loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 498 سه شنبه 13 فروردین 1392 نظرات (0)

 1. حقیقت آزادی چیست؟ آیا آزادی یك پدیده است، و به اصطلاح علمای قدیم یك امر وجودی است كه اخیراً كشف شده است، مثل عناصری كه در طبیعت كشف می شود و یا مثل عوارضی كه در وجود موجودات زنده یا غیرزنده یا در اجتماع رخ می دهد، ویا صرفاً یك امر عدمی است؟ عدم المانع است؟ و یا یك مفهوم انتزاعی است كه

جلد یك . ج1، ص: 71

از یك صفت خاص و استعداد خاص انتزاع می شود [1]؟ دیگر اینكه چرا آزادی لازم الاحترام است؟ تثلیث اقسام بالا با این كه «میان عدم و وجود درواقع فاصله نیست» منافات ندارد.

2. آیا آزادی از مختصات انسان است؟ چرا انسان فقط، از این موهبت خود را بهره مند می داند؟ آیا حیوانها مثل این مرغها و آهوها و گوسفندها نمی توانند ادعا كنند كه ما هم آزادیم؟ آیا اگر مثل اخوان الصفا انسان و حیوان را با هم به محاكمه دعوت كنیم انسان جوابی دارد؟ .

3. می گویند آزادی حق است، حق غیرقابل سلب، دیگری نمی تواند به هیچ وجه آن را سلب كند (البته عملاً می تواند، یعنی حق سلب كردن ندارد و [حق ] انتقال دادن به خود را و یا معدوم كردن وغیرقابل استفاده كردن آن را ندارد) ، خود شخص نیز نمی تواند آزادی خود را بفروشد یا ببخشد [2]، خواه آزادی در مقابل مملوكیت را به اینكه خود را برده كند و خواه آزادی اجتماعی را به اینكه مثلاً به اختیار خود حق حاكمیت را از خود سلب كند. دلیل این مطلب چیست؟ .

4. می گویند آزادی را هیچ چیز نمی تواند محدود كند مگر آزادی دیگران، یعنی آزادی در همه چیز برای انسان هست و هیچ حدی ندارد مگر آنكه به آزادی دیگران لطمه وارد آید.

لازمه ی این سخن این است كه حتی مصالح خود فرد و مصالح اجتماع نیز نمی تواند آزادی افراد را تحدید كند.

این مطلب در اخلاق جنسی و آزادی معاشرت مرد و زن جاری

جلد یك . ج1، ص: 72

است. در ورقه های «اخلاق جنسی» گفته ایم كه طرفداران اخلاق نوین جنسی از سه اصل برای مدعای خود استفاده می كنند. اول اصل آزادی است. دوم اصل وابستگی سعادت به این كه استعدادهای انسان متساویاً پرورش یابند، زیرا تبعیض سبب آشفتگی غرائز می گردد. اصل سوم این است كه رغبت در اثر امساك فزونی می یابد و در اثر اشباع كاهش.

5. در مقدمه ی اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید:

«اساس آزادی و عدالت و صلح جهانی [3]شناسایی حیثیت ذاتی كلیه ی اعضای خانواده ی بشری است. » .

ما می خواهیم بفهمیم این حیثیت ذاتی كه به موجب آن هر انسانی احترام ذاتی دارد و انسان بماهو انسان اینچنین است اعم از مرد و زن و سفید و سیاه و بلند و كوتاه، چیست؟ .

این جمله شامل سه نكته است [4]:

الف. بشر یك نوع حیثیت و شرافت ذاتی لازم الاحترام از طرف دیگران دارد.

ب. این حیثیت تبعیض بردار نیست.

ج. اساس آزادی و عدالت شناسایی این حیثیت ذاتی است.

ایضاً در مقدمه ی اعلامیه مذكور می گوید:

«عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشری منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است كه روح بشریت را به عصیان واداشته است. » .

نویسندگان این اعلامیه با این جمله می خواهند ادعا كنند كه منشأ كلیه ی ناراحتیهای بشری را كشف كرده اند؛ همه ی ناراحتیها و جنگها و

جلد یك . ج1، ص: 73

زدوخوردها از این عدم شناسایی حیثیت ذاتی انسان بماهوانسان پیدا شده است؛ اقوامی به نام ملیت، نژاد، رنگ، مذهب، مدعی امتیاز و برتری نسبت به دیگران شده اند و به حقوق ذاتی متساوی دیگران تجاوز كرده اند، آنها نیز درصدد انتقام برآمده عكس العمل نشان داده اند؛ اما اگر این معرفت [5]برای بشر پیدا شود هرگز خونریزی و اختلاف پیدا نخواهد شد و صلح و عدالت و آزادی برقرار خواهد شد.

ایضاً در مقدمه می گوید:

«ظهور دنیایی كه در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آرمان بشر اعلام شده است. » .

می گوید:

«مردم ملل متحد ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام كرده اند. » .

ایضاً: .

«دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهانی و رعایت واقعی حقوق بشر و آزادیهای اساسی را با همكاری سازمان ملل تأمین كنند. » .

(رجوع شود به ورقه های «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» ) .

6. در كتاب (حقوق بشر) تألیف دكترپورسعیدی می گوید حكمایی

جلد یك . ج1، ص: 74

امثال هوبز آزادی را امری طبیعی و ناشی از میل طبیعی هركس به نفس خود و به سودجویی شخصی دانسته اند. (رجوع شود به ورقه های «حقوق» ظهر ص 22) .

7. از نظر ما خواستن و اراده اگر آن را ناشی از هدفی در طبیعت ندانیم منشأ حقی نمی شود، این خواست در حیوان هم هست.

8. از نظر ما توجیه حیثیت ذاتی انسان به این است كه برای انسان مقامی و درجه ای خاص در وجود قائل شویم و برای او مأموریتی تكوینی و غائی (نه تشریعی) قائل گردیم. منع و جلوگیری چون ایجاد سد در مقابل هدف طبیعت است و جلو تكامل را می گیرد و تكامل با هدف صورت می گیرد جایز نیست، یعنی منشأ این حیثیت ذاتی مرتبه ی وجود و مأموریت دادن طبیعت است و اساساً حقوق را جز از طبیعت آنهم با شناسایی اصل علت غایی نمی توان توجیه كرد.

9. از نظر فلسفه ی اجتماعی تطبیقی، ما باید این بحث را در مسأله ی حسن و قبح عقلی جستجو كنیم.

10. در ورقه های «اسلام و آزادی عقیده» ما میان خوب و بدی كه واقعیتش به ذوق و انتخاب بسته است و خوب و بدی كه از این نظر مطلق است فرق گذاشته ایم- رجوع شود.

11. در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر فرقی میان تساوی حقوق و تشابه حقوق [6]گذاشته نشده است. ما در یادداشتهای «حقوق زن» این دو جهت را از یكدیگر تفكیك كرده ایم.

12. كارل ماركس و برخی دیگر از اروپائیان سیستم اقتصادی یا سیاسی خود را براساس حقوق طبیعی و حیثیت ذاتی بشری ننهاده اند.

13. رجوع شود به كتاب (جهانی كه من می شناسم) و كتاب (لذات فلسفه) و كتاب آزادی فرد و قدرت دولت.

عقم فلسفه ی اروپا:

14. از نظر ما فلسفه ی اروپایی از لحاظ بیان فلسفه و منشأ آزادی و همچنین از لحاظ بیان علت لزوم احترام آزادی عقیم است، زیرا قادر

جلد یك . ج1، ص: 75

نیست حیثیت ذاتی بشر را آن طور كه سبب گردد برای همه لازم الاحترام باشد توجیه كند و نتیجه ی آن را ذكر كند.

ریشه ی احترام آزادی:

15. به نظر ما مسأله ی لازم الاحترام همان مفهوم «باید» است. این تكلیف است، ریشه ی این تكلیف كجاست؟ این فرمان را بشر از چه مقامی می پذیرد؟ از خدا یا از عقل یا از وجدان؟ یا از خلقت؟ (البته مبدأ خلقت و مبدأ خالق از این نظر یكی است. ) .

16. در فلسفه ی اروپا هر وقت كه سخن از حقوق الهی به میان می آید، آن را با حقوق طبیعی و فطری دو تا می دانند، آنها حقوق الهی جز به نحو تشریعی تصور نمی كنند، درصورتی كه حقوق طبیعی خود بر دو قسم است:

حقوق طبیعی بی هدف و حقوق طبیعی ذی هدف. اگر پای هدف و مسیر طبیعی و غائی به میان نیاید حقوق معنی ندارد و تا اصل توحید به میان نیاید، تكامل و تعقیب هدف بی معنی است.

17. در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر آزادی را بر اصل حیثیت ذاتی انسانی مبتنی می كنند، درصورتی كه لازمه ی حیثیت ذاتی انسانی این است كه آن حیثیت را محترم بشماریم به اینكه آن را تكمیل [كنیم ] و دور از آلودگی نگه داریم، نه اینكه آن را به حال خود بگذاریم، هرطور می شود بشود.

بلی آزادی از آن جهت كه بشر را وارد صحنه ی تنازع بقا می كند [7]و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد می كند خوب است، اما این به معنی این نیست كه هیچ گونه محیط اجباری برای بشر به وجود نیاوریم.

18. ریشه ی آزادی، حقوق طبیعی است و ریشه ی حقوق طبیعی استعداد طبیعی و امكان استعدادی است و به همین دلیل آزادی یك مسأله ی فلسفی است زیرا امكان استعدادی، پدیده ی طبیعی و قابل مطالعه ی حسی و تجربی نیست.

جلد یك . ج1، ص: 76

19. آزادی دادن به بت پرست و جاهل و مشرك، احترام به حیثیت ذاتی انسانی نیست، پس عقیده باید آزاد باشد یعنی چه؟ .

فلسفه ی آزادی:

20. آزادی كلی به این معنی صحیح است كه نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد؛ دیگر به این معنی صحیح است كه بسیاری چیزهاست كه با جبر نمی توان به بشر تحمیل كرد، و دیگر به این جهت است كه بشر موجودی است كه باید بالاختیار و در صحنه ی تنازع و كشمكش به كمال خود برسد؛ اما آزادی به معنی اینكه نباید مزاحم خواب بشر شد، غلط است. فروید به عنوان افتخار بزرگی برای خود می گوید: «بعد از مدتها فهمیدم از كسانی هستم كه مزاحم خواب بشر شده ام. » با اینكه در این جهت هم اشتباه كرده است اما این تهمت را به خود زده است.

تعریف آزادی:

21. آنچه تا اینجا معلوم شد عبارت است از: .

الف. آزادی پدیده ی طبیعی نیست، از صفات واقعی انتزاعی فلسفی یا از صفات فرضی ریاضی اشیاء هم نیست، بلكه مفهومی است اعتباری و عملی كه از استعداد طبیعی موجودی برای تكامل اعتبار می شود و خلاصه مفهومش این است كه نباید مانعی در راه رشد استعداد طبیعی انسان به وجود آورد (نه اینكه نباید مانعی در مقابل خواسته و عقیده ی او ایجاد كرد. ) .

آیا آزادی از مختصات انسان است؟ :

ب. ایجاد مانع برای رشد طبیعی یك گیاه مثل اینكه گلی را در سایه یا در محیط تنگ و كوچك از لحاظ فضا قرار دهیم كار ناپسند و تجاوز به حق هست اما چون مقرون به شعور از طرف گل نیست، ظلم نیست و در حیوان اگر مستلزم ایذاء باشد ظلم است و الاّ نه. اما به مصرف انسان رساندن گیاه یا حیوان به هیچ نحو ظلم نیست. پس این بحث كه در نمره ی 2 طرح شد [كه ] آیا آزادی از مختصات انسان است یا نه، به این صورت باید حل شود كه معنی آزادی لزوم عدم ایجاد مانع است؛ این لزوم درباره ی انسان صادق است فقط و درباره ی گیاه به هیچ نحو صادق نیست هرچند گیاه هم دارای حقوقی است، و درباره ی حیوان فقط آنجا كه موجب اذیت در كار باشد نباید ایجاد اذیت و آزار كرد ولی این

جلد یك . ج1، ص: 77

معنی غیر از آزادی مصطلح است، پس آزادی از مختصات انسان است.

آیا آزادی حق است یا تكلیف؟ :

ج. خود آزادی حق نیست بلكه تكلیف است كه متوجه دیگران است و منشأ انتزاع آن حقی است در طبیعت كه عبارت است از استعداد كمالی انسان بما هو انسان كه مانع ایجاد كردن در راه آن استعداد سبب محرومیت و مغبونیت انسان می گردد.

آزادی تكلیف است و قابل اسقاط نیست:

د. علت اینكه آزادی غیرقابل سلب است این است كه تكلیف است و متوجه غیرخود شخص است و در تكلیف قابلیت سلب و اسقاط معنی ندارد، تنها در حقوق است كه می توان از قابل اسقاط بودن آن بحث كرد.

حق طبیعی حق طبیعت است و و قابل اسقاط نیست:

تازه در حقوق نیز فرق است میان حقوق طبیعی كه در عین اینكه حق فرد است حق طبیعت است و حقوق اجتماعی و موضوعه كه واضع آن خود انسانها و قوانین موضوعه می باشند. حقوق موضوعه به معنی این است كه قانون مجوز برای استفاده درست می كند، ولی حقوق طبیعی به معنی این است كه طبیعت این مسیر را برای كمال خود انتخاب كرده است، لهذا فرد در حقوق طبیعی حق اسقاط ندارد.

لازمه حیثیت ذاتی انسان آزاد گذاشتن و مهمل گذاشتن او نیست:

هـ. گفتیم آزادی را علاوه بر آزادی دیگران، مصالح خود فرد و همچنین مصالح اجتماع می تواند محدود كند، زیرا لازمه ی حق طبیعی و حیثیت ذاتی انسان لزوم احترام هست، اما لازمه ی لزوم احترام كاری به كار او نداشتن نیست، بلكه لازمه ی آن این است كه هر عملی كه استعدادهای طبیعی را رشد بدهد جایز بشماریم. در فلسفه ی اروپایی لازمه ی احترام به حیثیت ذاتی انسان این دانسته شده است كه خواسته ها و تمایلات و پسندها و انتخابهای هر انسانی باید محترم شمرده شود؛ .

مفهوم آزادی از نظر ما با مفهوم آزادی از [نظر] اروپایی متفاوت است:

چون هر انسانی محترم است پس هر عقیده ای كه انتخاب كرد محترم است ولو آن عقیده سخیف ترین و موهن ترین و متناقض ترین عقاید با شأن و مقام انسان باشد [8]، پس اگر انسانها گاوپرستی (مثل هندوها) یا عورت پرستی (مثل ژاپنی ها) یا هر عقیده ی سخیف دیگر پیدا كنند به موجب اینكه انسانها این عقیده را انتخاب كرده اند بر همه ی انسانهای

جلد یك . ج1، ص: 78

دیگر لازم است كه به عقیده ی آنها احترام بگزارند.

لازمه ی حیثیت انسانی احترام انسان است ولی لازمه ی احترام انسان احترام عقیده اش نیست:

اما مطابق آنچه ما گفتیم انسان از آن نظر محترم است كه به سوی هدف تكاملی طبیعی حركت می كند، پس تكامل محترم است، هر عقیده ولو زاییده ی انتخاب خود انسان باشد كه نیروهای كمالی او را راكد [كند] و در زنجیر قرار دهد احترام ندارد [9].

تكامل محترم است نه قید و زنجیر:

باید آن زنجیر را ولو به زور از دست و پای آن انسانها باز كرد و هر عقیده ای كه نیروهای او را آزاد می كند و او را در مسیر تكامل رهبری می كند ولو زاییده ی انتخاب خود انسانها نباشد باید به انسان عرضه داشت.

لزوم تحمیل عقیده ی صالح:

و اگر امكان تحمیل دارد باید تحمیل كرد. علیهذا كورش كه می گویند به بابلیها آزادی داد كه به معابد خود بروند، از لحاظ سیاسی اگر عمل مهمی كرده است از لحاظ انسانی كار ناصوابی انجام داده است. كار صواب كار ابراهیم بود كه رفت و بتها را با تبر شكست. كار موسی صواب بود كه به سامری گفت: اُنْظُرْ اِلی اِلهِكَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَ لَنَنْسِفَنَّهُ فی الْیَمِّ نَسْفاً. كار رسول اكرم صواب بود كه با عصا به بتها اشاره كرد و گفت: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهوقاً. .

و. ریشه ی حیثیت ذاتی بشر كه از مختصات انسان است همان است كه قرآن فرمود: «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنی ادَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. . . » ، ریشه ی آن «اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً» است. اما طبق منطق مادی، بشر یك حیثیت ذاتی خاصی كه موجب حقوق خاصی بشود ندارد و نویسندگان اعلامیه ی جهانی حقوق بشر معلوم نیست كه وابسته به چه مكتبی هستند [10]كه چنین سخنی گفته اند، اگر مادی مسلك باشند- همچنانكه از عدم فرقشان بین مذهب و لامذهبی پیداست- سخنشان بی اساس مطلق است.

ز. حقوق الهی با حقوق طبیعی مغایر و مباین نیست، بلكه حقوق

جلد یك . ج1، ص: 79

طبیعی را اگر جنبه ی غائی بدهیم و طبیعت را ذی هدف بدانیم نام «حقوق الهی» به خود می گیرد، بلكه اگر دقت كنیم حقوق طبیعی غیرغائی و غیرالهی بی معنی است.

ح. مسأله ی آزادی به دلیلی كه در نمره ی الف گفتیم یك مسأله ی فلسفی است و ضمناً یك نمونه است از یك بحث فلسفی مجزا و مستقل از مسائل تجربی و عملی.

ط. تكلیف آزادی مربوط به پنج مورد است: .

اول در مسائل شخصی و سلیقه ای.

دوم در مسائلی كه كمال بودن آنها فرع بر این است كه انسان آزادانه آنها را انتخاب كند، مثل راستی و امانت و عدالت.

سوم در مواردی كه امكان اجبار در آنها نیست از باب اینكه یك عمل ارادی نیست، مثل محبت و علاقه.

چهارم در مواردی كه رشد اجتماعی موقوف است به اینكه افراد آزادانه عملی را انجام دهند، مثل انتخاب وكیل.

پنجم در مواردی كه مرجّحی برای تحمیل عقیده ی دیگران بر عقیده ی خود شخص وجود ندارد.

ششم- كه از همه شاید مهمتر است- در مورد برخورد تفكرات منطقی.

ما چهار مورد از این شش مورد را در ورقه های «اسلام و آزادی عقیده» شرح داده ایم. (رجوع شود به نمره ی 34) .

ی. آزادی عقیده (به معنی آزادی اعتقاد دینی) در اسلام از آن جهت است كه عقیده قابل اجبار و اكراه نیست(لااِكْراهَ فِی الدّینِ)چنانكه در ورقه های «اسلام و آزادی عقیده» شرح داده ایم. (رجوع شود به نمره ی 34) .

یا. آزادی كه به عقیده ی ما تكلیف است [11]، از آن جهت كه مكلف خود

جلد یك . ج1، ص: 80

شخص است درباره ی خود، یا دیگران نسبت به او، بر دو قسم است: آزادی معنوی و آزادی اجتماعی. آنجا كه انسان مكلف است كه خود را برده و بنده ی خرافات فكری یا هواهای نفسانی قرار ندهد آزادی جنبه ی درونی و باطنی دارد، و آنجا كه دیگران مكلفند كه نسبت به او و راه و مسیر او قید و بندی ایجاد نكنند آزادی جنبه ی خارجی و بیرونی دارد.

22. در اسلام تعبد و تقلید در عقاید كافی نیست و این معنای آزادی عقیده به معنی آزادی تفكر است.

جهاد تدافعی و جهادآزادی بخش:

23. اسلام دو نوع جهاد دارد: جهاد تدافعی به منظور مقاومت در مقابل زور، و جهاد آزادی بخش به منظور نجات دادن اكثریت اسیر یا بی خبر و جاهل و بالاخره به منظور خراب كردن تكیه گاه عقیده ای رژیمی فاسد.

(رجوع شود به كتاب (حقوق بین الملل اسلامی) تألیف جلال الدین فارسی. ) .

اسلام جنگ عقاید راضروری می داند:

24. قرآن مثل این است كه اختلاف عقیده و جنگ عقاید را لازم و ضروری می داند(وَ لَوْشاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً. . . ).

ما اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ:

25. اسلام و تذكر: فَذَكِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیْطِرٍ. .

دعوت:

26. اسلام و دعوت: اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. .

ممنوعیت جنگ برای استعلا:

27. اسلام جنگ به خاطر استعلا را محكوم می كند: تِلْكَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدونَ عُلُوّاً فِی الْاَرْضِ وَ لا فَساداً. .

28. چرا خدا تكویناً مردم را مؤمن نمی كند؟ (وَ لَوْشاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِی الْاَرْضِ كُلُّهُمْ جَمیعاً اَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّی یَكونوا مُؤْمِنینَ)آیا به این جهت است كه ایمان قابل اجبار نیست، یا از آن جهت كه فضیلتهای اخلاقی درصورت اجبار فضیلت نیستند، یا از آن جهت كه اختلاف لازمه ی نظام احسن است؟ .

29. اسلام جهاد تدافعی را لازم می داند: اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِموا؛ وَ قاتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقاتِلونَكُمْ.

جلد یك . ج1، ص: 81

مداخله در امور داخلی دیگران برای نجات مظلومان:

30. اسلام جهاد به منظور نجات مظلومین را لازم می داند و این نوع مداخله را كه در عرف امروز مداخله در امور داخلی دولتها و كشورها می شمارند و ناروا می دانند جایز و روا می داند: وَ ما لَكُمْ لاتُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصیراً. .

ممنوعیت اعتدا ولو درباره ی دشمن:

31. اسلام حدود جنگ تدافعی و آزادی بخش و بالاخره جهاد مشروع را از جنگهای تجاوزكارانه و ناصواب مشخص كرده است و تجاوز از عدالت را حتی در مورد دشمن ناصواب می داند: وَ لایَجْرِمَنَّكُمْ شَنَانُ قَوْمٍ أنْ صَدّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدوا. .

32. در اسلام عملیاتی از قبیل مسموم كردن و قتل عام و شبیخون زدن ممنوع شده است.

33. از نمره ی 23 به این طرف رجوع شود به كتاب (حقوق بین الملل اسلامی) جلال الدین فارسی. ایضاً رجوع شود به یادداشتهای «جهاد» .

مبنای آزادی عقیده در اسلام:

34. عطف به نمره ی ط- ی 21 در اسلام آزادی عقیده و فكر وجود دارد ولی نه براساس اینكه انسان محترم است و لازمه ی احترام انسان احترام به هر نوع عقیده ی اوست خواه حق باشد یا باطل، و نه از آن جهت كه دین یك امر فردی و شخصی و سلیقه ای است و خوبی آن نسبی است، و نه از آن جهت كه تحمیل عقیده ای بر شخصی كه عقیده ی خاصی دارد ترجیح بلامرجّح است. این آخری را باید توضیح دهم.

مواردی كه حقیقت كشف نشده و هركس به ظنّ خود رفتار می كند نباید تحمیل نظریه بشود:

در مسائلی كه جدّی است و مربوط به مصالح عالی بشریت است، نظیر طب و علاج بیماریهای خطرناك، اگر حقیقت ثابت و مسلم شناخته شود همه موظفند كه از شاهراه بروند. مثلاً چون بیماری خطرناك دیفتری شناخته شده و راه علاجش هم دانسته شده است، هر پزشكی موظف است كه از این راه شناخته شده برود، اگر پزشكی مدعی شود كه من فرضیه ی خاصی دارم و از فرضیه ی شخصی خودم پیروی می كنم قابل تعقیب است، او فقط حق دارد فرضیه ی خود را به شورای عالی پزشكی ارجاع كند نه اینكه ملاك عمل قرار دهد. اما مادامی كه شاهراه كشف

جلد یك . ج1، ص: 82

نشده و هر كسی مدعی شنیدن بانگ جرسی است و كوره راهی را پیشنهاد می كند و فرضیه ای می سازد و مدعی است كه راه من صدی پنجاه یا شصت مفید است و دیگری هم متد و راه و فرضیه ی دیگری دارد و مدعی است كه راه من به همین نسبت مفید است، مثل اینكه سرطان شناخته نشده ولی افرادی مدعی یك كوره راه ها و فرضیه ها هستند، در این صورت فرضیه و عقیده و ظنّ هركس برای خودش معتبر است و هیچ كس نمی تواند عقیده ی خود را به دیگری تحمیل كند، همچنان كه مجتهدین در مسائل ظنّی اجتهادی و مقلّدین در اختیار و انتخاب مرجع حریت و آزادی دارند، زیرا بشر راه ظنی می پیماید و عقاید ظنی را نمی توان اثبات و تحمیل كرد. در این گونه موارد هیچ كسی حق ندارد به هیچ وجه متعرض عقیده ی دیگری بشود و عقیده ی خود را به دیگری تحمیل كند، زیرا تحمیل این گونه عقیده تحمیل اراده ی شخصی است بر شخص دیگر، برخلاف آنجا كه حقیقت از روی علم ثابت و مسلم باشد كه در آنجا تحمیل اراده و خواست شخص نیست، تحمیل حقیقت ثابت و قطعی است.

سه اصلی كه آزادی عقیده از نظر اروپائیان مبتنی به آنها است:

اروپائیان آزادی عقیده را بر این سه اصل مبتنی كرده اند: اصل احترام انسان، اصل شخصی بودن دین، اصل اینكه تحمیل نظر و عقیده و فرضیه و خواسته ی شخصی بر شخص دیگر ترجیح بلامرجّح است.

سه اصل اسلام در معنای آزادی عقیده:

اما نظر اسلام در آزادی عقیده به سه مطلب دیگر است كه قبلاً اشاره شد، یكی اصل اینكه فضائل روحی و نفسانی در فضیلت بودن خود نیازمند به اراده و اختیار می باشند، یعنی تقوا و عفت و امانت آنگاه فضیلت می باشند كه انسان آنها را برای خود انتخاب كرده باشد، دیگر اینكه محبت و عقیده از قلمرو اجبار خارج است. سوم اینكه اسلام به طوركلی طرفدار تفكر آزاد است در اصول دین، و اصول دین جز با تفكر آزاد پیدا نمی شود.

اسلام و نظریه ی جنگ عقاید:

و اما مسأله ی اینكه اسلام اختلاف عقیده و جنگ عقاید را لازم می داند، نمی توان دلیل مستقل شمرد، زیرا اختلاف عقیده در مسائل اصولی مطلوب بالذات اسلام نیست، مطلوب بالعرض است، یعنی نه از

جلد یك . ج1، ص: 83

آن جهت مطلوب است كه اسلام می خواهد كه این اختلاف موجود باشد و ذات اختلاف مطلوب است بلكه از آن جهت اختلاف مطلوب است كه تا جنگ عقاید نباشد، حقیقت ایمان و مسائلی كه باید به آنها ایمان آورد و بالاخره مسیر روحی بشر به سوی حقایق ایمانی بدون جنگ و مبارزه صورت نمی گیرد.

در ورقه های «شك» و ورقه های «علم و یقین» گفته ایم كه شك مقدمه ی یقین است- رجوع شود.

35. یكی از سخیف ترین سخنان این است كه مواد اعلامیه ی حقوق بشر درباره ی اصل آزادی و مساوات به تصویب مجلسین رسیده است پس دیگر واجب الاتباع است.

36. باید گفت فرق است میان آزادی عقیده و آزادی تفكر. آنچه باید آزاد باشد تفكر منطقی و محاسبه است نه عقیده و گرایش كه به علل خاصی پیدا می شود و احیاناً مانع تفكر است.

نگویید این مناقشه ی لفظی است، زیرا آنچه مصداقاً معرفی می شود نظیر داستان كوروش یا جریانهایی كه می گویند در انگلستان به گاوپرست هم اجازه داده می شود گاوپرستی كند، همچنین به بت پرست، [دلیل این مطلب است. ] .

اما اسلام همان طور كه پول قلب را لازم الكسر می داند، بت و گوساله را نیز لازم الاعدام می داند


[1] . و آیا آزادی از مفاهیم حقیقی است و به اصطلاح از حقایق است كه جزء مسائل نظری است و از مسائلی است كه درباره ی آنها مفهوم «است» صادق است، یا از مفاهیمی است كه درباره ی آنها مفهوم «باید» صادق است یعنی از مفاهیم عملی و جزو حكمت عملی است؟ حق این است كه آزادی از مفاهیم عملی است ولی منشأ انتزاع آن حقیقتی نظری و آن استعداد طبیعی است.

[2] . اما می تواند معاوضه كند، زیرا می تواند به واسطه ی آزادی دیگران از آن صرف نظر كند.

[3] . البته مقصود این است كه اساس برقراری و تثبیت و عملی شدن آزادی شناسایی حیثیت ذاتی انسان است نه اساس خود آزادی.

[4] . و البته از این سه نكته دو نكته اول صحیح است و نكته ی سوم مورد ایراد ماست.

[5] . البته مقصود تنها این نیست كه این معرفت را مثل یك مسأله ی ریاضی یا یك فرمول در ذهن طرف وارد كنند، بلكه باید به كمك تربیت آن را به صورت خوی و خلق درآورد.

اما ما می خواهیم [بدانیم ] اساس این معرفت چیست، آیا تنها تلقین است یا مبنای علمی هم دارد؟

[6] . و به عبارت دیگر یك جنسی یا دوجنسی بودن حقوق.

[7] . به عبارت دیگر تفكر بشر و اظهار فكر به صورت منطقی باید آزاد باشد و این غیر این است كه خرافه باید آزاد باشد، تعصب باید آزاد باشد و عقیده باید آزاد باشد. عقیده ها اغلب دلبستگیهاست و مانع آزادی تفكر است.

[8] . و در حقیقت مانع آزادی تفكر باشد.

[9] . و درواقع آنچه باید آزاد باشد و زمینه ی آزادی آن فراهم شود آزادی تفكر و پرورش تفكر است و این غیر از آزادی عقیده است.

[10] . رجوع شود به مقاله ی 11 از مقالات اینجانب در مجله ی «زن روز» تحت عنوان «زن در حقوق اسلامی» . [این مقالات بعداً به صورت كتاب (نظام حقوق زن دراسلام) درآمد. ]

[11] . یك مطلب عمده كه بحث نشده این است كه چرا و به چه موجبی هر انسانی باید آزادی خودش را محترم بشمارد و از دست ندهد؟ دیگر اینكه چرا بر هر انسانی فرض است كه آزادی دیگران را محترم بشمارد؟ (رجوع شود به نمره ی 15) .

برچسب ها آزادی ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 103
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 127
  • باردید دیروز : 49
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 1,319
  • بازدید ماه : 1,319
  • بازدید سال : 27,315
  • بازدید کلی : 206,323