loading...
شمیم بیداری اسلامی
کامل هاشمی بازدید : 71 یکشنبه 18 فروردین 1392 نظرات (0)

·         

تاسیس سازمان ملل در سال 1945 نشانگر اوج تمایل جامعه بین الملل به برقراری صلح و پرهیز از مناسبات تنش زاست؛ مناسباتی

که به بروز جنگ های جهانی انجامید و عواقب ناگواری را به دنبال داشت. در جریان این جنگ ها میلیون ها انسان کشته و آواره شدند؛ اما به نظر می رسد این سازمان به منظور تضمین حقوق و مصالح و منافع ابرقدرت های پیروز این جنگ ها شکل گرفته است و ملل دیگر از چتر حمایتی آن محرومند. این سازمان در بیست و نهم نوامبر سال 1947 قطعنامه 181 در زمینه تجزیه فلسطین را صادر کرد و اکنون فلسطینیان بهای آن را در سرزمینشان می پردازند و یکی از عوامل آوارگی این ملت به شمار می رود.

 

آری! این چنین بود که مسئله آوارگان فلسطین شکل گرفت و به محور مناقشه ای مبدل گردید که بر تمامی مراحل این مسئله سایه افکند و به رغم تمام تلاش هایی که انجام گرفت، همچنان لاینحل باقی ماند. از این رو حل عادلانه این مسئله بر اساس قانون بین المللی حق بازگشت و پرداخت غرامت به این آوارگان گام نخست در مسیر برقراری امنیت و ثبات و شرط لازم برای حل دیگر مسائل به شمار می رود.

در پیمان ها و موازین بین المللی و منطقه ای تعاریف گوناگونی از واژه آواره ارائه شده است و صاحب نظران، دانشوران، اندیشمندان و متولیان امر تعاریف و تعابیر متنوعی از آن ارائه کرده اند و اکنون به یک مشکل بغرنج مبدل گشته است.

در اینجا به تجزیه و تحلیل تعاریف متعدد اصطلاحاتی واژه آواره در مقیاس های بین المللی "توافقات بین المللی" ، منطقه ای "توافقنامه های منطقه ای" در پادمان ها و پیمان نامه ها و دیگر نهادهای بین المللی و تعریف دایره امور آوارگان سازمان آزادی بخش فلسطین "ساف" و منشور ملی فلسطین می پردازیم و در این نوشتار سعی خواهیم نمود تا به بررسی پاره ای از واژه ها و مفاهیم مرتبط با وضعیت آوارگان نظیر آواره، قانون بین المللی، حق بازگشت، حق پرداخت غرامت به آوارگان، قانون بین المللی، پناهجو، پناهندگی سیاسی، اقامت، شهروندی و اخذ تابعیت بپردازیم.

بنا به پاره ای مسائل معین از تعریف قانون بین المللی و مشروعیت بین المللی شروع می کنیم.

قانون بین المللی : این قانون صرف نظر از مقاصد پایه گذاران سازمان ملل و اهدافشان، یک مرجع اساسی به شمار می رود. هر چند که زیر ساخت های آن متنوع است و شامل توافقنامه ها، موازین قانونی خواه در مقیاس بین المللی خواه در مقیاس منطقه ای می باشد.

این قانون مجموعه ای از اصول و مبانی است که مورد اتفاق و اجماع بیشتر کشورهای امضاء کننده می باشد . این کشورها این اصول و موازین را ابزاری برای پاسداری از حقوق، کنترل رفتارها، ساماندهی به مناسبات میان کشورها قلمداد می کنند.

شایان ذکر است که جهانیان با این قوانین به سه شیوه تعامل می کنند که از نگاه خوانندگان عزیز می گذرد:

1 ـ مخالفت مطلق: اگر این قوانین با منافع آنها تضاد داشته باشد.

2 ـ موافقت بی قید و شرط : اگر منافع آنها را تامین کند.

3 ـ موافقت جزئی یا پذیرش مشروط

مشروعیت بین المللی : منظور از آن نحوه اجرای قانون بین المللی توسط دستگاه های وابسته به سازمان ملل است.

سازمان ملل متحد در اجرای قوانین بین اللملی مربوط به مسئله فلسطین آشکارا جانب رژیم صهیونیستی را گرفت و این سازمان با استفاده از مشروعیت بین المللی به شیوه ها و راه هایی متوسل شد که بخشی از آنها مقبول و بخشی دیگر نظیر شیوه هایی از  تروریسم و باج خواهی بین المللی که به هیچ وجه قابل قبول نیست. این امر در پی سیطره کامل و خودکامانه ایالات متحده آمریکا بر نهاد بین المللی (نظام تک قطبی) برای تامین منافعش وضوح و نمود بیشتری یافت. از این رو قانون بین المللی یک مطلب است و اجرای آن چیز دیگری است و این امر در مسئله فلسطین کاملا هویداست.

آواره/ آوارگان از منظر پیمان های بین المللی  

سازمان ملل تنها مرجع تدوین قوانین بین المللی به شمار می رود و مجموعه ای از پیمان نامه و منشور و موازین بین المللی را در جهت حمایت و پاسداری از انسان آواره و حقوقش تدوین کرده است که از جمله آنها می توان به توافقنامه سال 1951 اشاره کرد. این توافقنامه که شاخص ترین پیمان پس از جنگ جهانی دوم به شمار می رود، آواره را چنین تعریف می کند:

"هر فردی که در نتیجه حوادث قبل از اول ژانویه سال 1951 خارج از کشور متبوع خود بوده و از بیم این که به خاطر وابستگی به دین، نژاد و یا یک جریان یا گروه اجتماعی مشخص و یا به دلیل عقاید سیاسی اش مورد ظلم و ستم واقع شود و به دلیل همین ترس نه می تواند و یا نمی خواهد از چتر حمایتی دولت متبوع خویش برخودار شود و نیز هر شخصی که از تابعیت کشورش برخوردار نبوده و در خارج از قلمرو دولت متبوعش قرار دارد و نمی تواند یا به خاطر این نگرانی میلی به بازگشت به آن کشور ندارد."

کاملا هویداست که این توافقنامه پس از جنگ جهانی دوم و ویرانی های ناشی از آن تدوین یافته است. این امر به منظور زدودن عواقب ناگوار این جنگ تدوین شده و به رغم بین المللی بودنش، اما مخصوص یک سری ملل خاص اروپایی است، از این رو بر مبنای مفاهیم و ارزش های اروپایی تعریف شده است. جدای از آن در متن این توافقنامه، پناهندگی به مقطع زمانی مشخصی ( قبل از اول ژانویه سال 1951 ) محدود می شود. افرادی که پس از این تاریخ آواره شده اند، مشمول این توافقنامه نمی شوند. این اقدام در حالی صورت می گیرد که کارشناسان حقوقی به نارسایی این توافقنامه پی برده اند و عملا محدوده زمانی منظور شده در پرتوکول ویژه آوارگان که سازمان ملل آن را در سال 1967 صادر کرد، حذف گردید و آواره به کسی اطلاق شد که واجد سایر شرایط باشد. از سوی دیگر این توافقنامه بر اشخاص و نوع ظلم انجام گرفته دلالت دارد و این امر نشانگر آن است که موارد خاصی را شامل می شود. به عنوان مثال در مقوله پناهندگی سیاسی، پناهندگی گروهی مستثنی شده است، اما کنوانسیون ژنو مورخه 12 اوت سال 1948 پناهجو را چنین تعریف می کند: « هر انسانی که به دلیل تحولات پیش آمده در کشورش شدیدا بیم آن را داشته باشد که به خاطر وابستگی دینی، ملیت، نژاد مورد آزاد و اذیت واقع شود و تا قبل از دهم ژنوایه سال 1951 در خارج از کشورش بسر می برد.»

با نگاهی موشکافانه می توان گفت که هر دو توافقنامه و تعاریف آنها با شرایط پناهندگی معاصر؛ به ویژه آواره فلسطینی مطابقت ندارد؛ شرایطی که اساسا بر ستمدیدگی به عنوان علت اساسی و مستقیم آوارگی مبتنی است. از این رو تعاریفی که توافقنامه های بین المللی درباره آواره ارائه کرده اند میلیون ها آواره جهان را که مورد ظلم و ستم قرار نگرفته اند، مستثنی می کند و به کنار می گذارد.

توافقنامه های منطقه ای و پناهندگی  

سازمان های منطقه ای تعاریف جامع تری از آواره ارائه کرده اند و در ماده 1 و2 اساسنامه سازمان "وحدت آفریقا" در چارچوب پیمان 10 سپتامبر سال 1969 آمده است که واژه آواره به هر انسانی اطلاق می شود که مجبور است موطن و زادگاهش را ترک کند و به محل دیگری خارج از محل اقامت یا شهرش پناه ببرد و این امر یا به سبب تجاوزات بیگانگان یا بدلیل سلطه بیگانگان و یا به خاطر تحولاتی که مخل نظم عمومی است، صورت می گیرد. این اقدام در حالی صورت می گیرد که منشور اروپا در تعریف خود بر کسانی که به دلایل عدیده ای نمی توانند به اروپا بازگردند یا تمایلی به آن ندارند، تاکید دارد.

پیمان های اروپایی صادره از اتحادیه اروپا در زمینه آوارگان یک تعریف جامع تری برای مفهوم آواره در قیاس با توافقنامه های فوق الذکر و پیمان های منطقه ای ارائه کرده است. قطعنامه شماره 14 سال 1967 بر حق پناهندگی افرادی که در معرض ظلم و ستم و سرکوب قرار گرفته اند، صراحت دارد. توافقنامه اروپایی مصوب سال 1980 میلادی به لزوم احساس مسئولیت در قبال تبعات پناهندگی و نیز توصیه نامه 1984 در زمینه حمایت از واجدین شرایط توافقنامه ژنو صراحت دارد. از سوی دیگر، معاهده "دبلین" مصوب سال 1990 هر یک از دولت های عضو اتحادیه اروپا را موظف کرده است در صورتی که متقاضی پناهندگی تمایل به پناهنده شدن به یک کشور یا بیش از چند کشور اتحادیه اروپا داشته باشد این درخواست را مورد رسیدگی قرار دهند.

ملاحظه می شود که تعاریف ارائه شده از آواره در منشورهای اروپایی جامع تر از تعاریف مذکور در توافقنامه های بین المللی است، اما این توافقنامه ها تعریفی که مختص اصطلاح آواره باشد، ارائه نکرده و تعامل کلی با این واژه داشته است.

جامعه آمریکای لاتین قبل از جامعه اروپا و از سال 1889 با این چالش دست و پنجه نرم کرده است. توافقنامه "مونته ویدئو" نخستین سند بین المللی به شمار می رود که به مسئله پناهنده می پردازد و در پی آن می توان به پیمان "کاراکاس" مصوب سال 1954 اشاره کرد که پیرامون حق پناهندگی دیپلماسی و منطقه ای بحث می کند و پس از آن بیانیه معروف "کارتاره" مصوب سال 1984 قرار دارد که پایه و اساس رفتار با آوارگان آمریکا لاتین را مشخص کرده است؛ به ویژه پس از درگیری ها و کشمکش های خونینی که به آوارگی بیش از یک میلیون شخص انجامید و مشکلات اجتماعی و اقتصادی برای کشور میزبان پناهجو در پی داشته است.

بیانیه کارتاره آواره را این چنین تعریف می کند :« اشخاصی که بدلیل اعمال خشونت آمیز ، تجاوز بیگانگان، درگیری های داخلی، نقض حقوق بشر و یا بنا به هر شرایط دیگری که نظم عمومی را به شدت خدشه دار می کند، نگران جان، امنیت و آزادی خویش بوده و از کشورشان گریخته اند.»

از رهگذر مطالعه متن این بیانه این مطلب دستگیر ما می شود که این امر شامل حال افراد و اعضای گروه هایی می شود که به خاطر خشونت و تجاوز از سرزمینشان پا به فرار گذاشته اند؛ البته این امر به رغم استنادش به قانون بین المللی الزام آور نیست و فقط یک بیانیه محسوب می شود و یک پیمان یا توافقنامه بین المللی قانونی به شمار نمی رود. خلاصه این که اسناد بین المللی و منطقه ای عمدتا تعاریف متفاوتی از ویژگی های آواره ارائه داده اند که به شرح زیر می باشد:

1ـ فرار افراد در جستجوی پناهگاهی به خاطر جنگ و تجاوز بیگانه

2ـ فردی که به دلیل وجود ترس و خطر حتمی مجبور به ترک تابعیت دولت خود از طریق دریافت تابعیت یک دولت جدید یا اقامت دائمی در آن شود.

3ـ شخصی که نه تنها از مصونیت دیپلماسی برخوردار نیست که فاقد حمایت بین المللی باشد.

4ـ نگرانی از ظلم و ستم به خاطر نژاد یا ملیت دین و یا طرز تفکر و عقیده.

5 ـ فقر و گرسنگی، خشکسالی، بیماری و بلایای طبیعی.

6 ـ فقدان تابعیت.

قانون بین المللی موارد پناهندگی را به شرح زیر طبقه بندی و راهکاری را برای حل مشکل آنان تدوین کرده است

ـ لزوم بازگشت آواره به سرزمین اصلی خود پس از مرتفع شدن شرایطی که او را به پناهندگی و اقامت موقت واداشته است.

ـ باید به آواره تابعیت دولت میزبان یا حق اسکان داده شود.

ماده هشتم اساسنامه کمیساریای عالی امور آوارگان بر حل مشکل آوارگان اشاره دارد و همچنین تاکید می کند که باید حمایت بین المللی شامل منع بازگرداندن اجباری آوارگان و کمک برای استقرار آواره از طریق تسهیل اقدامات و ارائه کمک و مشاوره قانونی و اقداماتی که سلامتی و امنیت او را تضمین می کند، باشد.

قانون بین المللی و مفهوم آواره فلسطینی:

توافقنامه های بین المللی نشانگر وضعیت خاص مستقل به ذات است که می توان از وجه قانونی اش بهره گرفت، اما در مقام انطباق آن بر پناهجوی فلسطینی در می یابیم که این قوانین بخشی از جنبه های آوارگی شهروند فلسطینی را شامل می شود، نظیر اشغالگری بیگانه، سلطه جویی بیگانه، تجاوز و تعدی، ترک میهن، تهدید زندگی و امنیت و جستجوی پناهگاه یا ملجا که با توجه به شرایط ویژه تاریخی تعریف موجود نمی تواند بر آواره و پناهجوی فلسطینی به مورد اجرا درآید.

شاخصه های توافقنامه های بین المللی عبارتند از ویژه، معین و کلی مثل "توافقنامه 1951" . از لحاظ توصیف ضمنی آواره فلسطینی در قالب این توافقنامه می گنجد که آوارگان فلسطینی رانده شده از سرزمینشان قبل از ژانویه سال 1951 را مستثنی می کند طی سال های 1947 و 1948 پناهنده شدند و عمده ترین جنبه آن در متن شفاف این توافقنامه نهفته است هر چند که به اسم مشخص نشده است؛ متنی که در آن آمده است این توافقنامه شامل افرادی که از حمایت ارگان ها و نهادهای وابسته به سازمان ملل از به غیر از کمیساریای عالی امور پناهندگان برخوردارند، نمی شود. بدون اندک شکی این توافقنامه به طور عامدانه و به منظور مستثنی کردن آوارگان فلسطینی وضع شده است، چرا که آژانس امداد رسانی و استخدام آوارگان فلسطینی "آنروا" با هدف خدمت رسانی به آوارگان فلسطینی در سال 1949 تاسیس شد و استاد رمزی رباح در تشریح این امر می گوید:" این امر مسئله آوارگان فلسطینی را از خطر کم رنگ شدن صیانت می کند."

آوارگان فلسطینی بر مبنای تعریف منشور ملی فلسطین

ماده 5 منشور ملی فلسطین که در دور نخست نشست شورای ملی فلسطین (نخستین کنفرانس ملی) که در بازه زمانی 28/5/1964 تا 2/6/1964 برگزار شد، تعریفی در خصوص آواره فلسطین ارائه کرده است که با تعریف وارده در ماده 5 منشور ملی فلسطینی که در دور چهارم نشست این شورا در بازه زمانی 10/7/68 تا 17/7/1968 صادر شد، هم آوایی دارد.

آوارگان فلسطینی همان شهروندان عرب هستند که تا سال 1947 در فلسطین زندگی می کردند، خواه کسانی که از آن بیرون رانده شدند، خواه کسانی که در آن باقی ماندند و همچنین هر کسی که پس از این تاریخ به بعد از یک پدر عرب فلسطینی در داخل فلسطین یا خارج آن به دنیا آمده باشد.

آوارگان از نگاه فلسطینیان ( اجلاس آوارگان در اوتاوا 1992)

رئیس تیم فلسطینی هیات مشترک فلسطینی ـ اردنی در جلسه نخست گروه کاری ویژه آوارگان در اجلاس ماه می 1992 در اوتاوا چنین تعریفی از آواره ارائه داده است:

آوارگان فلسطینی عبارتند از آندسته فلسطینیان و افراد خانواده آنان که از خانه و کاشانه خویش واقع در حوزه حاکمیت رژیم صهیونیستی رانده شده و یا مجبور به ترک آن شدند.

تعریف ارائه شده شامل مهاجران فلسطینی که در فاصله زمانی بین نوامبر سال 1947 ( سالی که قطعنامه تجزیه فلسطین صادر شد) و ژانویه سال 1949 ( سالی که پیمان آتش بس رودس به امضا رسید) از سرزمینشان رانده شدند یا مجبور به ترک خانه و کاشانه شان یا ترک منطقه تحت حاکمیت رژیم صهیونیستی شدند، نمی شود.

با نگاهی به این تعریف متوجه می شویم که این تعریف با تعریف "اسرائیل" برای غائبان که گروهی از فلسطینیان هستند و از عمده ترین حقوق بشر و مدنی محروم شده اند هموایی و همسانی کامل دارد، و شامل رانده شدگان فلسطینی که فلسطین را قبل از سال 1947 ترک کرده اند، نمی شود، اما شامل مهاجران می شود، اگر چه این مهاجرت در داخل و در محدوده منطقه ای صورت گرفته باشد که بعدها و طی سال های 1948 و 1949 کشور اسراییل لقب گرفت و همچنین شامل مهاجران پس از جنگ 1967 می شود و به عبارتی شامل:

ـ ساکنان "روستاهای مرزی" در کرانه باختری که با وجود از دست دادن زمین ها و در واقع منبع رزق و روزی خود در جریان جنگ سال 1948 روستاهای خود را ترک نکردند.

ـ آوارگانی که در اردوگاه "کانادا" اسکان داده شدند و بر اساس پیمان کمپ دیوید میان مصر و اسراییل و پس از تعیین مرزها به خاک مصر انتقال یافت.

ـ بادیه نشینان فلسطینی که به زور از چراگاه های خاص خود در داخل اسراییل رانده شدند و نیز آوارگانی که کرانه باختری را بار دیگر به منظور اقامت در اردن ترک کردند.

ـ شاید بعضی از گروه های فوق الذکر نظیر مهاجران یا ساکنان مناطق مرزی از حیث مفهوم تکنیکی پناه جو به حساب نیایند، ولی با توجه به شرایط سخت و سرنوشت مبهمی که با آن مواجه شدند از یکسو زمین هایشان سلب شده و از سوی دیگر اسراییلی ها آنان را منکر شده و حق بازگشت آنان به دیارشان را به رسمیت نمی شناسند.

تعریف پناهجو از منظر دایره آوارگان سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف)

از زمان امضای توافقنامه "اسلو" در سپتامبر سال 1993 تلاش ها برای حل و فصل مسئله مهاجران از سال 1967 به طور جداگانه و در قالب کمیته کاری چهار جانبه (مصر، اسراییل، اردن و ساف) ادامه دارد و در همین رابطه کمیته دو جانبه فلسطینی و اسراییلی تشکیل شد تا به حل و فصل مسئله آندسته از افرادی که پس از سال 1967 م از کرانه باختری و غزه کوچانده شدند، بپردازد از این رو این تعریف که ساف ارائه می دهد آوارگان 1948 را در گفت و گوهای حل پایانی مستثنی می دارد و به همین دلیل دایره آوارگان این سازمان تعریف ذیل را ارائه می دهد.

پناهجوی فلسطینی به هر شخصی اطلاق می شود که در تاریخ 29 نوامبر سال 1947 و یا پس از آن طبق قانون شهروندی فلسطینی مورخ 24 ژوئیه سال 1925 شهروند فلسطینی و محل اقامتش در فلسطین و در مناطقی بوده است که بعدها و در فاصله زمانی 15 می سال 1948 میلادی تا 20 ژوئیه سال 1949 به کنترل دولت اسراییل درآمد و به دلیل جنگ مجبور به ترک محل اقامت خویش شده و نظر به اقدامات مقامات اسراییلی نتوانست به دیار خود بازگردد و همچنین به کسانی گفته می شود که در تاریخ 29 نوامبر سال 1947 خارج از موطن خود بوده و پس از این تاریخ به دلیل جنگ و اقدامات اسراییل نتوانستند به دیار خویش بازگردند و به هر کسی اطلاق می شود که تا 20 ژوئیه سال 1948 بنا به همین دلایل منبع درآمد خود را از دست داده باشد خواه از روستائیان مرزی کرانه باختری بوده و زمین اش غصب شده و به تصرف اسراییل درآمده و خواه از کوچ نشینان باشد. این تعریف شامل همسران و فرزندان آنها نیز می شود چه زنده باشند و چه در قید حیات نباشند.

تعریف آژانس امداد رسانی و استخدام آوارگان فلسطین موسوم به آنروا از پناهجوی فلسطینی

آژانس بین المللی امداد رسانی و استخدام آوارگان فلسطینی در سال 1948 تشکیل و کار کمک و امداد آژانس های متخصص بین المللی و سازمان های غیر دولتی را برعهده گرفت.

پس از آنکه سازمان های صهیونیستی به قتل عام و اخراج فلسینیان شدت بخشیدند و مشکل آوارگان به چالش جدی مبدل گشت جامعه جهانی به رهبری سازمان ملل وارد عمل شد و به جای این که به تروریسم صهونیستی که با افزایش شمار آوارگان و استقرار اکثریت آنان در مرز کشورهای همسایه همراه بود، پایان ببخشد و صهونیست ها را ملزم به عدم جلوگیری از بازگشت آوارگان کند، تغییراتی را در آژانس به عمل آورد و محدود ماموریت هایش را توسعه داد.

وقتی معلوم شد که مسئله آوارگان به زودی حل و فصل نخواهد شد، به جای پایان بخشیدن به تروریسم صهیونیستی موضوع از مسئله ای سیاسی ملتی که به زور از سرزمینش رانده می شود به مسئله انسانی ملتی که در جستجوی سرپناه و غذا است تغییر یافت و در پی آن در سال 1949 آژانس بین المللی امداد و کاریابی برای آوارگان در خاور نزدیک تاسیس می شد و فعالیت های خود را در ماه می 1950 آغاز کرد.

با وجود آنکه آژانس یک نهاد موقتی محسوب می شد مدت ماموریت آن هر سه سال تمدید شد. فعالیت آژانس طبق قطعنامه 194 بیانگر مسئولیت جامعه بین الملل در یافتن راه حلی برای مسئله آوارگان است.

آنروا فعالیت خود را در زمینه آوارگان فلسطینی بر اساس تعریفی که خود برای پناه جو فلسطینی ارائه کرده بود، در پیش گرفت و به عبارتی یک تعریف عملی بود و نه سیاسی که می توانست معیار و ملاکی برای ارائه کمک های آژانس به شکل ذیل باشد.

پناهجوی فلسطینی: هر شخصی است که محل سکونتش تا دو سال قبل از فاجعه سال 1948 فلسطین بوده است و بر اثر همین فاجعه خانه و وسایل معیشتی خود را از دست داد و در سال 1948 به یکی از کشورهایی که آنروا خدماتی را در آن ارائه می کند، پناه برده باشد و نام او در یکی از 5 حوزه فعالیت این آژانس ( کرانه باختری، نوار غزه، سوریه، لبنان و اردن) ثبت شده باشد.

فرزندان و نوادگان پناهجوی فلسطینی مشمول این تعریف می شوند و از کمک های آنروا برخوردار می گردند.

با توجه به این مسئله تعریف آنروا قشرهایی از پناهجویان را مستثنی می کند:

1ـ پناهجویانی که در حوزه فعالیت آنروا ساکن نیستند مثل پناهجویان ساکن عراق، مصر کشورهای حوزه خلیج فارس و مناطق کمربند سبز و دیگر کشورها.

2ـ پناهجویان غیر نیازمند و به عبارتی کسانی که در اردوگاه های حوزه فعالیت آنروا سکونت ندارند و وضعیت معیشتی خوبی دارند.

3ـ آوارگان یا مهاجران داخل کشور چون رانده شدگان ساکن قدس و حومه آن و رانده شدگان روستاهای عمواس و بیت نویا و یالو

4ـ کسانی که قبل از فاجعه مذکور خارج از کشور بودند و پس از سال 1952 ناگزیر از قبول پناهندگی شدند یعنی همان راه که آژانس آن را به عنوان آخرین راه پذیرش پناهجو تعیین کرده بود و نیز کسانی که پس از جنگ سال 1967 تا به امروز پناهنده شده اند. (مهاجران جنگی)

5 ـ تبعید شدگان و افرادی که فاقد کارت شناسایی و مجوز اقامت هستند

این تعریف تنها تعریف خاص آوارگان فلسطین است، اما این تعریف اگر چه توسط نهاد یا آژانس بین المللی ارائه شده است تعریفی بین المللی و منطقه ای نیست و همان طوری که قبلا بیان شد تابع محدوده و حوزه فعالیت آنروا بود و همه فلسطینیان را در بر نمی گیرد.

تعریفی که جامعه بین الملل از پناهجوی فلسطینی ارائه می دهد به شکلی بیانگر میزان مسئول بودن این جامعه در قبال فاجعه و محنت این ملت بوده و نشانگر موضع اخلاقی و انسانی است که بر ویژگی و خصوصیت این مشکل و پیوند آن با مواضع میان دلالت دارد، زیرا کمک ها و خدمات ارائه شده در این عرصه بر خلاف دیگر ملل که از سوی کمیساریای عالی پناهندگان یکی از نهادهای سازمان ملل متحد صورت می پذیرد و توسط یکی از آژانس های بین المللی انجام می شود که مخصوصا برای این مشکل تاسیس شده است.

در اینجا باید تاکید کرد که تمامی تعاریفی که شرح آنها گذشت بنا به دلایل منطقه ای، سیاسی و فنی نمی توانند مفهوم جامعی برای پناهجوی فلسطینی باشد و به همین خاطر در مورد همه آوارگان فلسطین صدق نمی کند و همگان را شامل نمی شود.

نقش انگلیس در واگذاری فلسطین به صهیونیسم

 

كمیته مركزی حزب كارگر انگلیس، ضمن جلسه فوق‌العاده‌ای در لندن، اعلام كرد:

«تبدیل فلسطین به كشوری یهودی و بیرون راندن مردم عرب‌ آن به كشورهای مجاور لازم و ضروری است.» 5 سال پس از شكل‌گیری جنبش جهانی صهیونیسم و در یك همسوئی آشكار با اهداف و برنامه‌های این جنبش، «آرتور جیمز بالفور» نخست‌وزیر وقت انگلستان1 در 1902 میلادی تصمیم گرفت در شرق آفریقا و در قلب كشورهای اسلامی، موطنی برای یهودیان اختصاص دهد. اما تلاش‌های وی ناموفق بود. در سال 1903 بعضی از رهبران یهودی درباره تأسیس كشوری برای یهودیان در منطقه صحرای سینا با حكومت انگلیس مذاكره كردند. پس از آن، هرتزل بنیان‌گذار صهیونیسم، به انگلیس اعلام كرد كه تنها راه حل مشكل یهودیان، ایجاد وطنی برای پناه دادن به مهاجران یهودی است. این اندیشه در غرب به ویژه در شخص بالفور، تأثیر فراوان گذاشت.

 

 

در ابتدای قرن بیستم میلادی در حالی كه هدف سیاست استعمار انگلیس تثبیت وجود خود در هند، مصر و بخش‌های بزرگی از آفریقا و نیز حمایت از راه‌های مهم منتهی به این مستعمر‌ها بود، اوضاع جدیدی در صحنه سیاست جهانی پدیدار شد. استعمار انگلیس، اهمیت فراوان و ارزش سوق‌الجیشی فلسطین و نقش بزرگی كه می‌توانست به یاری موقعیت خویش در آینده استعماری آن ایفا كند را درك كرد. فلسطین جایگاهی اساسی برای حمایت از صحرای سینا و كانال سوئز بود كه این كانال مهمترین مصالح استعمار انگلیس و راه هند و آفریقا را تشكیل می‌داد. فلسطین، پیوندگاه سه قاره و مركز سوق‌الجیشی مهمی برای چیرگی بر كرانه‌های جنوبی دریای مدیترانه و دریای سرخ و پایگاه عمده‌ای برای تمام طرح‌های توسعه طلبانه‌ای بود كه بعدها پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی، در سوریه، اردن، عراق و جزیره‌العرب رخ داد و لذا انگلیسی‌ها برای دست‌اندازی به فلسطین از یكسو در چانه‌زنی با فرانسوی‌ها در پیمان موسوم به «سایكس پیكو»2 این كشور را در جریان تجزیه مستملكات عثمانی سهم خود ساختند و از سوی دیگر امتیازات فراوانی به یهودیان كه انگیزه زیادی برای هم‌پیمانی با انگلستان در مهار مقاومتهای اسلامی و ضداستعماری مردم فلسطین داشتند واگذار نمودند.

در این راستا وایزمن، رئیس وقت جنبش صهیونیسم،‌تلاش‌های بی‌وقفه‌ای برای همسو كردن مواضع انگلیس با دیدگاههای صهیونیستی انجام داد. بعد از تبلور این اندیشه، حكومت انگلیس پیش‌نویس مستندی را در ژوئن 1917 م آماده كرد و در آن دیدگاه‌های وزیر خارجه‌اش، «آرتور جیمز بالفور»را مد نظر قرارداد و تجربیات قدیمی او را درباره اسكان مهاجرین یهودی منعكس، و بر مفهوم احداث پناهگاه برای ستم‌دیدگان آنها تأكید كرد. اما صهیونیستها با این دیدگاه مخالفت كردند. زیرا آنان نه یك سرپناه تحت نظارت انگلیس بلكه یك كشور مستقل برای خود به منظور تأسیس دولت یهود ر آن می‌خواستند.این تأكید با مخالفت و عدم انعطاف انگلیسی‌ها روبرو شد آنان از یكسو برای خواسته صهیونیستها احترام قائل بودند و از سوی دیگر نمی‌خواستند حاكمیت خود را بر فلسطین از دست بدهند. از این رو در دراز مدت با واگذاری فلسطین به یهودیان موافقت كردند.

این توافق در نهایت منجر به صدور اعلامیه‌ی «بالفور» شد. لرد بالفور در جلسه مورخه 31 اكبتر 1917 م كابینه انگلیس اعلام كرد: «... دولت اعلی‌حضرت پادشاه (انگلستان) به موضوع تأسیس وطن ملی یهودیان در فلسطین با نظر موافق می‌نگرد، و برای رسیدن به این هدف، تمامی تلاش‌های خویش و مساعی خود را به كار خواهد برد تا راه رسیدن به اهداف را هموار سازد. مشروط بر این كه هیچ نوع اقدامی صورت نگیرد كه به حقوق ملی و مذهبی جماعت غیر‌یهودی در فلسطین و اصل حقوق و موقعیت سیاسی یهودیان در كشورهای دیگر لطمه بزند...»

سپس در روز دوم نوامبر 1917 م، لرد بالفور این اعلامیه را همراه یك نامه برای لرد روچیلد بدین مضمون فرستاد:

دوست عزیزم لرد روچیلد

بسیار خوشحال شدم از این كه اطلاع پیدا كردم به شما نیابت حكومت سلطنتی اعطا شد و اظهارات ذیل را كه خواسته صهیونیستها و مورد تأیید شورای وزیران است، تقدیم می‌كنم

سپس در آغاز ژانویه، 1919 م. كنفرانس پاریس گشایش یافت. تا در جوی مالامال از خوش‌بینی،‌در خصوص نزدیك شدن موعد اجرای اصل تعیین سرنوشت، نقشه‌‌ای تازه برای جهان بكشد، و پایه‌های نوین روابط بین‌ا لمللی پس از جنگ جهانی را پی‌بریزد.

از همان آغاز معلوم بود كه صهیونیست‌ها از قدرت فراوانی در كنفرانس برخوردارند، چندان كه به ایشان امكان می‌داد به تمام اهداف خود دست یابند. این در حالی بود كه فیصل، نماینده عرب‌ها (پادشاه حجاز)، در كنفرانس حضور داشت. وی از همان آغاز با فشارهایی از طرف فرانسویان روبه‌رو شد. از طرفی انگلیسی‌ها نیز راحتش نمی‌گذاشتند نتیجه این شد كه فیصل به پیمان «فیصل وایزمن» تن داد و در برابر صهیونیسم، موضع ملایمی گرفت. زیرا از یك طرف بر وحدت و استقلال عرب‌ها، از اسكندرون تا اقیانوس هند، تأكید می‌كرد و از طرف دیگر، از قرابت خونی آنان و یهودیان در فلسطین سخن می‌گفت و تقاضا داشت كه یكی از كشورهای بزرگ، سرپرستی فلسطین را بر عهده بگیرد و حكومتی برای آن انتخاب شود كه نماینده واقعی مردم آن سرزمین باشد.

در همین كنفرانس شورای عالی متفقین درتاریخ بیستم آویل 1920 م مقرر داشت كه فلسطین تحت‌الحمایه انگلیس قرار گیرد، به شرط آن كه این كشور به اجرای اعلامیه بالفور متعهد شود. سازمان ملل در تاریخ بیست و چهارم جولای 1922 م، در اجلاس خود مقرر داشت تا فلسطین در اجرای مصوبه شورای عالی متفقین، صادره در بیستم آوریل 1920م، زیر قیمومیت انگلیس قرار گیرد. سازمان ملل در همان اجلاس سند قیمومیت انگلیس بر فلسطین را تصویب، و ‌آن را منتشر كرد. حكومت انگلیس نیز از سند قیمومیت به صورت اهرمی برای سیاست استعماری خود در یهودی كردن تدریجی فلسطین استفاده كرد.

اجرای این نقشه در تابستان 1920 م، كه حكومت انگلیس اداره غیر نظامی فلسطین را به «هربرت ساموئل» واگذار كرد، شكل دیگری یافت. او كه یك یهودی انگلیسی و فعالیت‌هایش در جنبش صهیونیسم زبانزد بود، فرماندار عالی انگلیس در فلسطین لقب گرفت. علاوه بر این‌ها، حكومت قیمومیت انگلیس، جانبداری از منافع صهیونیست‌ها بر ضد عرب‌ها را از حد گذراند. به طوری كه همواره در زیان رساندن به آنان و تضعیف آنها از همه جهت به نفع صهیونیست‌ها تلاش می‌كرد. او عرب‌ها را از تمامی حقوق مربوط به مشاركت در اداره كشور و صدور قوانین و احكام محروم كرد و هرگز در حمایت از حقوق دهقانان و كشاورزان عرب در زمین‌هایی كه به صهیونیست‌ها منتقل شد، اقدامی نكرد، در صورتی كه مدارس و آموزش‌گاه‌های صهیونیست‌ها را به خودشان واگذار كرد.

در سال‌های 23 ـ 1922 م، حكومت انگلیس طرحی برای تأسیس مجلس قانون‌گذاری عرضه كرد، ولی عرب‌ها آن را (چون بر پایه اعلامیه بالفور و قیمومیت استوار بود) رد كردند. سپس طرح شورای مشورتی را عرضه كرد، ولی عرب‌ها به همان علت آن را نیز رد كردند. بعد تأسیس «دفتر آژانس عرب» را پیشنهاد كرد كه آن نیز رد شد. اگر مردم فلسطین، هر یك از طرح‌ها را می‌پذیرفتند، دولت صهیونیستی، همان‌گونه كه میان انگلیس و جنبش صهیونیسم توافق شده بود، در سال 1934 م برپا می‌شد. «حاییم وایزمن» در كتاب خاطرات خود می‌گوید:

«مقاومت شدید فلسطینی‌ها و ایستادگی «مفتی امین‌الحسینی» و شورش‌ها بود كه اجرای برنامه‌ها را در فلسطین تا سال 1948 م به تعویق انداخت. در حالی كه مقرر شده بود حداكثر تا سال 1934 م به اجرا درآید

در زمانی كه ملت فلسطین، طرح‌های پیشنهادی انگلیس را براساس اعلامیه بالفور و سند قیمومیت را رد می‌كرد و همواره بر تأسیس حكومت ملی در كشور تأكید می‌ورزید تا عربها و یهودیان به تناسب جمعیت خود در ‌آن شریك باشند.، انگلیس این درخواست را قاطعنانه رد می‌كرد،‌نخستین نظریه منفی در كتاب سفیدی آمد كه «وینستون چرچیل»، وزیر مستعمرات آن زمان درسال 1923م، منتشر كرد. در آن گفته شد:

«حكومت بریتانیا نمی‌تواند با تأسیس حكومت ملی موافقت كند، چون تأسیس چنین حكومتی اجرای برنامه تأسیس وطن یهودیان در فلسطین را به تعویق می‌اندازد

پس از شدت یافتن مقاومت فلسطینی‌ها در برابر حكومت انگلیس و هجوم صهیونیست‌ها، انگلیسی‌ها یقین پیدا كردند كه بهترین وسیله برای سركوب فلسطینی‌ها و تشكیل دولت یهودی، نیروی مسلح است. از این رو، آنها به طور آشكار به مسلح كردن و آموزش دادن صهیونیست‌ها پرداختند و در زمان انقلاب 1939 ـ 1963 م، مقادیر زیادی اسلحه به صهیونیست‌ها دادند.

پس از شروع جنگ جهانی دوم، حكومت انگلیس تلاش‌های خود را برای سازماندهی نظامی صهیونیست‌ها و مسلح كردن آنها افزاش داد و «لشكر یهود» را تأسیس كرد و پس از پایان جنگ جهانی به نیروهای آن اجازه داد كه با اسلحه خود وارد فلسطین شوند. در دهه 1930م، نیز عده‌ای از افسران خود را مأمور كرده بود به اعضای سازمان صهیونیستی «هاگانا» آموزش نظامی بدهند تا شیوه‌های مقابله با اعراب را بیاموزند.

انگلیس همواره ادعا می‌كرد كه در اداره كردن فلسطین، از سیاست بی‌طرفی پیروی می‌كند، اما جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری آن كشور پرده برداشت. در این سال، انگلیس اجازه داد تا انتقال صهیونیست‌ها به فلسطین ادامه یابد. در دسامبر 1944م، كمیته مركزی حزب كارگر انگلیس، ضمن جلسه فوق‌العاده‌ای در لندن، اعلام كرد:

«تبدیل فلسطین به كشوری یهودی و بیرون راندن مردم عرب‌ آن به كشورهای مجاور لازم و ضروری است

و سرانجام در سال 1946م، هنگامی كه حكومت انگلیس اطمینان پیدا كرد كه زمینه لازم در مجامع بین‌المللی برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین آماده شده است، با تفاهم و همدستی آمریكا و جنبش جهانی صهیونیسم مسأله را در سازمان ملل متحد، برای یافتن راه حلی مطرح كرد. به این ترتیب بود كه قطعنامه تقسیم فلسطین درتاریخ 29 نوامبر 1947 م صادر شد. وقتی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره تقسیم فلسطین رأی‌گیری می‌شد،‌انگلیس، علی‌رغم داشتن نقش اول و اصلی در طراحی و زمینه‌سازی تقسیم و سپس اجرای آن، رأی ممتنع داد. زیرا اطمینان داشت كه این طرح اكثریت آرای لازم را به دست خواهد آورد. انگلیس این موضع‌گیری را برای فریب عرب‌ها و مسلمان‌ها اتخاذ كرد، تا به آنها بقبولاند كه در جنایت تقسیم فلسطین دست نداشته است.

پس از آن كه انقلاب فلسطین بر ضد طرح تقسیم شروع شد، انگلیس با سرعت هر چه تمامتر نیروهای مسلح خود را در فلسطین به كمك صهیونیستها فرستاد، تا از انقلاب جلوگیری كند، نیروهای انگلیس، همواره برای حمایت كاروانهای صهیونیستی با آنها همراه می‌شدند و اسلحه و مهمات برای صهیونیستهایی كه در بیت‌المقدس و سایر جاهای دیگر محاصره شده بودند، می‌فرستادند. این نیروها،‌ همراه با نیروهای «هاگانا» و دیگر سازمانهای مخفی تروریستی صهیونیستی در مقابله با عربها شركت می‌كردند.

انگلیس برای آنكه جنبش صهیونیسم بتواند به موقع تشكیل دولت اسرائیل را اعلام كند، تاریخ خروج خود از فلسطین را تا 14 می 1948 م جلو انداخت. هدف از این اقدام آن بود كه هر نوع مقاومتی كه از طرف اعراب در برابر نقشه‌های آن صورت می‌گیرد، به كلی سركوب شود و هرگونه مخالفتی را از بین ببرد و ریشه مبارزه علیه هجوم صهیونیستها را بخشكاند.

از سال 1897 تا1948 (تأسیس اسرائیل) در مجموع 22 كنگره صهیونیستی برگزار گردید كه در هر كدام از این كنگره‌ها كه نقش پارلمان دولت صهیونیستی را داشت، تصمیمات اساسی و قوانین مهمی تصویب گردید.

در جریان كنگره بیست و دوم (1946) در شهر بال سوئیس، «برنامه بالتیمور» (محور سیاست صهیونیستی) تدوین گردید. این برنامه، تشكیل دولت یهودی را كه هدف اصلی بیانیه بالفور (قول مساعد انگلستان برای تشكیل دولتی یهودی در فلسطین) و سند قیمومیت است و همچنین تشكیل یك ارتش یهودی و برداشتن هرگونه محدودیتی برای خرید زمین در فلسطین توسط مؤسسات صهیونیستی را تضمین می‌كند.

شورای عمومی صهیونیستی با تشكیل كمیته اجرایی، «دیوید بن‌گوریون» را به عنوان ریاست این كمیته منصوب كرد. بن‌گوریون تلاش صهیونیست‌ها را برای تشكیل دولت یهودی رهبری كرد. سرانجام در روز 14 می 1948 یعنی اندكی بعد از به رسمیت شناخته شدن حضور صهیونیستها در فلسطین توسط سازمان ملل و كمی بعد از كشتار دیریاسین، درست یك روز قبل از اتمام قیمومیت انگلستان بر فلسطین، بن‌گوریون، تأسیس دولت اسرائیل را اعلام نمود و نخستین كابینه این دولت را به ریاست خود تشكیل داد

پی‌نویس‌ها

1. بالفور از 1902 تا 1905 نخست‌وزیر و از 1916 تا 1919 وزیر امور خارجه انگلستان بود.

2. پیمان سایكس پیكو در 18 مه 1916 میان «سایكس» و «پیكو» وزیران خارجه انگلیس و فرانسه به امضا رسید و بخش اعظم خاورمیانه به حوزه نفوذ آنان تقسیم شد.

 

منبع : http://qoba.net

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما مهمترین خواسته قیامهای مردمی منطقه چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1054
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 104
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 129
  • باردید دیروز : 49
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 1,321
  • بازدید ماه : 1,321
  • بازدید سال : 27,317
  • بازدید کلی : 206,325