loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 65 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

اینجا سؤالی پیش می آید و آن سؤال این است: آیا آزادی در حقیقت و واقع همین مقدار ارزشی كه بشر به آن می دهد و آن را بالاترین نعمتها می داند و یكی از

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 147

مقدس ترین مقدسات خود می شمارد همین مقدار ارزش را دارد یا ندارد؟ عرض می كنم از یك نظر اگر به آزادی نظر بكنیم می بینیم این همه ارزشی كه به آن داده اند استحقاق آن را ندارد، بیش از اندازه برای آن ارزش قائل هستند. ولی از دیدگاه دیگر كه نگاه بكنیم می بینیم حق داشته اند كه این همه مقام آزادی را بالا ببرند. اما دیدگاهی كه از آن دیدگاه آزادی این ارزش را ندارد این است كه معنا و حقیقت آزادی جز نبودن سد و مانع برای تجلی فكری و عملی بشر چیزی نیست. می گوییم بشر آزاد آفریده شده است و باید آزاد زندگی كند یعنی افراد دیگر در مقابل تجلیات فكری و عملی او مانعی ایجاد نكنند و حتی بالاتر، فكر و عمل او را در خدمت خود نگیرند ولی اصل خود آزادی كه فلاسفه تعریف كرده اند، به معنی نبودن قید و نبودن مانع و سد در جلو تجلیات فكری و عملی بشر است. وقتی كه معنی آزادی نبودن مانع است پس آنقدر ارزش زیاد ندارد، برای اینكه یك موجود بیش از آن اندازه كه احتیاج به عوامل منفی دارد احتیاج به عوامل مثبت دارد.

مثال عرض می كنم: یك گل برای اینكه ترقی و تجلی داشته باشد، سیر كمالی خودش را طی كند و به آن قلّه ای كه برای او تقدیر شده است برسد احتیاج به یك سلسله عوامل مثبت و بعضی عوامل منفی دارد؛ احتیاج به خاك، آب، هوا، حرارت و گرمی و نور، كمكهایی كه باغبان می كند و امثال اینها دارد و احتیاج دارد به اینكه سد و مانعی برای این گل وجود نداشته باشد؛ مثلاً اگر گلی را كه باید در یك زمین یك متر در یك متر خاك وجود داشته باشد و ریشه بدواند، در یك گلدان كوچك قرار بدهند و سدی در جلو پیشروی او ایجاد كنند یا در بالای او سقفی و مانعی قرار بدهند، مانع آزادی تجلی این گل شده اند. گل، هم به آن عوامل مثبت احتیاج دارد و هم به نبود مانع یعنی به این عامل منفی. وقتی انسان درباره ی گل فكر می كند، در درجه ی اول راجع به عوامل مثبتش فكر می كند، راجع به خاك و آبش فكر می كند، راجع به نور و هوا فكر می كند، راجع به باغبان فكر می كند، راجع به موادی كه برای تقویت او لازم است فكر می كند ولی درباره ی اینكه سد و مانعی در كار نباشد آنقدر فكر نمی كند یعنی آنقدر برای این مسئله اهمیت قائل نیست. پس اگر از این دیدگاه نگاه بكنیم می بینیم البته آزادی نعمتی است برای گل، و هم نعمتی است برای انسان اما نعمتی است در مرتبه ی متأخر از عاملهای مثبت در زندگی گل یا انسان.

ولی وقتی كه از یك دیدگاه دیگر نگاه می كنیم می بینیم بشر حق داشته است و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 148

حق دارد برای آزادی این همه ارزش قائل باشد. آن حق از این ناحیه است كه آزادی آن نعمتی است كه بشر آن را از هر نعمت دیگری كمتر داشته است، یعنی عوامل مثبت ترقی و تجلی و تكامل بشر همیشه به نسبت، بیشتر وجود داشته اند و وجود دارند تا این عامل منفی كه همیشه ضدش یعنی مانعش وجود دارد، و بشر هر نعمتی را كه كمتر داشته باشد و كمتر به دستش آمده است برای آن ارزش و اهمیت بیشتری قائل است. این همه كه دنیا برای آزادی ارزش قائل است و مقامش را بالا می برد برای این است كه عامل ضد آزادی زیاد بوده است. یك شعر معروف نیمه عامیانه ای در میان خود ما هست، می گوییم:

بهشت آنجاست كآزاری نباشد

كسی را با كسی كاری نباشد

همه می گوییم و همه هم قبول داریم و حال آنكه انسان اگر فكر بكند آن بهشت نیست. آن چه بهشتی است كه در جایی باشیم كه فقط آزاری در آنجا نیست، كسی با كسی كار ندارد، هركسی تنها برای خودش زندگی می كند! این، خوشی و سعادتی برای بشر نیست. بهشت آنجاست كه افرادی با یكدیگر باشند و به یكدیگر انس داشته باشند، به تعبیر قرآن: اَلْاَخِلّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلَّا الْمُتَّقینَ [1]آیه ی دیگر می فرماید: عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ [2]بهشت آنوقت بهشت است كه در آنجا افراد بشر با یكدیگر محبت و انس داشته باشند، برادر باشند، مواخات و گذشت و عواطف داشته باشند، و الّا جایی كه افراد بشر با یكدیگر بیگانه باشند و حداكثرِ بهره ای كه از وجود یكدیگر می برند این است كه آزارشان به یكدیگر نمی رسد، این البته جهنم نیست اما بهشت هم نیست، باید گفت اعراف است، نه بهشت است و نه جهنم. اینكه بشر آنجایی را كه آزار نباشد و كسی را با كسی كار نباشد بهشت نامیده است، از بس كه از ناحیه ی آزارِ از دیگران آسیب دیده است؛ این است كه خیلی برایش ارزش قائل است.


[1] . زخرف / 67.

[2] . صافّات / 44.

کامل هاشمی بازدید : 81 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

گفتیم از نظر اسلام مهر و نفقه علت است و وضع ارثی زن معلول. این مطلبی نیست كه تازه ابراز شده باشد، از صدر اسلام مطرح بوده است.

ابن ابی العوجاء مردی است كه در قرن دوم می زیسته و به خدا و مذهب اعتقاد نداشته است. این مرد از آزادی آن عصر استفاده می كرد و عقاید الحادی خود را همه جا ابراز می داشت. حتی گاهی در مسجدالحرام یا مسجدالنبی می آمد و با علمای عصر راجع به توحید و معاد و اصول اسلام به بحث می پرداخت. یكی از اعتراضات او به اسلام همین بود، می گفت: «ما بالُ الْمَرْأةِ الْمِسْكینَةِ الضَّعیفَةِ تَأْخُذُ سَهْماً وَ یَأْخُذُ الرَّجُلُ سَهْمَیْنِ؟ » یعنی چرا زن بیچاره كه از مرد ناتوانتر است باید یك سهم ببرد و مرد كه تواناتر است دو سهم ببرد؟ این خلاف عدالت و انصاف است. امام صادق فرمود: این برای این است كه اسلام سربازی را از عهده ی زن برداشته و بعلاوه مهر و نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضی جنایات اشتباهی كه خویشاوندان جانی باید دیه بپردازند، زن از پرداخت دیه و شركت با دیگران معاف است. از این رو سهم زن در ارث از مرد كمتر شده است. امام صادق صریحاً وضع خاص ارثی زن را معلول مهر و نفقه و معافیت از سربازی و دیه شمرد.

نظیر این پرسشها از سایر ائمه ی دین شده است و همه ی آنها به همین نحو پاسخ گفته اند.

کامل هاشمی بازدید : 69 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

برخی از غرب پرستان وقتی كه در این مسأله داد سخن می دهند و نقص سهم الارث زن را یك وسیله ی تبلیغ و هیاهو علیه اسلام قرار می دهند، موضوع مهر و نفقه را پیش می كشند. می گویند چه لزومی دارد كه ما سهم زن را در ارث از سهم مرد كمتر قرار دهیم و آنگاه این كمبود را به وسیله ی مهر و نفقه جبران كنیم؟ چرا چپ اندرقیچی كار كنیم و لقمه را از پشت گردن به دهان ببریم؟ از اول سهم الارث زن را معادل سهم الارث مرد قرار می دهیم تا مجبور نشویم با مهر و نفقه آن را جبران كنیم.

اولاً این دایگان مهربانتر از مادر، علت را به جای معلول و معلول را به جای علت گرفته اند. اینها خیال كرده اند مهر و نفقه معلول وضع خاص ارثی زن است، غافل از اینكه وضع خاص ارثی زن معلول مهر و نفقه است. ثانیاً گمان كرده اند آنچه در اینجا وجود دارد صرفاً جنبه ی مالی و اقتصادی است. بدیهی است اگر تنها جنبه ی مالی و اقتصادی مطرح بود دلیلی نداشت كه مهر و نفقه ای در كار باشد و یا سهم الارث زن و مرد تفاوت داشته باشد. چنانكه در مقاله ی پیش گفتیم اسلام جهات زیادی را كه بعضی طبیعی و بعضی روانی است در نظر گرفته است. از یك طرف احتیاجات و گرفتاریهای زیاد زن از لحاظ تولید نسل در صورتی كه مرد طبعاً از همه ی آنها آزاد است، از طرف دیگر قدرت كمتر او از مرد در تولید و تحصیل ثروت، و از جانب سوم استهلاك ثروت بیشتر او از مرد، بعلاوه ملاحظات روانی و روحی خاص زن و مرد و به عبارت دیگر روانشناسی زن و مرد و اینكه مرد همواره باید به صورت خرج كننده برای زن باشد و بالأخره ملاحظات دقیق روانی و اجتماعی كه سبب استحكام علقه ی خانوادگی می شود، اسلام همه ی اینها را در نظر گرفته و مهر و نفقه را از این جهات لازم دانسته است. این امور ضروری و لازم به طور غیرمستقیم سبب شده كه بر بودجه ی مرد تحمیل

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 239

وارد شود. از این رو اسلام دستور داده كه به خاطر جبران تحمیلی كه بر مرد شده است، مرد دو برابر زن سهم الارث ببرد. پس تنها جنبه ی مالی و اقتصادی در میان نیست كه گفته شود چه لزومی دارد در یك جا سهم زن كسر شود و در جای دیگر جبران گردد.

کامل هاشمی بازدید : 151 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

مرحوم سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران از زمان ساسانیان تا انقراض امویان صفحه ی 42 می نویسد:

«در زمینه ی تشكیل خانواده نكته ی جالب دیگر كه در تمدن ساسانی دیده می شود این است كه چون پسری به سن رشد و بلوغ می رسید، پدر یكی از زنان متعدد خود را به عقد زناشویی وی در می آورده است. نكته ی دیگر این است كه زن در تمدن ساسانی شخصیت حقوقی نداشته است و پدر و شوهر اختیارات بسیار وسیعی در دارایی وی داشته اند. هنگامی كه دختری به پانزده سالگی می رسید و رشد كامل كرده بود، پدر یا رئیس خانواده مكلف بود او را به شوی بدهد. اما سن زناشویی پسر را بیست سالگی دانسته اند و در زناشویی رضایت پدر شرط بود. دختری كه به شوی می رفت دیگر از پدر یا كفیل خود ارث نمی برد و در انتخاب شوهر هیچ گونه حقی برای او قائل نبودند. اما اگر در سن بلوغ، پدر در زناشویی وی كوتاهی می كرد حق داشت به ازدواج نامشروع اقدام بكند و در این صورت از پدر ارث نمی برد.

شماره ی زنانی كه مردی می توانست بگیرد نامحدود بود و گاهی در اسناد یونانی دیده شده است كه مردی چند صد زن در خانه داشته است. اصول زناشویی در دوره ی ساسانی- چنانكه در كتابهای دینی زردشتی آمده- بسیار پیچیده و در هم بوده و پنج قسم زناشویی رواج داشته است:

1. زنی كه به رضای پدر و مادر، شوهر می رفت فرزندانی می زاد كه در این جهان و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 237

آن جهان از او بودند و او را «پادشاه زن» می گفتند.

2. زنی كه یگانه فرزند پدر و مادرش بود، او را «اوگ زن» یعنی زن یگانه می گفتند و نخستین فرزندی كه می زاد به پدر و مادرش داده می شد تا جانشین فرزندی بشود كه از خانه ی آنها رفته است و شوهر كرده و پس از آن این زن را هم «پادشاه زن» می گفتند.

3. اگر مردی در سن بلوغ بی زن می مرد، خانواده اش زن بیگانه ای را جهیز می داد و او را به كابین مرد بیگانه ای در می آورد و آن زن را «سذر زن» یعنی زن خوانده می گفتند و هرچه فرزند او می زاد، نیمی به آن مرد مرده تعلق می گرفت و در آن جهان فرزند او می شد و نیمی دیگر از آن شوهر زنده بود.

4. زن بیوه ای كه دو بار شوهر كرده بود «چغر زن» می گفتند كه به معنی چاكر زن یعنی زن خادمه باشد، و اگر از شوی اول خود فرزند نداشت او را «سذر زن» می دانستند. . .

5. زنی كه بی رضای پدر و مادرش به شوهر می رفت، در میان زنان پست ترین پایه را داشت و او را «خودسرای زن» یعنی زن خودسر می گفتند و از پدر و مادر خود ارث نمی برد مگر پس از آن كه پسرش به سن بلوغ برسد و او را به عنوان «اوگ زن» به عقد درآورد. » .

در قوانین اسلام هیچ یك از ناهمواریهای گذشته در مورد ارث وجود ندارد. چیزی كه در قوانین اسلامی مورد اعتراض مدعیان تساوی حقوق است این است كه سهم الارث زن در اسلام معادل نصف سهم الارث مرد است. از نظر اسلام پسر دو برابر دختر و برادر دو برابر خواهر و شوهر دو برابر زن ارث می برد. تنها در مورد پدر و مادر است كه اگر میت فرزندانی داشته باشد و پدر و مادرش نیز زنده باشد، هریك از پدر و مادر یك ششم از مال میت را به ارث می برند.

علت اینكه اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرار داد وضع خاصی است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازی و برخی قوانین جزایی دارد؛ یعنی وضع خاص ارثی زن معلول وضع خاصی است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و غیره دارد.

اسلام به موجب دلایلی كه در مقالات پیش گفتیم مهر و نفقه را اموری لازم و مؤثر در استحكام زناشویی و تأمین آسایش خانوادگی و ایجاد وحدت میان زن و شوهر

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 238

می شناسد. از نظر اسلام الغاء مهر و نفقه و خصوصاً نفقه موجب تزلزل اساس خانوادگی و كشیده شدن زن به سوی فحشاء است. و چون مهر و نفقه را لازم می داند و به این سبب قهراً از بودجه ی زندگی زن كاسته شده است و تحمیلی از این نظر بر مرد شده است، اسلام می خواهد این تحمیل از طریق ارث جبران بشود. لهذا برای مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است. پس مهر و نفقه است كه سهم الارث زن را تنزل داده است.

کامل هاشمی بازدید : 72 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اعراب گاهی زن میت را جزء اموال و دارایی او به حساب می آوردند و به صورت

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 236

سهم الارث او را تصاحب می كردند. اگر میت پسری از زن دیگر می داشت، آن پسر می توانست به علامت تصاحب، جامه ای بر روی آن زن بیندازد و او را از آن خویش بشمارد. بسته به میل او بود كه آن زن را به عقد نكاح خود درآورد و یا او را به زنی به شخص دیگری بدهد و از مهر او استفاده كند. این رسم نیز منحصر به اعراب نبوده است و قرآن آن را منسوخ كرد.

در قوانین قدیم هندی و ژاپنی و رومی و یونانی و ایرانی تبعیضهای ناروا در مسأله ی ارث، زیاد وجود داشته است و اگر بخواهیم به نقل آنچه مطلعین گفته اند بپردازیم چندین مقاله خواهد شد.

کامل هاشمی بازدید : 75 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اعراب رسم دیگری نیز در ارث داشتند كه آن را نیز قرآن كریم منسوخ كرد و آن رسم «هم پیمانی» بود. دو نفر بیگانه با یكدیگر پیمان می بستند كه «خون من خون تو و تعرض به من تعرض به تو و من از تو ارث ببرم و تو از من ارث ببری» . به موجب این پیمان این دو نفر بیگانه در زمان حیات از یكدیگر دفاع می كردند و هر كدام زودتر می مرد دیگری مال او را به ارث می برد.

کامل هاشمی بازدید : 80 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

علت اصلی محرومیت زنان از ارث، جلوگیری از انتقال ثروت خانواده ای به خانواده ی دیگر بوده است. طبق عقاید قدیمی نقش مادر در تولید فرزند ضعیف است؛ مادران فقط ظروفی هستند كه در آن ظرفها نطفه ی مردان پرورش می یابد و فرزند به

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 234

وجود می آید. از این رو معتقد بودند كه فرزندزادگان پسری یك مرد، فرزندان او وجزء خانواده ی او هستند و اما فرزندزادگان دختری او فرزندان او و جزء خانواده ی او نیستند، بلكه جزء خانواده ی پدر شوهر دختر محسوب می شوند. روی این حساب اگر دختر ارث ببرد و بعد ارث او به فرزندان او منتقل شود، سبب می شود كه ثروت یك خانواده به یك خانواده ی بیگانه منتقل گردد.

در كتاب ارث در حقوق مدنی ایران تألیف مرحوم دكتر موسی عمید، صفحه ی 8، پس از آن كه می گوید: در دوره های قدیم، مذهب اساس خانواده ها را تشكیل می داده نه علقه ی طبیعی، می گوید:

«ریاست مذهبی در این خانواده (پدرشاهی) با پدر بزرگ خانواده بود و پس از او اجرای مراسم و تشریفات مذهب خانوادگی فقط به واسطه ی اولاد ذكور از نسلی به نسل بعد منتقل می شد و پیشینیان مردان را فقط وسیله ی ابقای نسل می دانستند و پدر خانواده چنانكه حیات بخش پسر خویش بود، همچنین عقاید و رسوم دینی خود و حق نگه داشتن آتش و خواندن ادعیه ی مخصوصه ی مذهبی را نیز بدو انتقال می داد، چنانكه در وداهای هند و قوانین یونان و رم مسطور است كه قوه ی تولید منحصر به مردان است و نتیجه ی این عقیده ی كهن این شد كه ادیان خانوادگی به مردان اختصاص یابد و زنان را بی واسطه ی پدر یا شوهر هیچ گونه دخالتی در امر مذهب نبوده. . . و چون در اجرای مراسم مذهبی سهیم نبودند از سایر مزایای خانوادگی نیز قهراً بی بهره بودند، چنانكه بعدها كه وراثت ایجاد شد زنان از این حق محروم شدند. » .

محرومیت زن از ارث علل دیگر نیز داشته است، از آن جمله ضعف قدرت سربازی زن است. آنجا كه ارزشها بر اساس قهرمانیها و پهلوانیها بود و یكی مرد جنگی را به از صدهزار آدم ناتوان می دانستند، زن را به خاطر عدم توانایی بر انجام عملیات دفاعی و سربازی از ارث محروم می كردند.

عرب جاهلیت از همین نظر مخالف ارث بردن زن بود و تا پای مردی- ولو در طبقات بعدی- در میان بود، به زن ارث نمی داد. لهذا وقتی كه آیه ی ارث نازل شد و تصریح كرد به اینكه: «لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَكَ اَلْوالِدانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَكَ

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 235

اَلْوالِدانِ وَ اَلْأَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» [1]باعث تعجب اعراب شد. اتفاقاً در آن اوقات برادر حسّان بن ثابت، شاعر معروف عرب، مرد و از او زنی با چند دختر باقی ماند. پسرعموهای او همه ی دارایی او را تصرف كردند و چیزی به زن و فرزندان او ندادند. زن او شكایت نزد رسول اكرم برد. رسول اكرم آنها را احضار كرد. آنها گفتند:

زن كه قادر نیست سلاح بپوشد و در مقابل دشمن بایستد، این ما هستیم كه باید شمشیر دست بگیریم و از خودمان و از این زنها دفاع كنیم، پس ثروت هم باید متعلق به مردان باشد. ولی رسول اكرم حكم خدا را به آنها ابلاغ كرد.


[1] . نساء/7.

کامل هاشمی بازدید : 103 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 اعراب جاهلیت گاهی كسی را پسرخوانده قرار می دادند و در نتیجه، آن پسرخوانده مانند یك پسر حقیقی وارث میت شمرده می شد. رسم پسرخواندگی در میان ملتهای دیگر و از آن جمله ایران و روم قدیم موجود بوده است. طبق این رسم یك پسرخوانده به دلیل اینكه پسر است از مزایایی برخوردار بود كه دختران نسلی برخوردار نبودند. از جمله مزایای پسرخوانده ارث بردن بود، همچنان [كه ] ممنوعیت ازدواج شخص با زن پسرخوانده یكی دیگر از این مزایا و آثار بود. قرآن كریم این رسم را نیز منسوخ كرد.

کامل هاشمی بازدید : 99 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

دنیای قدیم یا به زن اصلاً ارث نمی داد و یا ارث می داد اما با او مانند صغیر رفتار می كرد یعنی به او استقلال و شخصیت حقوقی نمی داد. احیاناً در بعضی از قوانین قدیم جهان اگر به دختر ارث می دادند به فرزندان او ارث نمی دادند، بر خلاف پسر كه هم خودش می توانست ارث ببرد و هم فرزندان او می توانستند وارث مال پدربزرگ بشوند. و در بعضی از قوانین دیگر جهان كه به زن مانند مرد ارث می دادند، نه به صورت سهم قطعی و به تعبیر قرآن «نَصِیباً مَفْرُوضاً» بود بلكه به این صورت بود كه به مورث حق می دادند كه در باره ی دختر خود نیز اگر بخواهد وصیت كند.

تاریخچه ی ارث زن طولانی است. محققین و مطلعین، بحثهای فراوانی كرده و نوشته های زیادی در اختیار گذاشته اند. لزومی نمی بینم به نقل گفته ها و نوشته های آنها بپردازم. خلاصه اش همین بود كه ذكر شد.

کامل هاشمی بازدید : 81 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

بنابراین بالا رفتن سطح شعور عمومی هم كافی نیست. واقعاً وقتی كه انسان تاریخها را مطالعه می كند كم كم مطمئن می شود هر عمل انسانی واقعی كه در آن صداقت وجود داشته است یا از ناحیه ی پیامبران است یا از ناحیه ی اتباع پیامبران. هر نهضتی كه در آن پیامبران شركت نداشته اند حقیقت هم در آن وجود نداشته است.

چندی پیش كتاب تاریخ آلبرماله و كتاب نگاهی به تاریخ جهان نهرو را مطالعه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 155

می كردم؛ در هر دو مطلبی دیدم كه برای من خیلی عجیب بود. مسئله ی به اصطلاح الغای بردگی در آمریكا را مطالعه می كردم. تا حالا برای خود من شكی در این مطلب نبود كه در آمریكا آن وقتی كه بردگی را الغاء كردند فقط یك عامل انسانی در كار بوده است یعنی انگیزه ی انسانی داشتند و روی شرافت انسانی این كار را كردند.

بعد دیدم اصلاً قضیه جور دیگری بوده؛ تضادی بوده میان آمریكای شمالی و آمریكای جنوبی؛ منافع آمریكای جنوبی اقتضا می كرد برده داشته باشد ولی منافع اقتصادی آمریكای شمالی ایجاب می كرد اصلاً برده نباشد و بردگی الغاء بشود. این جنگ و این الغاء هم به خاطر منافع بوده است و چون از روی حقیقت و صداقت نبود و فقط فرمول بود هنوز هم اولاد همان بردگان در آمریكا بدون اینكه اسم بردگی روی آنها باشد از برده بدترند، همین سیاههایی كه الآن هستند و هنوز هم آمریكا تسلیم نمی شود؛ برای اینكه گندم نمایی و جوفروشی در كار بوده است.

شما مسئله ی حقوق زن و آزادی زن را در امروز می بینید و می شنوید كه اروپاییها پیشقدم شدند، برای زن حق مالی قائل شدند، چنین و چنان كردند. وقتی انسان تاریخ این مسئله را درست می خواند می بیند در این هم باز یك خرده شیشه ای وجود داشته است، چه خرده شیشه ای! ویل دورانت در كتاب لذات فلسفه می نویسد كه آغاز نهضت زن- كه در انگلستان شروع شد و مخصوصاً به زنها استقلال اقتصادی دادند- چه بود. می دانید كه تقریباً تا یك قرن پیش دنیای اروپا برای زن حق مالكیت قائل نبود یعنی كار زن را متعلق به شوهرش می دانست، اگر زن كاری می كرد و زحمتی می كشید اجرتش را باید به شوهرش می دادند. اصلاً زن استقلال نداشت. اگر احیاناً به ارث هم چیزی به او می رسید باز اختیار آن دست شوهرش بود. چطور شد كه به زن استقلال اقتصادی دادند؟ وقتی ما تاریخ را می خوانیم می بینیم پس از آنكه كارخانه های عظیم پیدا می شود و شهرها احتیاج به كارگر پیدا می كنند، مخصوصاً كارگری كه مزد كمتر بگیرد و آن كارگری را كه مزد كمتر می گیرد در میان زنان و كودكان و اطفال پیدا می كنند، و بعد می بینند مردها اجازه نمی دهند زنان و بچه هایشان بیایند در كارخانه ها كار بكنند چون زندگی و خانواده شان مختل می شود، می آیند قانون می گذارند كه بعد از این زنان و كودكان استقلال اقتصادی داشته باشند، پدرها حق نداشته باشند جلو بچه ها را بگیرند و شوهرها حق نداشته باشند جلو زنها را بگیرند. به این وسیله استقلال اقتصادی به زن دادند. دنیای اروپا

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 156

استقلال اقتصادی به زن داد برای چه؟ آیا به خاطر خود زن؟ دلش به حال زن سوخته بود یا دلش به حال خودش سوخته بود و كارگر ارزان می خواست؟

این است كه بشر را از شر بشر دیگر آسوده كردن و به بشر آزادی واقعی دادن، آزارش را سلب كردن، همان طوری كه در متن خلقت امكان نداشت یعنی ضد خلقت بشر بود، از قدرت علم خارج است، از قدرت تربیت خارج است و از قدرت بالا بردن سطح [آگاهی ] عموم خارج است. اینجاست كه جز یك قدرت، قدرت دیگری نیست. آن قدرت، هم بشر را در مقابل بشرهای دیگر امنیت و مصونیت می دهد و هم بهشت واقعی برایش ایجاد می كند؛ نه تنها بهشتی كه در آن آزاری برای یكدیگر نداشته باشند، بلكه بهشت بالاتری، بهشتی كه در آن انسانیت و عواطف و وحدت و یگانگی و اخوت واقعی باشد، همان كاری كه پیغمبران در دنیا كرده اند و نظیرش را احدی در دنیا نكرده است. باید این پرده ها دریده شود تا معلوم گردد آنچه كه از غیر ناحیه ی وجدان دینی آمده چه وضعی داشته است. چه خوب می گوید سعدی خودمان:

شنیدم گوسفندی را بزرگی

رهانید از دهان و چنگ گرگی

شبانگه كارد بر حلقش بمالید

روان گوسفند از وی بنالید

كه از چنگال گرگم در ربودی

بدیدم عاقبت گرگم تو بودی

همین ویتنام مستعمره ی فرانسه بود. اینهایی كه الآن ویتنامیها با آنها می جنگند همانهایی هستند كه به حمایت اینها آمدند كه اینان را از استعمار فرانسه آزاد كنند، بعد خودشان صد درجه بدتر چنگال قویتر به حلق مردم انداختند (كه از چنگال گرگم در ربودی- بدیدم عاقبت گرگم تو بودی) .

کامل هاشمی بازدید : 100 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در قسمت اول گمان نمی كنم جای بحث باشد. هركس فی الجمله مطالعه ای در این زمینه داشته باشد می داند كه اختلافات و تفاوتهای زن و مرد منحصر به جهاز تناسلی نیست. اگر سخنی هست، در این جهت است كه آیا آن تفاوتها در تعیین حقوق و تكالیف زن و مرد تأثیر دارد یا ندارد؟ .

دانشمندان و محققان اروپا قسمت اوّل را به طور شایسته ای بیان كرده اند. دقت در مطالعات زیستی و روانی و اجتماعی این دانشمندان كوچكترین تردیدی در این قسمت باقی نمی گذارد. آنچه كمتر مورد توجه این دانشمندان واقع شده این است كه این تفاوتها در تعیین حقوق و تكالیف خانوادگی مؤثر است و زن و مرد را از این جهت در وضع نامشابهی قرار می دهد.

الكسیس كارل، فیزیولوژیست و جراح و زیست شناس معروف فرانسوی كه شهرت جهانی دارد، در كتاب بسیار نفیس خود انسان موجود ناشناختهبه هر دو قسمت اعتراف می كند؛ یعنی هم می گوید زن و مرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفریده شده اند و هم می گوید این اختلافات و تفاوتها وظایف و حقوق آنها را متفاوت می كند.

وی در فصلی كه تحت عنوان «اعمال جنسی و تولید مثل» در كتاب خود باز كرده

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 168

است می گوید:

«بیضه ها و تخمدانها اعمال پردامنه ای دارند: نخست اینكه سلولهای نر یا ماده می سازند كه پیوستگی این دو موجود تازه انسانی را پدید می آورد. در عین حال موادی ترشح می كنند و در خون می ریزند كه در نسوج و اندامها و شعور ما خصایص جنس مرد یا زن را آشكار می سازد. همچنین به تمام اعمال بدنی ما شدت می دهند. ترشح بیضه ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت می گردد و این همان خصایصی است كه گاو نر جنگی را از گاوی كه در مزارع برای شخم به كار می رود متمایز می سازد. تخمدان نیز به همین طریق بر روی وجود زن اثر می كند.

. . . اختلافی كه میان زن و مرد موجود است تنها مربوط به شكل اندامهای جنسی آنها و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست، بلكه نتیجه ی علتی عمیقتر است كه از تأثیر مواد شیمیایی مترشحه ی غدد تناسلی در خون ناشی می شود.

به علت عدم توجه به این نكته ی اصلی و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر می كنند كه هر دو جنس می توانند یك قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیتهای یكسانی به عهده گیرند. زن در حقیقت از جهات زیادی با مرد متفاوت است. یكایك سلولهای بدنی، همچنین دستگاههای عضوی، مخصوصاً سلسله ی عصبی نشانه ی جنس او را بر روی خود دارد. قوانین فیزیولوژی نیز همانند قوانین جهان ستارگان، سخت و غیر قابل تغییر است؛ ممكن نیست تمایلات انسانی در آنها راه یابد. ما مجبوریم آنها را آن طوری كه هستند بپذیریم.

زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید كوركورانه از مردان بكوشند. وظیفه ی ایشان در راه تكامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها كنند. » [1] كارل پس از توضیحاتی در باره ی كیفیت پیدایش سلول نطفه ی مرد و تخمك زن و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 169

پیوستن آنها به یكدیگر و اشاره به اینكه وجود ماده برای تولید نسل ضروری است- بر خلاف وجود نر- و اینكه بارداری جسم و روح زن را تكمیل می كند، در آخر فصل می گوید:

«نبایستی برای دختران جوان نیز همان طرز فكر و همان نوع زندگی و تشكیلات فكری و همان هدف و ایده آلی را كه برای پسران جوان در نظر می گیریم معمول داریم. متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوی و روانی جنس مرد و زن و وظایف طبیعی ایشان را در نظر داشته باشند، و توجه به این نكته ی اساسی در بنای آینده ی تمدن ما حائز كمال اهمیت است. » .

چنانكه ملاحظه می فرمایید این دانشمند بزرگ، هم تفاوتهای طبیعی زیاد زن و مرد را بیان می كند و هم معتقد است این تفاوتها زن و مرد را از لحاظ وظیفه و حقوق در وضع نامشابهی قرار می دهد.

در فصل آینده نیز نظریات دانشمندان را در باره ی تفاوتهای زن و مرد نقل خواهیم كرد و سپس نتیجه گیری خواهیم كرد كه زن و مرد در چه قسمتهایی دارای استعدادها و احتیاجهای مشابهی هستند و باید حقوق مشابهی داشته باشند و در چه قسمتها وضع مشابهی ندارند و باید حقوق و تكالیف نامشابهی داشته باشند.

برای بررسی و تعیین حقوق و تكالیف خانوادگی زن و مرد، این قسمت حساسترین قسمتهاست.


[1] . انسان موجود ناشناخته ، چاپ 

کامل هاشمی بازدید : 94 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در مقاله ی پیش گفتیم كه در باره ی «زندگی اجتماعی انسان» دو نظر است: بعضی زندگی اجتماعی انسان را طبیعی می دانند، به اصطلاح انسان را «مدنیّ بالطبع» می دانند. بعضی دیگر برعكس، زندگی اجتماعی را یك امر قراردادی می دانند كه انسان به اختیار خود و تحت تأثیر عوامل اجباركننده ی خارجی- نه عوامل درونی- آن را انتخاب كرده است.

در باب زندگی خانوادگی چطور؟ آیا در اینجا هم دو نظر است؟ خیر، در اینجا یك نظر بیشتر وجود ندارد. زندگی خانوادگی بشر صد در صد طبیعی است؛ یعنی انسان

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 164

طبیعتاً «منزلی» آفریده شده است. فرضاً در طبیعی بودن زندگی «مدنی» انسان تردید كنیم، در طبیعی بودن زندگی «منزلی» یعنی زندگی خانوادگی او نمی توانیم تردید كنیم.

همچنانكه بسیاری از حیوانات با آنكه زندگی اجتماعی طبیعی ندارند بلكه بكلی از زندگی اجتماعی بی بهره اند، دارای نوعی زندگانی زناشویی طبیعی می باشند مانند كبوتران و بعضی حشرات كه به طور «جفت» زندگی می كنند.

حساب زندگی خانوادگی از زندگی اجتماعی جداست. در طبیعت تدابیری به كار برده شده كه طبیعتاً انسان و بعضی حیوانات به سوی زندگانی خانوادگی و تشكیل كانون خانوادگی و داشتن فرزند گرایش دارند.

قرائن تاریخی، دوره ای را نشان نمی دهد كه در آن دوره انسان فاقد زندگی خانوادگی باشد؛ یعنی زن و مرد منفرد از یكدیگر زیست كنند و یا رابطه ی جنسی میان افراد صورت اشتراكی و عمومی داشته باشد. زندگی قبایل وحشی عصر حاضر- كه نمونه ای از زندگانی بشر قدیم به شمار می رود- نیز چنین نیست.

زندگی بشر قدیم، خواه به صورت «مادرشاهی» و خواه به صورت «پدرشاهی» ، شكل خانوادگی داشته است.

کامل هاشمی بازدید : 67 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در مسأله ی مالكیت، این حقیقت مورد قبول همگان واقع شده كه در ابتدا صورت اشتراكی داشته است و اختصاص بعداً پیدا شده است، ولی در مسأله ی جنسیت هر گز چنین مطلبی نیست. علت اینكه مالكیت در آغاز زندگی بشری جنبه ی اشتراكی داشته این است كه در آن وقت اجتماع بشر قبیله ای بوده و صورت خانوادگی داشته است؛ یعنی افراد قبیله كه با هم می زیسته اند، از عواطف خانوادگی بهره مند بوده اند و به همین جهت از لحاظ مالكیت وضع اشتراكی داشته اند. در ادوار اولیه فرضاً قانون و رسوم و عاداتی نبوده كه زن و مرد را در مقابل یكدیگر مسؤول قرار دهد، خود طبیعت و احساسات طبیعی آنها، آنها را به وظایف و حقوقی مقید می كرده است و هرگز زندگی و آمیزش جنسی بدون قید و شرط نداشته اند؛ همچنانكه حیواناتی كه به صورت «جفت» زندگی می كنند، قانون اجتماعی و قراردادی ندارند ولی به حكم قانون طبیعی، حقوق و وظایفی را رعایت می كنند و زندگی و آمیزش آنها بدون قید و شرط نیست.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 165

خانم مهرانگیز منوچهریان در مقدمه ی كتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران می گویند:

«از نظر جامعه شناسی، زندگی زن و مرد در نقاط مختلف زمین یكی از این چهار مرحله را می پیماید: 1. مرحله ی طبیعی 2. مرحله ی تسلط مرد 3. مرحله ی اعتراض زن 4. مرحله ی تساوی حقوق زن و مرد.

در مرحله ی اول، زن و مرد بدون هیچ گونه قید و شرطی با هم خلطه و آمیزش دارند . . . » .

جامعه شناسی این گفته را نمی پذیرد. آنچه جامعه شناسی می پذیرد حداكثر این است كه احیاناً در میان بعضی قبایل وحشی چند برادر مشتركاً با چند خواهر ازدواج می كرده اند؛ همه ی آن برادرها با همه ی این خواهرها آمیزش داشته اند و فرزندان هم به همه تعلق داشته است؛ و یا این است كه پسران و دختران قبل از ازدواج هیچ محدودیتی نداشته اند و تنها ازدواج آنها را محدود می كرده است؛ و اگر احیاناً در میان بعضی قبایل وحشی وضع جنسی از این هم عمومی تر بوده و به اصطلاح زن «ملی» بوده است، جنبه ی استثنایی داشته و انحراف از وضع طبیعی و عمومی به شمار می رود.

ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحه ی 57 می گوید:

«ازدواج از اختراعات نیاكان حیوانی ما بوده است. در بعضی از پرندگان چنین به نظر می رسد كه حقیقتاً هر پرنده فقط به همسر خود اكتفا می كند. در گوریلها و اورانگوتانها رابطه میان نر و ماده تا پایان دوره ی پرورش نوزاد ادامه دارد و این ارتباط از بسیاری از نظرها شبیه به روابط زن و مرد است و هرگاه ماده بخواهد با نر دیگری نزدیكی كند به سختی مورد تنبیه نر خود قرار می گیرد. دوكرسپینی در خصوص اورانگوتانهای برنئو می گوید كه «آنها در خانواده هایی بسر می برند كه از نر و ماده و كودكان آنها تشكیل می شود» و دكتر ساواژ در مورد گوریلها می نویسد كه «عادت آنها چنین است كه پدر و مادر زیر درختی می نشینند و به خوردن میوه و پرچانگی می پردازند و كودكان دور و بر پدر و مادر بر درختها جستن می كنند» .

زناشویی در صفحات تاریخ پیش از ظهور انسان آغاز شده است. اجتماعاتی كه در

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 166

آنها زناشویی موجود نباشد بسیار كم است، ولی كسی كه در جستجو باشد می تواند عده ای از چنین جامعه ها را پیدا كند. » .

غرض این است كه احساسات خانوادگی برای بشر یك امر طبیعی و غریزی است، مولود عادت و نتیجه ی تمدن نیست، همچنانكه بسیاری از حیوانات به طور طبیعی و غریزی دارای احساسات خانوادگی می باشند.

علیهذا هیچ دوره ای بر بشر نگذشته كه جنس نر و جنس ماده به طور كلی بدون هیچ گونه قید و شرط و تعهد- ولو تعهد طبیعی- با هم زیست كرده باشند. چنان دوره ی فرضی مساوی است با اشتراكیت جنسی كه حتی طرفداران اشتراكیت مالی در ادوار اولیه، چنان دوره ای را ادعا نمی كنند.

فرضیه ی چهار دوره در روابط زن و مرد یك تقلید ناشیانه ای است از فرضیه ی چهار دوره ای كه سوسیالیستها در باره ی مالكیت قائلند. آنها می گویند بشر از لحاظ مالكیت چهار دوره را طی كرده است: مرحله ی اشتراك اولیه، مرحله ی فئودالیسم، مرحله ی كاپیتالیسم و مرحله ی سوسیالیسم و كمونیسم كه بازگشت به اشتراك اولیه ولی در سطح عالیتر است.

جای خوشوقتی است كه خانم منوچهریان نام دوره ی چهارم روابط زن و مرد را تساوی حقوق زن و مرد گذاشته اند و در این جهت از سوسیالیستها تقلید نكرده و آخرین مرحله را بازگشت به حالت اشتراك اولیه نام ننهاده اند، اگرچه مشارالیها میان دوره ی چهارم آن طور كه خودشان تصور كرده اند و دوره ی اول شباهت زیادی قائلند زیرا تصریح می كنند كه: «در مرحله ی چهارم كه شباهت زیادی به مرحله ی اول دارد، زن و مرد بدون هیچ گونه سلطه و تفوقی نسبت به یكدیگر با هم زندگانی می كنند» .

من هنوز نتوانسته ام مقصود ایشان را از این «شباهت زیاد» بفهمم. اگر مقصود تنها عدم سلطه و تفوق مرد و تساوی تعهدات و شرایط آنها نسبت به یكدیگر باشد، دلیل نمی شود میان این دوره و دوره ای كه به عقیده ی مشارالیها هیچ گونه تعهد و شرط و قیدی وجود نداشته و زندگی زن و مرد شكل خانوادگی نداشته است شباهت وجود داشته باشد. و اگر مقصود این است كه در دوره ی چهارم تدریجاً همه ی قیود و تعهدات از میان می رود و زندگی خانوادگی منسوخ می گردد و نوعی اشتراك جنسی میان افراد بشر حكمفرما می گردد، معلوم می شود مفهوم ایشان از «تساوی حقوق» - كه طرفدار جدی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 167

آن هستند- چیزی است غیر آن چیزی كه سایر طرفداران تساوی حقوق طالب آن هستند و احیاناً برای آنها وحشتناك است.

اكنون ما باید توجه خود را به سوی طبیعت حقوقی خانوادگی زن و مرد معطوف كنیم و در این زمینه دو چیز را باید در نظر بگیریم: یكی اینكه آیا زن و مرد از لحاظ طبیعت اختلافاتی دارند یا نه؟ به عبارت دیگر آیا اختلافات زن و مرد فقط از لحاظ جهاز تناسلی است یا اختلافات آنها عمیقتر از اینهاست؟ دیگر اینكه اگر اختلافات و تفاوتهای دیگری در كار است، آیا آن اختلافات از نوع اختلافات و تفاوتهایی است كه در تعیین حقوق و تكالیف آنها مؤثر است یا از نوع اختلاف رنگ و نژاد است كه با طبیعت حقوقی بشر بستگی ندارد؟

کامل هاشمی بازدید : 43 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

برای اینكه خوانندگان محترم بتوانند خوب نتیجه گیری كنند، باید مطالبی كه در فصل گذشته گفته شد در نظر داشته باشند. گفتیم:

1. حقوق طبیعی از آنجا پیدا شده كه طبیعت هدف دارد و با توجه به هدف، استعدادهایی در وجود موجودات نهاده و استحقاقهایی به آنها داده است.

2. انسان از آن جهت كه انسان است از یك سلسله حقوق خاص كه «حقوق انسانی» نامیده می شود برخوردار است و حیوانات از این نوع حقوق برخوردار نمی باشند.

3. راه تشخیص حقوق طبیعی و كیفیت آنها مراجعه به خلقت و آفرینش است. هر استعداد طبیعی یك سند طبیعی است برای یك حق طبیعی.

4. افراد انسان از لحاظ اجتماع مدنی همه دارای حقوق طبیعی مساوی و مشابهی می باشند و تفاوت آنها در حقوق اكتسابی است كه بستگی دارد به كار و انجام وظیفه و شركت در مسابقه ی انجام تكالیف.

5. علت اینكه افراد بشر در اجتماع مدنی دارای حقوق طبیعی مساوی و متشابهی هستند این است كه مطالعه در احوال طبیعت انسانها روشن می كند كه افراد انسان- برخلاف حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل- هیچ كدام طبیعتاً رئیس یا مرئوس،

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 163

مطیع یا مطاع، فرمانده یا فرمانبر، كارگر یا كارفرما، افسر یا سرباز به دنیا نیامده اند.

تشكیلات زندگی انسانها طبیعی نیست؛ كارها و پستها و وظیفه ها به دست طبیعت تقسیم نشده است.

6. فرضیه ی تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است كه اجتماع خانوادگی مانند اجتماع مدنی است. افراد خانواده دارای حقوق همانند و متشابهی هستند. زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابه در زندگی خانوادگی شركت می كنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند. قانون خلقت به طور طبیعی برای آنها تشكیلاتی در نظر نگرفته و كارها و پستها را میان آنها تقسیم نكرده است.

و اما فرضیه ی عدم تشابه حقوق خانوادگی مبتنی بر این است كه حساب اجتماع خانوادگی از اجتماع مدنی جداست. زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابهی در زندگی خانوادگی شركت نمی كنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست ندارند.

قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یك از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است.

اكنون ببینیم كدامیك از دو فرضیه ی بالا درست است و از چه راه باید درستی یكی از این دو فرض را بفهمیم.

با مقیاسی كه قبلاً در دست دادیم تعیین اینكه كدامیك از دو فرض بالا صحیح است كار چندان دشواری نیست. به استعدادها و احتیاجهای طبیعی زن ومرد، به عبارت دیگر به سندهای طبیعی كه قانون خلقت به دست هر یك از زن و مرد داده است مراجعه می كنیم، تكلیف روشن می شود.

کامل هاشمی بازدید : 60 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 این در اجتماع غیرخانوادگی. اما در اجتماع خانوادگی چطور؟ آیا افراد بشر در اجتماع خانوادگی نیز از لحاظ حقوق اولیه ی طبیعی وضع مشابه و همانندی دارند و تفاوت آنها در حقوق اكتسابی است؟ یا میان اجتماع خانوادگی یعنی اجتماعی كه از زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان و برادران و خواهران تشكیل می شود با اجتماع غیرخانوادگی، از لحاظ حقوق اولیه نیز تفاوت است و قانون طبیعی، حقوق خانوادگی را به شكلی مخصوص وضع كرده است؟ .

در اینجا دو فرض وجود دارد: یكی اینكه زن وشوهری و پدر و فرزندی یا مادر و فرزندی مانند سایر روابط اجتماعی و همكاریهای افراد با یكدیگر در مؤسسات ملی یا در مؤسسات دولتی، سبب نمی شود كه بعضی افراد طبعاً وضع مخصوص به خود داشته باشند. فقط مزایای اكتسابی سبب می شود كه یكی مثلاً رئیس و دیگری مرئوس، یكی مطیع و دیگری مطاع، یكی دارای ماهانه ی بیشتر و یكی كمتر باشد. زن بودن یا شوهر بودن، پدر یا مادر بودن و فرزند بودن نیز سبب نمی شود كه هر كدام وضع مخصوص به خود داشته باشند. فقط مزایای اكتسابی می تواند وضع آنها را نسبت به

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 161

یكدیگر معین كند.

فرضیه ی «تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی» كه به غلط نام «تساوی حقوق» به آن داده اند، مبتنی بر همین فرض است. طبق این فرضیه زن و مرد با استعدادها و احتیاجات مشابه و با سندهای حقوقی مشابهی كه از طبیعت در دست دارند در زندگی خانوادگی شركت می كنند. پس باید حقوق خانوادگی بر اساس یكسانی و همانندی و تشابه تنظیم شود.

فرض دیگر این است كه خیر، حقوق طبیعی اولیه ی آنها نیز متفاوت است. شوهر بودن از آن جهت كه شوهر بودن است وظایف و حقوق خاصی را ایجاب می كند و زن بودن از آن جهت كه زن بودن است وظایف و حقوق دیگری ایجاب می كند. همچنین است پدر یا مادر بودن و فرزند بودن، و به هر حال اجتماع خانوادگی با سایر شركتها و همكاریهای اجتماعی متفاوت است. فرضیه ی «عدم تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد» كه اسلام آن را پذیرفته مبتنی بر این اصل است.

حالا كدامیك از دو فرض بالا درست است و از چه راه می توانیم درستی یكی از این دو فرض را بفهمیم؟

کامل هاشمی بازدید : 72 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعی غیرخانوادگی یعنی از لحاظ حقوقی كه در اجتماع بزرگ، خارج از محیط خانواده نسبت به یكدیگر پیدا می كنند، هم وضع مساوی دارند و هم وضع مشابه؛ یعنی حقوق اوّلی طبیعی آنها برابر یكدیگر و مانند یكدیگر است؛ همه مثل هم حق دارند از مواهب خلقت استفاده كنند، مثل هم حق دارند كار كنند، مثل هم حق دارند در مسابقه ی زندگی شركت كنند، همه مثل هم حق دارند خود را نامزد هر پست از پستهای اجتماعی بكنند و برای تحصیل و به دست آوردن آن از طریق مشروع كوشش كنند، همه مثل هم حق دارند استعدادهای علمی و عملی وجود خود را ظاهر كنند.

و البته همین تساوی در حقوق اولیه ی طبیعی تدریجاً آنها را از لحاظ حقوق اكتسابی در وضع نامساوی قرار می دهد؛ یعنی همه به طور مساوی حق دارند كار كنند و در مسابقه ی زندگی شركت نمایند اما چون پای انجام وظیفه و شركت در مسابقه به میان می آید، همه در این مسابقه یك جور از آب در نمی آیند: بعضی پراستعدادترند و بعضی كم استعدادتر، بعضی پركارترند و بعضی كم كارتر، بالأخره بعضی عالمتر، با كمال تر، باهنرتر، كارآمدتر، لایقتر از بعضی دیگر از كار در می آیند. قهراً حقوق اكتسابی آنها صورت نامتساوی به خود می گیرد و اگر بخواهیم حقوق اكتسابی آنها را نیز مانند حقوق اوّلی و طبیعی آنها مساوی قرار دهیم، عمل ما جز ظلم و تجاوز نامی نخواهد داشت.

چرا از لحاظ حقوق طبیعی اوّلی اجتماعی، همه ی افراد وضع مساوی و مشابهی دارند؟ .

برای اینكه مطالعه در احوال بشر ثابت می كند كه افراد بشر طبیعتاً هیچ كدام رئیس

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 160

یا مرئوس آفریده نشده اند، هیچ كس كارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سرباز یا وزیر به دنیا نیامده است. اینها مزایا و خصوصیاتی است كه جزء حقوق اكتسابی بشر است؛ یعنی افراد در پرتو لیاقت و استعداد و كار و فعالیت باید آنها را از اجتماع بگیرند و اجتماع با یك قانون قراردادی آنها را به افراد خود واگذار می كند.

تفاوت زندگی اجتماعی انسان با زندگی اجتماعی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل در همین جهت است. تشكیلات زندگی آن حیوانات صد در صد طبیعی است؛ پستها و كارها به دست طبیعت در میان آنها تقسیم شده نه به دست خودشان؛ طبیعتاً بعضی رئیس و بعضی مرئوس، بعضی كارگر و بعضی مهندس و بعضی مأمور انتظامی آفریده شده اند. اما زندگی اجتماعی انسان این طور نیست.

به همین جهت بعضی از دانشمندان یكباره این نظریه ی قدیم فلسفی را كه می گوید «انسان طبیعتاً اجتماعی است» انكار كرده و اجتماع انسانی را صد در صد «قراردادی» فرض كرده اند.

کامل هاشمی بازدید : 79 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده كه دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی كمالاتی كه استعداد آنها را در وجود آنها نهفته است سوق می دهد.

هر استعداد طبیعی مبنای یك «حق طبیعی» است و یك «سند طبیعی» برای آن به شمار می آید. مثلاً فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه ی گوسفند چنین حقی ندارد، چرا؟ .

برای اینكه استعداد درس خواندن و دانا شدن در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست. دستگاه خلقت این سند طلبكاری را در وجود انسان قرار داده و در وجود گوسفند قرار نداده است. همچنین است حق فكر كردن و رأی دادن و اراده ی آزاد داشتن.

بعضی خیال می كنند فرضیه ی «حقوق طبیعی» و اینكه خلقت و آفرینش، انسان را به نوعی از حقوق ممتاز ساخته است یك ادعای پوچ و خودخواهانه است و باید آن را دور افكند؛ هیچ فرقی میان انسان و غیر انسان از لحاظ حقوق نیست.

خیر، این طور نیست. استعدادهای طبیعی مختلف است. دستگاه خلقت هر نوعی از انواع موجودات را در مداری مخصوص به خود او قرار داده است و سعادت او را هم در این قرار داده كه در مدار طبیعی خودش حركت كند. دستگاه آفرینش در این كار خود هدف دارد و این سندها را به صورت تصادف و از روی بی خبری و ناآگاهی به دست مخلوقات نداده است. در این سلسله مقالات توضیح بیشتر در باره ی این مطلب میسر نیست.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 159

ریشه و اساس حقوق خانوادگی را- كه مسأله ی مورد بحث ماست- مانند سایر حقوق طبیعی در طبیعت باید جستجو كرد. از استعدادهای طبیعی زن و مرد و انواع سندهایی كه خلقت به دست آنها سپرده است می توانیم بفهمیم آیا زن و مرد دارای حقوق و تكالیف مشابهی هستند یا نه؟ فراموش نكنید، همچنانكه در مقاله های پیش گفتیم مسأله ی مورد بحث ما تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها.

کامل هاشمی بازدید : 56 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

گفتیم كه روح و اساس اعلامیه ی حقوق بشر این است كه انسان از یك نوع حیثیت و شخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش یك سلسله حقوق و آزادیها به او داده شده است كه به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی باشند.

و گفتیم این روح و اساس، مورد تأیید اسلام و فلسفه های شرقی است و آنچه با روح و اساس این اعلامیه ناسازگار است و آن را بی پایه جلوه می دهد همانا تفسیرهایی است كه در بسیاری از سیستمهای فلسفی غرب در باره ی انسان و تاروپود هستی اش می شود.

بدیهی است كه یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسایی حقوق واقعی انسانها كتاب پر ارزش آفرینش است. با رجوع به صفحات و سطور این كتاب عظیم حقوق واقعی مشترك انسانها و وضع حقوقی زن و مرد در مقابل یكدیگر مشخص می گردد.

عجیب این است كه بعضی از ساده دلان به هیچ وجه حاضر نیستند این مرجع عظیم را به رسمیت بشناسند. از نظر اینها یگانه مرجع صلاحیتدار گروهی از افراد بشر هستند كه دست در كار تنظیم این اعلامیه بوده اند و امروز بر همه ی جهان سیادت و حكمرانی دارند، هرچند خودشان عملاً چندان پابند مواد این اعلامیه نیستند؛ دیگران را نرسد در آنچه آنها می گویند چون و چرا كنند. ولی ما به نام همان «حقوق بشر»

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 158

برای خود حق چون و چرا قائل هستیم، دستگاه باعظمت آفرینش را كه كتاب گویای الهی است یگانه مرجع صلاحیتدار می دانیم.

من بار دیگر از خوانندگان محترم معذرت می خواهم از اینكه برخی مسائل را در این سلسله مقالات طرح می كنم كه اندكی رنگ فلسفی دارد و خشك به نظر می رسد و برای بعضی از خوانندگان محترم خستگی آور است. خودم تا حد امكان از طرح این گونه مسائل اجتناب دارم، ولی گاهی ارتباط مسائل حقوق زن با این مسائل خشك فلسفی به قدری است كه بحث در باره ی آنها اجتناب ناپذیر است.

کامل هاشمی بازدید : 240 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

«در اروپا از قرن 17 به بعد به نام حقوق بشر زمزمه هایی آغاز شد. نویسندگان و متفكران قرن 17 و 18 افكار خود را در باره ی حقوق طبیعی و فطری و غیرقابل سلب بشر با پشتكار عجیبی در میان مردم پخش كردند. ژان ژاك روسو و ولتر و منتسكیو از این دسته از متفكران و نویسندگان اند. اولین نتیجه ی عملی كه از نشر افكار طرفداران حقوق طبیعی بشر حاصل شد این بود كه در انگلستان یك كشمكش طولانی میان هیأت حاكمه و ملت به وجود آمد. ملت موفق شد در سال 1688 میلادی پاره ای از حقوق اجتماعی و سیاسی خود را طبق یك اعلام نامه ی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 144

حقوق پیشنهاد كنند و مسترد دارند. » [1] نتیجه ی عملی بارز دیگر شیوع این افكار در جنگهای استقلال امریكا علیه انگلستان ظاهر شد. سیزده مستعمره ی انگلستان در امریكای شمالی در اثر فشار و تحمیلات زیادی كه بر آنها وارد می شد سر به طغیان و عصیان بلند كردند و بالأخره استقلال خویش را به دست آوردند.

در سال 1776 میلادی كنگره ای در فیلادلفیا تشكیل شد كه استقلال عمومی را اعلان و اعلامیه ای در این زمینه منتشر كرد و در مقدمه ی آن چنین نوشت:

«جمیع افراد بشر در خلقت یكسانند و خالق به هر فردی حقوق ثابت و لایتغیری تفویض فرموده است مثل حق حیات و حق آزادی، و علت غایی تشكیل حكومتها حفظ حقوق مزبور است و قوه ی حكومت و نفوذ كلمه ی او منوط به رضایت ملت خواهد بود. . . » [2] اما آن كه به نام «اعلامیه ی حقوق بشر» در جهان معروف شد آن چیزی است كه پس از انقلاب كبیر فرانسه به نام اعلان حقوق منتشر شد. این اعلامیه عبارت است از یك سلسله اصول كلی كه در آغاز قانون اساسی فرانسه قید شده و جزء لاینفك قانون اساسی فرانسه محسوب می شود. این اعلامیه مشتمل است بر یك مقدمه و هفده ماده.

ماده ی اوّل آن این است: «افراد بشر آزاد متولد شده و مادام العمر آزاد مانده و در حقوق با یكدیگر مساویند. . . » .

در قرن 19 تحولات و افكار تازه ای در زمینه ی حقوق بشری در مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رخ داد كه منتهی به ظهور سوسیالیسم و لزوم تخصیص منافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت از دست سرمایه دار به دست كارگر گردید.

تا اوایل قرن بیستم هرچه در اطراف حقوق بشر بحث شده است مربوط است به حقوق ملتها در برابر دولتها و یا حقوق طبقات رنجبر و زحمتكش در برابر كارفرمایان

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 145

و اربابان.

در قرن بیستم برای اولین بار مسأله ی «حقوق زن» در برابر حقوق مرد عنوان شد. انگلستان- كه قدیمترین كشور دموكراسی به شمار می رود- فقط در اوایل قرن بیستم برای زن و مرد حقوق مساوی قائل شد. دول متحده ی آمریكا با آنكه در قرن هجده ضمن اعلان استقلال به حقوق عمومی بشر اعتراف كرده بودند، در سال 1920 میلادی قانون تساوی زن و مرد را در حقوق سیاسی تصویب كردند و همچنین فرانسه در قرن بیستم تسلیم این امر شد.

به هر حال در قرن بیستم گروههای زیادی در همه ی جهان طرفدار تحول عمیقی در روابط مرد و زن از نظر حقوق و وظایف گردیدند. به عقیده ی اینها تحول و دگرگونی در روابط ملتها با دولتها و روابط زحمتكشان و رنجبران با كارفرمایان و سرمایه داران، مادامی كه در روابط حقوقی مرد و زن اصلاحاتی صورت نگیرد وافی به تأمین عدالت اجتماعی نیست.

از این رو برای اولین بار در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر- كه پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948 میلادی (1327 هجری شمسی) از طرف سازمان ملل متحد منتشر شد- در مقدمه ی آن چنین قید شد:

«از آنجا كه مردم ملل متحد ایمان خود را به حقوق بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام كرده اند. . . » .

تحول و بحران ماشینی قرن نوزدهم و بیستم و به فلاكت افتادن كارگران و بخصوص زنان بیش از پیش سبب شد كه به موضوع حقوق زن رسیدگی شود. در تاریخ آلبرماله ، جلد 6، صفحه ی 328 می نویسد:

«تا زمانی كه دولتها به احوال كارگران و طرز رفتار كارفرمایان با آن طبقه توجه نداشتند، سرمایه داران هرچه می خواستند می كردند. . . صاحبان كارخانه ها زنان و كودكان خردسال را با مزد بسیار كم به كار می گماشتند، و چون ساعات كار ایشان زیاد بود غالباً گرفتار امراض گوناگون می شدند و در جوانی می مردند. »

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 146

این بود تاریخچه ی مختصری از نهضت حقوق بشر در اروپا. چنانكه می دانیم همه ی مواد اعلامیه های حقوق بشر كه برای اروپاییان تازگی دارد در چهارده قرن پیش در اسلام پیش بینی شده و بعضی از دانشمندان عرب و ایرانی آنها را با مقایسه به این اعلامیه ها در كتابهای خود آورده اند. البته اختلافاتی در بعضی قسمتها میان آنچه در این اعلامیه ها آمده با آنچه اسلام آورده وجود دارد و این خود بحث دلكش و شیرینی است؛ از آن جمله است مسأله ی حقوق زن و مرد كه اسلام تساوی را می پذیرد اما تشابه و وحدت و یكنواختی را در زمینه ی حقوق زن و مرد نمی پذیرد.


[1] . ترجمه ی تاریخ آلبرماله ، ج /4ص 366.

[2] . همان، ج /5ص 234.

کامل هاشمی بازدید : 43 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

از این مضحكتر این است كه آنجا كه می خواهیم حقوق انسانی زن را بررسی كنیم، به آراء پسران و دختران جوان مراجعه كنیم، كوپن چاپ كنیم و بخواهیم با پركردن كوپن كشف كنیم كه حقوق انسانی چیست و آیا حقوق انسانی زن و مرد یك جور است و یا دو جور؟ .

به هر حال ما مسأله ی حقوق انسانی زن را به شكل علمی و فلسفی و بر اساس حقوق ذاتی بشری بررسی می كنیم. می خواهیم ببینیم همان اصولی كه اقتضا می كند انسانها به طور كلی دارای یك سلسله حقوق طبیعی و خدادادی باشند، آیا ایجاب می كند كه زن و مرد از لحاظ حقوق دارای وضع مشابهی بوده باشند یا نه؟ لذا از دانشمندان و متفكران و حقوقدانان واقعی كشور كه یگانه مرجع صلاحیتدار اظهار نظر در این گونه مسائل می باشند درخواست می كنیم به دلایل ما با دیده ی تحقیق و انتقاد بنگرند. موجب كمال امتنان اینجانب خواهد بود اگر مستدلاً نظر خود را در تأیید یا رد این گفته ها ابراز نمایند.

برای بررسی این مطلب لازم است اولاً بحثی در باره ی اساس و ریشه ی حقوق انسانی انجام دهیم و سپس خصوص حقوق زن و مرد را مورد مطالعه قرار دهیم.

بد نیست قبلاً اشاره ی مختصری به نهضتهای حقوقی قرون جدید كه به نظریه ی تساوی حقوق زن و مرد منتهی شد بنماییم.

کامل هاشمی بازدید : 78 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

مضحك این است كه می گویند متن اعلامیه ی حقوق بشر را مجلسین تصویب كرده اند، و چون تساوی حقوق زن و مرد جزء مواد اعلامیه ی حقوق بشر است پس به حكم قانون مصوّب مجلسین زن و مرد باید دارای حقوقی مساوی یكدیگر باشند.

مگر متن اعلامیه ی حقوق بشر چیزی است كه در صلاحیت مجلسین باشد كه آن را تصویب یا رد كنند؟ .

محتویات اعلامیه ی حقوق بشر از نوع امور قراردادی نیست كه قوای مقنّنه ی كشورها بتوانند آن را تصویب بكنند یا نكنند.

اعلامیه ی حقوق بشر حقوق ذاتی و غیرقابل سلب و غیر قابل اسقاط انسانها را مورد بحث قرار داده است؛ حقوقی را مطرح كرده است كه به ادعای این اعلامیه لازمه ی حیثیت انسانی انسانهاست و دست توانای خلقت و آفرینش آنها را برای انسانها قرار داده است، یعنی مبدأ و قدرتی كه به انسانها عقل و اراده و شرافت انسانی داده است این حقوق را هم طبق ادعای اعلامیه ی حقوق بشر به انسانها داده است.

انسانها نمی توانند محتویات اعلامیه ی حقوق بشر را برای خود وضع كنند و نه می توانند از خود سلب و اسقاط نمایند. از تصویب مجلسین و قوای مقنّنه گذشته یعنی چه؟ !

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 142

اعلامیه ی حقوق بشر فلسفه است نه قانون؛ باید به تصدیق فیلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان. مجلسین نمی توانند با اخذ رأی و قیام و قعود، فلسفه و منطق برای مردم وضع كنند. اگر اینچنین است پس فلسفه ی نسبیت اینشتاین را هم ببرند به مجلس و از تصویب نمایندگان بگذرانند، فرضیه ی وجود حیات در كرات آسمانی را نیز به تصویب برسانند. قانون طبیعت را كه نمی شود از طریق تصویب قوانین قراردادی تأیید یا رد كرد.

مثل این است كه بگوییم مجلسین تصویب كرده اند كه اگر گلابی را با سیب پیوند بزنند پیوندش می گیرد و اگر با توت پیوند بزنند نمی گیرد.

وقتی كه چنین اعلامیه ای از طرف گروهی كه خود از متفكرین و فلاسفه بوده اند صادر می شود، ملتها باید آن را در اختیار فلاسفه و مجتهدین حقوق خویش قرار دهند. اگر از نظر فلاسفه و متفكرین آن ملت مورد تأیید قرار گرفت، همه ی افراد ملت موظفند آنها را به عنوان حقایقی فوق قانون رعایت كنند. قوه ی مقنّنه نیز موظف است قانونی بر خلاف آنها تصویب نكند.

ملتهای دیگر تا وقتی كه از نظر خودشان ثابت و محقق نشده كه چنین حقوقی در طبیعت به همین كیفیت وجود دارد، ملزم نیستند آنها را رعایت كنند و از طرف دیگر این مسائل جزء مسائل تجربی و آزمایشی نیست كه احتیاج به وسایل و لابراتوار و غیره دارد و این وسایل برای اروپاییان فراهم است و برای دیگران نیست؛ شكافتن اتم نیست كه رموز و وسایلش در اختیار افراد محدودی باشد، فلسفه و منطق است، ابزارش مغز و عقل و قوه ی استدلال است.

اگر فرضاً ملتهای دیگر مجبور باشند در فلسفه و منطق مقلّد دیگران باشند و در خود شایستگی تفكر فلسفی احساس نكنند، ما ایرانیان نباید اینچنین فكر كنیم. ما در گذشته شایستگی خود را به حد اعلی در بررسیهای منطقی و فلسفی نشان داده ایم. ما چرا در مسائل فلسفی مقلّد دیگران باشیم؟ .

عجبا! دانشمندان اسلامی آنجا كه پای اصل عدالت و حقوق ذاتی بشر به میان می آید، آنقدر برایش اهمیت قائل می شوند كه بدون چون و چرا به موجب قاعده ی تطابق عقل و شرع می گویند حكم شرع هم همین است، یعنی احتیاجی به تأیید شرعی نمی بینند اما امروز كار ما به آنجا كشیده كه می خواهیم با تصویب نمایندگان صحت این مسائل را تأیید نماییم.

کامل هاشمی بازدید : 38 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

گفتیم اسلام در روابط و حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه ی خاصی دارد كه با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته مغایرت دارد و با آنچه در جهان امروز می گذرد نیز مطابقت ندارد.

گفتیم از نظر اسلام این مسأله هرگز مطرح نیست كه آیا زن و مرد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه؟ و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یكدیگر داشته باشند یا نه؟ از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی بهره مندند.

آنچه از نظر اسلام مطرح است این است كه زن و مرد به دلیل اینكه یكی زن است و دیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یكدیگر نیستند، جهان برای آنها یكجور نیست، خلقت و طبیعتْ آنها را یكنواخت نخواسته است، و همین جهت ایجاب می كند كه از لحاظ بسیاری از حقوق و تكالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب، اكنون سعی می شود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی به وجود آورند و تفاوتهای غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند. تفاوتی كه میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست. علیهذا آنچه اكنون در كشور ما میان طرفداران حقوق اسلامی از یك طرف و طرفداران

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 138

پیروی از سیستمهای غربی از طرف دیگر مطرح است مسأله ی وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها. كلمه ی «تساوی حقوق» یك مارك تقلبی است كه مقلدان غرب بر روی این ره آورد غربی چسبانیده اند.

ابن بنده همیشه در نوشته ها و كنفرانسها و سخنرانیهای خود از اینكه این مارك تقلبی را استعمال كنم و این فرضیه را- كه جز ادعای تشابه و تماثل حقوق زن و مرد نیست- به نام تساوی حقوق یاد كنم اجتناب داشته ام.

من نمی گویم در هیچ جای دنیا ادعای تساوی حقوق زن و مرد معنی نداشته و ندارد و همه ی قوانین گذشته و حاضر جهان حقوق زن و مرد را بر مبنای ارزش مساوی وضع كرده اند و فقط مشابهت را از میان برده اند.

خیر، چنین ادعایی ندارم. اروپای قبل از قرن بیستم بهترین شاهد است. در اروپای قبل از قرن بیستم زن قانوناً و عملاً فاقد حقوق انسانی بود؛ نه حقوقی مساوی با مرد داشت و نه مشابه با او. در نهضت عجولانه ای كه در كمتر از یك قرن اخیر به نام زن و برای زن در اروپا صورت گرفت، زن كم و بیش حقوقی مشابه با مرد پیدا كرد، اما با توجه به وضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی زن، هرگز حقوق مساوی با مرد پیدا نكرد زیرا زن اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا كند راه منحصرش این است كه مشابهت حقوقی را از میان بردارد، برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود. تنها از این راه است كه وحدت و صمیمیت واقعی میان مرد و زن برقرار می شود و زن از سعادتی مساوی با مرد بلكه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد و مردان از روی خلوص و بدون شائبه ی اغفال و فریبكاری برای زنان حقوق مساوی و احیاناً بیشتر از خود قائل خواهند شد.

و همچنین من هرگز ادعا نمی كنم حقوقی كه عملاً در اجتماع به ظاهر اسلامی ما نصیب زن می شد ارزش مساوی با حقوق مردان داشته است. بارها گفته ام كه لازم و ضروری است به وضع زن امروز رسیدگی كامل بشود و حقوق فراوانی كه اسلام به زن اعطا كرده و در طول تاریخ عملاً متروك شده به او باز پس داده شود، نه اینكه با تقلید و تبعیت كوركورانه از روش مردم غرب- كه هزاران بدبختی برای خود آنها به وجود آورده- نام قشنگی روی یك فرضیه ی غلط بگذاریم و بدبختیهای نوع غربی را بر بدبختیهای نوع شرقی زن بیفزاییم. ادعای ما این است كه عدم تشابه حقوق زن و مرد

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 139

در حدودی كه طبیعتْ زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می كند و هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید و هم اجتماع را بهتر به جلو می برد.

كاملاً توجه داشته باشید ما مدعی هستیم كه لازمه ی عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره ای از حقوق است. پس بحث ما صددرصد جنبه ی فلسفی دارد، به فلسفه ی حقوق مربوط است، به اصلی مربوط است به نام اصل «عدل» كه یكی از اركان كلام و فقه اسلامی است. اصل عدل همان اصلی است كه قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنی از نظر فقه اسلامی- و لا اقل فقه شیعه- اگر ثابت شود كه عدل ایجاب می كند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار باید بگوییم حكم شرع هم همین است. زیرا شرع اسلام طبق اصلی كه خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خار ج نمی شود.

علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل «عدل» پایه ی فلسفه ی حقوق را بنا نهادند، گو اینكه در اثر پیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را كه باز كرده بودند ادامه دهند. توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت به عنوان اموری ذاتی و تكوینی و خارج از قوانین قراردادی، اولین بار به وسیله ی مسلمین عنوان شد؛ پایه ی حقوق طبیعی و عقلی را آنها بنا نهادند.

اما مقدّر چنین بود كه آنها كار خود را ادامه ندهند و پس از تقریباً هشت قرن دانشمندان و فیلسوفان اروپایی آن را دنبال كنند و این افتخار را به خود اختصاص دهند؛ از یك سو فلسفه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و از سوی دیگر افراد و اجتماعات و ملتها را به ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنها آشنا سازند، نهضتها و حركتها و انقلابها به وجود آورند و چهره ی جهان را عوض كنند.

به نظر من گذشته از علل تاریخی یك علت روانی و منطقه ای نیز دخالت داشت در اینكه مشرق اسلامی مسأله ی حقوق عقلی را كه خود پایه نهاده بود دنبال نكند. یكی از تفاوتهای روحیه ی شرقی و غربی در این است كه شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به حقوق، شرق شیفته ی اخلاق است و غرب شیفته ی حقوق؛ شرقی به حكم طبیعت شرقی خودش انسانیت خود را در این می شناسد كه عاطفه بورزد، گذشت كند، همنوعان خود را دوست بدارد، جوانمردی به خرج دهد اما غربی انسانیت خود را در این

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 140

می بیند كه حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع كند و نگذارد دیگری به حریم حقوق او پا بگذارد.

بشریت، هم به اخلاق نیاز دارد و هم به حقوق. انسانیت، هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق؛ هیچ كدام از حقوق و اخلاق به تنهایی معیار انسانیت نیست.

دین مقدس اسلام این امتیاز بزرگ را دارا بوده و هست كه حقوق و اخلاق را توأماً مورد عنایت قرار داده است. در اسلام همچنانكه گذشت و صمیمیت و نیكی به عنوان اموری اخلاقی «مقدس» شمرده می شوند، آشنایی با حقوق و دفاع از حقوق نیز «مقدس» و انسانی محسوب می شود و این داستان مفصلی دارد كه اكنون وقت توضیح آن نیست.

اما روحیه ی خاص شرقی كار خود را كرد. با آنكه در آغاز كار حقوق و اخلاق را با هم از اسلام گرفت، تدریجاً حقوق را رها و توجهش را به اخلاق محصور كرد.

غرض این است: مسأله ای كه اكنون با آن روبرو هستیم یك مسأله ی حقوقی است، یك مسأله ی فلسفی و عقلی است، یك مسأله ی استدلالی و برهانی است، مربوط است به حقیقت عدالت و طبیعت حقوق. عدالت و حقوق قبل از آن كه قانونی در دنیا وضع شود وجود داشته است. با وضع قانون نمی توان ماهیت عدالت و حقوق انسانی بشر را عوض كرد.

منتسكیو می گوید:

«پیش از آن كه انسان قوانینی وضع كند روابط عادلانه ای بر اساس قوانین بین موجودات امكان پذیر بوده، وجود این روابط موجب وضع قوانین شده است. حال اگر بگوییم جز قوانین واقعی و اولیه كه امر و نهی می كنند هیچ امر عادلانه یا ظالمانه ی دیگر وجود ندارد، مثل این است كه بگوییم قبل از ترسیم دایره تمام شعاعهای آن دایره مساوی نیستند. » .

هربارت سپنسر می گوید:

«عدالت غیر از احساسات با چیزی دیگر آمیخته است كه عبارت از حقوق طبیعی افراد بشر است، و برای آنكه عدالت وجود خارجی داشته باشد باید حقوق و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 141

امتیازات طبیعی را رعایت و احترام كنند. » .

حكمای اروپایی كه این عقیده را داشتند و دارند فراوانند. حقوق بشر كه اعلانها و اعلامیه ها برای آن تنظیم شد و موادی به عنوان حقوق بشر تعیین شد- از همین فرضیه ی حقوق طبیعی سرچشمه گرفت؛ یعنی فرضیه ی حقوق طبیعی و فطری بود كه به صورت اعلامیه های حقوق بشر ظاهر شد.

و باز چنانكه می دانیم آنچه منتسكیو، سپنسر و غیر آنها در باره ی عدالت گفته اند عین آن چیزی است كه متكلمین اسلام در باره ی حسن و قبح عقلی و اصل عدل گفته اند.

در میان علمای اسلامی افرادی بودند كه منكر حقوق ذاتی بوده و عدالت را قراردادی می دانسته اند، همچنانكه در میان اروپاییان نیز این عقیده وجود داشته است. هوبز انگلیسی منكر عدالت به صورت یك امر واقعی است.

کامل هاشمی بازدید : 80 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اصلی كه در این استدلال به كار رفته این است كه لازمه ی اشتراك زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانی، یكسانی و تشابه آنها در حقوق است. مطلبی هم كه از نظر فلسفی باید انگشت روی آن گذاشت این است كه لازمه ی اشتراك زن و مرد در حیثیت انسانی چیست؟ آیا لازمه اش این است كه حقوقی مساوی یكدیگر داشته باشند

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 129

به طوری كه ترجیح و امتیاز حقوقی در كار نباشد؟ یا لازمه اش این است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوی و برابری، متشابه و یكنواخت هم بوده باشند و هیچ گونه تقسیم كار و تقسیم وظیفه ای در كار نباشد؟ شك نیست كه لازمه ی اشتراك زن و مرد در حیثیت انسانی و برابری آنها از لحاظ انسانیت، برابری آنها در حقوق انسانی است اما تشابه آنها در حقوق چطور؟ .

اگر بنا بشود تقلید و تبعیت كوركورانه از فلسفه ی غرب را كنار بگذاریم و در افكار و آراء فلسفی كه از ناحیه ی آنها می رسد به خود اجازه ی فكر و اندیشه بدهیم، اول باید ببینیم آیا لازمه ی تساوی حقوق تشابه حقوق هم هست یا نه؟ تساوی غیر از تشابه است؛ تساوی برابری است و تشابه یكنواختی. ممكن است پدری ثروت خود را به طور متساوی میان فرزندان خود تقسیم كند اما به طور متشابه تقسیم نكند. مثلاً ممكن است این پدر چند قلم ثروت داشته باشد: هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعی و هم مستغلات اجاری، ولی نظر به اینكه قبلاً فرزندان خود را استعدادیابی كرده است، در یكی ذوق و سلیقه ی تجارت دیده است و در دیگری علاقه به كشاورزی و در سومی مستغل داری، هنگامی كه می خواهد ثروت خود را در حیات خود میان فرزندان تقسیم كند، با در نظر گرفتن اینكه آنچه به همه ی فرزندان می دهد از لحاظ ارزش مساوی با یكدیگر باشد و ترجیح و امتیازی از این جهت در كار نباشد، به هر كدام از فرزندان خود همان سرمایه را می دهد كه قبلاً در آزمایش استعدادیابی آن را مناسب یافته است.

كمیت غیر از كیفیت است، برابری غیر از یكنواختی است. آنچه مسلّم است این است كه اسلام حقوق یكجور و یكنواختی برای زن و مرد قائل نشده است، ولی اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست. اسلام اصل مساوات انسانها را در باره ی زن و مرد نیز رعایت كرده است. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.

كلمه ی «تساوی» و «مساوات» چون مفهوم برابری و عدم امتیاز در آنها گنجانیده شده است جنبه ی «تقدس» پیدا كرده اند، جاذبه دارند، احترام شنونده را جلب می كنند، خصوصاً اگر با كلمه ی «حقوق» توأم گردند.

تساوی حقوق! چه تركیب قشنگ و مقدسی! چه كسی است كه وجدانی و فطرت پاكی داشته باشد و در مقابل این دو كلمه خاضع نشود؟ !

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 130

اما نمی دانم چرا كار ما- كه روزی پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان بوده ایم - باید به آنجا بكشد كه دیگران بخواهند نظریات خود را در باب «تشابه حقوق زن و مرد» با نام مقدس «تساوی حقوق» به ما تحمیل كنند؟ ! این درست مثل این است كه یك نفر لبوفروش بخواهد لبو بفروشد اما به نام گلابی تبلیغ كند.

آنچه مسلّم است این است كه اسلام در همه جا برای زن و مرد حقوق مشابهی وضع نكرده است، همچنانكه در همه ی موارد برای آنها تكالیف و مجازاتهای مشابهی نیز وضع نكرده است. اما آیا مجموع حقوقی كه برای زن قرار داده ارزش كمتری دارد از آنچه برای مردان قرار داده؟ البته خیر، چنانكه ثابت خواهیم كرد.

در اینجا سؤال دومی پیدا می شود و آن اینكه علت اینكه اسلام حقوق زن و مرد را در بعضی موارد، نامشابه قرار داده چیست؟ چرا آنها را مشابه یكدیگر قرار نداده است؟ آیا اگر حقوق زن و مرد، هم مساوی باشد و هم مشابه بهتر است یا اینكه فقط مساوی باشد و مشابه نباشد. برای بررسی كامل این مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنیم:

1. نظر اسلام در باره ی مقام انسانی زن از نظر خلقت و آفرینش.

2. تفاوتهایی كه در خلقت زن و مرد هست برای چه هدفهایی است؟ آیا این تفاوتها سبب می شود كه زن و مرد از لحاظ حقوق طبیعی و فطری وضع نامشابهی داشته باشند یا نه؟ .

3. تفاوتهایی كه در مقررات اسلامی میان زن و مرد هست كه آنها را در بعضی قسمتها در وضع نامشابهی قرار می دهد بر اساس چه فلسفه ای است؟ آیا آن فلسفه ها هنوز هم به استحكام خود باقی است یا نه؟

کامل هاشمی بازدید : 99 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اسلام در مورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه ی خاصی دارد كه با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته و با آنچه در جهان امروز می گذرد مغایرت دارد. اسلام برای زن و مرد در همه ی موارد یك نوع حقوق و یك نوع وظیفه و یك نوع مجازات قائل نشده است؛ پاره ای از حقوق و تكالیف و مجازاتها را برای مرد مناسبتر دانسته و پاره ای از آنها را برای زن، و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است.

چرا؟ روی چه حسابی؟ آیا بدان جهت است كه اسلام نیز مانند بسیاری از مكتبهای دیگر نظریات تحقیرآمیزی نسبت به زن داشته و زن را جنس پست تر می شمرده است و یا علت و فلسفه ی دیگری دارد؟ .

مكرر در نطقها و سخنرانیها و نوشته های پیروان سیستمهای غربی شنیده و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 128

خوانده اید كه مقررات اسلامی را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اینها به عنوان تحقیر و توهینی نسبت به جنس زن یاد كرده اند؛ چنین وانمود می كنند كه این امور هیچ دلیلی ندارد جز اینكه فقط جانب مرد رعایت شده است.

می گویند تمام مقررات و قوانین جهان قبل از قرن بیستم بر این پایه است كه مرد جنساً شریفتر از زن است و زن برای استفاده و استمتاع مرد آفریده شده است، حقوق اسلامی نیز بر محور مصالح و منافع مرد دور می زند.

می گویند اسلام دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و برای او حقوقی كه برای یك انسان لازم است وضع نكرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می دانست تعدد زوجات را تجویز نمی كرد، حق طلاق را به مرد نمی داد، شهادت دو زن را با یك مرد برابر نمی كرد، ریاست خانواده را به شوهر نمی داد، ارث زن را مساوی با نصف ارث مرد نمی كرد، برای زن قیمت به نام مهر قائل نمی شد، به زن استقلال اقتصادی و اجتماعی می داد و او را جیره خوار و واجب النفقه ی مرد قرار نمی داد. اینها می رساند كه اسلام نسبت به زن نظریات تحقیرآمیزی داشته است و او را وسیله و مقدمه برای مرد می دانسته است. می گویند اسلام با اینكه دین مساوات است و اصل مساوات را در جاهای دیگر رعایت كرده است، در مورد زن و مرد رعایت نكرده است.

می گویند اسلام برای مردان امتیاز حقوقی و ترجیح حقوقی قائل شده است و اگر امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نمی كرد.

اگر بخواهیم به استدلال این آقایان شكل منطقی ارسطویی بدهیم به این صورت در می آید: اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می دانست حقوق مشابه و مساوی با مرد برای او وضع می كرد، لكن حقوق مشابه و مساوی برای او قائل نیست، پس زن را یك انسان واقعی نمی شمارد.

کامل هاشمی بازدید : 84 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

راجع به قسمت اول كه دستور مجازات زناست چند مطلب را باید عرض كنم. یكی این كه فلسفه ی مجازات زنا چیست؟ اگر شما كتابهایی را كه در این زمینه ها بحث كرده اند بخوانید می بینید غالباً این طور اظهار نظر می كنند كه علت مجازات زنا به اصطلاح آنها «مرد سالاری» است. در دوره هایی كه مرد حاكم بر خانواده بوده (به

مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 391

معنای این كه مرد مالك خانواده بوده و زن حقی نداشته و وسیله ای در دست مرد بوده برای بهره برداری او، و مرد خودش را مالك زن می دانسته است) وقتی كه زن زنا می كرده است، از نظر مرد این طور بوده كه زن یك چیزی را كه تعلق به او داشته در اختیار دیگری قرار داده، و از این جهت مجازات زنا برقرار شده است.

معلوم است كه از نظر قانون اسلام این یك حرف بی اساسی است. در اسلام مجازات زنا منحصراً برای زن نیست، هم مرد باید مجازات شود و هم زن: اَلزّانِیَةُ وَ اَلزّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ. تصریح می كند: هم مرد زناكار و هم زن زنا كار هر دو باید مجازات شوند. اگر این طور می بود كه مرد هیچ محدودیت و ممنوعیتی نداشت و تنها زن بود كه از زنا ممنوع بود- كه شاید چنین مقرراتی در بعضی جاهای دنیا بوده كه فقط زن حق زنا كردن نداشته ولی مرد حق زنا كردن داشته است- در این صورت می شد این حرف را گفت كه فلسفه ی مجازات زنا «مرد سالاری» است.

اما در اسلام، هم مرد ممنوع است از زنا كردن و هم زن، و معنایش این است كه مرد كامیابی جنسی خودش را تنها و تنها در محدوده ی ازدواج می تواند انجام دهد، و ازدواج یعنی قبول كردن یك سلسله تعهدات و مسئولیتها، و زن هم كامیابی جنسی خودش را تنها در محدوده ی ازدواج می تواند انجام دهد، یعنی مقرون به قبول یك سلسله تعهدها و مسئولیتها. پس مرد حق ندارد بدون این كه مسئله ی ازدواج در میان باشد آزادانه به اصطلاح امروز غریزه ی جنسی اش را اشباع كند، همچنان كه زن چنین حقی را ندارد. بنابراین مسئله ی حرمت زنا به زن اختصاص ندارد، در مورد هر دو تعمیم دارد.

حال مسئله ی دیگری مطرح است و آن این است كه در عرف امروز اروپا زن و مرد فقط در وقتی كه به تعبیر اسلام «محصن» و یا «محصنه» باشند از زنا كردن ممنوع اند؛ یعنی مرد زن دار و زن شوهردار حق ندارند زنا كنند، اما برای مردی كه زن ندارد یا زنی كه شوهر ندارد هیچ منعی نیست كه زنا كند و طبعاً مرد بی زن حق ندارد با زن شوهردار زنا كند و زن بی شوهر هم حق ندارد با مرد زن دار زنا كند، ولی مرد بی زن و زن بی شوهر هیچ گونه ممنوعیتی ندارند. حال چرا این طور می گویند؟ آنها این طور فكر می كنند كه فلسفه ی حرمت زنای مرد زن دار این است كه با این كار به زنش خیانت كرده و حق او را از بین برده، و فلسفه ی حرمت زنای زن شوهردار هم این است كه حق شوهرش را از بین برده؛ پس مردی كه زن ندارد تعهدی در برابر

مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 392

كسی ندارد و زنی هم كه شوهر ندارد تعهدی در برابر كسی ندارد، پس برای آنها اشكالی نیست.

ولی از نظر اسلام در اینجا دو مسئله مطرح است: یك مسئله این كه برای هیچ مرد و زنی در خارج از تشكیل عائله حق كامیابی جنسی نیست، چه مرد زن داشته باشد یا نداشته باشد و چه زن شوهر داشته باشد یا نداشته باشد. اسلام برای عائله آن اهمیت فوق العاده ای را قائل است كه در خارج از كانون خانوادگی ارضای كامیابی جنسی را ممنوع می داند و تنها محیط خانوادگی را جای ارضای كامیابی جنسی می داند؛ در محیط خارج از كانون خانوادگی به هیچ شكل اجازه نمی دهد كه مرد و زنی از یكدیگر استمتاع كنند.

مسئله ی دوم مسئله ی مجازات مرد زن دار و زن شوهردار است. لهذا اسلام دو مجازات قائل است. یك مجازات كلی قائل است كه همان صد تازیانه است؛ و اگر مرد زن دار یا زن شوهردار زنا كرد، در اینجا مجازات شدت پیدا می كند و آن «رجم» است: سنگساری.

کامل هاشمی بازدید : 90 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

پرسش:

آیا زن و مرد برابرند؟

پاسخ:

در نظام ارزشی اسلام زن و مرد در انسانیت یکسان بوده و هیچگونه تفاوتی ندارند تنها در نظام تکلیف، وظایف آنان دربعضی از امور متفاوت است. این تفاوت وظیفه و تکلیف عمدتا ناشی از تکوین و استعدادهای واقعی و طبیعی آنان است. برای آگاهی بیشتر می­توانید کتاب "زن در آئینه جمال و جلال" نوشته آیت الله جوادی آملی، یا کتاب "نظام حقوق زن در اسلام" نوشته شهید مرتضی مطهری را  مطالعه فرمائید.

 

پایگاه حوزه3449-2، 3449-

منبع : http://www.mortezamotahari.com

کامل هاشمی بازدید : 82 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در بیست و پنجمین سالگرد شهادت استاد مرتضی مطهری، «همایش جهانی حکمت مطهر»، 6 تا 9 اردیبهشت، با هدف تبیین افکار و اندیشه های والای شهید مطهری و با حضور اندیشمندان و محققان داخلی و خارجی و اعضای خانواده آن بزرگوار، در سالن همایش های بین المللی صدا و سیما، برگزار شد.

این همایش، با محور «آزاد اندیشی و احیای تفکر دینی»، علاوه بر هدف کلی فوق، دو هدف مهم را دنبال می نمود: اول، متوجه نمودن نسل جوان کشور به اندیشه های استاد؛ دوم، فعال کردن حوزه های فلسفی و کلامی دینی خارج از کشور و آشنا ساختن محققان و استادان مؤثر خارجی به اندیشه های ایشان. در سطرهای پایانی گزارش، به میزان تحقق این دو هدف، اشاره خواهیم کرد.

در طول برگزاری همایش، جلسات و میزگردهایی با عناوین «دین، آزادی اندیشه و احیای تفکر دینی»، «نوآوری های فلسفی و کلامی استاد مطهری»، «دین، زن و حقوق زنان»، «استاد مطهری و مطالعات تطبیقی»، «شخصیت شناسی مطهری»، «اندیشه های دینی مطهری»، «گفتگوی میان ادیان»، «تکثر گرایی دینی»، «تفکر خلاق استاد مطهری»، «علم جدید، دین و اخلاق»، «حقوق بشر و اندیشه های سیاسی» و «دین، آزادی و آزاد اندیشی دینی»، برگزار گردید.

مناسب دیدیم، گزارشی از میزگرد «دین، زن و حقوق زنان» را که با حضور محققانی از ایران، ترکیه، لبنان و کانادا برگزار شد، به همراه نقد آن منعکس نماییم.

میزگرد «دین، زن و حقوق زنان»

در میان میزگردها و سخنرانی های برگزار شده، تنها جلسه ای که توسط یک خانم اداره شد، میزگرد «دین، زن و حقوق زنان» بود که مدیر جلسه، خانم دکتر مژگان سخایی، استادیار فلسفه دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، بود.

در ابتدای نشست، خانم دکتر لیندا کلارک، استادیار دانشگاه کنکور بدوبا از کانادا، با موضوع «آیت الله مطهری و زنان، بازسازی مبناگرایی آزاد»، به بیان نظریات خود پرداخت. وی با اشاره به این که کتاب مسأله حجاب شهید مطهری هنوز به انگلیسی ترجمه نشده است، به بیان مطالبی از این کتاب پرداخت، و گفت: «این کتاب پاسخ های مطهری و تفکراتش در مورد حجاب است. به نظر من، او در این مسیر، گام متوسطی برداشت

خانم کلارک با بیان این که شهید مطهری در زمان خودش محدودیت هایی در بعضی مباحث داشته، صراحتاً وی را یک لیبرالی محافظه کار دانست که اگر عمر بیشتری داشت، صد در صد عقاید لیبرالی رادیکالی را طرح ریزی می کرد. این که وی این برداشت را بر اساس کدام یک از نظریات شهید مطهری مطرح کرد، سؤال بی پاسخی است که تعجب بسیاری از حاضران را برانگیخت.

خانم کلارک همچنین با اعتقاد به این که حجاب یک سمبل انعطاف پذیر است که مانع آزادی فکر و عمل نمی شود، محدودیت در خانه را اصلی ترین محدودیت زنان دانست و گفت: مطهری به این جنبه از تفکرات سنتی حمله کرد. به نظر من، سنت بخصوص احادیث - تأکید می کند که خانم ها باید در خانه محصور باشند. هر چند آزادی هایی مثل رفتن به مسجد و جهاد هم در اسلام برای زنان وجود دارد، اما این اجازه ها محدود است.

کامل هاشمی بازدید : 35 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 

مقدمه

مقتضیات عصر ما ایجاب می كند كه بسیاری از مسائل مجدداً مورد ارزیابی قرار گیرد و به ارزیابیهای گذشته بسنده نشود. «نظام حقوق و تكالیف خانوادگی» از جمله ی این سلسله مسائل است.

در این عصر، به عللی كه بعداً به آنها اشاره خواهم كرد، چنین فرض شده كه مسأله ی اساسی در این زمینه «آزادی» زن و «تساوی حقوق» او با مرد است؛ همه ی مسائل دیگر فرع این دو مسأله است.

ولی از نظر ما اساسی ترین مسأله در مورد «نظام حقوق خانوادگی» - و لا اقل در ردیف مسائل اساسی- این است كه آیا نظام خانوادگی نظامی است مستقل از سایر نظامات اجتماعی، و منطق و معیار ویژه ای دارد جدا از منطقها و معیارهایی كه در سایر تأسیسات اجتماعی به كار می رود یا هیچ گونه تفاوتی میان این واحد اجتماعی با سایر واحدها نیست؛ بر این واحد همان منطق و همان فلسفه و همان معیارها حاكم است كه بر سایر واحدها و مؤسسات اجتماعی؟ .

ریشه ی این تردید، «دوجنسی» بودن دو ركن اصلی این واحد از یك طرف و توالی نسلی والدین و فرزندان از جانب دیگر است. دستگاه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص: 26

آفرینش، اعضای این واحد را در وضعهای «نامشابه» و ناهمسانی و با كیفیات و چگونگیهای مختلفی قرار داده است. اجتماع خانوادگی اجتماعی است «طبیعی- قراردادی» یعنی حد متوسطی است میان یك اجتماع غریزی (مانند اجتماع زنبور عسل و موریانه كه همه ی حدود و حقوق و مقررات از جانب طبیعت معین شده و امكان سرپیچی نیست) و یك اجتماع قراردادی (مانند اجتماع مدنی انسانها كه كمتر جنبه ی طبیعی و غریزی دارد) .

چنانكه می دانیم قدمای فلاسفه، فلسفه ی زندگی خانوادگی را بخش مستقلی از «حكمت عملی» می شمردند و معتقد به منطق و معیار جداگانه ای برای این بخش از حیات انسانی بودند. افلاطون در رساله ی جمهوریت و ارسطو در كتاب سیاست و بوعلی در كتاب الشفاء با چنین دیدی و از این زاویه به موضوع نگریسته اند.

در مورد حقوق زن در اجتماع نیز طبعاً چنین تردید و پرسشی هست كه آیا حقوق طبیعی و انسانی زن و مرد همانند و متشابه است یا ناهمانند و نامتشابه؟ یعنی آیا خلقت و طبیعت كه یك سلسله حقوق به انسانها ارزانی داشته است، آن حقوق را دوجنسی آفریده است یا یك جنسی؟ آیا «ذكوریت» و «انوثیت» در حقوق و تكالیف اجتماعی راه یافته است یا از نظر طبیعت و در منطق تكوین و آفرینش، حقوق یك جنسی است؟ .

 

کامل هاشمی بازدید : 78 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

سبقت در ایمان 

اول کسی که ایمان آورد، از زنها خدیجه بود و از مردها علی علیه السلام که در خانه پیغمبر بود [1] 

مهر مادرانه 
حضرت امیر سلام اللَّه علیهما بعد از آنکه عروس را به خانه داماد بردند و زنها عروس را همراهی کردند چون عادت زنان آن زمان چنین بود- و زمانهای بعد هم گاهی همین طور بوده است- که بعد از آنکه عروس و داماد را به حجله می بردند دور و بر حجله را خالی نمی گذاشتند و گوش می کردند ببینند چه می گویند- که کار بد و زشتی است- رسول اکرم فرمود احدی از زنها حق ندارد در نزدیک حجله بماند.همه رفتند. بعد از مدتی حضرت آمدند دیدند امّ ایمن در آن نزدیکهاست. فرمود: امّ ایمن مگر نگفتم که هیچ زنی حق ندارد نزدیک بماند، تو چرا ماندی؟ عرض کرد:یا رسولَ اللَّه! امر فرمودید، ولی من به علت دیگری این نزدیکها هستم. خدیجه همسر بزرگوار شما وقتی می خواست از دنیا برود به من گفت: امّ ایمن من هیچ ناراحتی ندارم، فقط یک ناراحتی در قلب خودم دارم و آن این است که دخترم فاطمه کوچک است، موقعی خواهد رسید که باید شوهر کند و دختر در شب عروسی احتیاج به مادر دارد، چون دختر حرفهایی دارد که فقط با مادرش در میان می گذارد و زهرای من مادر ندارد. فهمیدم که خدیجه چه می خواهد بگوید؛ یعنی آیا تو به جای من برای زهرای من مادری می کنی؟ گفتم: من حاضرم آن شب به جای شما باشم. یا رسولَ اللَّه! من اینجا ایستاده ام که اگر زهرا حاجتی داشته باشد و کسی را صدا کند من نزدیک بروم. امّ ایمن می گوید: تا نام خدیجه را بردم، اشکهای مبارک رسول اکرم جاری شد. بعد فرمود: پس تو اینجا بمان [2] 

محبت رسول الله به خدیجه 
حضرت رسول صلی الله علیه و آله تا آخر عمر هرگاه که نام جناب خدیجه را می شنیدند اشک می ریختند [3] 

سرور زنان عالم  
در احادیث ما رسیده است که کاملترین زنهای جهان چهار زن هستند که دوتای اینها در امم پیشین بوده اند، یکی همین زن فرعون، که می گویند نام او آسیه بوده است، و دیگری مریم مادر عیسی مسیح علیه السلام. عرض کردم اینها در درجه اعلی هستند، والّا قرآن از مادر همین مریم هم تجلیل کرده است، ولی نه در حد خود مریم. و دو زن در اسلام هستند که در عالیترین سطحها قرار گرفته اند؛ یکی جناب خدیجه دختر خُوَیْلَد، [4] 

همسر یگانه پیامبر 
همسر بزرگوار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، که به اتفاق شیعه و سنی تا این زن- که همسر اول پیغمبر بود- زنده بود حضرت همسر دیگری انتخاب نکرد و با اینکه وقتی این زن از دنیا می رفت نزدیک هفتاد سال از عمر او گذشته بود، پیغمبر اکرم تا آخر عمر هر وقت نام خدیجه را می شنید اشکهایش جاری می شد. این نشان می دهد منتهای وفاق روحی را که میان این زن و حضرت رسول وجود داشت. [5] 

همه چیز رسول 
بعد از وفات خدیجه شصت یا شصت و پنج ساله هروقت نام او را می بردند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با عظمت از او یاد می کرد و گاهی اشکش جاری می شد که عایشه ناراحت می شد.عایشه برعکس، چون جوان بود به جوانی خودش می نازید. یک دفعه هم گفت:یک زن پیر که دیگر اینقدر اهمیت ندارد که اینقدر به او اهمیت می دهی؟ فرمود: چه می گویی تو؟ خدیجه برای من چیز دیگری بود. [6] 

سلام خدا و جبرئیل بر خدیجه کبری 

آخرین خواسته حضرت خدیجه   



  
[1] - مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 27 ص 795


[2] -
مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 27 ص 482


[3] -
مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 27 ص 481 


[4] -
مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 27 ص 481


[5] -
مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 27 ص 481


[6] -
مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 26 ص 569 

کامل هاشمی بازدید : 79 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

از عصر عاشورا زینب تجلی می كند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین (سلام اللّه علیه) است كه در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلی پسر زیاد كه از جنس ذكور اولاد حسین هیچ كس نباید باقی بماند، چند بار حمله كردند تا امام زین العابدین را بكشند ولی بعد خودشان گفتند: «اِنَّهُ لِما بِهِ» [1]این خودش دارد می میرد. و این هم خودش یك حكمت و مصلحت خدایی بود كه حضرت امام زین العابدین

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 407

بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند. یكی از كارهای زینب پرستاری امام زین العابدین است.

در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مركبهایی (شتر یا قاطر یا هر دو) كه پالانهای چوبین داشتند سوار كردند و مقید بودند كه اسرا پارچه ای روی پالانها نگذارند، برای اینكه زجر بكشند. بعد اهل بیت خواهشی كردند كه پذیرفته شد. آن خواهش این بود: «قُلْنَ بِحَقِّ اللّهِ الاّ ما مَرَرْتُمْ بِنا عَلی مِصْرَعِ الْحُسَیْنِ» [2]گفتند: شما را به خدا حالا كه ما را از اینجا می برید، ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید برای اینكه می خواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظی كرده باشیم. در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند كه به علت بیماری، پاهای مباركشان را زیر شكم مركب بسته بودند؛ دیگران روی مركب آزاد بودند. وقتی كه به قتلگاه رسیدند، همه بی اختیار خودشان را از روی مركبها به روی زمین انداختند. زینب (سلام اللّه علیها) خودش را به بدن مقدس أبا عبد اللّه می رساند، آن را به یك وضعی می بیند كه تا آن وقت ندیده بود:

بدنی می بیند بی سر و بی لباس؛ با این بدن معاشقه می كند و سخن می گوید: «بِأبِی الْمَهْمومِ حَتّی قَضی ، بِأبِی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی »[3]. آنچنان دلسوز ناله كرد كه «فَأَبْكَتْ وَ اللّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صِدِّیقٍ» [4]یعنی كاری كرد كه اشك دشمن جاری شد، دوست و دشمن به گریه درآمدند.

مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت. ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهده ی اوست؛ نگاه كرد به زین العابدین، دید حضرت كه چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است كأنّه می خواهد قالب تهی كند؛ فوراً بدن أبا عبد اللّه را رها كرد و آمد سراغ زین العابدین: «یَا بْنَ اَخی! » پسر برادر! چرا تو را در حالی می بینم كه می خواهد روح تو از بدنت پرواز كند؟ فرمود:

عمه جان! چطور می توانم بدنهای عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟ زینب در همین شرایط شروع می كند به تسلیت خاطر دادن به زین العابدین.

ام اَیمَن زن بسیار مجلّله ای است كه ظاهراً كنیز خدیجه بوده و بعداً آزاد شده و سپس در خانه ی پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است؛ كسی است كه از پیغمبر حدیث روایت می كند. این پیرزن سالها در خانه ی پیغمبر بود. روایتی از پیغمبر را برای زینب

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 408

نقل كرده بود ولی چون روایت خانوادگی بود یعنی مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود، زینب یك روز در اواخر عمر علی علیه السلام برای اینكه مطمئن بشود كه آنچه امّ ایمن گفته صددرصد درست است، آمد خدمت پدرش: یا ابا! من حدیثی اینچنین از امّ ایمن شنیده ام، می خواهم یك بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟ همه را عرض كرد. پدرش تأیید كرد و فرمود: درست گفته امّ ایمن، همین طور است.

زینب در آن شرایط این حدیث را برای امام زین العابدین روایت می كند. در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه ای دارد، مبادا در این شرایط خیال كنید كه حسین كشته شد و از بین رفت. پسر برادر! از جدّ ما چنین روایت شده است كه حسین علیه السلام همین جا، كه اكنون جسد او را می بینی، بدون اینكه كفنی داشته باشد دفن می شود و همین جا، قبر حسین، مطاف خواهد شد.

بر سر تربت ما چون گذری همّت خواه

كه زیارتگه رندان جهان خواهد بود

آینده را كه اینجا كعبه ی اهل خلوص خواهد بود، زینب برای امام زین العابدین روایت می كند. بعد از ظهرِ مثل امروزی را- كه یازدهم بود- عمر سعد با لشكریان خودش برای دفن كردن اجساد كثیف افراد خود در كربلا ماند. ولی بدنهای اصحاب أبا عبد اللّه همان طور ماندند. بعد اسرا را حركت دادند (مثل امشب كه شب دوازدهم است) ، یكسره از كربلا تا كوفه كه تقریباً دوازده فرسخ است. ترتیب كار را اینچنین داده بودند كه روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.

اینها را حركت دادند و بردند در حالی كه زینب شاید از روز تاسوعا اصلاً خواب به چشمش نرفته است. سرهای مقدس را قبلاً بریده بودند. تقریباً دو ساعت بعد از طلوع آفتاب در حالی كه اسرا را وارد كوفه می كردند دستور دادند سرهای مقدس را به استقبال آنها ببرند كه با یكدیگر بیایند. وضع عجیبی است غیر قابل توصیف! دم دروازه ی كوفه (دختر علی، دختر فاطمه اینجا تجلی می كند) این زن با شخصیت كه در عین حال زن باقی ماند و گرانبها، خطابه ای می خواند. راویان چنین نقل كرده اند كه در یك موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد: «وَ قَدْ اَوْمَأَتْ» دختر علی یك اشاره كرد. عبارت تاریخ این است: «وَ قَدْ أَوْمَأَتْ اِلَی الناسِ اَنْ اُسْكُتوا فَارْتَدَّتِ الْاَنْفاسُ وَ سَكَنَتِ

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 409

الأجْراسُ» [5]یعنی در آن هیاهو و غلغله كه اگر دهل می زدند صدایش به جایی نمی رسید، گویی نفسها در سینه ها حبس شد و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت، مركبها هم ایستادند (آدمها كه می ایستادند، قهراً مركبها هم می ایستادند) .

خطبه ای خواند. راوی گفت: «وَ لَمْ اَرَ وَ اللّهِ خَفِرَةً قَطُّ اَنْطَقَ مِنْها» [6]. این «خَفِره» خیلی ارزش دارد. «خَفِره» یعنی زن باحیا. این زن نیامد مثل یك زن بی حیا حرف بزند.

زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء كرد. در عین حال دشمن می گوید: «وَ لَمْ اَرَ وَ اللّهِ خَفِرَةً قَطُّ اَنْطَقَ مِنْها» یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود. شجاعت علی با حیای زنانگی درهم آمیخته بود.

در كوفه كه بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه های زیادی خوانده بود، هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود. راوی گفت: گویی سخن علی از دهان زینب می ریزد، گویی كه علی زنده شده و سخن او از دهان زینب می ریزد. می گوید وقتی حرفهای زینب- كه مفصل هم نیست، ده دوازده سطر بیشتر نیست- تمام شد، مردم را دیدم كه همه، انگشتانشان را به دهان گرفته و می گزیدند.

این است نقش زن به شكلی كه اسلام می خواهد؛ شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاكی و حریم. تاریخ كربلا به این دلیل مذكّر- مؤنّث است كه در ساختن آن، هم جنس مذكّر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش، و هم جنس مؤنّث در مدار خودش. این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.

و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه


[1] . بحار الأنوار، ج /45ص 61.

[2] . بحار الأنوار، ج /45ص 58؛ اللهوف ص 55؛ و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص 396 و مقتل الحسین خوارزمی، ج /2ص 39 آمده است كه تماماً از حمید بن مسلم روایت می كنند.

[3] بحار الأنوار ج /45ص 59.

[4] بحار الأنوار ج /45ص 59.

[5] بحار الأنوار، ج /45ص 108.

[6] بحار الأنوار، ج /45ص 108.

کامل هاشمی بازدید : 40 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 

در حماسه ی حسینی آن كسی كه بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب (سلام اللّه علیها) بود.

راستی كه موضوع عجیبی است: زینب با آن عظمتی كه از اول داشته است- و آن عظمت را در دامن زهرا علیها السلام و از تربیت علی علیه السلام به دست آورده بود- در عین حال زینبِ بعد از كربلا با زینب قبل از كربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از كربلا یك شخصیت و عظمت بیشتری دارد.

ما می بینیم در شب عاشورا زینب یكی دو نوبت حتی نمی تواند جلوی گریه اش را

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 61

بگیرد. یك بار آن قدر گریه می كند كه بر روی دامن حسین بیهوش می شود و حسین علیه السلام با صحبتهای خودش زینب را آرام می كند: «لا یُذْهِبَنَّ حِلْمَكَ الشَّیْطانُ» [1] خواهر عزیزم! مبادا وساوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید. وقتی حسین به زینب می فرماید كه چرا این طور می كنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین طور، مادر همین طور، زینب با حسین اینچنین صحبت می كند: برادر جان! همه ی آنها اگر رفتند بالأخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند.

اما همین كه ایام عاشورا سپری می شود و زینب، حسین علیه السلام را با آن روحیه ی قوی و نیرومند و با آن دستورالعمل ها می بیند، زینب دیگری می شود كه دیگر احدی در مقابل او كوچكترین شخصیتی ندارد. امام زین العابدین فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را به یك زنجیر بسته بودند كه یك سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ام زینب بسته بود.

می گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب گذشته است؛ بیست و دو روز رنج متوالی كشیده است كه با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می كنند، یزیدی كه كاخ اخضر او (یعنی كاخ سبزی كه معاویه در شام ساخته بود) آنچنان بارگاه مجلّلی بود كه هركس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می باخت. بعضی نوشته اند كه افراد می بایست از هفت تالار می گذشتند تا به آن تالار آخری می رسیدند كه یزید روی تخت مزیّن و مرصّعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای كشورهای خارجی نیز روی كرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند. در چنین شرایطی این اسرا را وارد می كنند و همین زینب اسیر رنج دیده و رنج كشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد كرد كه یزیدِ معروف به فصاحت و بلاغت را لال كرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می خوانَد و به چنین موقعیتی كه نصیبش شده است افتخار می كند. زینب فریادش بلند می شود: «اَظَنَنْتَ یا یَزیدُ حَیْثُ اَخَذْتَ عَلَیْنا اَقْطارَ الْأرْضِ و آفاقَ السَّماءِ فَاَصْبَحْنا نُساقُ كَما تُساقُ

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 62

الْاُساری اَنَّ بِنا عَلَی اللّهِ هَواناً وَ بِكَ عَلَیْهِ كَرامَةً؟ » ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای (شَمَخْتَ بِاَنْفِكَ! ) [2]. تو خیال می كنی اینكه امروز ما را اسیر كرده ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای و ما در مشت نوكرهای تو هستیم، یك نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر توست؟ ! به خدا قسم تو الآن در نظر من بسیار كوچك و حقیر و بسیار پست هستی و من برای تو یك ذره شخصیت قائل نیستم.

ببینید، اینها مردمی هستند كه بجز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده اند. آن وقت شما توقع ندارید كه شخصیتی مانند شخصیت زینب چنین حماسه ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان طور كه انقلاب هم به وجود آورد.

یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض كند و اسرا را محترمانه به مدینه بفرستد، بعد تبرّی كند و بگوید: «خدا لعنت كند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این كار را كرد. » چه كسی این كار را كرد؟ زینب چنین كاری را كرد.

در آخر جمله هایش این طور فرمود: «یا یَزیدُ! كِدْ كَیْدَكَ وَ اسْعَ سَعْیَكَ ناصِبْ جَهْدَكَ فَوَ اللّهِ لا تَمْحوا ذِكْرَنا وَ لا تُمیتُ وَحْیَنا» [3]. زینب علیها السلام به كسی كه مردم با هزار ترس و لرز به او «یا امیر المؤمنین» می گفتند، خطاب می كند كه یا یزید! به تو می گویم: هر حقّه ای كه می خواهی بزن و هر كاری كه می توانی انجام بده اما یقین داشته باش كه اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو كنی، نام ما محو شدنی نیست؛ آن كه محو و نابود می شود تو هستی.

چنان خطبه ای در آن مجلس خواند كه یزید لال و ساكت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینكه دل زینب را آتش بزند و زبان او را ساكت كند و برای اینكه زینب منقلب بشود، دست به یك عمل ناجوانمردانه زد: با عصای خیزران خود به لب و دندان ابا عبد الله اشاره كرد.

وَ لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلی العظیم


[1] . بحار الأنوار، ج /45ص 2.

[2] . بحار الأنوار، ج /45ص 133.

[3] . همان، ص 135.

 

کامل هاشمی بازدید : 135 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در داستان ابراهیم از ساره با چه تجلیلی یاد می كند! در این حد كه همان طور كه ابراهیم با ملكوت ارتباط داشت و چشم ملكوتی داشت، فرشتگان را می دید و صدای ملائكه را می شنید، ساره نیز صدای آنها را می شنید. وقتی به ابراهیم گفتند خداوند

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 403

می خواهد به شما (ابراهیم پیرمرد و ساره پیرزن) فرزندی بدهد، صدای ساره بلند شد، گفت: «أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً» [1]منِ پیرزن با این شوهر پیرمرد؟ ! ما سر پیری می خواهیم بچه دار بشویم؟ ! ملائكه در حالی كه مخاطبشان ساره است نه ابراهیم، گفتند: «أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اَللّهِ» [2]ساره! آیا از بركت الهی و خداوندی به خانواده ی شما تعجب می كنید؟ .

همچنین قرآن وقتی اسم مادر موسی را می برد، می فرماید: «وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ» ما به مادر موسی وحی فرستادیم كه خودت فرزندت را شیر بده، «فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی اَلْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ» [3].

قرآن به داستان مریم كه می رسد، بیداد می كند. پیغمبران در مقابل این زن می آیند زانو می زنند. زكریا وقتی می آید مریم را می بیند، در حالتی می بیند كه مریم با نعمتهایی به سر می برد كه در تمام آن سرزمین وجود ندارد؛ تعجب می كند. قرآن می گوید درحالی كه مریم در محراب عبادت بود فرشتگان الهی با این زن سخن می گفتند: «إِذْ قالَتِ اَلْمَلائِكَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اَللّهَ یُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اِسْمُهُ اَلْمَسِیحُ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةِ وَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ» [4]. ملائكه مستقیماً با خودش صحبت می كردند. مریم مبعوث نبوده و این را قرآن درست نمی داند كه یك زن را بفرستد میان زن و مرد. مریم، بر خلاف شأنش مبعوث نبود ولی از بسیاری از مبعوثها عالی مقام تر بود. بدون شك و شبهه مریمِ غیر مبعوث از خود زكریا كه مبعوث بوده، عالی مقام تر و والامقام تر بود.

قرآن راجع به حضرت صدّیقه ی طاهره می فرماید: «إِنّا أَعْطَیْناكَ اَلْكَوْثَرَ» [5]. دیگر كلمه ای بالاتر از «كوثر» نیست. در دنیایی كه زن را شرّ مطلق و عنصر فریب و گناه می دانستند، قرآن می گوید نه تنها خیر است بلكه كوثر است یعنی خیر وسیع، یك دنیا خیر.


[1] . هود/72.

[2] . هود/73.

[3] . قصص/7.

[4] . آل عمران/45.

[5] . كوثر/1.

کامل هاشمی بازدید : 505 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

می آییم در متن تاریخ اسلام. از همان روز اول دو نفر مسلمان می شوند: علی و خدیجه كه این دو نقش مؤثری در ساختن تاریخ اسلام دارند. اگر فداكاریهای این زن- كه از پیغمبر پانزده سال بزرگتر بود- نبود، از نظر علل ظاهری مگر پیغمبر می توانست كاری از پیش ببرد؟ تاریخ ابن اسحاق یك قرن و نیم بعد از هجرت راجع به مقام خدیجه و نقش او در پشتیبانی از پیغمبر اكرم و مخصوصاً در تسلّی بخشی به پیغمبر اكرم، می نویسد: بعد از مرگ خدیجه كه ابو طالب هم در آن سال از دنیا رفت، واقعاً عرصه بر پیغمبر اكرم تنگ شد به طوری كه نتوانست. . . [1]بماند. تا آخر عمرِ پیغمبر هرگاه اسم خدیجه را می بردند، اشك مقدسشان جاری می شد. عایشه می گفت: یك پیرزن كه دیگر این قدر ارزش نداشت، چه خبر است؟ می فرمود: تو خیال می كنی من به خاطر شكل خدیجه می گریم؟ خدیجه كجا و شما و دیگران كجا؟ ! .

اگر به تاریخ اسلام نگاه كنید می بینید كه تاریخ اسلام یك تاریخ مذكّر- مؤنّث است ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. پیغمبر صلی الله علیه و آله یاران مذكّری دارد و یاران مؤنّثی؛ هم راوی زن دارد و هم راوی مرد. در كتبی كه در هزار سال پیش نوشته شده است شاید اسم همه ی آنها هست و ما روایات زیادی داریم كه راوی آنها زن بوده است. كتابی است به نام «بلاغات النّساء» یعنی خطبه ها و خطابه های بلیغی كه توسط زنها ایراد شده است. این كتاب از ابن طیفور بغدادی است كه در حدود سال 250 هجری یعنی در زمان امام عسكری علیه السلام می زیسته است (چنانكه می دانید حضرت امام عسكری علیه السلام در سنه ی 260 وفات كردند) . از جمله خطبه هایی كه بغدادی در كتابش ذكر كرده است، خطبه ی حضرت زینب در مسجد یزید و خطبه ی ایشان در مجلس ابن زیاد و خطبه ی حضرت زهرا علیها السلام در اوایل خلافت أبو بكر است.

در این ضریح جدیدی كه اخیراً برای حضرت معصومه ساخته اند، روایتی را انتخاب كرده اند كه راویها همه زن هستند تا می رسد به پیغمبر اكرم. در ضمن، اسم همه ی آنها فاطمه است (حدود چهل فاطمه) : روایت كرده فاطمه دختر. . . از فاطمه دختر. . . تا می رسد به فاطمه دختر موسی بن جعفر. بعد ادامه پیدا می كند تا فاطمه دختر حسین بن علی بن أبی طالب و در آخر می رسد به فاطمه دختر پیغمبر. یعنی شركت اینها این قدر

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 405

رایج بوده، ولی هیچ وقت اختلاط نبوده. بسیاری از راویان بودند كه می آمدند روایت حدیث می كردند. زنها می آمدند استماع می كردند. اما زنها در كناری می نشستند و مردها در كناری، مردها در اتاقی بودند و زنها در اتاقی. دیگر نمی آمدند صندلی بگذارند كه یك مرد بنشیند و یك زن؛ زن مینی ژوپ بپوشد و تا بالای رانش پیدا باشد كه بله، خانم می خواهند تحصیل علم كنند! این، معلوم است كه ظاهرش یك چیز است و باطنش چیز دیگر. اسلام می گوید علم اما نه شهوترانی، نه مسخره بازی، نه حقّه بازی؛ می گوید شخصیت.

حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) و علی علیه السلام بعد از ازدواجشان می خواستند كارهای خانه را بین یكدیگر تقسیم كنند، ولی دوست داشتند كه پیغمبر در این كار دخالت كند چون لذت می بردند. به ایشان گفتند: یا رسول اللّه! دلمان می خواهد بگویید كه در این خانه چه كارهایی را علی بكند و چه كارهایی را فاطمه! پیغمبر كارهای بیرون را به علی واگذار كرد و كارهای درون خانه را به فاطمه. فاطمه می گوید: نمی دانید چقدر خوش حال شدم كه پدرم كار بیرون را از دوش من برداشت. زن عالِم یعنی این. زنی كه حرص نداشته باشد این طور است.

ولی ببینید شخصیت همین زهرای اینچنین چگونه است، رشد استعدادهایش چگونه است، علمش چگونه است، اراده اش چگونه است، خطابه و بلاغتش چگونه است. زهرا علیها السلام در جوانی از دنیا رفته است و از بس در آن زمان دشمنانش زیاد بودند، از آثار ایشان كم مانده است. ولی خوشبختانه یك خطابه ی مفصل بسیار طولانی (در حدود یك ساعت) از ایشان در سن هجده سالگی (حد اكثر گفته اند بیست و هفت سالگی) باقی مانده كه این خطابه را تنها شیعه روایت نمی كند، عرض كردم بغدادی در قرن سوم نقل كرده است. همین یك خطابه كافی است كه نشان بدهد زن مسلمان در عین اینكه حریم خودش را با مرد حفظ می كند و خودش را به اصطلاح برای ارائه ی به مردان درست نمی كند، معلوماتش چقدر است، ورود در اجتماع تا چه حد است.

خطبه ی حضرت زهرا علیه السلام توحید دارد در سطح توحید نهج البلاغه، یعنی در سطحی كه دست فلاسفه به آن نمی رسد. وقتی كه درباره ی ذات حق و صفات حق صحبت می كند، گویی در سطح بزرگترین فیلسوفان جهان است. از بوعلی سینا ساخته نیست كه این طور خطبه بخواند. یك دفعه وارد در فلسفه ی احكام می شود: خدا نماز را برای این واجب كرد، روزه را برای این واجب كرد، حج را برای این واجب كرد، امر به

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 406

معروف و نهی از منكر را برای این واجب كرد، زكات را برای این واجب كرد و. . . بعد شروع می كند به ارزیابی قوم عرب قبل از اسلام و تحولی كه اسلام در این قوم به وجود آورد كه شما مردم عرب چنین و چنان بودید. وضع زندگی مادی و معنوی آنها قبل از اسلام را بررسی می كند و آنچه را كه به وسیله ی پیغمبر از نظر زندگی مادی و معنوی به آنها ارزانی شده بود گوشزد می نماید. بعد در مقام استدلال و محاجّه برمی آید. او در مسجد مدینه در حضور هزاران نفر است، اما نمی رود بالای منبر كه- العیاذ باللّه- خودنمایی كند. سنت پیغمبر این بوده كه زنها جدا می نشستند و مردها جدا، و پرده ای بلند میان آنها كشیده می شد. زهرای اطهر از پشت پرده تمام سخنان خودش را گفت و زن و مرد مجلس را منقلب كرد. این معنای آن چیزی است كه ذكر كردیم؛ هم شخصیت دارد و هم عفاف، هم پاكی دارد و هم حریم، هیچ وقت خودش را جلوی چشمهای گرسنه ی مردان قرار نمی دهد، اما یك موجود دست و پا چلفتی هم نیست كه چیزی سرش نشود و از هیچ چیز خبر نداشته باشد.

تاریخ كربلا یك تاریخ و حادثه ی مذكّر- مؤنّث است؛ حادثه ای است كه مرد و زن هر دو در آن نقش دارند، ولی مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش. معجزه ی اسلام اینهاست، می خواهد دنیای امروز بپذیرد، می خواهد- به جهنم- نپذیرد، آینده خواهد پذیرفت. أبا عبد اللّه اهل بیت خودش را حركت می دهد برای اینكه در این تاریخ عظیم رسالتی را انجام دهند، برای اینكه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله سالاری زینب، بدون آنكه از مدار خودشان خارج بشوند.


[1] . افتادگی از متن پیاده شده از نوار است.

کامل هاشمی بازدید : 67 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

مرد الهامگیر از زن است و اگر در یك جریان اجتماعی زنها هماهنگی نداشته باشند، از تأثیر مرد هم فوق العاده می كاهند و بر عكس اگر زنها نقش موافق و احساسات موافق داشته باشند نیروی مردها را هم چند برابر می كنند؛ یعنی نه تنها ترمزی برای مردها نمی شوند، نیروی محركی هم برای مردها به شمار می روند، و این مطلب در این نهضت فوق العاده مشهود بود. البته این علاوه بر نقش مستقیم فوق العاده و خارق العاده ای است كه خانمها در این قضایا داشتند و آن، شركتشان در تظاهرات و راهپیماییها، آنهم با حفظ میزانها و معیارهای اسلامی و با شعارهای اسلامی، و از اینها بالاتر جلو گلوله ها رفتن است كه در روز 17 شهریور در میدان شهدا آن طور كه معمولا نقل می كنند و فیلمها نشان می دهد- زنها بیشتر از مردها شهید دادند و این زنها بودند كه در میدان شهدا نشستند و مورد رگبار ظالمانه دشمن

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 289

قرار گرفتند و چقدر زن در آنجا شهید شد! و این فاجعه 17 شهریور نقطه ی عطف عجیبی در این انقلاب اسلامی بود. بعد از این تیرباران عجیب مردم- كه بیش از هزار نفر به شهادت رسیدند و تا سه هزار شهید هم گفته اند و فكر می كردند كه دیگر انقلاب را خواباندند همان طور كه در 15 خرداد مشاهده كردید [1]- یعنی بعد از فاجعه 17 شهریور كه از نظر كشتار از فاجعه 15 خرداد مهمتر بود گفته شد كه فرماندار نظامی وقت تهران رفت پیش شاه و گفت: قربان! تا 25 سال دیگر خیالتان راحت باشد. ولی از فردای آن روز دومرتبه قضیه شروع شد. اگر زنها شركت نمی داشتند، مطمئنا از فردای آن روز هر زنی دست بچه یا شوهر خودش را می گرفت و می گفت دیگر نمی گذارم ازخانه بیرون بروی. ولی از فردای آن روز بیشتر تشویق و ترغیب كردند و این فاجعه نه تنها وقفه ای ایجاد نكرد و چوب لای چرخ انقلاب نگذاشت، بلكه حركت موتور انقلاب را شدیدتر و تندتر كرد. حالا ریشه این قضیه چیست؟ چه تحولی در طول این ده بیست سال رخ داد كه زنان توانستند یك چنین نقش اجتماعی انقلابی را ایفا كنند؟


[1] . در 15 خرداد زنان نقش زیادی نداشتند. بعد از 15 خرداد یك نوع حالت وحشت و عقب نشینی- ولو برای مدت موقت- در مردم پیدا شد. فاجعه خونین 15 خرداد پانزده سال این انقلاب را عقب انداخت.

کامل هاشمی بازدید : 85 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

[1]

بسم اللّه الرحمن الرحیم

از چاپ اول كتاب مسئله حجاب ده سال و اندی و از چاپ اول كتاب نظام حقوق زن در اسلام در حدود شش سال می گذرد. در این دو كتاب وضع و موقع زن، نقش زن در زندگی، وظایف زن، حقوق زن بررسی شد و منطق اسلام در این مسائل روشن گشت. در فاصله این ده سال تحولی شگرف در زندگی ما ایرانیان پدید آمد، انقلابی عظیم و خیره كننده رخ داد كه چشم جهانیان را خیره كرد، همه را به اعجاب و تحسین واداشت، كشور ایران وارد مرحله نوینی از تاریخ خود شد، رژیم كهن شاهنشاهی را به دور افكند و دست اندركار تحقق بخشیدن نظامی اسلامی است و سر آن دارد حوزه وسیع منطقه اسلامی را كه صدها میلیون مسلمان را در بر گرفته است به راه خود بكشاند و جهان سومی به نام «جهان اسلامی» بیافریند.

اكنون ضرورت ایجاب می كند كه وضع و موقع زن در این ده سال و در جریان

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 302

این انقلاب عظیم اسلامی مورد بررسی قرار گیرد كه بانوان در این انقلاب چه سهم و نقشی داشته اند و چه عواملی موجب گشت كه بانوان در این مقطع تاریخی بی نظیر سهم عمده ای به خود اختصاص دهند.

انقلاب اسلامی ایران ویژگیهایی دارد كه در مجموع خود آن را در میان همه انقلابات جهان بی نظیر و بی رقیب ساخته است. یكی از آن ویژگیها ذی سهم بودن بانوان است.

بانوان سهم بزرگی از انقلاب را به خود اختصاص دادند و این حقیقتی است كه جملگی برآنند. رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی ایران بارها با تكریم و تحسین از نقش فعال بانوان یاد كرده اند و احیانا سهم آنان را عظیم تر از سهم مردان شمرده اند.

رهبر انقلاب اسلامی ایران با تیزبینی و تیزهوشی خاص خود دریافته بودند كه انقلاب اسلامی ایران بدون شركت بانوان به ثمر نخواهد رسید. از این رو شركت آنان را در مراسم انقلابی واجب و لازم شمردند و حتی موافقت پدر یا شوهر را لازم ندانستند.

بانوان باایمان ما پس از آن كه از فرمان رهبر آگاه شدند، با حفظ اصول و موازین اسلامی از هیچ گونه فداكاری در راه به ثمر رساندن انقلاب خودداری نكردند، پا به پای مردان راهپیمایی كردند، شعار دادند، در تظاهرات شركت كردند، شهید دادند، زندان رفتند، شكنجه كشیدند، آواره شدند، در به دری كشیدند، محرومیتها متحمل شدند.

به نظر می رسد اینچنین نقش تاریخی برای زن در جهان بی سابقه است. در تاریخ اسلامِ خودمان تنها در صدر اسلام است كه می بینیم بانوان نقش مؤثری از نظر سیاسی یا نظامی یا فرهنگی ایفا كرده اند. در دوره های متأخر تدریجا این نقش ضعیف شده و احیانا به صفر رسیده است و همین جهت ایجاب می كند كه تحقیق كنیم چه عواملی موجب گشت كه زن بار دیگر در صحنه تاریخ ظاهر شود و تاریخ را از «مذكّر» بودن محض خارج كند و آن را «مذنّث» (مذكر- مؤنث) نماید؟

پیش از آن كه وارد این بحث شویم یادآوری این نكته ضروری است كه منظور ما از نقش داشتن و نقش نداشتن زن در تاریخ، نقش مستقیم و ظاهر شدن زن در صحنه تاریخ است، اما نقش غیر مستقیم و پشت جبهه و صحنه را زن همواره برای خود محفوظ داشته است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 303

زنان در طول تاریخ تنها مولّد و زاینده مردان و پرورش دهنده جسم آنها نبوده اند، بلكه الهام بخش و نیرو دهنده و مكمّل مردانگی آنها بوده اند. زنان از پشت صحنه و از پشت جبهه جنگ همواره به مردان مردانگی می بخشیده اند. ما در بسیاری از اشعار حماسی عربی و فارسی می بینیم كه دلیران و دلاوران در حماسه های خود زنان را مخاطب قرار داده و از مردانگی و شجاعت و دلاوری خود دادِ سخن داده اند. گویی مرد، آگاهانه و یا ناآگاهانه، از همه دلیریها و دلاوریهای خود رضایت و تحسین و جلب رضایت زن را منظور می داشته است. اگر فرصتی دست دهد و قطعات ادبی نظم و نثر كه در این زمینه انشاء شده یكجا گرد آید، یك فراز جالب و قابل مطالعه ای از نظر جامعه شناسی فراهم می گردد. این كه می گویند زن آفریننده عشق است و عشق آفریننده مرد و مرد آفریننده تاریخ، ناظر به نقش غیر مستقیم زن در سازندگی تاریخ است.

زن نقش سازندگی غیر مستقیم تاریخی خود را مدیون اخلاق ویژه جنسی خویش یعنی حیا و عفاف و تقوا و دورباش زنانه خویش است. آنجا كه زن، دورباش حیا و عفاف را حفظ نكرده و خود را به ابتذال كشانده این نقش تاریخی را از دست داده است. بحق در مورد حیا و عفاف زن گفته شده است:

حیا پاداشهای خود را پس انداز می كند و در نتیجه نیرو و شجاعت مرد را بالا می برد و او را به اقدامات مهم وا می دارد، قوایی را كه در زیر سطح آرام حیات ما ذخیره شده است بیرون می ریزد [2].

از این رو گویی نوعی تضاد و تعارض میان این دو نقش وجود دارد: یا نقش غیر مستقیم و از صحنه بیرون بودن و یا نقش مستقیم و پشت جبهه را رها كردن و نقش غیر مستقیم نداشتن. اما در حقیقت تضاد و تعارض غیر قابل جمعی در كار نیست. یك راه باریك و ظریف وجود دارد كه زن اگر از آن راه برود هر دو نقش را در آنِ واحد می تواند ایفا كند. آن راه باریك و ظریف همان است كه بانوان ما در ده ساله ی اخیر طی كردند. ویژگی دخالت زن در انقلاب اسلامی ایران در این است كه زن

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 304

مسلمان ایرانی در عین این كه در صحنه تاریخ ظاهر شد و مستقیما در كار سازندگی تاریخ با مرد شركت كرد، پشت جبهه را رها نكرد، حیا و عفاف و پوشش لازم را از كف نداد، دورباش خویش و كرامت و عزت زنانه خویش را محفوظ داشت و خویشتن را مانند زن غربی و زن مدل پهلوی به ابتذال نكشانید.

زنان از نظر نقش تاریخی، دوره های سه گانه ای را طی كرده اند. در برخی دوره ها و بر اساس برخی طرز تفكرها دخالت مستقیم زن در ساختن تاریخ منفی است. در این دوره ها زن جز در اندرون خانه كاری ندارد و نمی تواند داشته باشد و صرفا یك كالای اندرونی است. طبعا در چنین شرایطی هیچ یك از استعدادهای انسانی اش یعنی تفكر، آگاهی، بیداری، آزادگی، اراده و اختیار و انتخاب، هنر و خلاقیت و ابداع و حتی عبادت و سلوك عارفانه ی الی اللّه رشد لازم را طی نمی كند.

در این گونه جوامع در حكم یك وسیله و ابزار زندگی خانوادگی است، یك «شئ» است و به حكم این كه محیط زندگی زن محدود است به درون خانواده و در بازارِ به اصطلاح آزاد دسترسی به او میسر نیست، برای مرد عزیز و گرانبهاست. از این رو زن در چنین دوره ها و چنین محیطها یك «شئ گرانبها» است مانند هر شئ نفیس و گرانبهای دیگر از قبیل برلیان و الماس و غیره. در این گونه دوره ها تاریخ طبعا «مذكر» است، زنان نقش مستقیم و محسوس و ملموس در ساختن تاریخ ندارند.

اگر ما به تاریخ گذشته ی پیش از نیم قرن اخیر خودمان برویم عینا همین وضع را می بینیم؛ می بینیم زن وجود دارد اما به صورت یك «شئ عزیز و نفیس و گرانبها» و معمولا بی دخالت در تاریخ و حوادث تاریخی.

در برخی جوامع زن خانه را رها كرده و وارد اجتماع شده است؛ در شئون علمی، هنری، فكری، سیاسی شریك مرد شده است و به صورت «شخص» درآمده است؛ اما نظر به این كه مدار خویش را بكلی رها كرده و حریم را به كنار زده و خود را رایگان در دسترس مرد قرار داده و در اماكن عمومی، كاباره ها، دانسینگها، حاشیه ی خیابانها حضور و آمادگی خود را اعلام داشته است، ارزش و بهای خود را از دست داده است. در این جوامع زن شخص است اما «شخص بی بها» . در این گونه جوامع زن حضور خود را در صحنه ی تاریخ ثابت كرده در حالی كه پشت جبهه را رها كرده است، نقش مستقیم خود را در سازندگی تاریخ به كف آورده اما نقش غیر

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 305

مستقیم را كه از آن كمتر نیست از كف داده است.

آنجا كه زن نقش غیر مستقیم خود را از دست می دهد، هم خود را تباه می سازد و هم مرد را. زن «مدل پهلوی» كه نزدیك چهل سال قشر عظیمی از جامعه ی زن ایرانی را تشكیل می داد از این نوع بود. . . [3]

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 307


[1] این مقاله آخرین اثر قلمی شهید آیت اللّه مطهری است و در زمان شهادت ایشان بر روی تختی كه معمولا می نوشتند یافت شد. ظاهرا تصمیم داشتند آن را مقدمه چاپ جدید كتاب مسئله حجاب قرار دهند اما مقاله ناقص ماند. مناسب دیدیم كه آن را پس از فصل «نقش زن در جمهوری اسلامی» قرار دهیم.

[2] . لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 133.

[3] افسوس كه منافقان فرصت نگارش بقیه مقاله را به استاد ندادند

کامل هاشمی بازدید : 81 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین.

موضوعی كه امشب اعلام شده است كه درباره آن سخن گفته شود «ویژگیهای جمهوری اسلامی» است. جمهوری اسلامی ویژگیهایی دارد. یكی از آن ویژگیها كه اعلان كرده اند من در این جلسه درباره اش صحبت كنم «نقش زن در جمهوری اسلامی» است. درباره این مسئله از جنبه های مختلفی می توان صحبت كرد. یكی این كه نقش زنان در به ثمر رسیدن جمهوری اسلامی و در واقع نقش زنان در انقلاب اسلامی ایران كه منتهی به جمهوری اسلامی می شود چیست؟ و دیگر این كه نقش زن در آینده چیست؟ در رژیم جمهوری اسلامی زنان چه نقش اجتماعی خواهند داشت؟ در آن جامعه ای كه جامعه اسلامی خواهد بود و با رژیم جمهوری اسلامی اداره می شود، خانمها چه نقشی خواهند داشت؟ آیا نقش خواهند داشت و یا نخواهند داشت؟ و اما قسمت اول راجع به این كه زنها چه نقشی در این انقلاب اسلامی داشتند؟

مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص: 288

اتفاقا یكی از جنبه های جالب و حیرت انگیز انقلاب اسلامی ایران كه می دانید انقلابی است كه معیارهای جامعه شناسان را در هم ریخته و معادلات آنها را به هم زده است [همین مسئله است، ] یعنی انقلابی با ویژگیهایی در جامعه ای پیدا شده، كه از نظر آنها كه برای خودشان معیارهایی دارند غیر قابل پیش بینی و غیر قابل سنجش بوده است. در غرب این تبلیغ زیاد شده است به طوری كه برای خود آنها باور آمده است كه زن در جامعه اسلامی از حقوق محروم بوده و هست و زنها عنصرهایی ناراضی در میان مسلمانان هستند و بنابراین اگر به آنها عرضه شود كه انقلابی در جهت اسلامی می خواهد پیدا شود، انقلابی كه می خواهد خواهان برقراری ارزشهای اسلامی باشد، آنها حتما در جبهه مخالف شركت خواهند كرد، چون بر اساس فرضیه آنها زنها از اسلام و از جامعه ای كه با معیارهای اسلامی اداره شود ناراضی اند بنابراین در این انقلاب شركت نخواهند كرد. ولی در عمل زنها نه تنها شركت كردند، بلكه اگر آنها شركت نمی كردند این خود واقعیتی است كه این انقلاب به ثمر نمی رسید، چون زنان نه فقط شركت مستقیمشان مؤثر بود، بلكه تأثیر شركت غیرمستقیمشان (یعنی تأثیری كه روی شوهران، فرزندان، پدران و برادرانشان داشتند) از تأثیر مستقیم خودشان كمتر نبود و این خود یك مسئله فوق العاده است.

کامل هاشمی بازدید : 77 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

شكل سومی هم وجود دارد و آن این است كه زن به صورت یك «شخص گرانبها» دربیاید، هم شخص باشد و هم گرانبها؛ یعنی از یك طرف شخصیت روحی و معنوی داشته باشد، كمالات روحی و انسانی نظیر آگاهی داشته باشد [1]و از طرف دیگر، در اجتماع مبتذل نباشد. یعنی آن محدودیت نباشد و آن اختلاط هم نباشد؛ نه محدودیت و نه اختلاط بلكه حریم. حریم مسأله ای است بین محدودیت زن و اختلاط زن و مرد.

وقتی كه ما به متن اسلام مراجعه می كنیم می بینیم نتیجه ی آنچه كه اسلام در مورد زن می خواهد، شخصیت است و گرانبها بودن. در پرتو همین شخصیت و گرانبهایی، عفاف در جامعه مستقر می شود، روانها سالم باقی می مانند، كانونهای خانوادگی در جامعه سالم می مانند و «رشید» از كار درمی آید. گران بها بودن زن به این است كه بین او و مرد در حدودی كه اسلام مشخص كرده، حریم باشد؛ یعنی اسلام اجازه نمی دهد كه جز كانون خانوادگی، یعنی صحنه ی اجتماع، صحنه ی بهره برداری و التذاذ جنسی مرد از زن باشد چه به صورت نگاه كردن به بدن و اندامش، چه به صورت لمس كردن بدنش، چه به صورت استشمام عطر زنانه اش و یا شنیدن صدای پایش كه اگر به اصطلاح به صورت مهیّج باشد، اسلام اجازه نمی دهد. ولی اگر بگوییم علم، اختیار و اراده، ایمان و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 401

عبادت و هنر و خلاّقیت چطور؟ می گوید بسیار خوب، مثل مرد. چیزهایی را شارع حرام كرده كه به زن مربوط است. آنچه را كه حرام نكرده، بر هیچ كدام حرام نكرده است. اسلام برای زن شخصیت می خواهد نه ابتذال.


[1] . علم و آگاهی یك پایه ی شخصیت زن است، مختار بودن و از خود اراده داشتن، اراده ی قوی داشتن، شجاع و دلیر بودن یك ركن دیگر شخصیت زن است. خلاّق بودن ركن دیگر شخصیت معنوی هر انسانی از جمله زن است. پرستنده بودن، با خدای خود به طور مستقیم ارتباط داشتن و مطیع خدا بودن، حتی روابط معنوی با خدا داشتن در سطح عالی، در آن سطحی كه انبیا داشته اند، از چیزهایی است كه به زن شخصیت می دهد.

کامل هاشمی بازدید : 72 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

حال ببینیم نقش مستقیم زن در ساختن تاریخ چگونه است و چگونه باید باشد و چگونه می تواند باشد؟ به سه شكل می تواند باشد: یكی اینكه اساساً زن نقش مستقیم در ساختن تاریخ نداشته باشد، یعنی نقش زن منفی محض باشد. در بسیاری از اجتماعات برای زن جز زاییدن و بچه درست كردن و اداره ی داخل خانه نقشی قائل نبوده اند؛ یعنی زن در اجتماع بزرگ نقش مستقیم نداشته، نقش غیر مستقیم داشته است، به این ترتیب كه او در خانواده مؤثر بوده و فردِ ساخته ی خانواده در اجتماع مؤثر بوده است. یعنی زن مستقیماً بدون اینكه از راه مرد تأثیری داشته باشد، به هیچ شكل تأثیری در بسیاری از اجتماعات نداشته است. ولی در این اجتماعات زن علی رغم اینكه نقشی در ساختن تاریخ و اجتماع نداشته است، بدون شك و بر خلاف تبلیغاتی كه در این زمینه می كنند، به عنوان یك شی ء گرانبها زندگی می كرده است؛ یعنی به عنوان یك شخص، كمتر مؤثر بوده ولی یك شی ء بسیار گرانبها بوده و به دلیل همان گران بهایی اش بر مرد اثر می گذاشته است؛ ارزان نبوده كه در خیابانها پخش باشد و هزاران اماكن عمومی برای بهره گیری از او وجود داشته باشد، بلكه فقط در دایره ی زندگی خانوادگی مورد بهره برداری قرار می گرفته است. لذا قهراً برای مرد خانواده یك موجود بسیار گرانبها بوده، چون تنها موجودی بوده كه احساسات جنسی و

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 399

عاطفی او را اشباع می كرده است و طبعاً و بدون شك مرد عملاً در خدمت زن بوده است. ولی زن شی ء بوده، شی ء گرانبها، مثل الماس كه یك گوهر گران بهاست؛ شخص نیست، شی ء است ولی شی ء گرانبها.

کامل هاشمی بازدید : 69 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

شكل دیگر تأثیر زن در تاریخ- كه این شكل در جوامع قدیم زیاد نبوده- این است كه زن عامل مؤثر در تاریخ باشد، نقش مستقیم در تاریخ داشته باشد و به عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شی ء، اما شخص بی بها، شخص بی ارزش، شخصی كه حریم میان او و مرد برداشته شده است. دقایق روانشناسی ثابت كرده است كه ملاحظات بسیار دقیقی یعنی طرحی در خلقت بوده برای عزیز نگه داشتن زن. هر وقت این حریم بكلی شكسته و این حصار خرد شده است، شخصیت زن از نظر احترام و عزت پایین آمده است. البته از جنبه های دیگری ممكن است شخصیتش بالا رفته باشد مثلاً باسواد شده باشد، عالمه شده باشد، ولی دیگر آن موجود گرانبها برای مرد نیست. از طرف دیگر، زن نمی تواند زن نباشد. جزء طبیعت زن این است كه برای مرد گرانبها باشد، و اگر این را از زن بگیرید تمام روحیه ی او متلاشی می شود. آنچه برای مرد در رابطه ی جنسی ملحوظ است، در اختیار داشتن زن به عنوان یك موجود گران بهاست نه در اختیار یك زن بودن به عنوان یك موجود گرانبها برای او. ولی آنچه در طبیعت زن وجود دارد این نیست كه یك مرد را به عنوان یك شی ء گرانبها داشته باشد، بلكه این است كه خودش به عنوان یك شی ء گرانبها مرد را در تسخیر داشته باشد.

آنجا كه زن از حالت اختصاص خارج شد (لازم نیست كه اختصاص به صورت ازدواج رواج داشته باشد) یعنی وقتی كه زن ارزان شد، در اماكن عمومی بسیار پیدا شد، هزاران وسیله برای استفاده ی مرد از زن پیدا شد، خیابانها و كوچه ها جلوه گاه زن شد كه خودش را به مرد ارائه بدهد و مرد بتواند از نظر چشم چرانی و تماشا كردن، از نظر استماع موسیقی صدای زن، از نظر لمس كردن، حد اكثر بهره برداری را از زن بكند، آنجاست كه زن از ارزش خودش، از آن ارزشی كه برای مرد باید داشته باشد می افتد؛ یعنی دیگر شی ء گرانبها نیست ولی ممكن است مثلاً باسواد باشد، درسی خوانده باشد، بتواند معلم باشد و كلاسهایی را اداره كند یا طبیب باشد، همه ی اینها را می تواند داشته باشد ولی در این شرایط (ارزان بودن زن) آن ارزشی كه برای یك زن در طبیعت او

مجموعه آثار شهید مطهری . ج17، ص: 400

وجود دارد دیگر برایش وجود ندارد. و در واقع در این وقت است كه زن به شكل دیگر ملعبه ی جامعه ی مردان می شود بدون آنكه در نظر فردی از افراد مردان، آن عزت و احترامی را كه باید داشته باشد دارا باشد.

جامعه ی اروپایی به این سو می رود، یعنی از یك طرف به زن از نظر رشد برخی استعدادهای انسانی از قبیل علم و اراده شخصیت می دهد ولی از طرف دیگر ارزش او را از بین می برد.

کامل هاشمی بازدید : 79 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

مسئله بخل هم همین جور است. قرآن می گوید: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ [1]. یك حالتی را قرآن به نام «شُحّ نفس» می نامد، یعنی گرفتگی روح، پول پرستی، اینكه انسان حالتی داشته باشد كه اگر بخواهند یك ریال از او بگیرند گویی بخشی از جانش را می خواهند از او جدا كنند. اسلامی كه دین توحید است، اسلامی كه می خواهد تعلقات انسان را از بین ببرد و نمی خواهد انسان (اعمّ از زن و مرد) به غیر خدا وابسته باشد، آیا چنین احتمالی هست كه مثلاً به حضرت زهرا توصیه كند كه [مطابق این حدیث ] شما خوب است خیلی پول پرست باشید، پول را خیلی باید دوست داشته باشید، مال و ثروت را خیلی باید دوست داشته باشید؟ ! پس چرا اینكه حضرت زهرا می آید حتی پیراهن شب عروسی خودش را در راه خدا انفاق می كند، در اسلام یك فضیلت بزرگ تلقی شده؟ و واقعا هم فضیلت بزرگی است.

مقصود از بخل در این حدیث، بخل در مال فردی و شخصی نیست. زن، امانتدار مال شوهر است. مخصوصا تعبیر دارد: حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِهاكه به نظر من یعنی مال مشتركی كه مال دو نفرشان هست. به عبارت دیگر و به تعبیر عرفی خودمان، زن در خانه داری نباید دست به باد باشد. سخاوتمندی در داخل خانواده، از جیب حاتم بخشیدن است، خصوصا در نظام اسلامی كه آن كه درآمد را تحصیل می كند مرد است و زن باید مدیر داخله خانواده باشد و طبعا این طور است كه آن كسی كه زحمت درآوردن پول را نكشیده ارزش پول را هم آنقدرها درك نمی كند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 792

زن از نظر مال مشتركی كه در خانواده هست امانتدار است و اگر برای یك ریال هم حساب بكند و از پیش خود نبخشد، این كار او ممدوح است.

پس بخل نیز در اینجا نه بخل به معنای آن صفت نفسانی است كه خُلق است، بلكه به معنای رفتار ممسكانه است نه از مال خود بلكه از مال شوهر. و این اختصاص به زن ندارد، در غیر زن هم هست. امیرالمؤمنین، اول جواد و اول ممسك بود. تاریخ این را نشان می دهد. اول جواد و بخشنده بود از مال خودش، اول ممسك بود در مالی كه امانتدار آن بود یعنی بیت المال، كه به برادرش عقیل هم حاضر نیست یك ریال از آن مال بدهد. آیا علی علیه السلام دو صفت متضاد داشت؟ نه، این دو صفت از نظر خُلق متضاد نبود. رفتن و زحمت كشیدن، غنیمت جنگی به دست آوردن یا قنات جاری كردن و حتی از راه عملگی پول به دست آوردن و بعد آن را به دیگری دادن، این جود است؛ و بیت المال مسلمین را به دقت نگهداری كردن وحتی آن شمعی را كه مربوط به بیت المال است، هنگام كار شخصی خاموش كردن، امانتداری است نه بخل. وقتی آنجا مشغول رسیدگی به حساب بیت المال است و شمع هم از بیت المال روشن است، چند نفر وارد می شوند كه كار خصوصی دارند و كارشان مربوط به كار بیت المال نیست، فورا شمع را خاموش می كند. چرا خاموش كردی؟ این شمع مربوط به بیت المال است، شما كار خصوصی دارید، این كار به آن مربوط نیست. پس بگویند چه آدم ممسك پول پرستی است، از اینكه شمعی مصرف بشود مضایقه دارد! نه، این جور نیست. اگر این طور باشد، ما باید عثمان را خیلی سخی و جواد بدانیم كه بیت المال مسلمین را بی حساب به این طرف و آن طرف می داد. هر انسانی در آن مالی كه نسبت به آن مال امانتدار است باید ممسك باشد، ولی به این معنا كه رفتارش ممسكانه باشد نه اینكه خُلقش امساك باشد. این به خُلق ارتباط ندارد.

پس این حدیث كه سه چیز را از خلقیات مسلّم زن ذكر كرده است: كبر و جبن و بخل، و اینها را در مورد زن و مرد به دو گونه توصیف نموده است، با اصل نسبی نبودن اخلاق منافاتی ندارد. در مورد جبن عرض كردیم كه نقطه مقابلش كه شجاعت و قوّت و نیرومندی است، برای زن و مرد هر دو مطلوب است. جبن به معنی خلق، برای زن و مرد هر دو بد است، و شجاعت برای زن و مرد هر دو خوب است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 793


[1] - . حشر/9

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 116
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 1,171
  • بازدید ماه : 747
  • بازدید سال : 18,487
  • بازدید کلی : 197,495