پرسش:
علم کلام چه علمی است؟ گروه ها و فرقه های کلامی در جهان اسلام را لطفا بیان کنید.
پاسخ:
در تعریف علم کلام اسلامی کافی است که بگوییم علمی است که درباره اصول دین اسلام بحث میکند به این نحو که چه چیز از اصول دین است و چگونه و با چه دلیل اثبات میشود و جواب شکوک و شبهاتی که در مورد آن وارد میشود چیست؟[1]
مسلمانان از نظر مسائل اعتقادی و چیزهایی که مربوط است به ایمان و اعتقاد فرقه فرقه شدند. و هر فرقهای مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد. اهمّ مذاهب کلامی عبارت است از: شیعه، معتزله، اشاعره، مرجئه.[2]
در تعریف این چهار مذهب، اصلی ترین ویژگی های چهار مذهب کلامی را از کتاب کلام (کلیات علوم اسلامی) شهید مطهری ره بیان می کنیم .
معتزله
پیدایش فرقه معتزله در اواخر قرن اوّل هجری و یا اوایل قرن دوم هجری صورت گرفت.
معتزله پنج مسأله را از اصول اعتزال میشمارند:
الف. توحید، یعنی عدم تکثّر ذات و صفات.
ب. عدل
ج. وعد و وعید،
د. منزلة بین المنزلتین، یعنی فاسق (مرتکب گناه کبیره، مثلًا دروغگو) نه مؤمن است و نه کافر، فسق حالتی است بین کفر و ایمان.
ه. امر به معروف و نهی از منکر. نظر خاصّ معتزله درباره امر به معروف و نهی از منکر این است که اوّلًا راه شناخت «معروف» و «منکر» منحصر به شرع نیست، عقل نیز قادر است لا اقل پارهای از معروفها و منکرها را مستقلًا تشخیص دهد، و ثانیاً مشروط به وجود امام نیست، وظیفه عموم مسلمین است خواه امام و پیشوایی باشد و خواه نباشد؛ تنها بعضی از مراتب آن است که اجرای آنها برعهده امامان و متصدّیان امور مسلمین است از قبیل اقامه حدود شرعیّه و حفظ مرزهای کشورهای اسلامی و سایر کارهای حکومتی اسلامی.
پنج اصل نامبرده خطوط اساسی مکتب کلامی معتزله را تشکیل میدهد و الّا همچنانکه گفته شد، معتقدات خاصّ معتزله منحصر به این پنج اصل نیست، معتزله در بسیاری از مسائل الهیّات، طبیعیّات، اجتماعیّات و انسانیّات، عقاید خاصّه آوردهاند که اکنون مجال ذکر آنها نیست.
اشاعره
فهرستوار عقاید «اشعری» را که از اصول «اهل السنّة» دفاع کرده و یا به نحوی عقیده «اهل السنّة» را تأویل و توجیه کرده است ذکر میکنیم:
الف. عدم وحدت صفات با ذات (بر خلاف نظر معتزله و فلاسفه).
ب. عمومیّت اراده و قضا و قدر الهی در همه حوادث (این نیز بر خلاف نظر معتزله ولی بر وفق نظر فلاسفه).
ج. شرور مانند خیرات از جانب خداست (البته این نظر به عقیده «اشعری» لازمه نظر بالاست).
د. مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او (این نظر نیز به عقیده «اشعری» لازمه نظر عمومیّت اراده است).
ه. حسن و قبح افعال ذاتی نیست، بلکه شرعی است. همچنین عدل، شرعی است نه عقلی (بر خلاف نظر معتزله).
و. رعایت لطف و اصلح، بر خدا واجب نیست (بر خلاف نظر معتزله) و...
روی کار آمدن ترکان سلجوقی در ایران عامل مؤثّری در پیروزی و نشر اندیشههای اشعری بوده است. سلاجقه اهل تفکّر و اندیشه آزاد نبودند بر خلاف آل بویه که برخی از آنها خود اهل فضل و علم و ادب بودند. در دربار آل بویه مکتب شیعه و مکتب اعتزال رونق یافت. ابن العمید و همچنین صاحب بن عبّاد دو وزیر دانشمند آل بویه هر دو ضدّ اشعری بودند.
ما نمیخواهیم از عقاید معتزله حمایت کنیم، بعداً سخافت بسیاری از عقاید آنها را بیان خواهیم کرد. آنچه در معتزله قابل ستایش است و مرگ آنها موجب نابودی آن شد روش عقلانی آنها بود. چنانکه میدانیم دینی غنی و پرمایه مانند اسلام نیازمند کلامی است که به حرّیّت عقل، ایمان و اعتقاد راسخ داشته باشد.
مرجئه
خوارج، بعد از حضرت امیر نیز بر ضدّ خلفای زمان، و اهل امر به معروف و نهی از منکر و اهل تکفیر و تفسیق بودند. چون غالب خلفا مرتکب گناهان کبیره میشدند طبعاً خوارج آنها را کافر میدانستند و به همین جهت خوارج همواره در قطب مخالف سیاستهای حاکم قرار داشتند.
گروه دیگری به وجود آمدند (یا آنها را سیاستها به وجود آوردند) که به نام «مرجئه» خوانده میشدند. مرجئه از لحاظ ارزش تأثیر گناه، در نقطه مقابل خوارج قرار داشتند. آنها میگفتند اساس کار این است که انسان از نظر عقیده و ایمان که مربوط به قلب است مسلمان باشد؛ اگر ایمان که امر قلبی است درست بود، مانعی ندارد که عمل انسان فاسد باشد؛ ایمان، کفّاره عمل بد است.
رأی و عقیده مرجئه به نفع دستگاه حاکم بود، یعنی موجب میشد که مردم اهمیّت زیادی برای فسق و فجورهای آنها قائل نشوند و آنها را با همه تبهکاریها اهل بهشت بدانند. مرجئه صریحاً میگفتند: «پیشوا هر چند گناه کند مقامش باقی است و اطاعتش واجب است و نماز پشت سر او صحیح است». به همین دلیل خلفای جور از مرجئه حمایت میکردند. مرجئه میگفتند فسق و گناه هر چند کبیره باشد مضرّ به ایمان نیست، پس مرتکب کبیره مؤمن است نه کافر.
شیعه
کلام شیعه از طرفی از بطن حدیث شیعه بر میخیزد و از طرف دیگر با فلسفه شیعه آمیخته است. در گذشته دیدیم که کلام اهل سنّت و جماعت، جریانی بر ضدّ سنّت و حدیث تلقّی شد، ولی کلام شیعه نه تنها بر ضدّ سنّت و حدیث نیست، در متن سنّت و حدیث جا دارد.
مورّخان اهل تسنّن اعتراف دارند که عقل شیعی از قدیم الایّام عقلی فلسفی بوده است، یعنی طرز تفکّر شیعی از قدیم استدلالی و تعقّلی بوده است. تعقّل و تفکّر شیعی نه تنها با تفکّر حنبلی- که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود- و با تفکّر اشعری که اصالت را از عقل میگرفت و آن را تابع ظواهر الفاظ میکرد مخالف و مغایر است، با تفکّر معتزلی نیز با همه عقل گرایی آن مخالف است، زیرا تفکّر معتزلی هر چند عقلی است ولی جدلی است نه برهانی؛ و به همین جهت است که اکثریّت قریب به اتّفاق فلاسفه اسلامی شیعه بودهاند. حیات فلسفی اسلامی را فقط شیعه حفظ کرده است و شیعه این روح را از پیشوایان خود دارد خصوصاً پیشوای اول امیر المؤمنین علی علیه السّلام.
علمای شیعه - نه ائمّه شیعه- از قدیم الایّام پنج اصل را به عنوان اصول خمسه تشیّع معرفی کردهاند و آنها عبارت است از: توحید، عدل، نبوّت، امامت، معاد.
معمولًا گفته میشود که این پنج اصل از اصول دیناند و باقی همه از فروع دین. «عدل» هیچ امتیازی نسبت به سایر صفات ندارد. متکلّمین شیعه از این جهت این اصل را جزء اصول اعتقادی شیعه ذکر کردهاند که اشاعره- که اکثریّت اهل تسنّن را تشکیل میدهند- منکر این اصل هستند ولی منکر علم، حیات، اراده و ... نیستند. لهذا اعتقاد به عدل جزء مشخّصات اعتقادی شیعه به شمار میرود همچنانکه جزء مشخّصات اعتقادی معتزله نیز هست.[3]
[1]- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری ج3/ 62
[2]- همان ج3 /70
[3]- مطالب با حذف و اضافه از کتاب کلیات علوم اسلامی ( کلام ) است.