loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 53 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

 اصل دومی كه از قرآن مجید در این زمینه می توان استنباط كرد صلاح و فساد اخلاق فردی است. جامعه از افراد تشكیل می شود. شخصیت افراد به اخلاق و خُلقیات و ملَكات و فضائلشان است. جامعه ای قابل بقاست كه افرادش دچار فساد اخلاق نباشند. افرادی كه به «راحتی» خو گرفته اند، به عیاشی و هرزگی خو گرفته اند، به قمار و شراب خو گرفته اند، به رشوه خو گرفته اند، به ربودن حقوق یكدیگر خو گرفته اند، به قساوت نسبت به یكدیگر خو گرفته اند افراد فاسدی هستند. وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً[1]مسئله ی مترفین را طرح می كند. از ناحیه ی مترفین فسق و فجور و فساد اخلاق در جامعه راه پیدا می كند، پشت سرش هم به تعبیر قرآن تدمیر، هلاكت، از بین رفتن [است. ] جامعه از افراد ساخته می شود ولی [به این صورت كه ] از افراد تركیب می شود. یك مركّب اگر بخواهد در طبیعت به وجود بیاید، باید هم اجزای تشكیل دهنده ی آن سالم و صحیح باشد و فاسد نباشد و هم وقتی كه تركیب می شوند، به نسبت معینی تركیب شوند برای این كه یك مزاج (به اصطلاح قدما) پیدا شود و اینها یكدیگر را جذب و در یكدیگر تأثیر و تأثر كنند. اگر اجزای تشكیل دهنده فاسد باشد (مثل این كه ساختمانی را با آهنهای زنگ زده، آجرهای پوسیده، گچهای

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 305

مرده و سیمانهای فاسد شده بسازند) این مركّب ساخته می شود ولی استحكام ندارد چون اجزای تشكیل دهنده اش فاسد است. [همچنین ] اگر اجزای تشكیل دهنده ی یك ساختمان درست باشد اما آن ملاطی كه می خواهد اینها را به یكدیگر مربوط كند فاسد باشد باز هم این ساختمان فاسد است.

پس اصل دیگری كه قرآن مجید روی آن تكیه دارد و آن را خطری برای بقای یك قوم و یك امت می داند فساد اخلاق است. از نظر قرآن محال است قومی روی سعادت را ببیند و افرادش فاسدالاخلاق باشند. آیا می دانید ملتهایی كه می خواهند ملتهای دیگر را ضعیف و ناتوان كنند و استعمار نمایند از چه راهی وارد می شوند؟ راه فساد اخلاق؛ یعنی شروع می كنند به هزار وسیله اخلاق آن ملتها را فاسد كردن؛ مجلات فاسد كننده برای اینها می سازند، فیلمهای فاسد كننده برای اینها صادر می كنند، تشویق به مشروبخواری می كنند در حد اعلا، كلوپهای قمار [ایجاد می كنند] هر چه دلتان بخواهد، فحشاء، زنا و امثال اینها [را رواج می دهند] الی ماشاءاللّه، كه شرف در روح این مردم باقی نماند، چون هرچه انسان از این فسادها بیشتر مرتكب بشود آن احساس شرافت و عزت و انسانیت در او می میرد.

وقتی كه این امور در میان آنها بود، انسانهایی پوك و پوچ می شوند، انسانهایی كه جز برای شكم و دامنشان و جز برای زندگی روزمره فكر نمی كنند؛ حتی فكرشان فاسد می شود، نه فقط اخلاقشان فاسد می شود. و تاریخ چقدر از این [نمونه ها] نشان داده!

کامل هاشمی بازدید : 98 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

وقتی كه می آییم سراغ تربیت دینی می بینیم این مفاهیمْ دیگر مفاهیم توخالی نیست، مفاهیم توپر است؛ حق، عدالت، صلح، همزیستی، عفت، تقوا، معنویت، راستی، درستی و امانت، تمام اینها الفاظی هستند توپر، و پایه و مبنا و منطق دارند.

اساس مطلب این است كه ما برای اخلاق چه منطقی به دست بیاوریم. آیا می توانیم از غیر راه خداشناسی و معرفه اللّه برای اخلاق منطق مستدل پیدا كنیم؟ نه. پشتوانه و اعتبار همه این مفاهیم، خداشناسی است. اگر ایمان نباشد [اخلاق ] مثل اسكناسی است كه پشتوانه نداشته باشد. ابتدا ممكن است عده ای نفهمند ولی اساس و پایه ندارد. مگر فرانسویها اولین كسانی نبودند كه اعلامیه جهانی حقوق بشر را منتشر كردند؟ ولی این اعلامیه در جنگ جهانی اول و دوم كجا رفت؟ ! در حادثه الجزایر كجا رفت؟ ! مگر آنجا حقوق بشر نبود؟ ! مگر جز این بود كه یك ملت حق خودش را می خواست؟ ! غیر از این كه حرف دیگری نبود. آنوقت چه كارهایی كه نشد! آیا به زن رحم كردند؟ به بچه رحم كردند؟ به آثار تمدن رحم كردند؟ به كتابخانه ها رحم كردند؟ به مؤسسات فرهنگی رحم كردند؟ به معابد رحم كردند؟ (در زمان خودمان می بینید) چرا؟ چون پایه نداشت. بیانی دارد قرآن كریم، می فرماید:

وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اَللّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 680

هُوَ أَلَدُّ اَلْخِصامِ [1].

بعضی از مردم هستند كه وقتی به گفته شان نگاه می كنی، وقتی به نوشته هاشان نگاه می كنی، وقتی به اعلامیه هاشان نگاه می كنی، وقتی به كتابهاشان نگاه می كنی در شگفت فرو می روی و حظ می كنی و خوشت می آید كه عجب ملت فهمیده ای، عجب ملت حق شناسی، چه اعلامیه های خوبی داده اند! خیلی هم تأكید می كنند:

وَ یُشْهِدُ اللّهَ عَلی ما فی قَلْبِهِ خدا را هم گواه می گیرند كه اینها را كه من می گویم از عمق روحم سرچشمه می گیرد. اما نمی دانی جایش كه برسد، روی دنده لجاجت كه بیفتد چه ها می كند: وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی اَلْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ [2]آن وقت كه یكمرتبه روی آن دنده لجبازی و خودخواهی اش می افتد، می بینید این حرفهایی كه برای او پوچ و بی معنا بود اینجا اثر ندارد، دنیا را می خواهد زیر و رو كند. سَعی فِی الاَْرْضِ لِیُفْسِدَ فیها می خواهد روی زمین را فاسد كند، وَ یُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ و نسل بشر و كِشتها و آبادیها را از بین ببرد. در دین، خودی مرز ندارد؛ یعنی فضایل اخلاقی مرز ندارد، و اخلاق دینی دیندار و غیر دیندار نمی شناسد. اول، آیه قرآن را بخوانم، در سوره نساء است:

یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِكُمْ أَوِ اَلْوالِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ إِنْ یَكُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا اَلْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا [3].

ای كسانی كه ایمان آورده اید، به شدت به عدالت قیام كنید. وقتی كه شهادت می دهید، وقتی كه پای حقی در میان است فقط خدا را در نظر بگیرید؛ به ضرر خودتان هم شده است باید شهادت بدهید، به ضرر پدر و مادر هم شده است باید شهادت بدهید، به ضرر اقربین هم شده است باید شهادت بدهید. این تعلیم دین است، و درباره همین تعلیم چقدر ما داستان و حكایت داریم كه چون وقت گذشته

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 681

عرض نمی كنم.

در سوره مائده وقتی كه مسلمین می خواهند وارد مكه بشوند (مكه ای كه مصیبتها به سر مسلمین وارد آورده، مكه ای كه دندان پیغمبر را شكسته، مكه ای كه پیغمبر را از خودش بیرون كرده و عزیزان پیغمبر را به خاك و خون كشیده) قرآن چنین دستور می دهد: لا یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی [4] مبادا دشمنی عده ای كه دشمن شما هستند شما را از مرز عدالت خارج كند. روی مرز عدالت كار كنید؛ فكر نكنید آنها مسلمان هستند یا نیستند، دشمن هستند یا نیستند، این حرفها را در این حساب نیاورید، مبنای فضایل اخلاقی خداست، شما به خاطر خدا به فضایل اخلاقی پایبند هستید. [مؤمن كسی است كه در فضایل اخلاقی ] خویشان و فامیل و خانواده نشناسد، اهل محل نشناسد، باند نشناسد، حزب نشناسد، حتی خود دین را برای فضایل اخلاقی مرز قرار ندهد، خودی را به قدری توسعه دهد كه شعاعش بی نهایت بشود: همه چیز از من است (هر مُلك ملك ماست كه ملك خدای ماست) ، همه از ما هستند.


[1] - . بقره/204

[2] - . بقره/205

[3] - . نساء/135

[4] - . مائده/8

کامل هاشمی بازدید : 98 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 در مسائل اجتماعی، آن اصلی كه مادر همه ی اصلهاست عدالت است. عدالت یعنی رعایت حقوق افراد دیگر. مشكلی كه بشر، هم در اخلاق دارد و هم در اجتماع، از جنبه ی اجرایی اینهاست؛ یعنی هیچ كس نیست كه اخلاق را نشناسد و یا نداند كه عدالت تا چه اندازه ضرورت دارد. مشكل كار در مرحله ی اجراست. آن وقتی كه انسان می خواهد یك اصل اخلاقی را رعایت كند می بیند منافعش در یك طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر، می بیند راستگویی در یك طرف قرار گرفته و منفعت و سود در طرف دیگر. یا باید دروغ بگوید، خیانت كند و سود را ببرد و یا باید راست بگوید، امانت بورزد و از سود صرف نظر كند. اینجاست كه می بینیم بشر كه دم از اخلاق و عدالت می زند، پای عمل كه می رسد ضد اخلاق و ضد عدالت عمل می كند. آن چیزی كه پشتوانه ی اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا كند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیش می گیرد و سود را كنار می زند تنها ایمان است. چه ایمانی؟ ایمان به خودِ عدالت و ایمان به خودِ اخلاق. چه وقت انسان به عدالت به عنوان یك امر مقدس و به اخلاق به عنوان یك امر مقدس ایمان پیدا می كند؟ آن وقت كه به اصل و اساس تقدس یعنی خدا ایمان داشته باشد. لهذا بشر عملاً به آن اندازه به عدالت پایبند است كه به خدا معتقد است، آن اندازه عملاً به اخلاق پایبند است كه به خدا ایمان دارد.

مشكل عصر ما همین است. خیال می كردند كه علم كافی است؛ اگر ما عدالت و اخلاق را بشناسیم و به آنها عالم باشیم كافی است برای اینكه اخلاقی و عادل باشیم.

ولی عمل نشان داد كه اگر علم منفك از ایمان بشود، نه تنها برای اخلاق و عدالت مفید نیست بلكه مضر هم هست. مصداق قول سنایی می شود كه «چو دزدی با چراغ

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 517

آید، گزیده تر برد كالا» . اما اگر ایمان پیدا شد، اخلاق و عدالت پابرجا می شود.

اخلاق و عدالت بدون ایمان مذهبی مثل نشر اسكناس بدون پشتوانه است. ایمان مذهبی كه آمد، اخلاق و عدالت هم می آید. آن وقت ما می بینیم در اسلام مسئله ی پرستش خدا به صورت یك امر مجزا از اخلاق و عدالت قرار داده نشده است؛ یعنی عبادت را كه اسلام دستور می دهد، چاشنی آن را اخلاق و عدالت قرار می دهد یا بگوییم عدالت و اخلاق را كه طرح می كند، چاشنی آن را عبادت قرار می دهد چون غیر از این ممكن نیست.

مثالی عرض می كنم: شما در كجای دنیا و در چه مكتبی از مكاتب دنیا سراغ دارید كه مجرم با پای خودش برای مجازات بیاید؟ همیشه كار مجرم این است كه از مجازات فرار می كند. تنها قدرتی كه مجرم را با پای خودش و به اختیار و اراده ی خودش به سوی مجازات می كشاند قدرت ایمان است. ما وقتی به صدر اسلام نگاه می كنیم، نمونه های زیادی در این مورد می بینیم. (البته اینكه می گویم در صدر اسلام، نه اینكه در غیر صدر اسلام نمونه نداریم؛ خیر، در غیر صدر اسلام هم به هر اندازه كه ایمان بوده نمونه اش هم هست. ) اسلام برای مجرم مجازات معین كرده است، مثلاً برای شرابخوار و زناكار و دزد مجازات معین كرده است. از طرف دیگر، در اسلام اصلی هست و آن اینكه: «اَلْحُدودُ تَدْرَؤُ بِالشُّبُهات» یعنی حدود با اندك شبهه ای دفع می شود. اسلام هرگز قاضی و حاكم را مكلّف نمی كند كه برود تجسّس و تحقیق كند تا مجرم را پیدا كند، بلكه در دل مجرم نیرویی می گذارد كه خودش برای مجازات بیاید. در زمان پیامبر اكرم و در زمان امیرالمؤمنین، چه بسیار اتفاق افتاده است كه كسی خودش آمده حضور پیغمبر یا امام و گفته است: یا رسولَ اللّه! (یا امیرَالمؤمنین! ) من فلان جرم را مرتكب شده ام مرا مجازات كن، من آلوده هستم مرا پاك كن.

شخصی آمد خدمت رسول اكرم و گفت: یا رسول اللّه! من زنا كرده ام، مرا مجازات كن. چون در این جور مسائل، آن شخص چهار بار باید اقرار كند و یك بار كافی نیست، پیغمبر می فرماید: لَعَلَّكَ قَبَّلْت شاید تو آن زن را بوسیدی و می گویی زنا كردم (حرف به دهانش می گذارد) . اگر می گفت بله بوسیدم، حالا می خواستم بگویم بوسیدن هم مثل زناست، قضیه تمام شده بود. گفت: نه یا رسول اللّه! زنا كردم. لَعَلَّكَ غَمَّزْت شاید تو طرف را نیشگون گرفتی (شاید بگوید بله، بیشتر از این نبود) .

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 518

گفت:

نه یا رسول اللّه! زنا كردم. شاید تا نزدیك به حد زنا رسیده و زنای واقعی تحقق پیدا نكرده است. گفت: نه یا رسول اللّه! من آلوده شده ام، من نجس شده ام، من آمده ام تا حد بر من جاری كنی و در همین دنیا مرا مجازات كنی كه من نمی خواهم برای دنیای دیگر بماند.

این حدیث را كه عرض می كنم در كافی است [1]: زنی آمد خدمت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و گفت: یا امیرَالمؤمنین! من زنای محصنه كرده ام؛ من شوهردار هستم، در نبودن شوهرم زنا كرده ام و از راه زنا هم حامله شده ام، «طَهِّرْنی» مرا پاكیزه كن، من آلوده ام. امام فرمود: یك بار اقرار كافی نیست، باید چهار بار اقرار كنی. (و اصلاً بنای اسلام بر این نیست كه قاضی برود و تجسّس كند یا به لطایف الحیل اقرار بكشد بلكه وقتی كه شخص اقرار می كند، به یك بهانه ای ردش می كند. ) فرمود: بسیار خوب، یك زن شوهردار اگر زنا كند باید «رجم» یعنی سنگسار شود. اگر ما تو را سنگسار كنیم، آن وقت تكلیف آن بچه ای كه در رحم داری چه می شود؟ بچه را كه ما نمی توانیم سنگسار كنیم. حالا برو، هر وقت وضع حمل كردی. ما به خاطر این بچه نمی توانیم تو را سنگسار كنیم. آن زن رفت. بعد از چند ماه یك وقت دیدند آمد در حالی كه بچه ای در بغل دارد. گفت: «یا امیرَالمؤمنین! طَهِّرْنی» مرا پاكیزه كن.

گفتی عذر من این بچه است، بچه به دنیا آمد (این اقرار دوم) . فرمود: حالا اگر ما تو را سنگسار كنیم، این بچه چه تقصیر دارد؟ او مادر می خواهد، شیر مادر می خواهد، پرستاری مادر می خواهد. حالا برو، این بچه به تو احتیاج دارد. برگشت در حالی كه ناراحت بود. بعد از یكی دو سال آمد، بچه هم همراهش بود: «یا امیرَالمؤمنین! طَهِّرْنی» بچه دیگر شیر نمی خورد، احتیاج به شیر خوردن ندارد، بزرگ شده است، مرا پاكیزه كن. فرمود: نه، این بچه هنوز به مادر احتیاج دارد، برو. این دفعه كه دست بچه اش را گرفت و رفت، اشك می ریخت و می گفت: خدایا! این سومین بار است كه من آمدم پیش امام تو، پیش خلیفه ی مسلمین تا مرا پاكیزه كند و هر نوبتی مرا به بهانه ای رد می كند. خدایا! من این آلودگی را نمی خواهم، من آمده ام كه مرا سنگسار كند و بدین وسیله پاك شوم. اتفاقاً عمرو بن حُرَیْث كه آدم منافقی هم هست، چشمش افتاد به این زن در حالی كه می گوید و می رود. گفت: چه شده، چه خبر

مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 519

است؟ گفت: یك چنین قضیه ای دارم. گفت: بیا من حلش می كنم؛ بچه را بده به من، من متكفّل او می شوم؛ غافل از اینكه علی علیه السلام نمی خواهد اقرار چهارم را از او بگیرد. یك وقت دیدند این زن با بچه و عمرو بن حریث برگشت: «یا امیرَالمؤمنین! طَهِّرْنی» من زنا كرده ام، تكلیف بچه ام هم روشن شد، این مرد قبول كرده كه او را بزرگ كند، مرا پاكیزه كن. امیرالمؤمنین ناراحت شد كه چرا قضیه به اینجا كشید.

این نیروی ایمان و مذهب است كه در عمق وجدان انسان چنگ می اندازد و انسان را تسلیم عدالت و اخلاق می كند. عبادت برای این است كه حیات ایمانی انسان تجدید بشود، تازه بشود، طراوت پیدا كند، قوّت و نیرو بگیرد. به هر اندازه كه ایمان انسان بیشتر باشد، بیشتر به یاد خداست و به هر اندازه كه انسان به یاد خدا باشد كمتر معصیت می كند. معصیت كردن و نكردن دایر مدار علم نیست، دایر مدار غفلت و تذكر است. به هر اندازه كه انسان غافل باشد یعنی خدا را فراموش كرده باشد، بیشتر معصیت می كند و به هر اندازه كه خدا بیشتر به یادش بیاید كمتر معصیت می كند.


[1] فروع كافی ، ج /7ص 158.

کامل هاشمی بازدید : 145 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در اینجا به این مطلب می رسیم كه آیا اخلاق منهای دین می تواند وجود داشته باشد یا نه؟ اگر هم بتواند وجود داشته باشد، دین مؤیّد و نیرو و پشتوانه ای برای اخلاق می شود. بعضی ها حتی خود فرنگیها چنین نظر داده اند كه اخلاق منهای دین پایه ای ندارد. داستایوسكی نویسنده روسی می گوید: اگر خدا نباشد همه چیز مباح است.

مقصودش این است كه هیچ چیز دیگری كه بتواند واقعا مانع انسان از انجام اعمال ضد اخلاقی بشود نیست. او نظریه كانت و دیگران را در این زمینه قبول ندارد و منظورش از «اگر خدا نباشد» «اگر دین نباشد» است.

تجربه نشان داده آنجا كه دین از اخلاق جدا شده، اخلاق خیلی عقب مانده است. هیچ یك از مكاتب اخلاقی غیردینی در كار خود موفقیت نیافته اند. قدر

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 757

مسلّم این است كه دین لااقل به عنوان یك پشتوانه برای اخلاق بشر ضروری است.

این است كه داد و فریادشان در این زمینه بلند است- با تعبیرات مختلف- كه بشر هر اندازه از لحاظ صنعت و تمدن پیش رفته، از نظر اخلاق عقب مانده است، چرا؟ زیرا مكاتب اخلاقی وجود نداشته. مكاتب اخلاقی كه از قدیم بوده بیشتر مذهبی بوده و بس، و به هر نسبت كه دین و ایمان ضعیف گردیده عملاً دیده شده است كه اخلاق بشر پایین آمده. این است كه برای ایمان، لااقل به عنوان پشتوانه ای برای اخلاق- اگر نگوییم تنها ضامن اجرای آن- باید ارزش فوق العاده قائل باشیم.

مسئله دیگر مسئله نسبیت اخلاق است كه آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟ یعنی آیا ممكن است یك چیز برای بعضی افراد اخلاق باشد و برای افراد دیگر اخلاق نباشد، و یا در یك زمان اخلاق باشد و در زمان دیگر ضد اخلاق باشد؟ اگر این سخن را بگوییم، تقریبا امری مرادف با انكار اخلاق می شود، یعنی اخلاق امری متغیر و لغزان می گردد كه در هیچ جا حكم ثابتی ندارد. عده ای معتقدند كه اخلاق، نسبی است و مخصوصا تحولات اقتصادی، اخلاق را دائما عوض كرده و می كند؛ اخلاق دوره شكار و دوره صیّادی غیر از اخلاق دوره كشاورزی بوده است و اخلاق دوره كشاورزی غیر از اخلاق دوره ماشینی است، و به همین جهت به این مسئله متمسّك می شوند كه بسیاری از امور مثلاً امور مربوط به زن و مرد و مسائل مربوط به عفت و حیا و غیره، اخلاق دوره كشاورزی بوده و دوره صنعتی اخلاق دیگری را ایجاب می كند، و به این جمله منسوب به حضرت امیر نیز استناد می كنند كه: لاتُؤَدِّبوا اَوْلادَكُمْ بِاَخْلاقِكُمْ لاَِنَّهُمْ خُلِقوا لِزَمانٍ غَیْرِ زَمانِكُمْ.

اگر معنای این جمله این باشد كه بچه هایتان را به اخلاق خودتان تربیت نكنید چون آنها متعلق به زمانی غیر از زمان شما هستند، و این حرف را با این كلّیت قبول كنیم، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود.

مسئله دیگری كه با نسبیت اخلاق بستگی دارد تربیت است، زیرا اگر اخلاق نسبی باشد نمی توانیم اصول ثابت و یكنواخت برای تربیت پیشنهاد كنیم.

کامل هاشمی بازدید : 339 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

ركن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون. اجتماع قانون و اخلاق می خواهد و پشتوانه ی قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است.

اینكه می گویند اخلاق بدون پایه ی دینی هم استحكامی خواهد داشت، هرگز باور نكنید؛ درست مثل اسكناس بدون پشتوانه است كه اعتباری ندارد، مثل اعلامیّه ی حقوق بشر است كه فرنگیان منتشر كردند و می كنند و خودشان هم قبل از دیگران علیه آن قیام كرده و می كنند، چرا؟ چون متّكی به ایمانی كه از عمق وجدان بشر برخاسته باشد نیست.

ژرژ بیدو كه زمانی خودش رهبر سوسیالیستهای فرانسه بود وقتی كه خواستند به الجزایر استقلال بدهند آمد جزو سازمانهای آدمكشی قرار گرفت كه چرا به اینها استقلال می دهید! بلی اینها هستند امضا كنندگان اعلامیّه ی حقوق بشر و. . .

قانون هم همین طور است. آزادی چطور؟ آزادی هم همین طور است. تمام مقدّساتی كه اجتماع بشر دارد: عدالت، مساوات، آزادی، انسانیّت و همدردی، هر چه كه به فكر شما برسد، تا پای دین در میان نباشد حقیقت پیدا نمی كند.

آلكسیس كارل می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 401

«مغزها خیلی پیش رفته اما افسوس كه دلها هنوز ضعیف است. دل را فقط ایمان قوی می كند. »

تمام مفاسد بشریّت از این است كه مغزها نیرومند شده و دلها ضعیف و ناتوان باقی مانده اند. آیا تمدّن چه می كند؟ تمدّن برای انسان ابزار می سازد، ابزارهای خوب، انصافاً ابزارهای خوب اختراع می كند، امّا آدمها را چطور؟ چه چیز می تواند آدمها را عوض كند؟ چه چیز می تواند به آدمها هدفهای مقدّس و عالی بدهد؟ چه چیز است كه می تواند ارزشهای بشری را عوض كند؟ كاری كند كه همدردی و صاحب دلی تا بدان حد ارزش داشته باشد كه از صمیم قلب بگوید:

دنیا نیرزد آنكه پریشان كنی دلی

زنهار بد مكن كه نكرده است عاقلی

انسانیّت مساوی است با دین و ایمان، و اگر دین و ایمان نباشد، انسانیّتی نیست.

کامل هاشمی بازدید : 76 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

بعضی می گویند اخلاق پایه ای دارد. همان طور كه اَوَّلُ الدّینِ مَعْرِفَتُهُ خداشناسی سنگ اول دین است، همچنین خداشناسی سنگ اول آدمیت است، و انسانیت و آدمیت و اخلاق بدون شناختن خدا معنا ندارد؛ یعنی هیچ امر معنوی بدون اینكه آن سرسلسله معنویات پایش به میان آید معنا ندارد. اینها دیگر حرف مفت است كه كسی بیاید به نام انسانیت [منادی اخلاق باشد. ] من منطقی را احمقانه تر از منطق برتراند راسل نمی بینم. این مرد فكرش فكر مادی است، دائما می گوید بیایید به خاطر انسانیت چنین كنید. وقتی كه پایه ای در روح بشر نباشد چرا انسانیت؟ به من چه مربوط؟ آن انسان در مقابل من مثل درخت یا گوسفند است. [این اخلاق ] پایه و اساس ندارد و نمی تواند داشته باشد. راجع به منطق دین عرض خواهم كرد كه چطور اساس داشته و چگونه تجربه و آزمایش صحت آن را ثابت كرده و چطور انضباطهای اخلاقی محكم پولادین را به وجود آورده و بعد از این هم به وجود خواهد آورد.

اینجا یك اشتباه رخ می دهد و آن این است كه می گویند: اَدَلُّ الدلیل بر امكان شی ء وقوع شی ء است (به قول طلبه ها) . شما چطور می گویید در جامعه ای كه خداشناسی و دین نباشد، انضباط و اخلاق نیست؟ ما می بینیم جامعه عالِم امروز چقدر جامعه منضبط و منظمی است، مردمانی هستند با اخلاق و از حقوق و حدود خودشان تجاوز نمی كنند. الآن ملتهایی در دنیا وجود دارند كه در عین اینكه به امور معنوی پایبند نیستند، هرگز دروغ نمی گویند. ما رفتیم و دیدیم. ملتهای اروپایی و آمریكایی را دیدیم. آنهایشان كه مذهبی نیستند نیز از دروغ و نفاق و تزویر و دزدی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 675

و خیانت پرهیز می كنند. پس معلوم می شود كه می توان اخلاقی به وجود آورد و «خودی» را از بین برد بدون اینكه متكی به ایمان و معرفت باشد. این سخن را شما زیاد شنیده اید، خود من هم زیاد شنیده ام و شاید مدتها هم به آن معتقد بودم كه چنین چیزی می شود، ولی حالا مثالی برای شما عرض می كنم.

کامل هاشمی بازدید : 161 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

حال مبنا و ریشه این مطلب چیست؟ چه كار باید كرد كه بشر به فضایل اخلاقی در برابر منافع شخصی پایبند و معتقد بشود و ایمان پیدا كند كه به خاطر راستی، به خاطر حق، به خاطر عدالت از منافع شخصی خودش بگذرد؟ اخلاق را روی چه اساسی باید گذاشت، اخلاقی كه باید با خودی مبارزه كند و در عین حال منطقی هم داشته باشد، پشتوانه داشته باشد و توخالی نباشد؟ جمله ای از الكسیس كارل نقل می كنند كه: در دنیا در زیر پرده كلمه های عفت، تقوا، حق و عدالت چقدر نفع نهفته است! یعنی اینها كلماتی است توخالی، پرده هایی است كه روی «خودی» كشیده شده است و آن طوری كه باید حقیقت ندارد، داخل آن خالی است، مثل گردو یا بادامی است كه پوست دارد ولی مغز ندارد. حال چه باید كرد؟ البته دو راه دارد. یك راه برای مردمانی است كه عقل روشن ندارند به این معنی كه قوّه تمیزشان زیاد نیست. بسیاری از مفاهیم بی پایه را می شود تحت تأثیر تلقین و سخن به بشر القاء كرد. گاهی احساسات كاذبی در او به وجود می آورند كه به خاطر آن احساسات كاذب ممكن است احیانا گذشت و فداكاری هم داشته باشد، ولی پایه و مبنا ندارد و به قول منطقیین با كوچكترین تشكیكِ مشكّك زایل می شود. مثلاً یك سرباز را آنچنان در سربازخانه تربیت می كنند یعنی تحت تأثیر تلقین و القاء قرار می دهند كه براستی عاشق یك آب و خاك مخصوص می شود. ولی اگر یك نفر آمد بیخ گوشش نشست و دو كلمه تشكیك كرد تمام این بنا فرو می ریزد، زیرا همه اش تلقین بوده و مبنا و اساسی نداشته است. و اگر دیگری تشكیك نكند، فهم خودش كه بالا برود، درس خوانده تر بشود، عالمتر بشود، عاقلتر بشود و بتواند مسئله را تجزیه و تحلیل

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 673

كند، می بیند همه آن حرفهایی كه به او تلقین می كردند كه به خاطر فلان هدفْ تو بیا جان خودت را بده، سعادت خودت را بده، لذت خودت را بده، همه هستی خودت را بده، [پایه ای نداشته است. ] چهارتا كتاب كه خواند، اندكی كه فكرش روشن شد می گوید: چرا؟ برای چه؟ مگر غیر از این است كه من همه چیز را باید برای خودم بخواهم؟ آخر چرا من می خواهم خودم را فدا كنم؟ برای چه؟ همینكه آماده این «چرا» شد، می بینید این تربیت تلقینی بكلی خراب می شود.

رمز اینكه هرچه دنیا عالمتر می شود بی عقیده تر می گردد و پایبندی اش به اصول اخلاقی كمتر می شود، همین است كه غالبا اصول اخلاقی ای كه به بشر تعلیم كرده اند منطق نداشته، پشتوانه نداشته، اعتبار نداشته، پایه نداشته و براساس یك سلسله تلقینات بوده است. در خانواده به او تلقین كرده اند، از پدر و مادرش تقلید كرده، در مدرسه همین طور. وقتی كه درس خوانده می شود و راجع به اصول اخلاقی فكر می كند، با اینكه همیشه از این اصول حمایت می كند و می گوید عدالت اجتماعی چنین است، راستی چنین، امانت چنین، آزادی چنین، ولی آن ته دل كه حساب می كند می داند كه این حرفها پایه ندارد، می گوید: من روی چه حساب و ملاك به خاطر چهار كلمه حرف بیایم از منافع شخصی خودم بگذرم؟ برای چه بیایم بگذرم؟ اگر اندیشه كرد این طور است. علت اینكه جامعه عالِم زیر بار مفاهیم اخلاقی نمی رود همین است. اخلاقی كه بشر در قدیم داشت، گذشته از یك عده پاكی كه بعد عرض می كنم اخلاقشان روی چه پایه و مبنای اساسی بوده كه قرآن می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ كَیْفَ ضَرَبَ اَللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَیِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ. `تُؤْتِی أُكُلَها كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ .

و در یك آیه بعد می فرماید: یُثَبِّتُ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ اَلثّابِتِ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ فِی اَلْآخِرَةِ كه یك مبنا و ریشه و اساسی برای اخلاق آنها بود و هیچ قدرتی نمی توانست آن اخلاق را از آنها بگیرد؛ آری گذشته از اینها اكثر مردم مفاهیم اخلاقی را روی پایه تقلید و تلقین و هیپنوتیزم و غیره [فرا می گرفتند] تا آن طرفی كه می گفته، چه

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 674

نیروی القائی داشته كه شخص را موقتا معتقد كند. ولی بشر عالِم كمتر زیر بار این حرفها می رود. و این خطر بزرگی است برای اخلاق. حال چه باید كرد؟ اگر بشر بخواهد از اخلاق به طور كلی صرف نظر كند، مسلّما این همان انهدام بشریت است.

هر قدر هم به یك نفر بگوییم كه آقا به خاطر جامعه این كار را بكن و آن كار را نكن، برای او قابل قبول نیست و می گوید: یك راستی كه من بگویم، در این دریای بزرگ چه اثری دارد؟ ولی یك دروغ كه بگویم، به خاطر شخص خودم می گویم. وقتی كه می اندیشد می بیند منطقی در كار نیست، پشتوانه ای نیست، پایه و اساسی نیست.

کامل هاشمی بازدید : 106 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

شهید مطهری اولین مبتکر طرح بحث فلسفه اخلاق در ایران بودند و این همایش باید آغازی برای یک فعالیت جدی تر در زمینه رفع نیازهای فرهنگی کشور به خصوص در دانشگاه ها باشد

آیت الله مصباح یزدی گفتند: باید یک تحول اخلاقی در جامعه و دانشگاه ها به وجود آید و تنها بحث علمی کردن کارساز نیست بلکه لازم است برای مباحث اخلاقی راهکار ارائه شود و به مرحله اجرا در بیاید. 

به گزارش مرکز خبر حوزه، رئیس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) در همایش بین المللی اخلاق اسلامی در دانشگاه بیان کردند: شهید مطهری اولین مبتکر طرح بحث فلسفه اخلاق در ایران بودند و این همایش باید آغازی برای یک فعالیت جدی تر در زمینه رفع نیازهای فرهنگی کشور به خصوص در دانشگاه ها باشد.

آیت الله مصباح یزدی افزودند: ملاک ارزش های اخلاقی را باید معین کنیم و هدف تحقق آن در جامعه، بالا بردن انگیزه افراد باشد.

عضو جامعه مدرسین تصریح کردند: بحث ارزش های اخلاقی از مباحث بسیار جدی است که کمتر به آن توجه شده و ملاک تغییر ارزش ها به اختلافاتی برمی گردد که در مکاتب نظام های اخلاقی وجود دارد.

این استاد حوزه بیان کردند: امروز ما شاهد تغییر ارزش ها هستیم و در بعضی از کشورهای به اصطلاح پیشرفته گروه هایی هستند که به بعضی از مسائل افتخار می کنند در حالیکه برای ما از ضد ارزش ترین کارهاست.

آیت الله مصباح یزدی با اشاره به مسایل اخلاقی در جوامع غربی یادآور شدند: هم جنس بازان در کشورهای غربی افتخار می کنند و بر دولت منت می گذارند که با اعمالشان جلوی رشد جمعیت را می گیرند و به جامعه شان خدمت می کنند.

عضو مجلس خبرگان رهبری، تفاوت ارزش های اخلاقی را بالا دانسته و افزودند: صرف بیان مسایل اخلاقی کافی نیست و مشکلی را حل نخواهد کرد، باید انگیزه ایجاد شود تا اخلاق خوب به صورت ملکه در وجود انسان ثابت گردد.

رئیس مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) تصریح کردند: فرهنگی که بوسیله رسانه ها در میان جوانان گسترش پیدا کرده و موج آن همه کشورهای دنیا را می گیرد و روحیه خودخواهی، خودپسندی و عدم پذیرش مسئولیت را القاء می کند و ما باید مواظب باشیم تا موج آن کشور ما را فرا نگیرد.

آیت الله مصباح یزدی گفتند: مسایل و ارزش های اخلاقی در فرهنگ اسلامی از جایگاه بالایی برخوردار است ولی متأسفانه داشتن اخلاق و ارزش ها را عیب می شمارند و می گویند باید انسان آزاد باشد.

ایشان با اشاره به شیوه های اجرایی، مسایل اخلاقی آن را ضروری دانسته و بیان کردند: مطالب باید متناسب با هر نسل و گروهی با بیانی دلنشین و قابل پذیرش بیان شود تا براساس ارزش های وحیانی و عقلانی بوجود آمده، انگیزه بالایی برای ارزش های اخلاقی پیدا شود.

منبع خبر:

www.hawzahnews.com

کامل هاشمی بازدید : 86 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 اختلاف نظرها در تعریف اخلاق كه اخلاق چیست، تا اندازه ای از جهان بینی های مختلف سرچشمه می گیرد؛ یعنی بینش هر مكتبی درباره جهان یك نوع سیستم اخلاقی در آن مكتب الهام می بخشد و پیشنهاد می كند. مكتب مادی قهرا نوعی اخلاق پیشنهاد می كند، مكتب الهی نوع دیگر اخلاق پیشنهاد می كند. آن كه جهان را ناشی از یك اراده حكیمانه ازلی و انسان را نفخه ای الهی می داند و آن كه در جهان جز ظلمت و تاریكی و تصادف و حركتهای كوركورانه و بی منتهایی، بی مقصدی و بی هدفی چیز دیگری نمی بیند خواه ناخواه بینش شان در اخلاق هم متفاوت است؛ و اساسا بعضی از مكتبها در مسئله اخلاق به بن بست می رسند. بعد ان شاءاللّه بحث می كنیم كه آیا از نظر بعضی مكتبها اخلاق، به هر نحوی بخواهند تعریف كنند، معنا و مفهومی می تواند داشته باشد یا نمی تواند، و این خود امروز یك مسئله ای است: آیا اخلاق با توحید وابستگی دارد یا ندارد؟ آیا اخلاق منهای توحید، منهای خدا در عالم می تواند وجود داشته باشد یا نمی تواند؟

حال ما بحث خودمان را از مسائل مسلّم میان بشریت آغاز می كنیم، از مسائلی كه همه مكتبهای اخلاقی درباره آن مسائل توافق دارند، از مسلّمیّات شروع می كنیم، بعد می رویم جلوتر ببینیم به كجا می رسیم و آیا می توانیم فلسفه اخلاق را كشف كنیم یا نه؟ و آن وقت سیستم اخلاقی اسلام چیست؟ و این یك مطلبِ بسیار لازم و ضروری است كه ما مكتب اخلاقی اسلامی خودمان را دقیقا بشناسیم.

پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله جمله ای دارد كه من این جمله را در عبارت معروفی كه به این عبارت نقل می كنند، در احادیث شیعه ندیده ام؛ علمای اهل تسنن در احادیثشان آورده اند ولی در احادیث شیعه همین معنا با اندكی اختلاف لفظ وجود دارد. جمله معروف این است كه پیغمبر اكرم فرمود: بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقمن مبعوث و برانگیخته شده ام برای اینكه اخلاق كریمانه را، اخلاق مكرمتی [1]را، اخلاق مكرمت مآبانه را تكمیل كنم. كلمه تكمیل و تتمیم می رساند كه پیغمبر می خواهد بگوید نه فقط من كه پیغمبر خاتم هستم رسالت مكرمت اخلاقی در میان

22

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 454

بشر دارم، انبیای گذشته هم هركدام به نوبه خود چنین رسالتی داشته اند، آنها هم برای چنین هدفی آمده اند؛ ولی من آمده ام كار نیمه تمام آنها را به پایان برسانم (ختم نبوت) برای اینكه من در عصر و زمانی و در شرایطی آمده ام كه آنچه به وسیله وحی باید به بشر گفته شود از زبان من باید گفته شود؛ من مبعوث شده ام برای تتمیم و تكمیل اخلاق مكرمتی. این عبارتی است كه غزالی و امثال او به صورت حدیث نقل كرده اند. ما در احادیث شیعه گشتیم تا عین عبارت را ببینیم؛ عین این لفظ را من پیدا نكردم ولی مضمون آن در كتب حدیث ما هست. پیغمبر اكرم در حدیثی كه وسائل الشیعه نقل كرده است فرمود: عَلَیْكُمْ بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِ. البته منافات ندارد كه به هر دو عبارت یعنی در نوبتهای متعدد پیغمبر فرموده باشد. در احادیث ما به این عبارت است: عَلَیْكُمْ بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِبر شما باد اخلاق مكرمتی و كریمانهفَاِنَّ رَبِّی بَعَثَنی بِهاكه پروردگار من مرا برای این اخلاق مكرمتی مبعوث فرموده است.


[1] - . در كلمه «مكرمت» خیلی معنا خوابیده. وقتی كه نوبت رسید به اینكه ما معیارهای اخلاق اسلامی را بیان كنیم راجع به این كلمه كه محور بزرگی در اخلاق اسلامی است بحث خواهیم كرد.

کامل هاشمی بازدید : 276 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

چکیده :

این مقال بر آن است تا فلسفه اخلاق از دیدگاه استاد شهید مطهری را مورد بررسی قرار دهد. ابتدا به تعریف فلسفه اخلاق و شاخه های آن و روابط آن، با حکمت عملی و همچنین به معیار فعل اخلاقی اشاره شده؛ سپس شاخه های مهمّ فلسفه اخلاق که اخلاق دستوری و فرا اخلاق به شمار می رود، مورد بحث قرار گرفته است.

در اخلاق دستوری از راه تحلیل عقلانی، تلاش می شود به معیارها و قواعدی دست یابیم که به واسطه آن می توانیم مشخّص کنیم چه کاری خوب و چه کاری بد است. در این حوزه، به اخلاق غایت گرایانه و وظیفه گرایانه اشاره شده و در آخر، نظریه شهید مطهری به نام نظریه پرستش در حوزه اخلاق مورد بحث قرارگرفته است. در ادامه، مؤلّف به نظریات متفاوت در حوزه فرا اخلاق که به اخلاق دستوری ناظر است و تعابیر و واژه های اخلاقی را مورد بحث قرار می دهد، اشارهکرده است که عبارتند از: 1. طبیعت گرایی اخلاق؛ 2. غیرطبیعت گرایی اخلاق یا شهودگرایی؛ 3.غیرشناخت گرایی اخلاقی.

 

صفحه 34

 

در آخر، مؤلّف، نظریه شهید مطهری را در حوزه فرا اخلاق را مطرح می کند تا در پرتو نظریات دیگر اتقان و استحکام آن هرچه بیش تر آشکار شود.

واژگان کلیدی : خدا، فلسفه اخلاق، حکمت عملی، شهید مطهری، فرا اخلاق، اخلاق دستوری، خوب و بد،باید و نباید، احکام اخلاقی، عقل عملی، اخلاق وظیفه گرایانه، اخلاقغایت گرایانه.

این مقال بر آن است تا مسائل مهمّ فلسفه اخلاق و به تعبیری حکمت عملی را از دیدگاه شهید مطهری مورد بحث و بررسی قراردهد.

یکی از حوزه های مهم و سرنوشت ساز حِکمی و فکری، حوزه فلسفه اخلاق است. به طور معمول از قدیم، بحث فلسفه اخلاق میان اندیشه وران و فیلسوفان مهم، مطرح بوده است. فلسفه اخلاق شامل دو شاخه و بخش اصلی است : 1. اخلاق دستوری؛ 2. فرا اخلاق. شهید مطهری در هر کدام این بخش ها، نظری خاص و مستقل دارد که می توان در کنار نظریّات مهم دیگر به آن اشاره کرد؛ امّا قبل از پرداختن به این بحث، برای روشنی جایگاه فلسفه اخلاق بین علوم و همچنین مباحث مهم آن، ذکر نکاتی لازم است.

فیلسوفان از قدیم، حکمت یا فلسفه را به دو بخش تقسیم می کردند: حکمت نظری و حکمت عملی. شهیدمطهری حکمت نظری و عملی را چنین تعریف می کند:

حکمت نظری عبارت است از علم به احوال اشیا آن چنان که اشیا هستند یا خواهند بود؛ ولی حکمت عملی عبارت است از علم به این که افعال بشر چگونه و به چه منوال خوب است و باید باشد و چگونه و به چه منوال بد است و نباید باشد. خلاصه آن که حکمت نظری از«هست»هاو «است»ها سخن می گوید و حکمت عملی از «باید»ها و «شاید» و «نشاید»ها [و«خوب ها» و «بدها»] (مطهری، 1379: ص 178).

کامل هاشمی بازدید : 102 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

تذکراین مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

جستاره

یکی از مباحث مهم در عرصه تفکر فلسفی، همانا مبحث فلسفه اخلاق است. این مبحث از مدتها پیش در غرب مطرح بوده و در باب مسائل آن تحقیقاتی صورت گرفته است. برخی از مسائل فلسفه اخلاق را می توان در تاریخ تفکر مسلمانان نیز جویا شد. در ایران، نخستین جرقه های شروع چنین بحثهایی را می توان در آرای مرحوم علامه طباطبایی جست. به دنبال این گامهای نخستین و در سایه عنایت و توجه استاد مطهری، مواد اولیه این سنخ از مباحث، تا حدی فراهم گردید. بتدریج متفکران و محققان دیگری نیز در این دیار به طور جدی به تحقیق و بررسی در مسائل فلسفه اخلاق دست زدند.

مرحوم استاد مطهری با تیزبینی خاص خود به اهمیت مباحث فلسفه اخلاق پی برده بودند و در مناسبتهای مختلف به تأمل و بحث در مسائل متعدد آن می پرداختند. ایشان تا حدی مواد لازم را برای تأسیس یک فلسفه اخلاق خاص و معین فراهم آورده بودند و در سخنرانیها و نوشته های خود این مواد را مطرح می ساختند. لیکن فرصت گردآوری، تنظیم و تنقیح و بسط و تحلیل مباحث را آنچنان که مورد نظر خودشان بود، نیافتند. برای بیان آرای استاد در مسائل مختلف فلسفه اخلاق ناچار باید به آثار متعدد ایشان رجوع شود. برای رسیدن به نظر ایشان در باب فلسفه اخلاق می توان دو راه را در پیش گرفت:

1 اخذ نظر یا نظراتی محوری و اساسی از آرای استاد مطهری و آنگاه استنتاج لوازم و نتایج آن نظر یا نظرات اساسی و انضمام دیگر نظرات استاد به آنها بدان شرط که با این مجموعه سازگار باشند.

2 بیان مجموعی از آرای استاد همراه با تلاش

(صفحه 73)

در جهت تحلیل و بسط نظرات ایشان و نیز استنتاج و برداشت برخی مسائل از اشارات و مواد موجود در آثار ایشان، به شرط سازگاری با آرا تا جایی که به مواضع صریح ایشان لطمه ای وارد نسازد.

ما بند دوم را مبنای تحقیق در این نوشتار قرار داده ایم و در نظر داریم تا بر این اساس، به صورت اجمالی و به عنوان گام نخستین، تفکر فلسفی و تحلیلی ایشان را در باب اخلاق، در قالب اشارات و نکته هایی، ارائه دهیم. با توجه به آرای استاد مطهری، در مجموع می توان پنج بخش کلی را برای تشکیل فلسفه اخلاق مورد نظر ایشان، در نظر گرفت. این بخشهای پنجگانه بدین ترتیب است:

کامل هاشمی بازدید : 76 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

 

اكنون باید وارد نظریه ها در مورد اخلاق بشویم. گفتیم علم اخلاق یا فلسفه ی اخلاق می خواهد به این پرسش پاسخ بدهد كه انسان چه رفتاری را پیشه كند كه فضیلت است و بایسته است؟ .

حكما و فلاسفه به این پرسش پاسخهای مختلف داده اند. این پاسخها اگرچه مختلف است، ولی غالباً متضاد و متناقض نیستند؛ یعنی غالباً هركدام از این مكتبها

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 43

به گوشه ای از آنچه انسان باید پیشه كند توجه كرده اند. این مطلب پس از توضیح نظریات مختلف در مكتبهای مختلف، روشن خواهد شد. بحث خود را از نظریه ی افلاطون شروع می كنیم.

افلاطون نظریه ی اخلاقی خویش را در ضمن نظریه ی اجتماعی اش بیان می كند. به عبارت دیگر افلاطون از شاخه ی سیاست مُدُن به شاخه ی اخلاق می رسد. او بحث خود را از عدالت اجتماعی آغاز جـ می كندج و به عدالت اخلاقی و فردی منتهی می شود.

افلاطون معتقد است فقط سه چیز ارزش دارد: عدالت، زیبایی، حقیقت [1]، و مرجع این سه چیز را افلاطون به یك چیز می داند و آن «خیر» است. پس فقط یك چیز ارزش دارد و آن «خیر» است و آن چیزی كه باید در پی آن بود «خیر» است و آن چیزی كه در پی آن بودن، اخلاق است «خیر» است. لازم است مطلب را توضیح دهیم.

افلاطون عدالت اجتماعی را اینچنین تعریف كرده است:

عدالت آن است كه كسی آنچه حق اوست به دست بیاورد و كاری را در پیش گیرد كه استعداد و شایستگی آن را داشته باشد [2] درباره ی عدالت فردی می گوید:

در فرد نیز عدالتْ نظام و انتظام مؤثر و منتِج است، هماهنگی قوای یك فرد انسانی است، به این معنی كه هریك از قوا در جای خود قرار گیرد و هریك در رفتار و كردار انسان تشریك مساعی كند [3] پس می بینیم كه عدالت را (چه عدالت فردی و چه عدالت اجتماعی) به توازن و تناسب تعریف كرده است. توازن و تناسب یعنی زیبایی. پس بازگشت عدالت به زیبایی است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 44

از طرف دیگر زیبایی دو نوع است: محسوس و معقول. زیبایی محسوس مانند زیبایی یك گل یا زیبایی طاووس یا زیبایی یوسف. اما زیبایی معقول كه با عقل قابل ادراك است نه با حس، مانند زیبایی راستی، زیبایی ادب، زیبایی تقوا، زیبایی ایثار و خدمت. زیبایی معقول همان است كه از آن به «نیكی» یا «حسن عمل» یا «خیر اخلاقی» تعبیر می كنیم. زیبایی عدالت از نوع زیبایی معقول است نه محسوس. پس بازگشت عدالت به «خیر» و «نیكویی» است.

از طرف دیگر عدالت، ناموس اصلی جهان است. در همه ی نظام هستی، اصل عدالت و انتظام و تناسب به كار رفته است. جهان به عدل و تناسب برپاست. لهذا اگر كسی از عدالت تخطی كند و «اگر فردی از حد استعداد و قابلیت طبیعی خود پا فراتر گذاشت، می تواند برای مدت معینی امتیازات و منافعی تحصیل كند، ولی خداوندِ عدالت و انتقام. . . او را تعقیب خواهد كرد. . . طبیعت مانند راهنمای یك اركستر است كه با باتون مخوف خود هر سازی را كه سر ناسازگاری داشته باشد به جای خود می نشاند و صدا و آهنگ طبیعی او را باز می گرداند. » [4] علیهذا حقیقت عبارت است از درك عدالت جهانی و درك عدالت اخلاقی.

از نظر افلاطون، خیر (حتی خیر اخلاقی) حقیقتی است عینی مستقل از ذهن ما؛ یعنی مانند واقعیتهای ریاضی و طبیعی كه قطع نظر از ذهن ما وجود دارد، خیر اخلاقی نیز وجود دارد؛ محصول رابطه ی ذهن ما با یك واقعیت خارجی نیست كه امر نسبی باشد، بلكه وجود فی نفسه دارد و مطلق است. خیر كه خود حقیقی است مستقل از ذهن ما، از نظر «شناخت» امری بدیهی نیست، بلكه نظری است؛ یعنی باید در تحصیل شناخت آن، با نیروی منطق و فلسفه كوشید. لهذا تنها فیلسوفان قادر به شناخت خیر می باشند.

خیر برای همه- اعم از زن و مرد، پیر و جوان، عالم و عامی، فرد و جامعه- یكی است. پس اخلاق برای همه یكی است و یك فرمول دارد.

برای عمل به خیر، شناختن آن كافی است. افلاطون و استادش سقراط معتقدند برای عمل به مقتضای خیر، شناختن آن كافی است؛ یعنی امكان ندارد كه انسان كار نیك را بشناسد و تشخیص دهد و عمل نكند. علت عمل نكردن، جهالت است. پس

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 45

برای مبارزه با فساد اخلاق، جهل را باید از بین برد و همان كافی است. از این رو سقراط معتقد است كه سرمنشأ همه ی فضایل «حكمت» است، بلكه هر فضیلتی نوعی حكمت است. مثلاً «شجاعت» عبارت است از معرفت اینكه از چه باید ترسید و از چه نباید ترسید، «عفت» عبارت است از دانستن اینكه چه اندازه رعایت شهوات نفسانی بشود و چه اندازه جلوگیری شود، «عدالت» عبارت است از دانستن اصول و ضوابطی كه باید در روابط با مردم رعایت شود [5] از نظر افلاطون اگر كسی فیلسوف بشود، جبراً و قطعاً خوب خواهد بود؛ محال است كه كسی واقعاً فیلسوف باشد و فاقد اخلاق نیك باشد، چون بد بودن از نادانی است.

بر نظریه ی افلاطون ایرادهایی وارد كرده اند:

یكی اینكه افلاطون، خیر را یك امر واقعی و مستقل از ذهن انسان دانسته نظیر امور ریاضی و طبیعی؛ یعنی همان طور كه دایره یا مثلث، مستقل از ذهن ما وجود دارد و ذهن ما فقط آن را كشف می كند، خیر نیز حقیقتی است كه قطع نظر از ذهن ما وجود دارد و ذهن ما آن را كشف می كند.

قبلاً گفتیم و بعد نیز خواهیم گفت كه این مطلب قابل مناقشه است. گویی از نظر افلاطون، تفاوتی میان مسائل حكمت نظری و حكمت عملی نیست.

دیگر اینكه افلاطون به حكم اینكه خیر اخلاقی را مستقل از ذهن دانسته است، هر نوع نسبیتی را در اخلاق انكار كرده است. این مطلب نیز قابل مناقشه است و بعد درباره اش بحث خواهد شد.

سوم اینكه افلاطون مانند استادش سقراط، علم و حكمت و معرفت را برای اخلاقی بودن كافی دانسته است و حال آنكه معرفت و علم و حكمت به تنهایی كافی نیست. علاوه بر علم و معرفت، تربیت ضرورت دارد. تربیت یعنی ایجاد ملكات نفسانی موافق با مقتضای علم و حكمت. به عبارت دیگر افلاطون آموزش را برای نیك شدن كافی دانسته و حال آنكه پرورش هم در كنار آموزش ضرورت دارد.

این همان ایرادی است كه ارسطو، شاگرد نامدار افلاطون، بر نظریه ی افلاطون و سقراط گرفته و خودش برخلاف آنها نظر داده است.


[1] . تاریخ فلسفه ویل دورانت، ص 34

[2] . همان/ص 35

[3] . همان/ص 35

[4] . همان، ص 35 و 36

[5] . سیر حكمت در اروپا ، ج 1، احوال سقراط

کامل هاشمی بازدید : 69 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اینجا لازم است نكته ای روشن شود. آن نكته این است كه در حكمت نظری- اعم از الهی و ریاضی و طبیعی- معیار مشخصی و منطق معینی برای كشف صحت و سقم نظریه ها وجود دارد. اگر استدلال، استدلالی قیاسی باشد مثل استدلالات علم الهی، معیارهای منطق صوری كافی است؛ یعنی اینكه صورت استدلال مطابق قواعد منطقی باشد و ماده ی استدلال از اصول مسلّم بدیهی اوّلی و یا محسوس و یا تجربی باشد. و اگر استدلال، استدلال تجربی باشد، خود آزمون عملی و عینی كافی است برای كشف صحت و سقم آن نظریه.

در حكمت عملی چطور؟ ممكن است گفته شود كه مسائل حكمت عملی از هیچ یك از دو طریق فوق قابل اثبات نیست؛ نه از طریق قیاسی و منطقی و نه از طریق تجربی. اما از طریق قیاسی به دلیل اینكه مواد قیاس باید از بدیهیات اولیه و یا محسوسات و یا وجدانیات و یا مجرّبات باشد، در صورتی كه حكمت عملی مربوط است به مفهوم خوب و بد و مفهوم خوب و بد از بایدها و نبایدها انتزاع می شود و بایدها و نبایدها تابع دوست داشتن ها و دوست نداشتن هاست و دوست داشتن و نداشتن در افراد یكسان نیست؛ مردم به حسب وضع شخصی و منافع شخصی هركدام و هر دسته و یا هر طبقه و یا هر ملت و یا پیروان هر عقیده هدفها و خواسته های متفاوت دارند و هر فرد یا گروهی چیزی را دوست می دارد. پس بایدها و نبایدها و قهراً خوبیها و بدیها كاملاً امور نسبی و ذهنی می باشند. پس معانی اخلاقی یك سلسله امور عینی نیست كه قابل تجربه و یا قابل اثبات منطقی باشد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 40

تجربه یا قیاس صرفاً در مورد امور عینی جریان دارند.

برتراند راسل از كسانی است كه در فلسفه ی تحلیل منطقی خود به همین نتیجه رسیده است. وی در كتاب تاریخ فلسفه خود، ضمن تشریح نظریه ی افلاطون درباره ی «عدالت» و اعتراض معروف تراسیماخوس كه: عدالت جز منافع اقویا نیست، می گوید:

این نظر، مسئله ی اساسی اخلاق و سیاست را در بر دارد و آن این است كه آیا برای تمیز دادن «خوب» از «بد» معیاری جز آنكه به كاربرنده ی این كلمات می خواهد وجود دارد؟ اگر چنین معیاری وجود نداشته باشد، بسیاری از نتایجی كه تراسیماخوس گرفته است اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. اما چگونه می توان گفت كه چنین معیاری وجود دارد [1]؟ .

و هم او می گوید:

اختلاف میان افلاطون و تراسیماخوس حائز اهمیت بسیار است. . .

افلاطون می پندارد كه می تواند اثبات كند كه جمهوری مطلوب وی «خوب» است. یك نفر دموكرات كه به عینیت اخلاق معتقد باشد ممكن است كه بپندارد كه می تواند اثبات كند كه جمهوری افلاطون «بد» است. اما كسی كه موافق تراسیماخوس باشد خواهد گفت: بحث بر سر اثبات یا رد نیست؛ بحث فقط بر سر این است كه آیا شما آن دولتی را كه افلاطون آرزو می كند «دوست می دارید» یا نه؟ اگر دوست می دارید برای شما خوب است، اگر دوست نمی دارید برای شما بد است. اگر عده ای دوست بدارند و عده ای دوست ندارند، نمی توان به موجب «دلیل» حكم كرد، بلكه باید به زور متوسل شد، یا زور آشكار یا زور پنهان [2]

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 41

خلاصه ی سخن راسل این است كه مفهوم خوب و بد، بیان كننده ی رابطه ی میان شخص اندیشنده و شی ء مورد جستجوست. اگر رابطه، رابطه ی دوست داشتن باشد آن شی ء را «خوب» می خوانیم و اگر رابطه، رابطه ی نفرت داشتن باشد آن را «بد» می خوانیم و اگر نه دوست داشتن باشد و نه نفرت داشتن، آن شی ء نه خوب است و نه بد.

و هرگاه یك معنی و یك مفهوم بر شیئی خاص از آن نظر صدق كند كه اضافه و رابطه با شی ء خاص دیگر دارد، آن معنی و مفهوم نمی تواند كلیت و اطلاق داشته باشد.

پاسخ راسل این است كه اولاً باید ریشه ی دوست داشتن را به دست آوریم كه چرا انسان چیزی را دوست می دارد و چرا چیزی را دوست نمی دارد. انسان چیزی را دوست می دارد كه آن چیز برای حیات او- ولو از جنبه ی خاص- مفید و نافع باشد. به عبارت دیگر طبیعت همواره به سوی كمال خود می شتابد و برای اینكه انسان را در آنچه وسیله ی اختیار و اراده صورت می گیرد وادار به كار و عمل نماید، شوق و علاقه و دوستی را در او تعبیه كرده است، همچنان كه مفهوم «باید» و «نباید» و «خوب» و «بد» را تعبیه كرده است.

طبیعت همچنان كه به سوی كمال فرد و مصلحت فرد می شتابد، به سوی كمال نوع و مصلحت نوع نیز می شتابد. اساساً كمال فرد در قسمتهایی، از كمال نوع مجزا نیست. در اموری كه كمال نوع است و كمال فرد در كمال نوع است، قهراً نوعی دوست داشتن ها كه همه ی افراد در آنها علی السویه هستند، در همه ی افراد به صورت یكسان وجود پیدا می كند. این دوست داشتن های متشابه و یكسان و كلی و مطلق، معیار خوبیها و بدیها هستند.

عدالت و سایر ارزشهای اخلاقی، همه اموری هستند كه طبیعت از نظر مصالح نوع و كمال نوع به سوی آنها می شتابد و برای رسیدن به آنها از طریق عمل اختیاری، علاقه به این امور را در نفس همه ی افراد به وجود آورده و به موجب آن علاقه ها بایدها و نبایدها به صورت یك سلسله احكام انشائی در نفس به وجود می آید.

پس ضرورتی نیست برای اینكه معیاری كلی در اخلاق داشته باشیم، اینكه خوبی و بدی از قبیل سفیدی و سیاهی و یا كُره بودن و مكعب بودن اموری عینی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 42

باشند.

راسل به اصل «من دوست دارم برای خودم به عنوان یك فرد، آنهم فردی كه فقط به منافع مادی و جسمانی می اندیشد» توجه كرده، اما به اصل «من دوست دارم برای خودم به عنوان فردی كه كرامت والای روح خود را احساس می كند» یا اصل «من دوست دارم به عنوان فردی كه مصالح كلی نوع را دوست می دارد» توجه نكرده است.

به عبارت دیگر راسل به حركت طبیعت به سوی مصالح مادی فرد توجه كرده اما به حركت طبیعت به سوی مصالح عِلوی و روحی فرد و همچنین به حركت طبیعت به سوی مصالح نوع توجه نكرده است.

راسل در آخر سخنانش مدعی می شود كه اگر هم معیاری در كار باشد قطعاً عینی نخواهد بود. البته این سخن درستی است. اضافه می كند:

این مسئله، مسئله ی دشواری است و من داعیه ی حل آن را ندارم [3] در یك صفحه ی قبل از آن نیز گفته است:

این یكی از آن مباحث فلسفی است كه تاكنون درباره ی آن حكم قطعی صادر نشده است [4].


[1] . تاریخ فلسفه ی غرب ، ج /1ص 242

[2] . همان، ص 244

[3] . همان، ص 245

[4] . همان، ص 244

کامل هاشمی بازدید : 72 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

در درسهای گذشته گفتیم كه حكمت عملی منشعب می شود به سه شعبه: شعبه ی اخلاق، شعبه ی نظام خانوادگی، شعبه ی نظام اجتماعی. ما بحث خود را به اخلاق اختصاص می دهیم.

معمولاً در مورد اخلاق می گویند كه عبارت است از علم چگونه زیستن یا علم چگونه باید زیست، یا می گویند: اخلاق می خواهد به انسان پاسخ بدهد كه زندگی نیك برای انسان كدام است و آدمیان چگونه باید عمل كنند.

این تعریف برای اخلاق صحیح است به شرط آنكه به صورت مفاهیم كلی و مطلق در نظر بگیریم، یعنی به این صورت كه انسان از آن جهت كه انسان است چگونه باید زیست كند، و زندگی نیك برای انسان از آن جهت كه انسان است كدام است؟ .

اما اگر به صورت فردی در نظر بگیریم كه یك فرد از آن نظر كه برای خودش می خواهد تصمیم بگیرد و بس- كه عین این تصمیم را از دیگری جایز نمی شمارد- این تعریف صحیح نیست.

بعلاوه یك معنی و مفهوم دیگر در متن اخلاقی بودن یك كار مندرج است و آن اینكه چگونه باید زیست كه با ارزش و مقدس و متعالی باشد؟ یعنی ارزش داشتن و برتر از فعل عادی بودن، جزء مفهوم فعل اخلاقی است.

از این رو برخی از مكتبها- كه بعداً شرح خواهیم داد- هرچند مدعی سیستم اخلاقی هستند، سیستم اخلاقی ندارند. آن مكتبها درباره ی «چگونه باید زیست» سخن گفته اند، ولی ما قبلاً گفتیم همه ی بایدها را نمی توان جزء حكمت عملی- كه اخلاق یك ركن اساسی آن است- به شمار آورد. در حقیقت آنچه مربوط به اخلاق است تنها این نیست كه «چگونه باید زیست» ، بلكه این است كه «برای اینكه با ارزش و مقدس و متعالی زیست كرده باشیم چگونه باید زیست» .

در اینجا یك ملاحظه ی دیگر هم هست كه لازم است یادآوری شود و آن اینكه معمولاً می گویند اخلاق، دستور چگونه زیستن را در دو ناحیه به ما می دهد:

یكی در ناحیه ی چگونه رفتار كردن و دیگر در ناحیه ی چگونه بودن. در حقیقت چگونه زیستن دو شعبه دارد: شعبه ی چگونه رفتار كردن و شعبه ی چگونه بودن. چگونه رفتار كردن مربوط می شود به اعمال انسان- كه البته شامل گفتار هم می شود- كه چگونه 22

مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 39

باید باشد، و چگونه بودن مربوط می شود به خویها و ملكات انسان كه چگونه و به چه كیفیت باشد. در این بیان چنین فرض شده كه به هرحال انسان یك چیستی و یك ماهیت دارد ماورای رفتارها و ماورای خویها و ملكاتش؛ اخلاق سروكار با ماهیت انسان ندارد.

ولی بنا بر نظریه ی اصالت وجود از یك طرف، و بالقوّه بودن و نامتعیّن بودن شخصیت انسانی انسان از طرف دیگر، و تأثیر رفتار در ساختن نوع خلق و خوی ها و نقش خلق و خوی ها در نحوه ی وجود انسان كه چه نحوه وجود باشد، در حقیقت اخلاق تنها علم «چگونه زیستن» نیست، بلكه علم «چه بودن» هم هست.

کامل هاشمی بازدید : 50 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنی خوی. ساختمان وجود انسان تا آنجا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته می شود و تا آنجا كه مربوط به روح یعنی مربوط به قسمتی از تمایلات روحی است، خُلق (به ضم خاء) گفته می شود. به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است كه هنگامی كه در مقابله ی آیینه می ایستید و خود را می بینید، بگویید: اَللّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقی كَما حَسَّنْتَ خَلْقی یعنی خداوندا، اخلاق مرا نیكو گردان همچنان كه اندام مرا نیكو گردانیده ای و مرا به صورت انسان و در احسن تقویم آفریده ای.

آنچه مربوط به بدن است طرح ریزی و ساختمانش در رحم تمام می شود. مثلاً استعداد اینكه انسان سفیدپوست باشد یا سیاه پوست، زشت باشد یا زیبا، كوتاه باشد یا بلند، تمام اینها در مرحله ی رحم طرح و بنا می شود و پس از اینكه كودك به دنیا می آید نه به وسیله ی خود او و نه به وسیله ی دیگران قابل تغییر نیست.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 57

اما اخلاقیات كه مربوط به روح است در همین دنیا به وسیله ی خود شخص و معلمان و مربیان و اجتماع، طرح و بنا می شود. البته قسمتی از استعدادهای اخلاقی مربوط به سرشت و مرحله ی قبل از تولد است.

علی هذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولاً اینكه خَلق كه مربوط به بدن است یك منزل جلوتر یعنی در منزل رحم تكوین پیدا می كند و اما خُلق كه مربوط به روح است یك منزل عقب تر یعنی بعد از تولد متكوّن می شود. ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست كه خلقت خود را عوض كند، اما آنچه مربوط به اخلاقیات روحی است در اختیار خود انسان است؛ هركسی خودش باید شخصیت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده ی اخلاق خود باشد.

انسانها از لحاظ طرز رفتار با یكدیگر مختلفند، مثلاً ممكن است متواضع باشند یا متكبر، كریم و بخشنده باشند یا لئیم و ممسك، حلیم و بردبار باشند یا كینه توز و پرخاشگر. صفاتی از قبیل تواضع و تكبر و كرم و بخل و حلم و حقد را خُلقیات می گویند. البته هنگامی به این صفات كلمه ی خُلق اطلاق می شود كه در روح انسان جایگزین شده باشد و جزء خویهای انسان به شمار رود. در اثر عمل و تكرار و تلقین وغیره این صفات در روح انسان جایگزین می شوند و به اصطلاح به صورت ملكه در می آیند: ملكه ی فاضله یا رذیله.

به عبارت دیگر عكس العمل هر فردی در مقابل فرد دیگر متفاوت است؛ ممكن است عكس العملی باشد كه به زیان او و اجتماع باشد و ممكن است عكس العملی باشد مفید به حال او و اجتماع. اگر عكس العمل های انسان در برابر دیگران همیشه خوب و مفید باشد و انسان عادت كند كه همیشه عكس العمل خوب نشان بدهد، گفته می شود خلقیات او خوب است.

کامل هاشمی بازدید : 131 جمعه 18 اسفند 1391 نظرات (0)

 

 علم اخلاق شرح التزام عملی به خوبی ها و انصراف از بدی ها در منش و رفتار عمومی انسان هاست.اخلاقیات یعنی«خصلت هایی که وظیفهء یک فرد دینی است که خویشتن را به آن خصلت ها و خوبی ها بیاراید و از اضداد آن ها خویشتن را دور نگه دارد.کاری که در این زمینه بر عهدهء انسان است از نوع مراقبت نفس و خودسازی است.» «1» 

و نیز کار اخلاقی عبارت است از:«(عملی که)در ذهن و وجدان بشر دارای ارزش و قیمت است...ولی نوع ارزشش با ارزش های مادی...متفاوت است» «2» سؤال اینجاست که ملاک علم اخلاق و عمل اخلاقی چیست؟«بعضی این گونه افعال را از نوع محبت و عاطفه می دانند...بعضی از نوع عقل و دانش و فهم و بعضی از نوع ارادهء قوی و بعضی ندای وجدان انسان و بعضی از مقولهء زیبایی...و یک نظر دیگر هم درباره طبیعت این گونه کارهای مقدس بشری است و آن این است که این کارها از مقولهء پرستش است.» «3» 
استاد مطهری در بین نظرات بالا،اخلاق را از مقولهء پرستش دانسته اند.البته نه فقط پرستش آگاهانه که مبتنی بر خداشناسی اکتسابی باشد،بلکه ایشان معتقدند آدمی به پیروی از الهامات فطری،به صورت پرستش ناآگاهانه نیز که مبتنی بر یک خداشناسی غیراکتسابی و کاملاً حضوری است،مرتکب فعل اخلاقی می شود.بدین عبارت که ابتدا خداشناسی اعم از آنکه حصولی یا حضوری باشد،مرتکب فعل اخلاقی می شود.بدین عبارت که ابتدا خداشناسی اعم از آنکه حصولی یا حضوری باشد،سپس پرستش اعم از آگاهانه و ناآگاهانه و به دنبال آن به مقتضای ضروری پرستش،التزام به اخلاق، به برخی از نظرات استاد در این خصوص توجه فرمایید: «اخلاق عالی انسانی نوعی خداگونه بودن است.تخلقوا به اخلاق الله،و حقیقت درجه و مرتبه ای از خداشناسی و خداپرستی است،و لو به صورت ناآگاهانه.یعنی علاقهء انسان به این ارزش ها ناشی از علاقهء فطری به منصف شدن به صفات خدایی است،هرچند خود انسان توجه به ریشه فطری آن ها نداشته باشد و احیانا در شعور ناخودآگاه خود منکر آن باشد.» «4» 
در اینجا سؤالاتی طرح می شود که این مقاله قصد آن دارد پاسخ این سؤالات را از منظر استاد مطهری ارائه نماید:
1.
اخلاق قبل از ایمان تحت عنوان اخلاق فطری حائز چند نقش و کاربرد و دارای چه درجه از دوام و بقاء و فضیلت است؟
2.
رابطه ایمان و اخلاق چگونه است و ایمان چه نقشی در تحقق اخلاق دارد؟
قبلا لازم است بر این مهم تأکید شود که«گرایش به سوی حقایق و واقعیاتی مقدس و قابل پرستش در سرشت فرد فرد بشر هست؛انسان کانون یک سلسله تمایلات و استعدادهای غیر مادی بالقوه است که آمادهء پرورش است...،گرایش های معنوی صرفاً تلفیقی و اکتسابی نیست،این حقیقتی است که علم آن را تأیید می کند.» «5» 
بر این اساس،هر انسانی چه بداند و چه نداند اجمالا خداشناس و مستعد خداپرستی است،بدین عبارت که از نظر استاد،در پرستش ناآگاهانه،این شناخت از ناحیه فطرت و غریزهء انسانی به وجود می آید،ضمن اینکه جز خداشناسی فطری،حس پرستش نیز مقوله ای است که در غریزهء تمام انسان ها یافت می شود.
علاوه بر آنچه بیان گردید،مسئله مهم درک حسن و قبح افعال است که به نظر اجمالا از طریق عقل فطری هر انسانی قابل حصول است؛آنچه مهم تر می نمایاند،پیوند ادراک حسن و قبح از طریق فطرت و پرستش ناآگاهانه از ناحیه فطرت است که اجمالا ارتکاب به عمل صالح را برای انسان،اعم از دیندار و غیردیندار،ممکن می سازد.
در هر حال پاسخ گویی شفاف به این سؤال اساسی که: «آیا به طور کلی کارها دارای صفت ذاتی حسن و یا صفت ذاتی قبح می باشند؟آیا مثلا راستی و امانت و احسان و امثال این ها در ذات خود نیکو و بایستنی است؟و دروغ و خیانت و امساک و امثال این ها در ذات خود زشت و نبایستنی است؟آیا صفاتی از قبیل خوبی،شایستگی، یک سلسله صفات واقعی و ذاتی هستنند و هر فعلی قطع نظر از فاعل و از هر شرط خارجی به خودی خود برخی از این صفات را واجد است و فاقد اضداد آن هاست یا این صفات همه قراردادی و اعتقادی است؟» «6» و چند ابای دیگر،می تواند اثبات ادعای ما را تسهیل نماید.
بحث تفصیلی درباره موضوع فوق از مرز این مقاله خارج است،لذا صرفاً به این مختصر اکتفا می کنیم که از نظر مکتب عقلی شیعه حسن و قبح افعال مستقلا توسط عقل فطری قابل درک است.از این حیث ارتکاب به فعل اخلاقی قبل از ایمان و دین گروی امری کاملاً ممکن می نمایاند.«به اصطلاح علمای کلام و علمای فن اصول فقه«حسن»و«قبح»افعال ذاتی است.یعنی کارهای نیک و زشت ذاتاً متمایزند.کارهای خوب ذاتاً خوب هستند و کارهای بد ذاتاً بدند.راستی،درستی،احسان،خدمت به خلق...ذاتاً نیکند و دروغ و ستمگری طبعا بدند.خوب بودن«راستی»و بد بودن«دروغ»نه بدان جهت است که خدا بدان امر کرده است و از این نهی کرده است،بلکه برعکس،چون«راستی»خوب بوده است خدا به آن امر فرموده است و چون«دروغ»بد بوده است خدا از آن نهی فرموده است.به عبارت کوتاه تر امر و نهی خدا تابع «حسن»و«قبح»ذاتی است نه برعکس.» «7»

صفحه 2

 از این نظر شجاعانه این چنین نتیجه ای قابل دریافت است که اساساً اخلاق یک امر تأسیس نیست که از ناحیه دین تأسیس یافته باشد و تنها دین داران و ایمان آورندگان از آن بهره مند گردند،بلکه کاملاً ذاتی و فطری است تا جایی که اوامر و نواحی شریعت با آن قابل تطبیق دهی است. تأسیسی نبودن اخلاق است که تحقق آن را در زمینه و بستری مساعد دو چندان می کند.اما درعین حال با آنکه نقش دین توصیه و تأکید کننده اخلاق است آنچنان مهم است که بدون در نظر گرفتن دین و به عبارتی دیگر بدون پیوند دین و اخلاق یا به عبارتی دیگر ایمان و اخلاق تحقق اصول اخلاقی در جامعه به حد اقل خواهد رسید.
سؤال اول:اخلاق قبل از ایمان و یا به عبارتی پرستش فطری و اخلاق فطری قبل از ایمان به عنوان نوعی پرستش آگاهانه و اخلاق پس از ایمان به عنوان اخلاق آگاهانه حائز چه نقش و کاربرد و دارای چه درجه ای از دوام و بقاء و فضیلت است؟قبل از پاسخ یابی لازم به ذکر است،اخلاق منظور نظر از پرستش ناشی نمی گردد،مسئله پیوند ذاتی این دو است که به نظر،نظرات استاد نیز بر اساس این نکته قابل توجیه خواهد بود.پرستش ناآگاهانه و اخلاقی که از آن منشا می گیرد،تنها بستری برای ایمان و اخلاق پس از آن است. حال سؤال اینجاست که چرا صرفاً بستر؟
پاسخ را از نظریات استاد جستجو می کنیم: «خداشناسی جو روحی و عملی مساعدی لازم دارد و اگر جو روحی و عملی مساعدی نبود همان ریشه اصلی نیز خشک می گردد.همچون بذری که در زمینی افشانده می شود که اگر محیط مساعد نباشد فاسد می گردد و از بین می رود.» «8» 
قبل از بررسی رابطه اخلاق و ایمان و وجوه آن لازم است به یکی دیگر از نظرات استاد مطهری درباره ذاتی بودن اخلاق تحت عنوان«خبر اخلاقی»توجه شود.این نظر بر دو جنبه بودن وجود انسان و اصالت بعد معنوی و معنوی بودن افعال اخلاقی که همگی مختص انسان است تأکید دارد.«انسان در جریان خلقت،مقدم بر تأثیر عوامل تاریخی و عوامل اجتماعی،دارای بعد وجودی خاص» شده و استعدادهایی والا که او را از حیوان متمایز می کند و به او هویت می بخشد و به او داده شده است.طبق این نظر انسان در متن خلقت از نوعی شعور و وجدان نوعی که در همه انسان ها وجود دارد بهره مند شده و همان وجدان فطری به او تعیین نوعی و صلاحیت دعوت، مخاطب واقع شدن،حرکت و جنبش داده است.» «9» 
البته که این دعوت اعم است از دعوت درونی و فطری و هم دعوت بیرونی و تشریحی.«پاره ای از کارها را انسان انجام می دهد نه به منظور سودی از آن ها و یا دفع زیانی به وسیله آن ها بلکه صرفاً تحت تأثیر یک سلسله عواطف که عواطف اخلاقی نامیده می شود.از آن جهت انجام می دهد که معتقد است انسانیت چنین حکم می کند.» «10» 
در هر حال همان طور که در سطور گذشته تأکید شد، عمل صالح و اخلاق قبل از ایمان آوری و دین گروی،لازم است و بدون آن زمینه ای برای روییدن ایمان وجود نخواهد داشت و لذا فطری و ذاتی بودن اخلاق امری ضروری است.بر این اساس ایمان آوری برخی از زشت کرداران در طول تاریخ،استثنا است نه قاعده،که به نظر رجوع سریع حضوری و شهودی انسان به فطرت از دلایل منطقی آن بوده که به نظر جز به عنایات خاص سبحانی ممکن نخواهد بود.به نظر نقش و کاربرد عمده پرستش و اخلاق ناآگاهانه فطری و پیوند این دو با یکدیگر،قبل از مرحله ایمان است.چرا که اگر این نوع از پرستش و اخلاق برای زندگی بشر کافی می نمود،دیگر چه نیازی به انزال کتاب و بعثت پیامبران است.این در حالی است که یکی از مهم ترین اهداف پیامبران الهی اولاً: تبدیل شعور ناآگاه به شعور آگاه و به عبارتی تبدیل پرستش های ناآگاهانه به آگاهانه یعنی ایمان و ثانیاً:ترجمه و تفسیر تجربه های دینی بشر و سوددهی آنان به سمت ایمان و ثالثاً:تفسیر،توصیه و تأکید اخلاق و رابعاً:هر آنچه برای رسیدن بشر به سعادت مورد نظر لازم است مطرح گردد.(که از بحث این مقاله خارج است.)
حال سؤال دوم مطرح می گردد،که پاسخ گویی به این سؤال پاسخ بخش آخر سؤال اول را نیز در بر خواهد داشت و آن اینکه اگر اخلاق فطری است دیگر چه ربطی به ایمان دارد؟به عبارتی ایمان در اخلاق چه تأثیری خواهد گذاشت؟گذشته از اینکه اخلاق فطری تأثیر بسیاری در ایجاد رشد و تعالی ایمان خواهد داشت.به عبارتی دیگر تاکنون بلحاظ نقش بسترساز اخلاقیات فطری قبل از ایمان،ثابت شد که ایمان برای رویش محتاج اخلاق است هم اکنون بحث بر سر احتیاج ضروری اخلاق به ایمان است.
اخلاق نیازمند به مبنای معرفتی است تا خود را به بهترین نحو برای انسان توجیه کند و الا غلبه بر لذایذ و منافع مادی انسان،امری است ناممکن.اخلاق تنها در صورتی از دوام و بقای کافی برخوردار می گردد که برای انسان دارای یک پشتوانه قوی معرفتی مانند ایمان باشد. بر این اساس هیچ یک از قوانین بشری به اندازه اخلاق ضمانت اجرا نداشته است.هر جا التزام به اخلاق سست شده است ریشه اساسی آن در ناآگاهی،نبود معرفت به درجه کافی و در نتیجه سست پایگی اخلاق است.استاد در این باره می فرمایند:«اکثر مردم مفاهیم اخلاقی را روی

صفحه 3

پایه تقلید و تلقین و هیپنوتیزم و غیره(فرا می گرفتند)تا آن طرفی که می گفته چه نیروی القایی داشته که شخص را موقتاً معتقد کند.» «11» 
بنا به آنچه گذشت ممکن است این سؤال مطرح شود که مگر نمی تواند فطرت و پرستش ناآگاهانه خود مبنای اخلاق قرار گیرد.پاسخ اینکه آدمی ذاتاً دوستدار آگاهی و اطلاع است لذا رهوار شدن اسب وحشی نفس انسان تنها در گروه توجیه عقل است.فطرت و پرستش ناآگاهانه به همان دلیل که ناآگاهانه و توجیه ناپذیر است از دوام و بقای لازم برای حوادث و شئونات زندگی فرد یا افراد جامعه کفایت پذیر نیست و لذاست که گفته شد،تبدیل شعور ناآگاه به آگاه از جمله اهداف بعثت انبیاء الهی است. «پشتوانه و اعتبار همه این مفاهیم(اخلاق)خداشناسی است.اگر ایمان نباشد[اخلاق]مثل اسکناسی است که پشتوانه نداشته باشد.» «12» جدای آن مسئله ضمانت اجرای اصول اخلاقی امری است که تنها از طریق ایمان حاصل می شود.نکته مهمی که جا دارد ذکر آن برود مسئله مهم ترک منیّت و خودپرستی است که:«محور مسائل اخلاقی،خود را فراموش کردن و از خود گذشتن و از منابع خود صرف نظر کردن است...در اخلاق یک مسئله وجود دارد که اسّ اساس همه مسائل اخلاقی است و آن رهایی از خودی و رها کردن و ترک منیّت است...آن وقتی که انسان می خواهد یک اصل اخلاقی را رعایت کند می بیند منافعش در یک طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر.می بیند راست گویی در یک طرف قرار گرفته و منفعت و سود در طرف دیگر.» «13» 
«
تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صورت یک مؤمن واقعی درآورد.هم خودخواهی و خودپرستی را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد و هم نوعی«تعبد»و«تسلیم»در فرد ایجاد کند.به طوری که انسان در کوچک ترین مسئله ای که مکتب عرضه می دارد به خود تردید راه ندهد.و هم آن را به صورت یکشی عزیز و محبوب و گران بها درآورد.» «14» 
عمل به مقتضای ایمان و آنچه که متعلق ایمان آن را می طلبد رابطه ای لازم و ملزوم دارد.ما بر آنیم تا در این مقاله رابطه متقابل ایمان و اخلاق را اثبات کنیم.و به نظر تاکنون با بحث هایی که شد و نظراتی که از استاد در پیش روی گذارده شد این رابطه روشن گردید و آن اینکه:هم چنان که اخلاق فطری قبل از ایمان بستری برای رویش ایمان محسوب می گردد؛پس از ایمان آوری،ایمان زمینه تعالی افعالی اخلاقی و دوام و بقاء روز افزون آن را سبب می گردد.در این صورت عمل و ایمان هردو رشد و تعالی یکدیگر را سبب خواهند شد.به عبارت کوتاه،اخلاق قبل از ایمان بستری برای ایجاد ایمان-ایجاد ایمان- پشتوانه ای برای اخلاق-قوام اخلاق-قوام ایمان -قوای اخلاق و...استاد می فرمایند:«همان طور که فکر و اندیشه بر روی اخلاق و عمل اثر می گذارد،اخلاق و عمل نیز روی فکر و اعتقاد و اندیشه اثر می گذارد.» «15» 
لازم به ذکر است:1.ایمان مراتب بسیاری دارد هرگز نباید این چنین تصور شود که همه انسان ها موفق به کسب مراتب عالی ایمان خواهند شد،بلکه هر انسانی درجه و مرتبه ای از ایمان را آن هم بنا به اراده و اختیارش کسب نموده و خواهد نمود.هر درجه از ایمان همان درجه از پشتوانه را برای شجاعانه اقرار کرد امروزه به دلیل شدت یافتن مادی گرایی الهامات فطری بسیار رو به خاموشی رفته و زمینه روییدن ایمان کاهش یافته است.ایمان ها از مراتب ضعیفی برخوردار بوده و پشتوانه مطلوبی برای اخلاق نخواهند بود.لذاست که بسیاری از ارزش های اخلاقی رو به نزول می رود.2.تشخیص مصداق خوب و بد در انسان از چند طریق می باشد:
الف.عقل فطری
ب.دین و مکاتب الهی
پ.عرف عقلا سالم اندیش که بدیهی است ادعای موفقیت همیشگی در تعیین مصداق به دلیل دگرگونی های معرفتی دشوار است.ولی قاعده معذریت برای عقل پیش گان نسخه ای مطلوب به شمار خواهد رفت.

پانوشت ها:
«(1).
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی،ص 53»
«(2).
فلسفه اخلاق،ص 14»
«(3).
همان،ص 117»
«(4).
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی،ص 164
«(5).
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی،ص 31»
«(6).
عدل الهی،ص 17»
«(7).
همان،ص 305»
«(8).
علل گرایش به مادیگری،ص 205»
«(9).
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی،ص 48»
«(10).
همان منبع،ص 256»
«(11).
فلسفه اخلاق،ص 278»
«(12).
همان منبع،ص 286
«(13).
گفتارهای معنوی،ص 80»
«(14).
مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی،ص 29»
«(15).
علل گرایش به مادیگری،ص 203»

منابع مقاله: مجموعه مقالات شهید مطهری ؛ ش51، غلامی، رضا ؛

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 68
  • آی پی دیروز : 92
  • بازدید امروز : 97
  • باردید دیروز : 285
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 14
  • بازدید هفته : 1,096
  • بازدید ماه : 672
  • بازدید سال : 18,412
  • بازدید کلی : 197,420