیث نبوی نقل و قبول می كند ولی توجیه می كند، می گوید (ص 146) :

«بدان كه به حقیقت، معنی این حدیث این است كه در جمیع احكام شرعیه از مأمورات و منهیات كه دین (شریعت) عبارت از اوست باید به طریق انقیاد و متابعت همچو عجایز باشند و به عقل و هوای نفس تصرفی در آن ننمایند و بی ضرورتْ تأویلی كه خلاف ظاهر باشد نكنند، كه حكمت احكام شرعیه به مجرد عقل دریافته نمی شود، نه آنكه ترك تفكر در معرفة اللّه نمایند و از طلب باز ایستند و همچو عجایز در خانه ی تقلید محض ساكن شوند. » 29. مولوی در دفتر ششم، ص 649، سطر 7 (چاپ میرخانی) می گوید:

خرم آن كه عجز و حیرت قوتِ اوست

در دو عالم خفته اندر ظلّ دوست

هم در اوّل عجز خود را او بدید

مرده شد دین عجایز برگزید

چون زلیخا یوسفی بر وی بتافت

از عجوزی در جوانی راه یافت

زندگی در مردن و در محنت است

آب حیوان در درون ظلمت است

بنابراین مولوی این جمله ی منسوب را توجیه دیگری می كند و آن اینكه انسان باید مانند عجایز حالت تسلیم و انقیاد و احساس عجز خود را داشته باشد. درواقع از كلمه ی «عجوز» نظر به جنبه ی عجز است.

30. در قوانین الاصول، جلد دوم، باب هفتم، قانونی دارد راجع به جواز و عدم جواز تقلید در اصول دین (در ابواب تقلید) . بعد از بحث

جلد دوم . ج2، ص: 231

مفصلی در سه چهار ورق ادله ی كسانی كه نظر و استدلال را لازم می دانند ذكر می كند از آیات وارده در منع تقلید و آیه ی «فاعلم انه لا اله الاّ اللّه» و انعقاد اجماع و یك سلسله اخبار. آنگاه ادله ی مخالفین را ذكر می كند از لزوم دور، و اینكه سیره ی رسول اكرم این بود كه اقرار شهادتین را كافی می دانست.

دلیل سوم مخالفین را این طور ذكر می كند:

الثالث قوله صلی الله علیه و آله: «علیكم بدین العجایز» ولا ریب ان دینهن بطریق التقلید لعدم اقتدارهن (بحسب الغالب) علی النظر. و لفظة «علی» تدل علی الوجوب فیحرم النظر.

آنگاه می گوید:

وفیه منع صحة الروایة عنه صلی الله علیه و آله بل قد قیل انه من كلام سفیان. و المستفاد من كلام المحقق البهائی من حاشیته علی الزبده ان هذا هو حكایة دولابها و كف الید عن تحریكها لاظهار اعتقادها بوجود الصانع المحرك للافلاك المدبر للعالم (برهان محرك اول) والذی ذكره القوشجی[3]فی شرح التجرید و تبعه الفاضل الجواد هو ما روی ان عمرو بن عبید لما اثبت منزلة بین الكفر والایمان فقالت عجوزة: قال اللّه تعالی: هوالذی خلقكم فمنكم كافرو منكم مؤمن، فلم یجعل اللّه من عباده الاّ الكافر والمؤمن، فقال سفیان: علیكم بدین العجایز. اقول والمناسب للمقام هوالحكایة الاولی (حكایة الدولاب) سلّمنا انها روایة لكنها خبر واحد معارض بالقواطع. . . والذی یخالجنی فی وجهه وجهان: الاول ان علیكم بتحصیل الیقین كما حصلته العجوزة فانها جعلت وجودالصانع و كونه مدبر الافلاك و محركها

جلد دوم . ج2، ص: 232

كالمحسوس من وقوف دولابها من الحركة بمجرد تخلیتها عن یدها. والثانی ان الالیق و الانسب فی الاستدلال و الاسلم لكافة الناس و الاسهل لعامتهم هو طریقة الانّ و هوالاستدلال بالاثار علی المؤثر و بالخلق علی الخالق.

31. مطلب از اینجا باید شروع شود كه در اسلام یكی از دستورها تفقه در دین است. تفقه با علم كه اسلام توصیه و تأكید كرده است متفاوت است، زیرا علم از جهت مورد اعم است از علم دین و هر علم مفید دیگر، چنانكه از اخبار و روایات و آیات استفاده می شود (رجوع شود به ورقه های «فریضه ی علم» ) و تفقه اختصاص دارد به دین. دیگر اینكه تفقه، مطلق علم دین نیست، بلكه فهم عمیق و بصیرت در دین است. علم سطحی به مسائل و احكام و آثار دین، علم دین هست اما تفقه در دین نیست.

تفقه همان طوری كه راغب گفته است: التوصل بعلم حاضر الی علم غائب.

فقه الحدیث، فقه الاقتصاد، فقه السیاسة، فقه الهواء، فقه اللغة، فقه الاحكام:

علما از قدیم فهم عمیق و اكتناهی حدیث را فقه الحدیث می نامند. هر چیز را دو نحو می توان فهمید: سطحی و عمقی. مثلاً اگر ببینیم یك كالای معین امسال فراوانتر و ارزانتر است و سال پیش این طور نبود، برعكس فلان كالای دیگر سال پیش فراوانتر و ارزانتر بود، یا یك كالا در عین اینكه فراوانتر از سال پیش است گرانتر است، ممكن است بیش از این چیزی نفهمیم و علت و قانون و قاعده ی این كار را درك نكنیم ولی شخص دیگر قانون این كار و علت بالخصوص [وضعیت ] كالای مورد نظر را بفهمد، این شخص فقه الاقتصاد دارد. همچنین است در مورد گرمی و سردی هوا، حدوث بیماریها، حوادث سیاسی جهان. سیاسیون جهان خود را دارای فقه السیاسه می دانند، همین طور است فقه الاجتماع، فقه الامراض، فقه اللغة. . .

فقها كه علم به احكام شرعیه عن ادلتها التفصیلیه پیدا می كنند،

جلد دوم . ج2، ص: 233

واقعاً عملشان فقه است، فقه الاحكام است. اجتهاد، فقه الاحكام است نه فقه الاسلام به طور مطلق. فرق مجتهد و اخباری به این است كه هر دو درصدد استنباط هستند، چون هر دو با اخبار متعارض و عام و خاص و مطلق و مقید و ضعیف و سقیم روبرو هستند. اخبار عین رساله ی عملیه نیست كه به هیچ نحو استنباط احتیاج نداشته باشد.

چیزی كه هست، یكی دارای فقه الاستنباط [4]است و دیگری نیست.

اكنون باید ببینیم آیا تفقه در دین منحصراً فقه الاستنباط است یا فقه الاستنباط یكی از مصادیق تفقه است. مسلماً منحصر نیست.

لسان آیه و روایات ابا دارد. آیه و روایت می گوید تفقه در دین. دین منحصر به احكام نیست. یا باید توحید و معارف و اخلاقیات و اجتماعیات را از دین خارج كنیم و یا درباره ی آنها روش اخباریین را در احكام پیش بگیریم تا این حصر درست از آب درآید. نه می توانیم آنها را از دین خارج كنیم و نه می توانیم راه اخباریین و ظاهریین را در این قسمتها پیش بگیریم.

تعبیر جامع در مورد «تفقه در دین» این است كه تفقه و بصیرت كامل موقوف به چند چیز است:

1. اسلام اولاً درسهایی دارد و خودش دعوت كرده است مردم را به فهم و حل این درسها. اسلام نه تنها تحقیق در اصول عقاید را واجب شمرده، بلكه خود یك سلسله درسها در این زمینه القا كرده و لهذا امر می كند به تدبر در قرآن. در حدیثی كه در نمره ی 7 ذكر كردیم می فرماید: لا یفقه العبد كل الفقه حتی یمقت الناس فی ذات اللّه و حتی یری للقرآن وجوهاً كثیرة. . . اسلام، هم اصول عقاید تقلیدی را غیركافی شمرده و هم درسهایی در این زمینه القا كرده [5]و هم دعوت كرده به فهم این درسها.

در اخبار نیز وارد شده به این مضمون كه: انتم افقه الناس اذا عرفتم

جلد دوم . ج2، ص: 234

معانی كلامنا. یا: حدیث تدریه خیر من الف حدیث ترویه. . . [6] این درسها منحصر به اصول دین نیست؛ منطق اسلام در اخلاق و تربیت نیز واقعاً درسهای عمیق و گرانبهایی است و فهمیدن آنها بصیرت كامل می خواهد مثل آنچه در باب ترك دنیا، طول امل، «كن لدنیاك كأنك تعیش ابداً» و. . . آمده است.

پس مرحله ی اول بصیرت در دین، درك و فهم درسهای اسلامی است و این متوقف است به اینكه ما بتوانیم ایمان پیدا كنیم اسلام واقعاً یك سلسله درسها داشته است [7]و حداكثرِ مفاهیم اسلامی آن چیزی كه راویان اولیه درك می كرده اند نیست. رب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه. این حدیث نیز مؤید معنی ای است كه ما در مورد تفقه كردیم. ضمناً رجوع شود به ورقه های «علم مطبوع و علم مسموع» .

این مرتبه از تفقه ملازم است با داشتن یك سلسله معارف در الهیات و اخلاقیات و اجتماعیات.

مرحله ی دیگر تفقه همان است كه فقها دارند، یعنی مدالیل ادلّه را و مفاهیم الفاظ را با روشی دقیق فهم می كنند كه ما آن را «فقه الاستنباط» نامیدیم. این مرتبه از تفقه ملازم است با آگاهی كامل از محاورات عرفیه و تعبیرات قانونی و یك سلسله قوانین عقلی در ملازمات و غیره.

مرحله ی سوم از تفقه در دین این است كه ما اجمالاً به دست آوریم اسلام چه هدفهایی درباره ی انسان و اجتماع دارد و چه وسایلی برای رسیدن به این هدفها انتخاب كرده است.

در این مرحله اولاً باید میان هدفها و وسایل فرق بگذاریم (رجوع شود به ورقه های «اجتهاد» و ورقه های «علم» و ورقه های

جلد دوم . ج2، ص: 235

«زمان و مقتضیات آن» و ورقه های «اسلام و مقتضیات زمان» و ورقه های «محبت اولیاء» ) و ثانیاً باید خود هدفها را از لحاظ سبك سنگینی و به تعبیر فقها از لحاظ اهمیت و مهمّیت و باب تزاحم به دست آوریم. در این قسمت نیز خود اسلام ما را راهنماییهایی كرده است، احتیاج به جفر و رمل نداریم. مثلاً اسلام عبادات را سرلوحه ی تعلیمات خود قرار داده است و برای اینها اهمیت فوق العاده قائل است. ما باید سرّ این اهمیت را بفهمیم (رجوع شود به ورقه های «عبادت» و ورقه های «نماز» ) . آشنایی به فلسفه ی احكام نیز نوعی بصیرت در دین ایجاد می كند به شرط آنكه در آن افراط نشود، و ضمناً درجه ی اهمیت را نشان می دهد.

مرحله ی سوم فوق العاده اهمیت دارد [8]و این مرحله است كه اثر اجتماعی فوق العاده دارد. غفلت از این جهت است كه مسلمین را به انحطاط كشانده و توجه به این جهت است كه مسلمین را به سوی اعتلا می برد.

مرحله ی اول در اسلام پیشرویهایی ارزنده داشته است، البته درخصوص اصول عقاید ولی آنها جنبه ی فردی داشته است. لهذا معارف اسلامی گنجینه ی گرانبهایی است. كسانی امثال صدرا در این جهت به مقامات شامخی رسیده اند. ولی در مرحله ی دوم هم كارهایی شده، هرچند كافی و كامل نیست. ولی در مرحله ی سوم كاری صورت نگرفته است.

32. رجوع شود به سفینة البحار، ماده ی «نفر» .

33. شبستری اشعاری لطیف دارد در مراتب عرفان و بصیرت، آنجا كه می گوید:

در این ره اولیا باز از پس و پیش

نشانی داده اند از منزل خویش

جلد دوم . ج2، ص: 236

به حد خویش چون گشتند واقف

سخن گفتند در معروف و عارف

یكی از بحر وحدت گفت: انا الحق

یكی از قرب و بعد و سیر زورق

یكی را علم ظاهر بود حاصل

نشانی داد از خشكی و ساحل

یكی گوهر برآورد و هدف شد

یكی بگذاشت آن نزد صدف شد

34. مشخصات دین العجایز چیست؟ خدا را یك تكه نور در فوق آسمانها می دانند، ملائكه را به قول مرحوم آقابزرگ فقط مجرد از تنبان می دانند، یك حاجی لك لك كه مثل آدم سری دارد می دانند.

35. حالت تعبدی كه در حكمای اسلامی نظیر بوعلی و آقا علی نوری دیده می شود.

36. اما برای بصیرت در دین دو راه است: راه تفكر و راه اشراق و الهام. البته این دو راه در مورد معارف غیبی و الهیات صادق است، نه در مورد احكام و اخلاقیات و اجتماعیات.

37. در شرح احادیث مثنوی، صفحه ی 225، این حدیث را از احیاء العلوم، جلد 3، ص 57 نقل می كند و می گوید: مؤلف اللؤلؤ المرصوع، ص 51 آن را موضوع شمرده است. آنگاه می گوید: رجوع كنید به اتحاف السادة المتقین، جلد 7، ص 376 كه درباره ی این حدیث بحث مفیدی كرده و شواهدی بر صحت آن آورده است.

38. داستان جوانی از اهل صفّه: یخفق و یهوی، داستان عنوان بصری و داستان غزالی، كلمه ی علم لدنّی، قد احیا عقله و امات نفسه. . . ، هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة. . . ، ان من احب عباد اللّه. . . ، من اخلص للّه اربعین صباحاً. .


[1] رجوع شود به جلد 8المیزان، صفحه ی 157 و 165 ذیل آیه ی 54 اعراف ضمن بحث از عرش.

[2] [اشارات و تنبیهات، ج 3، ص 394، آخر نمط نهم. ]

[3] صفحه ی 354 (مباحث علم و ادراك و عقل) .

[4] خود كلمه ی «استنباط» نیز مانند كلمه ی «فقه» مشعر به درك عمیق است، زیرا استنباط عبارت است از استخراج آب از زیر زمین.

[5] رجوع شود به بحث در اطراف مسأله ی عرش، جلد 8المیزان، صفحه ی 157.

[6] یا: اعقلوا الحدیث عقل درایة لا عقل روایة.

[7] و این درسها را همیشه باید مورد تعمق و تأمل قرار داد. بعضی ها خیال می كنند حداكثر این است كه قرآن مطالبی ذكر كرده و اخبار هم بیان كرده اند، علیهذا حداكثرِ مطلب را راویان و محدثان درك و فهم كرده اند.

[8] رجوع شود به ورقه های «رشد اسلامی» . رشد اسلامی و تفقه در دین رابطه ی نزدیك دارند.

کامل هاشمی بازدید : 75 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

رجوع شود به كافی جلد اول، صفحه ی 265، باب التفویض الی رسول اللّه و الی الائمة علیهم السلام فی امر الدین.

ایضاً كافی جلد 5، احكام متعه، ص 467:

عن عمار، قال قال ابوعبد اللّه علیه السلام لی و لسلیمان بن خالد: قد حرّمت علیكما المتعة من قبلی ما دمتما بالمدینة لأنكما تكثران الدخول علیّ فأخاف أن تؤخذا فیقال هؤلاء اصحاب جعفر.

ص 462:

عن ابی عبد اللّه علیه السلام: لا بأس بأن یتمتع بالبكر ما لم یفض الیها مخافة كراهیة العیب علی اهلها.

جلد دهم . ج1، ص: 224

فقها معمولاً از این روایت كراهت تمتع به بكر می فهمند مطلقاً و حال آنكه این روایت معلّل به علتی است كه حرمت را می فهماند البته در مورد مخصوص، یعنی در موردی كه نقصی و عیبی بر دختر شمرده شود. پس مفاد حرمت است نه كراهت، آنهم حرمت در موارد بالخصوص. بعلاوه ازاله ی بكارت مورد نظر است نه اصل تمتع.

روایت اول تحریم از قبل حاكم است.

کامل هاشمی بازدید : 51 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در شماره ی مرداد و شهریور سال 40 مجله ی راهنمای كتاب، ص 529 ضمن معرفی آثار علامه ی معاصر آقا شیخ بزرگ تهرانی، كتابی به نام توضیح الرشاد فی تاریخ حصر الاجتهاد نام می برد كه این كتاب را به نام یكی از علمای موصل نوشته است. می گوید در جلد 4 ذریعه ص 493 نام این كتاب آمده است. نامی از چاپ شدن این كتاب نبرده.

راجع به اجتهاد رجوع شود به ورقه های اصل عدالت در اسلام راجع به اینكه با صورت شرعی تغییر دادن، حقیقت عوض نمی شود، ایضاً احیای فكر دینی ص 193، حیله ی ارتداد برای طلاق، ایضاً دفتر 93 مباحث اجتهاد.

ایضاً رجوع شود به سخنرانی «فریضه ی علم» . از این سخنرانی استنباط می شود كه مجتهد حیّ فلسفه اش این است كه هادی و راهنما باشد و چیزی كه در یك زمان واجب است و در زمان دیگر واجب نیست بیان كند، مثل فلاحت و تجارت روی اصول علمی، و یا در یك زمان واجب تر می شود، و معلوم می شود مسئله ی فریضه ی علم را فقها خوب درك نكرده بودند.

ایضاً راجع به اینكه مسئله ی انكار اصل عدل در اسلام از طرف عده ای تأثیر كرد كه اسلام فلسفه ی اجتماعی نداشته باشد، رجوع شود به ورقه های حقوق از نظر اسلام شماره ی 11 و به ورقه های عدل و ورقه های اصل عدالت در اسلام و به سخنرانیهای ماه رمضان 1381، ایضاً احیای فكر دینی ص 170- 173.

جلد دهم . ج1، ص: 236

محمد غزالی در كتاب مع اللّه ص 332 صریحاً نظر می دهد كه باید فقه مقارَن تأسیس بشود و نظرات همه ی نحله های فقهی از خوارج و زیدیه و امامیه و ظاهریه مورد بحث و تحقیق واقع شود.

رجوع شود به ورقه ی عقل و دین، از نسبت عقل و دین كه نسبت تن و روح است می توان معنی اجتهاد واقعی را فهمید. ایضاً رجوع شود به آخر الهیات شفا، نظر شیخ درباره ی اجتهاد.

ایضاً رجوع شود به یادداشتهای دین و فطرت راجع به سرّ خاتمیت و اینكه احكام اولیه و احكام ثانویه و به عبارت دیگر احكام اصلی و احكام فرعی داریم. مثلاًلا تأكلوا اموالكم بینكم بالباطل حكم اصلی اسلام است، ولی «خرید و فروش سُم گوسفند یا خون آدمی حرام است» حكم فرعی است، حكم اصلی ثابت است و حكم فرعی قابل تغیر.

مرحوم مجلسی همین مطلب را در مقتضیات مختلف مكان گفته است درباره ی خرید و فروش كود آدمی.

در دفتر 93 گفتیم كه اجتهاد شیعی گاهی به صورت استخراج جزئی از كلی و تطبیق كلی بر جزئی است و گاهی به صورت رد جزئی بر كلی یعنی به صورت الغاء خصوصیت است- مراجعه شود.

کامل هاشمی بازدید : 66 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

رجوع شود به خلاف شیخ، جلد اول، صفحه ی 516، كتاب البیوع، مسئله ی 40، حكایتی كه عبد الوارث بن سعید نقل می كند كه یك مسئله را از سه فقیه سؤال كرد و سه جواب شنید و هركدام به حدیثی استناد كردند.

مسئله این است: من باع بشرط شی ء صح البیع و الشرط معاً. . .

قال محمد بن سلیمان الذهلی قال حدثنا عبد الوارث بن سعید قال: دخلت مكة فوجدت بها ثلثة فقهاء كوفیین احدهم (كذا) ابوحنیفة و ابن ابی لیلی و ابن شبرمة فصرت الی ابی حنیفة فقلت: ما تقول فی من باع شیئاً و شرط شرطاً؟ فقال: البیع فاسد و الشرط فاسد. فأتیت ابن ابی لیلی فقلت: ما تقول فی رجل باع شیئاً و شرط شرطاً؟ فقال: البیع جایز و الشرط باطل. فأتیت ابن شبرمة فقلت: ما تقول فی من باع شیئاً و شرط شیئاً؟ فقال:

البیع جایز و الشرط جایز. قال: فرجعت الی ابی حنیفة فقلت:

ان صاحبیك خالفاك فی البیع. فقال: لست ادری ما قالا، حدثنی عمرو بن شعیب عن ابیه عن جده ان النبی صلی الله علیه و آله نهی عن بیع و شرط. ثم أتیت ابن ابی لیلی فقلت: ان صاحبیك خالفاك فی البیع. فقال: لا ادری ما قالا، حدثنی هشام بن عروة عن ابیه عن عایشة انها قالت: لما اشتریت بریرة جاریتی شرط علیّ

جلد دهم . ج1، ص: 225

موالیها ان اجعل ولائها لهم اذا اعتقتها، فجاء النبی صلی الله علیه و آله فقال:

الولاء لمن اعتق، فأجاز البیع و افسد الشرط. فأتیت ابن شبرمة فقلت: ان صاحبیك خالفاك فی البیع. فقال: لا ادری ما قالا، حدثنی مسعر بن (عن خ) محارب بن زیاد عن جابر بن عبد اللّه قال: ابتاع النبی منّی بعیراً بمكة، فلما نقدنی الثمن شرطت علیه ان یحملنی علی ظهره الی المدینة فأجاز النبی البیع و الشرط.

دلیلنا ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: المؤمنون عند شروطهم و هذا عام فی كل شرط الاّ ما اخرجه الدلیل من شرط یخالف الكتاب و السنة.

در باب اجتهاد ما مكرر گفته ایم كه حقیقت اجتهاد، بحث در مسائل جدید و موضوعات جدید است. البته اجتهاد در موضوعات قدیم اگر توأم با بهتر استنباط كردن باشد نیز خوب است، اما وضعی كه امروز هست یك جریان تشریفاتی بیش نیست.

یكی از موضوعات بسیار مهم و جدید كه ابتدائاً گمان می رود یك موضوع قدیمی است سرمایه داری جدید است [1]. سرمایه داری جدید بر اساس استخدام نیروی كارگر است. خریداری نیروی كار به مفهوم اعم آن داخل باب اجاره است و از معاملات ساده است، ولی به مفهوم جدیدش كه عبارت است از خریداری نیروی كارگر برای فروش محصول آن و به دست آوردن سود از این معامله، یك پدیده ی نو و از مختصات تكنیك جدید است. در اینجاست كه از طرف سوسیالیستها برهانی اقامه شده مبنی بر اینكه این گونه خرید و

جلد دهم . ج1، ص: 226

فروش بدون استثمار نیروی كارگر و ایجاد ارزش اضافی میسر نیست. علیهذا باید بر طبق اصول علمی اقتصادی راجع به عامل ارزش و عامل ارزش اضافی حساب و اجتهاد كرد كه آیا چنین چیزی واقعاً یك نوع ظلم و استثمار است، پس به حكم دلیل [] [2] عقلی از موارد اجاره مستثنی می شود یا چنین نیست؟ (رجوع شود به ورقه های اقتصاد، بحث ارزش) .


[1] همان طوری كه این اشكال و بحث در سرمایه داری جدید هست و استخدام سرمایه داری با اجاره های ساده متفاوت است، در تجارت جدید كه از اذناب سرمایه داری است و به قول حضرات شركت در ارزش اضافی است نیز این بحث هست. تجارت جدید با تجارت ساده در اقتصادهای قدیم كه تاجر فقط واسطه ی مبادله بین تولیدكنندگان و مصرف كنندگان است، متفاوت است (رجوع شود به ورقه های اقتصاد و اصول اقتصاد نوشین، ص 102) .

[2] [خوانده نشد. ]

کامل هاشمی بازدید : 60 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اجتهاد:

ص 38: .

3. اجتهاد.

اصلاح و لزوم و حقانیت به كار گرفتن اجتهاد.

ص 39: عطف به ص 1، خطر اجتهادهای انحرافی كه درحقیقت توجیه و تأویل مفاهیم اسلامی و تطبیق آنها با مسلكهای انحرافی دیگر است، یعنی همان بلایی كه امروز بالخصوص در ایران نسبت به اصول ماركسیسم در تفسیر قرآن، در جهان بینی، در مسائل ایدئولوژیك اسلامی پیدا شده است (ر. ك: ص 1) كه مثلاً اسلام جامعه را دو قطبی می داند و عامل حركت را مطلقاً تضاد می شمارد، اسلام منكر مالكیت خصوصی است، اسلام جز جهاد چیزی نیست، منطق اسلام همان منطق دیالكتیك است، ازخودبیگانگی اسلامی همان ازخودبیگانگی ماركسیستی است و امثال این امور.

دو نوع حق اجتهاد:

ص 39: دو نوع اجتهاد: اجتهاد فقیه در فهم مقاصد اسلام و اجتهاد حاكم (اولوالامر) در فهم مصالح مسلمین (از نظر شیعه نوع دوم حكومت نامیده می شود نه اجتهاد) .

اولوالامر:

ص 40: بحث اولوالامر یا حكومت.

اجماع:

4. اجماع.

ص 43: اجماع در اینجا نه به مفهوم فقهی و اصولی است كه اتفاق اهل الحل والعقد در بیان یك حكم است، بلكه از مفهوم جامعه و جمعیت گرفته است كه درحقیقت مفهوم حجیت و سندیت و اعتبار تصمیم جامعه مسلمین را دارد كه وسیله اولوالامر اتخاذ می شود (رجوع شود) .

کامل هاشمی بازدید : 137 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

شأن حساس علمای امت

1. در ورقه های ختم نبوت گفتیم كه آن چیزی كه جانشین انبیای غیر مشرّع- كه محیی سنن انبیای مشرّع بودند- در عصر بلوغ بشر می شود، علما هستند كه: العلماء ورثة الانبیاءو ایضاً: اللّهم ارحم خلفائی.

و همچنین آن چیزی كه در دوره ی شریعت ختمیه عهده دار تطبیق قوانین دین با اوضاع متغیر زمان است دستگاه علمی دینی و بعبارة اخری اجتهاد است.

پس علما از آن جهت كه فقط عالم و حافظ مواریث انبیا هستند، جانشین انبیای غیر مشرّع می باشند، و از آن جهت كه عهده دار تطبیق كلیات بر جزئیات هستند و اجتهاد می كنند، نیروی محركه ی دین در شریعت ختمیه می باشند.

2. نهج البلاغه خطبه ی 85 تحت عنوان «فی بیان صفات المتقین و صفات الفساق و التنبیه الی مكان العترة الطیبة و الظنّ الخاطئ لبعض الناس»

اما حقیقت این است كه در وصف علمای باتقوای دین است به قرینه ی: و آخر قد تسمّی عالماً و لیس به. . . خطبه این است:

جلد دهم . ج1، ص: 227

خطبه ی «ان من احب عباد اللّه. . . »

عباد اللّه، ان من أحب عباد اللّه الیه عبداً اعانه اللّه علی نفسه، فاستعشر الحزن و تجلبب الخوف، فزهر مصباح الهدی فی قلبه و اعد القری لیومه النازل به، فقرّب علی نفسه البعید و هوّن الشدید، نظر فأبصر و ذكر فاستكثر و ارتوی من عذب فرات سهّلت له موارده فشرب نهلاً و سلك سبیلاً جدداً، قد خلع سرابیل الشهوات و تخلّی من الهموم الاّ همّاً واحداً انفرد به، فخرج من صفة العمی و مشاركة أهل الهوی و صار من مفاتیح ابواب الهدی و مغالیق ابواب الرّدی ، قد أبصر طریقه و سلك سبیله و عرف مناره و قطع غماره و استمسك من العری بأوثقها و من الحبال بأمتنها، فهو من الیقین علی مثل ضوء الشمس، قد نصب نفسه للّه سبحانه فی ارفع الامور من اصدار كل وارد علیه و تصییر كل فرع الی اصله، مصباح ظلمات، كشّاف عشوات، مفتاح مبهمات، دفّاع معضلات، دلیل فلوات، یقول فیفهم و یسكت فیسلم، قد اخلص للّه فاستخلصه، فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل فكان اول عدله نفی الهوی عن نفسه، یصف الحق و یعمل به، لا یدع للخیر غایة الاّ امّها و لا مظنّة الاّ قصدها، قد امكن الكتاب من زمامه، فهو قائده و امامه، یحلّ حیث حلّ ثقله و ینزل حیث كان منزله، و آخر قد تسمّی عالماً و لیس به، فاقتبس جهائل من جهّال و اضالیل من ضلاّل و نصب للناس اشراكاً من حبائل غرور و قول زور، قد حمل الكتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه، یؤمّن الناس من العظائم و یهوّن كبیر الجرائم، یقول: أقف عند الشّبهات و فیها وقع، و یقول: أعتزل البدع و بینها اضطجع، فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدی فیتبعه و لا باب العمی فیصدّ عنه، فذلك میّت الاحیاء.

بعضی صفاتی كه در این خطبه ذكر شده به هیچ وجه با غیر عالم

جلد دهم . ج1، ص: 228

و مقتدا جور نمی آید از قبیل: و صار من مفاتیح ابواب الهدی و مغالیق ابواب الرّدی ، یا: قد نصب نفسه للّه سبحانه فی ارفع الامور من اصدار كل وارد علیه. . . یا: فهو من معادن دینه. . .

روحانی از نظر اسلام

3. در اسلام اولاً ما طبقه ای به نام روحانی یا اسم دیگری نداریم، مثل كشیش (قسیس) ، احبار و كاهن نداریم، فقط چیزی كه داریم عالم دین داریم. این اسمها از قبیل آخوند و شیخ و ملاّ بعدها درست شده است، جزء دستورهای اسلامی نیست.

كلمه ی «روحانی» كلمه ای است كه از تاریخ اطلاق این كلمه شاید هفتاد سال بگذرد، بعد از مشروطه این كلمه گفته شده، همچنان كه كلمه های آخوند و ملا از زمان صفویه است. كلمه ی شیخ از هزار سال پیش است، شاید اول كسی كه این كلمه را به او گفتند شیخ طوسی است.

در اسلام لباس مخصوصی نیز برای علمای دین نیست. به طور كلی چیزهایی در اسلام برای عالم دین نیست و چیزهایی هست.

اما امور منفی: یكی لقب و عنوان مخصوص كه گفته شد، دیگر لباس مخصوص كه گفته شد.

سوم نژاد مخصوص، برخلاف دین یهود و دین زردشت كه می گفتند روحانی حتماً باید از اولاد لاوی باشد و یا از نژاد موبدها باشد؛ امتیازات مخصوص از قبیل مالیات ندادن، خمس و زكات ندادن، برخلاف دین بودا و برهمایی كه برهمن از مالیات معاف بود.

چهارم امتیاز انحصاری تفسیر متون دینی كه در اسلام شرط این كار فقط تخصص فنی است.

پنجم تشریفات بالخصوصی را برای مولود [انجام دادن ] از قبیل دعا به گوشش خواندن، نامگذاری كردن، یا برای مرده از قبیل نماز میّت و غیره، یا برای عبادات از قبیل نماز جماعت، یا برای مسائل زندگی از قبیل ذبح حیوان، یا تشریفات زندگی از قبیل دعا به گوش مسافر.

تشریفاتی را تدریجاً مردم ساخته اند از قبیل استخاره،

جلد دهم . ج1، ص: 229

[برگزاری ] مجالس ختم، روضه خوانی، دعانویسی و غیره.

حتی از لحاظ كسب و كار، از كسب و كار معاف نیست (نظریه ی شیخ در مكاسب و داستان خود او با شریف العلماء) .

مسئله ی اخذ اجرت بر تعلیم و تعلّم و افتاء و قضاء

اما وظایف مثبت:

تعلیم و تعلّم، ارشاد و امر به معروف و نهی از منكر، اجتهاد

4. نهج البلاغه خطبه ی 208 «و قد سأله سائل عن احادیث البدع و عمّا فی ایدی الناس من اختلاف الخبر» ، فقال علیه السلام. . .

تقسیم علی علما را

خلاصه، تقسیم ناقلان است به چهار دسته: «منافق» ، «خاطئ» یعنی كسی كه درست نتوانسته ضبط كند، و «اهل شبهه» یعنی كسی كه خبری را شنیده و خبری را نشنیده، منسوخ را شنیده و ناسخ را نشنیده، و «صادقون حافظون» كه همه چیز از حدیث پیغمبر را می دانند، بعلاوه عام و خاص را از یكدیگر تشخیص می دهند.

5. نهج البلاغه ضمن خطبه ی 212:

علمای واقعی

و اعلموا ان عباد اللّه المستحفظین علمه، یصونون مصونه و یفجّرون عیونه، یتواصلون بالولایة و یتلاقون بالمحبة و یتساقون بكأس رویّة و یصدرون بریّة، لا تشوبهم الریبة و لاتسرع فیهم الغیبة، علی ذلك عقد خلقهم و اخلاقهم، فعلیه یتحابّون و به یتواصلون، فكانوا كتفاضل البذر ینتقی ، فیؤخذ منه و یلقی ، قد میّزه التخلیص و هذّبه المتحیص.

6. در «ختم نبوت» چیزی مربوط به موضوع قوانین یعنی انسان و اجتماع است و چیزی مربوط به خود قوانین اسلام است و چیزی مربوط به استنباط و استنباط كننده ی قوانین یعنی عالِم و اجتهاد است و چیزی مربوط به منابع استنباط قوانین یعنی مواریث اسلام یعنی قرآن و سنت پیغمبر است.

در آنچه مربوط به انسان و اجتماع است گفته ایم انسان و اجتماع

جلد دهم . ج1، ص: 230

اصول ثابتی دارد و شئون متغیر و متكاملی. تغیر و تكامل انسان و اجتماع باید در محدوده ی آن اصول صورت گیرد و همواره در آن محدوده صورت گرفته است. رجوع شود به احیای فكر دینی صفحات 169 و. . .

در آنچه [1]مربوط به مقررات اسلام است [2]، گفته ایم كه اسلام نیز اصولی ثابت و تغییرناپذیر دارد و فروعی دارد كه نتیجه شده از آن اصول ثابت است. این جهت را مخصوصاً در مقالات «زن در حقوق اسلامی» خوب توضیح داده ایم (رجوع شود به سخنرانی شماره. . . از سخنرانیهای «خاتمیت» در حسینیه ی ارشاد) .

در آنچه مربوط به اجتهاد و مجتهد یعنی عالم اسلامی است، گفته ایم كه عالم اسلامی آن كس است كه اصول و فروع اسلامی را خوب درك و تعلّم و تبلیغ می كند، و خوب می فهمد كه چگونه فروع را بر اصول تطبیق كند و به اصطلاح حوادث واقعه را خوب درك و استنباط نماید، هدفهای اسلامی را خوب تشخیص دهد، وسیله را از هدف تمیز دهد، در ترویج و تبلیغ اسلامی به رسول اكرم تأسی كند.

اما آنچه مربوط است به مواریث اسلام و موضوعات اجتهاد، تاكنون بحثی نكرده ایم. عمده كتاب و سنت است.

منابع پایان ناپذیر

در اینجا باید ببینیم آیا كتاب و سنت منابع محدود پایان پذیری است یا منابع پایان ناپذیری می باشند. به عبارت دیگر آیا قرآن و در درجه ی بعد سنت پیغمبر اكرم از قبیل گلستان سعدی و تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی است كه فرضاً پاره ای مشكلات داشته باشد، با كار كردن چند نفر ادیب و دانشمند حل می شود و دیگر كارِ نكرده ای ندارد، وظیفه ی آیندگان این است كه به تفاسیر و توضیحات افرادی كه كار كرده اند رجوع و اكتفا كنند؟ یا قرآن نظیر طبیعت است، هرچه بیشتر مورد مطالعه قرار گیرد حقایق تازه و جدیدی كشف می شود و

جلد دهم . ج1، ص: 231

همان طوری كه در تفسیر طبیعت اكتفا كردن به تفسیر قدما و آن را بهترین تفاسیر دانستن- همچنان كه ابن رشد تفسیر ارسطو را از طبیعت بهترین تفسیر می داند و به ابن سینا اعتراض دارد كه چرا از ارسطو پیروی نكرده است- كار غلطی است و هنوز كه هنوز است بلكه تا دنیا دنیاست بشر باید روی طبیعت و خلقت كار كند، در تفسیر قرآن و حدیث نیز باید چنین كرد. *

قسم دوم صحیح است. قرآن معجزه ی علمی است. در هیچ قسمتی از قسمتهای قرآن گفته ی پیشینیان آخرین تفسیر نیست. قرآن همان طوری كه در حدیث است: یجری كما یجری الشمس و القمر، باز در حدیث است: لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه. . . و هو كتاب تفصیل و بیان و تحصیل، و هو الفصل لیس بالهزل، و له ظهر و بطن، فظاهره حكمة و باطنه علم، ظاهره انیق و باطنه عمیق، له تخوم و علی تخومه تخوم، لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحكمة و دلیل علی المعروف لمن عرف النصفة. فلیرع رجل بصره و لیبلغ الصفة نظره، ینجو من عطب و یخلص من نشب، فان التفكر حیاة قلب البصیر كما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور، یحسن التخلص و یقل التربص [3].

در خود قرآن كریم است: و لقد جئناهم بكتاب فصّلناه علی علم اعراف/52 (هرچند آقای طباطباییعلی علمرا متعلق بهجئناهم می داند: أی جئناهم بكتاب علی علم منا بنزوله) .

آیات [4]زیادی در قرآن است كه همه ی افراد را امر به تدبر و تفكر در قرآن می كند، همان طوری كه همه را به تفكر و تدبر در طبیعت امر می كند و استثناء قائل نمی شود.

ما هرگز نباید در درك مفهوم آیات و توسعه ی معانی آن تابع مردم عصر پیغمبر باشیم. البته از لحاظ لغت و مفهوم لغوی باید تابع باشیم

جلد دهم . ج1، ص: 232

ولی از لحاظ مقصود و معنی باید تابع علم باشیم. *

در تفسیر المیزان جلد 3، صفحه ی 73 از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می كند:

قیل له: هل عندكم شی ء من الوحی؟ قال: لا و الذی فلق الحبة و برأ النسمة الاّ ان یعطی اللّه عبداً فهماً فی كتابه.

در صفحه ی 74 از تفسیر عیاشی نقل می كند:

عن الفضل بن یسار قال: سألت اباجعفر علیه السلام عن هذه الروایة:

ما فی القرآن آیة الاّ و لها ظهر و بطن، و ما فیه حرف الاّ و له حدّ و لكل حدّ مطَّلَع. ما یعنی بقوله: ظهر و بطن؟ قال: ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما مضی و منه ما لم یكن بعد، یجری كما یجری الشمس و القمر، كلما جاء منه شی ء وقع، قال اللّه: و مایعلم تأویله الاّ اللّه و الراسخون فی العلم، نحن نعلمه.

در صفحه ی 75 از صافی نقل می كند:

عن علی علیه السلام : ما من آیة الاّ و لها اربعة معان: ظاهر و باطن و حد و مطّلع. فالظاهر التلاوة(ای المعنی الظاهر من التلاوة)و الباطن الفهم(ای ما هو فی باطن الظاهر من المعنی)و الحد هو احكام الحلال و الحرام(ای ظاهر المعارف المتلقاة من القرآن فی اوائل المراتب و اواسطها)و المطّلع هو مراد اللّه من العبد منها(ای المرتبة العلیا من المعارف) [5].

النبوی المعروف:

جلد دهم . ج1، ص: 233

ان القرآن انزل علی سبعة احرف: لكل آیة منها ظهر و بطن و لكل حد مطّلع- أو لكل حد و مطلع.

روایتی معروف است كه:

القرآن عبارات و اشارات و لطائف و حقائق. العبارات للعوام و الاشارات للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء.

در تفسیر المیزان جلد 3، صفحه ی 73 روایتی را كه در صفحه ی 231 از جلد اول المیزان نقل كردیم، به نقل از كافی این طور نقل می كند:

. . . فاذا التبست علیكم الفتن كقطع اللیل المظلم فعلیكم بالقرآن فانه شافع مشفّع و ماحل مصدَّق، و من جعله امامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل و هو كتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن، فظاهره حكم و باطنه علم، ظاهره انیق و باطنه عمیق، له تخوم و علی تخومه تخوم، لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی و منار الحكمة و دلیل علی المعرفة لمن عرف الصفة. فلیجل جال بصره و لیبلغ الصفة نظره، ینجو من عطب و یخلص من نشب، فان التفكر حیوة قلب البصیر كما یمشی المستنیر فی الظلمات، فعلیكم بحسن التخلص و قلة التربص.

7. راجع [6]به ركن چهارم یعنی قابلیت عظیم و پایان ناپذیر منابع اسلامی از قرآن و سنت برای تفكر و پیشرفت فكری و نو بودن اجتهاد، در دو قسمت باید بحث كنیم. یكی راجع به اینكه در صدر

جلد دهم . ج1، ص: 234

اسلام این پیش بینی شده كه آیندگان بهتر به حقایق اسلامی پی خواهند برد، آنچنان كه در حدیث آمده: خداوند می دانست كه در آخرالزمان افراد متعمقی خواهند آمد، لهذا آیات اول سوره ی حدید و قل هو اللّه احدرا فرستاد، یا پیغمبر فرمود: رب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه.

قسمت دوم اینكه سیر تاریخی نشان می دهد كه قرآن و بعد سنت نبوی و نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه، هرچه زمان گذشته بهتر حقیقت خود را نمایان كرده اند.

اما قرآن: مقایسه ای میان توحید صدوق و توحید ملاصدرا، مقایسه ای میان جبر و تفویض سید مرتضی، شیخ طوسی، مجلسی و آخرین نظریات صدرا، مقایسه ای میان نظریات مفسران در باب لقاء اللّه و غیره و تحقیقات عرفانی اخیر، مقایسه ای میان اعتقاد به قضا و قدر عصر قدیم و عصر جدید.

در فقه و آیات مربوط، كافی است كه آیات مربوط به زن را از خود قرآن بگیریم. چطور می بینیم زن در قرآن همان زن در طبیعت است، چگونه از افراط و تفریط بركنار است، و همچنین آیات ربا. در اخلاق مسئله ی عزت و كرامت نفس، تهذیب نفس و تزكیه ی آن نه كشتن آن.

همچنین در تاریخ از قبیل قضایای عاد و ثمود: و تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین، یا قضیه ی ذوالقرنین در قرآن.

در اجتماعیات مسئله ی واحد اجتماعی كه از قرآن استنباط می شود.

در طبیعیات و فلكیات و كائنات جوّیه كافی است مقایسه ی هیئت قدیم و هیئت جدید، و باد و باران در قرآن. . .

اما نهج البلاغه: كافی است [بدانیم در] تحول جدید چطور نهج البلاغه سربلند و سرافراز بیرون آمد.

اما صحیفه ی سجادیه: دعای مكارم الاخلاق كافی است.

جلد دهم . ج1، ص: 235


[1] [از اینجا تا صفحه ی بعد، محل ستاره، روی مطالب در نسخه ی اصل دستنویس خطكشیده شده كه علت آن برای ما نامعلوم است. ]

[2] وضع و انشاء احكام بر سبیل قضایای حقیقیه مربوط به این جهت است.

[3] . المیزان جلد 1، صفحه ی 10. رجوع شود به نمره ی. . . ایضاً رجوع شود به حدیث عیون اخبار الرضا ص 239 كه از امام صادق سؤال شد: چرا قرآن لایزید الاّ غضاضة؟

[4] [از اینجا تا صفحه ی بعد، محل ستاره، روی مطالب در نسخه ی اصل دستنویس خطكشیده شده كه علت آن برای ما نامعلوم است. ]

[5] [جملات داخل پرانتز از استاد شهید است. ]

[6] [بر روی مطالب این شماره در نسخه ی اصل دستنویس یك خط طولی كشیده شده است. ]

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 85
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 100
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,264
  • بازدید ماه : 840
  • بازدید سال : 18,580
  • بازدید کلی : 197,588